تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

کراسیموس لوکوتوس؛ سفر من به سوی اسلام

نام من کراسیموس لوکوتوس است و در آتن به دنیا آمده ام. در سال 2008، در استکهلم به دین اسلام مشرف شدم. از آن زمان به بعد در هر کجا که با مسلمانان برخورد داشتم شاهد رفتار محبت آمیز و بی ریا ی آنها بودم. پس از سال ها جستجو و مطالعه درمورد حقیقت توانستم معنای واقعی زندگی را در اسلام بیابم. وقتی واقعیت اسلام را درک کردم از صمیم قلب آن را پذیرفتم، و بیشتر عمرم را در تقرب و نزدیکی به اسلام سپری نمودم.

به هر اتفاقی که در زندگیم می افتاد توجه می کردم و به معنای آن می اندیشیدم. مسیر من به سوی اسلام، همانطور که آن را تجربه کرده ام از همان سال های اول زندگی یعنی حدود هفت سالگی که به دنیای نادیدنی علاقمند بودم آغاز می شد. از یازده سالگی تا پانزده سالگی کتاب های روانشناسی نظیر فروید و آدلر را مطالعه می کردم. از آنجا بود که شروع به پرورش روح با تفکری انتقادانه و عمیق نمودم.

اغلب به آسمان و ستاره ها نگاه می کردم و با نگاهی عمیق اطراف خودم را مورد کنکاش و بررسی قرار می دادم. فکر می کردم که اگر وقتم خیلی محدود باشد پس چطور می توانم از آن استفاده ی بهینه نمایم. نیاز به ایجاد تعادل میان معنویات و پیشرفت دنیای مادی در ذهن و قلب خود داشتم.

انجیل عهد عتیق را می خواندم و مطالب مفید آن را حفظ می کردم. واقعاً از درک این موضوع که مسیح پسر خدا است عاجز مانده بودم، و بیشتر از آن که مسیح به خاطر گناهان ما خواهد مرد. پس آن همه لطف و محبت و بخشندگی خداوند در برابر گناهان ما چه می شود؟ با این وجود تمام این انگاره ها نمی توانست در قلب من طنین بیاندازند.

سپس تعدادی کتاب درمورد مسیحیت مطالعه کردم که درکل احساس معنوی خاصی از خواندن آنها به من دست نداد و سؤالاتم  همچنان بی پاسخ ماند. در تعجب بودم که چگونه مردم در این زمینه می توانند تا این حد بی چاره و درمانده باشند. هرچه بیشتر درباره ی مذهب مطالعه می کردم بیشتر سردرگم می شدم. حالا پس گذشت بیست سال، تصمیم گرفتم یک بار دیگر تجربیات و دانسته های خودم را برای جستجوی حقیقت باز بینی کنم. برای من این امر بازگشت به نقطه ی صفر بود که آیا خدا وجود دارد یا نه!

وقتی به این حالت رسیدم به درگاه پروردگارم دعا کردم که اگر او وجود دارد نشانه های خودش را به من نشان دهد. درواقع به وجود چند خدا یا همان تثلیث اعتقاد نداشتم. برایم آشکار بود که اگر خداوند ما را آفریده است پس او پیام های متضاد را برای بشر نخواهد فرستاد. پس اگر مذهب به روش های مختلف قابل تجربه است، احساس آن نیز باید مشترک باشد.

در این زمان دوران بسیار متلاطم و آشفته ای از لحاظ معنوی داشتم زیرا احساس می کردم با مردم اطراف خودم خیلی فرق دارم. هیچ وقت به مصرف الکل و رفتن به مجالس لهو لعب علاقه ای نداشتم و این دلایل کافی بودند برای کسب تجربه هایی که مرا به سمت آگاهی عمیقی از مسائل معنوی بکشاند.

سرانجام برای ادامه ی تحصیل به کشور سوئد رفتم. در آنجا با یک دختر مسلمان ایرانی آشنا شدم. از همان ابتدا با او شروع به بحث و گفتگو راجع به اسلام نمودم. به دلیل وجود تبلیغات سوء و موقعیت سیاسی خاورمیانه چندان دیدگاه مثبتی نسبت به آن نداشتم. اما ایمان به وجود خداوندی یکتا و خیلی از عقاید دیگر باعث شد به اسلام علاقه پیدا کنم. وقتی عقایدم را برای او بیان کردم به من گفت؛ تو واقعاً یک مسلمان هستی چون طرز تفکر و عقیده ات خیلی شبیه به مسلمانان می باشد. کجنکاو شدم که ببینم چرا او فکر می کند من مانند مسلمانان هستم، بنابراین کتاب هایی درباره ی اسلام و همچنین کتاب قرآن کریم را هم خریداری نمودم.

وقتی خواندن قرآن را آغاز کردم کم کم عقیده ام درمورد اسلام و رابطه ام با پروردگار تغییر کرد. سرانجام مسیری که در پی آن بودم را پیدا کردم. قدم اول در ابتدا کمی سخت به نظر می رسید، احساس مسئولیت در مقابل تمام چیزهایی که با آنها در ارتباط هستی. در واقع نهال یک چنین افکاری را مادرم از همان دوران کوردکی در درون من کاشت و پرورده نمود. او به من صبر و تحمل و بخشنده بودن را یاد داد. او به من یاد داد که به ندای درونم گوش دهم و حقیقت را از درون آن بیابم. از خدا می خواهم او را قرین رحمت خویش سازد و یاریش دهد.

پایان

 


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com