طی بحثهایی با دوستم که او نیز در شرایط مشابه زندگی من بود این سؤال برایمان ایجاد شد که هدف از این زندگی چیست؟ بنابراین وارد بحثهای عمیقی شدیم و به این نتیجه رسیدیم چیزهایی که والدینمان به آن عقیده دارند و برای آن تقلا می کنند بی ارزش بوده و واقعیت زندگی باید بیشتر از این ها باشد. به همین دلیل برای اولین بار شروع به فکر کردن در مورد اهداف زندگی نمودم. بطوریکه این جستجو حدود سه سال طول کشید. چیزهایی راجع به مذاهب مختلف یاد گرفتم. هیچ پاسخی در مذاهب دیگر پیدا ننموده به جز زمانیکه در مورد اسلام مطالبی را شنیدم. سپس روزی، در حالی که با اتوبوس به سر کار می رفتم از کنار مسجد پارک ریجنتس عبور کردیم. افراد زیادی را دیدم که داشتند وارد مسجد می شدند. اتوبوس را نگه داشته و پیاده شدم و در محوطه کنار دیوار مسجد نشستم و به افرادی که وارد می شدند نگاه کردم. راجع به این مردم فکر می کردم. سپس مردی جلو آمد و ترجمه ی قرآن و کتاب دیگری در مورد آنچه که هر کسی درباره ی مسلمانان باید بداند را به من داد. آنها را گرفته و شروع به خواندن قرآن نمودم. عادت کرده بودم که سر کار و هر جای دیگر آن را بخوانم. تمام وقت می خواندم. یک روز وقتی به بالای پشت بام ساختمان هارود جایی که در آنجا کار می کردم رفته بودم در حالی که سیگار می کشیدم قرآن می خواندم، سپس این آیه را خواندم ( الف لام میم، این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و برای هدایت کسانی آمده که از خدا می ترسند ) اشک از چشمانم سرازیر شد به خاطر اینکه فهمیدم به درستی این هدایتی است بدون هیچ گونه شک و تردیدی و همان چیزی که درمورد آن تحقیق کرده بودم. بنابراین از آن روز به بعد شروع به همراهی و گوش دادن به حرف های مسلمانان نمودم تا اینکه روزی، تصمیم گرفتم بیشتر درمورد اسلام بدانم. سپس نزد یکی از مبلغان مسلمان رفتم و به او گفتم که می خواهم مسلمان شوم، در جواب گفت: اینجا منتظر باش و رفت و همراه سه نفر دیگر برگشت. او شروع کرد به توضیحاتی راجع به اصول بنیادی اسلام و فکر کردم که خیلی خوب بودم. این همان اطلاعاتی بود که می خواستم. سپس پرسید که آنچه را که گفته است فهمیدم و باور دارم. گفتم بله. و سپس بعد از او شهادتین را تکرار نمودم. آخرین چیزی که به یاد دارم این بود که همه مرا در آغوش می گرفتند چون مسلمانان بودم، اشک از چشمانم سرازیر می شد. فکر کردم که این بهترین کاری بوده که در زندگیم تا کنون انجام داده ام، و کارم درست بود. والســلام.
ترجمه: مسعود سایت مهتــدین Mohtadeen.Com
|