تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

لیندا فیتزجرالد، کاتولیک ایرلندی سابق- بخش 1

 

احساس تنهایی وانتظار برای چیز جدیدی در زندگی، لیندا را وادار به قبول شغل جدیدی که در عربستان به وی پیشنهاد شده بود نمود.

لیندا فیتزجرالد هم اکنون همه او را به نام خدیجه می شناسند، دختری ایرلندی که محل تولد وی شهر ویکلو نزدیک دابلین می باشد. خانواده ی او از کاتولیک های متعصب دارای نه فرزند هستند. پدر او مهندس برق و مادرش نیز خانه دار است.

لیندا تحصیلاتش را در ویکلو گذراند و سپس به کالج مدیریت رفت. او به مدت نه سال در دابلین کار کرد. خدیجه که نام کنونی وی می باشد، بعد از آمدن به عربستان سعودی به دین اسلام مشرف شد. او در این مقاله چنین نقل می کند؛ رشته ای از حوادث باعث شد به سوی این سرزمین مقدس کشیده شوم و مسیر واقعی زندگی به من معرفی شود. خدا از من راضی باشد.

چطور شد که به عربستان سعودی آمدم؟

من عضو کلوپ جوانان بودم. ما روزهای دوشنبه در این باشگاه همدیگر را می دیدم و سپس به مکان های تفریحی می رفتیم. گاهی اوقات با آنها می رفتم و گاهی هم بعد از دیدن دوستان به خانه بر می گشتم. شبی با یک دختر تازه وارد آشنا شدم و تصمیم گرفتم با او به بار رفته و به او خوش آمد گویی کرده باشم. فهمیدم که او در یک آژانس کاریابی کار می کرد که برای عربستان سعودی کارمند استخدام می نمود. او تمام جزئیات راجع به شغل خودش را به من گفت. و مرا مجذوب خود نمود. قبلاً چیززیادی درباره ی این کشور نشنیده بودم. از آن شب به بعد بیشتر و بیشتر به آن علاقه پیدا نموده بطوریکه دیگر به بار نمی رفتم و قصد نمودم به عربستان بروم.

در سال 1993، برای شغلی درخواست دادم، ولی نتوانستم چیزی به دست بیاورم. بنابراین فکر آن را از سرم بیرون انداختم. برای کریسمس به خانه برگشتم و خیلی خسته کننده بود، و تصمیم گرفتم که کاری کنم تا زندگیم از این حالت کسل کننده در بیاید و کمی تغییر کند. همه ی دوستان یا نامزد بودند و یا ازدواج کردند و خود را به چیزهایی مشغول نمودند. ناگهان فهمیدم که هیچ گونه رابطه ای ندارم. وقتی که بعد از کریسمس به شهری که در آنجا کار می کردم برگشتم، به دختری که در آژانس کاریابی کار می کرد تلفن زدم و از او خواستم هر چه زودتر کاری برایم در عربستان دست و پا نماید تا بتوانم به آنجا بروم. او در جواب گفت اخیراً فاکسی از یکی از بیمارستان های آنجا به دستم رسیده که دنبال منشی می گردند. من نیز با اشتیاق قبول نموده و در ماه مارس 1994 در آنجا حاظر شدم.

اولین خاطره از اسلام

وقتی که برای اولین بار می خواهید به عربستان بیایید در ابتدا چیزهای وحشتناکی درمورد مسلمانان به شما گفته می شود. اینکه چه رفتار بدی با زنان دارند، نماز خواندن آنها ساعت ها طول می کشد و غیره. متأسفانه اکثریت غربی ها به این افکار پوچ معتقد هستند.

چگونه این دیدگاه را تغییر دادم

برای من که در آغاز کنجکاو بودم. مردمی را میدیدم که در مسجد نماز می گزارند و فکر می کنم این به ایمانی قوی برمی گردد که باعث شده تا اینچنین خدا را عبادت کنند. دوستم می گفت باید مواظب باشی تا در آنجا شستشوی مغزی نشوی، و من به دین اسلام مشرف شدم و کارهای اشتباه گذشته را دیگر تکرار نکردم. سپس به یادگیری زبان عربی پرداختم، معلم عربی جوانی اهل مصر بود که مرا واقعاً تحت تأثیر خود قرار داد. او با مسلمانانی که قبلاً در غرب دیده بودم فرق داشت. دارای ایمانی راسخ بود. من نیز به او خیلی احتیاج داشتم تا به من در این سرزمین ناشناخته کمک نماید. او بسیاری از چیزها را درمورد اسلام برایم توضیح داد و باعث شد تا افکاری که قبلاً درباره ی اسلام و مسلمانان داشتم از سر بیرون کنم.

ادامه دارد...

 


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتــدین

Mohtadeen.Com