تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

فشرده ای از ماجرای محو شدن تمدّن دینی (اهل سنت) ایرانیان



 

تاریخ نشان می دهد مغول ها و اسکندرها با حمله به ایران بتدریج  درفرهنگ ‏عمیق مردم این سرزمین  محوشدند ولی همین مردم متمدّن دربرابراستدلال و ‏منطق اسلام سرتعظیم فرود آورده و  آنرا به فرهنگ پربار خویش افزودند ، امّا غافل ‏از اینکه غم انگیزترین هجوم از طرف گروهی کوچک از جنوب لبنان درراه بود تا ‏تمدّن چند هزارساله ی ، وحی ی ، وعقلی ، و استدلالی آنان را ازبنیان دگرگون سازد. ‏

شاه اسماعیل و نیاکانش که مردمی غارتگر بودند دراین سرزمین سفره ای پهن ‏کردندکه نیاپرستی ، شیخ پرستی ، پیرپرستی رادر عقیده داشتند و معتقد بودند ‏رهبران قبیله ما با آسمان ها ارتباط  و در جهان دخل و تصرف دارند ، جن ها ازآنان ‏اطاعت می کنند ، وچون به اصطلاح مسلمان شدند ، با همین افکار ،«شیخشان» را به ‏جای جادوگرقبیله گذاشتند و همان صفات جادوگر قبیله را به شیخ عطا و شیخ را ‏پرستش کردند و کم کم «امام علی» و «ائمه» را به جای توتم های سابق گذاشتند و ‏گفتند: نخستین روح مدبّرهستی خداست که اوّل در «محمّد» وسپس در «علی» حلول ‏کرده و بعد به امامان شیعه آمده و سرانجام از راه ائمه به شیوخ صفوی ، ابتدا به ‏‏«شیخ حیدر» و بعد به «شاه اسماعیل» منتقل شده ، از این رو «شاه اسماعیل» هم ‏خدا بود هم پیامبروامام و شیخ طریقت ، درحالیکه ولایت مطلق را هم داشت .‏

قبل از عصرصفویه جمعیّت دینی تشکیل دهنده ایران 2 گروه اصلی بودند، ‏‏«اقلیّت» و «اکثریت» .‏

اقلیّت را «شیعه زیدیه» تشکیل می دادند که به عقاید اهل تسنن امروزی ‏بسیارنزدیک بودند.‏

‏«گروه اقلیت یا شیعیان زیدی» فقط درقم وکاشان ورامین وساوه وخراسان ‏بودند. ‏

‏«گروه اکثریت» یا اهل سنت، درفارس و همدان و کرمان و اصفهان و آذربایجان و ‏کردستان و ازپیروان شافعی بودند.«یعنی شافعی مذهب های ایران دراین قسمت ‏ساکن بودند»‏

سیستان و بلوچستان و خوارزم و ماوراءالنهراز اهل سنت و ازپیروان ابوحنفیه ‏بودند.«یعنی حنفی های ایران دراین قسمت ها ساکن بودند»‏

تاریخ نشان می دهد که اصولاً ایرانیان نمی دانستند« شیعه اثنی عشری» یعنی ‏چه؟ (بقول حسن روملو قبل از صفویه کوچکترین کتابی که مأید فقه شیعه اثنی ‏عشری و قواعد و قوانین ائمه باشددرایران نبود)‏

درایران هیچ مسجد مجزای شیعه وسنی دیده نمی شد، همه درکنار هم نماز می ‏خواندند و مراوده داشتند و مختصراختلاف ، آنان رامقابل هم قرارنداده بود ،اختلاف ‏آنان هم اختلاف سیاسی بود نه عقیدتی، این دسته پیروان حکومت علی بودند ، ‏آن دسته پیروان حکومت برمبنای شورا (شیعه زیدیه شیعه ای بود که  به امامت ‏‏12 امام قائل نبودند که این مطالب درکتب فقهی آنان آمده ،این گروه امروز در ‏یمن هم هستند)‏

‏(این سؤال بزرگ اکنون بدون پاسخ از طرف مغرضین مانده که اگرشیعه ایران ‏اثنی عشری بودند چرا همین گروه اندک با حکومت صفوی همکاری نکردند، ‏اگرنکردند چون شیعه جعفری نبودند)‏

‏«شیعه زیدیه» از نظرعقیده و فقه بسیاربه حنفی ها وشافعی ها نزدیک ‏بودندیعنی در مبانی فقهی اختلاف نــظرنداشتند( باز تکرارمی کنم شیعه زیدی ‏بودند نه اثنی عشری ، وارد کننده وتئوریزه کردن شیعه« شاه اسماعیل» و ایادیش ‏از لبنان فعلی بودند) درفرهنگ فکری اهل تسنن وشیعیان ایران هیچ تفاوتی ‏میان ابوبکرو عمروعثمان وعلی نبود همه را مقدس می داشتند.بنابراین اکثریت ‏جمعیّت ایران از اهل تسنن و اقلیتی از شیعه زیدی بودند ،امام جماعاتشان اکثراً ‏سنی بود ودرایران عالمی که بگویدمن شیعه مذهب هستم نبود،«شمشیرقزلباشان» ‏شیعه ای راپدیدآوردکه درابتدا فاقد «ولی فقیه» و «آخوند» بود، یعنی مذهب را ‏به زور آوردند و مبلغ و مدرسی درکار نبود ، و از آنجا که جنوب لبنان و شمال سوریه ‏محل تجمّع اقلّیّتی از شیعان قرمطی افراطی بودکه تحت سلطه حکام سنی بودند و ‏‏«شام»مرکزحکومت سنی های حنبلی مذهبِ تندرو بود ، شیعه و عالمانشان جرأت خود ‏نمائی نداشتندوحتی درجنگهای صلیبی متهم شده بودند که با اروپائیان همکاری می ‏کردند ،و این دسته خاص از شیعیانی بودند که به ابوبکرو عمرو عثمان و عایشه ‏دشنام میدادند(کاری که شیعه امروزی ادامه می دهد)‏

وفقهای «حنبلی ی» شام فتوای قتل این دسته  را داده بودندو عرصه به«شیعیان اثنی ‏عشری» تنگ شده بود،خبرروی کارآمدن یک حکومت شیعی درایران آنان را ‏ترغیب به مهاجرت به ایران کرد ، آنان به ایران آمدند، ولی چه آمدنی کردند!!‏

باری از سفربستند با دریائی ازکینه ودشمنی ازاهل سنت ، سفره ای به همراه داشتند ‏مملوّ از خرافات و موهومات که تئوری «شیعه اثنی عشری »تنها قسمتی از آن بود .‏

یعنی این گروه زمانی  به ایران آمدند که بیشترمردم سنی بودند ولی حکومتشان ‏شیعه بود ، سپاهیان هم به پیروی ازفرمانده اشان شیعه بودند ، (البته اسمشان شیعه ‏بود و اصولاً دینی نداشتند .) ‏

نکته :ویک شیعه ندیدیم که جرأت پیداکند اسم فرزندانش را هم اسم فرزندان ‏مولایشان «علی» بگذاردـ

‏3 پسرعلی بنام های عمر، ابوبکرو عثمان بودند که درماجرای عاشورا شهید شدند،(این ‏مطالب در کتب علمای بزرگ شیعه آمده، چون :الارشاد شیخ مفید، ‏دارالمفید«بیروت» ج 1 ص354 و حتی امام سجاد فرزندی بنام عمرداشته«الارشاد ،ج ‏‏2، ص155 ـ وامام علی النقی دختری بنام عایشه «الارشاد ، ج2 ، ص 312 )‏

به هرصورت کمبودصاحب نظرو روحانی شیعی کاملاً محسوس بود ،آن عالمان ‏دراواخرسلطنت «شاه اسماعیل» واوائل سلطنت «شاه تهماسب» شماری فقیه «شیعه ‏اثنی عشری» از روستاهای جنوب لبنان به ایران واردکردند و نخستین کتابی که با ‏خود آوردند کتاب «قواعد الإسلام» نوشته «جمال الدّین بن مطهَّر ِحلّی» که اوّلین ‏کتاب «شیعه جعفری حقّ» معرفی شده .(حسن روملو تصریح نموده که درایران قبل ‏از این کتاب هیچکس از اصول شیعه صفوی اطلاعی نداشته)و این آغازواردات ‏شیعه صفوی به ایران شد .‏

و از آنجاکه همه دردستگاه حاکمه به پست و مقامی دست یافتند بنیان «شیعه صفوی» ‏را با شمشیر بنا نهادند که معروفترین آنان «علّامه حِلّی» بود و کتابی در ‏دربار«اولجایتو» در بطلان مذهب اهل سنت به عربی نوشت به نام « کَشفٌ الحَقِّ وَ نَهجٌ ‏الصِّدق» ولی این کتاب جایگاهی میان ایرانیان پیدا نکرد، ولی آنچه مسلّم است ‏صفویان برعقیده «اهل حقّ» بودند .‏

نکته :البته ناگفته نماند فقهایی هم بودند که با آگاهی از حکومت صفویان از ‏پیوستن به آنان امتناع کردند،چراکه آنان هنوز دین تحقیقی داشتندوکسبیّاتشان ‏برمبنای علم و یقین بود و بسادگی نمی توانستند آن کسبیّات را از آنان بگیرند : ‏مانند«ابراهیم بن سلیمان قطیفی بحرینی»، «مقدس اردبیلی» ، «شیخ عبدالصمد ‏حارثی پدر شیخ بهائی» ، «حسین بن شهاب الدین کرکی» و «شهید ثانی» ‏

شاه اسماعیل ایرانیان سنی را به دو گروه خودی و غیرخودی تقسیم کردو ‏ازاکثریت سنی «شیعه اثنی عشری» ساخت ، شاه اسماعیل و قزلباشان میگساری و ‏لواط را فضیلت می دانشتندوازاهل نمازو روزه نبودند (این مطالب درکتاب روضه ‏الصفا آمده) وحتی «سلطان حیدر»ازرهبران «عقایدبکتاشی» کتابی تألیف کرد که ‏درآن گفته است: سنی ها درحکم کافرحربی هستند ، جان ومال سنی مباح وزن ‏ودخترسنی برای شیعه نیز حلال وخریدو فروش پیروان سنی مذهب نیزحلال ‏است.  ‏

به هر صورت مبداء پيدايش «شيعه از نوع زیدیه» را بايد در دل سني جستجو كرد آن ‏هم در همان ايّامِ حكومت حضرت علي(علیه السلام )، زماني كه هيچ كس ادعاي مذهب شيعه و ‏سني نمي كرد .‏

اختلاف اوّليه سياسي بـود چنانكه در نـامه ششم نـهج الـبلاغه آنحضرت مي فرمايد :‏

كساني كه با عمر و ابوبكر و عثمان بيعت كردند با من نيز بيعت كردند ، در آن ايّام بيعت ‏كنندگان(تائيد كنندگان)يا طرفداران علي را«شيعه العلي» مي ناميدند و كسانيكه از بيعت ‏با علي امتناع كرده با معاويه بيعت كردند« شيعه المعاويه بن ابي سفيان» ناميدند و نكته ‏مهم اينست كه بيعت كنندگان ديروز با علي(علیه السلام ) در حقيقت سني ها بودند و به مرور زمان ‏اختلاف سياسي اختلاف عقيدتي هم شد و كم كم مذهب در مقابل دين  شكل گرفت و ‏متأسفانه شيعه امروز سني هــاي اوّليه را شيعه مي داند (يعني معتقدندآنان افكاري مانند ‏شيعه امروزي داشتند!!و ندانستند چه مشكل بزرگي را بوجود آوردند يعني در زمان خود ‏پيامبر شيعه و سني بود و پيامبر خدا درمدت 23 سال هيچ كار مثبتي  نتوانست انجام ‏دهد!!)‏

پس از شهادت حضرت علي(علیه السلام ) طرفدارنش ابتدا همه گروه سياسي بودندنه مذهبي، ‏بسوي امام حسن وسپس بسوي امام حسين رفتندو درمقابل دولتي هاوطرفداران آنان ‏ايستادگي مي كردندوحركت امام حسين (علیه السلام )هم  سياسي  بودبطوريكه درآن حركت ‏هرگزنفرمودكه عقايدديني مردم مطابق باكتاب وسنت نيست بلكه اعتراض اواز عدم عملِ ‏دستگاه حكومت به كتاب و سنت بود و حتي در روز عاشورا امام حسين سپاه دشمن را ‏مخاطب قرار مي دهد كه (يا شيعه آل ابي سفيان) يعني طرفـداران سياسي را مخاطب ‏قرار مي دهد .‏

در قرن هاي بعد بغض سياسي جايش را به تضاد عـقيده مي دهد و دو فرقه شيعه و سني ‏پديد مي آيد و شيعه امروزهم هنوز به جنبه سياسي قضايا بها مي دهد  كه چرا كانديد ‏مورد دلخواه ما پيروز نشد! و چرا باغ فدك را گرفتند و نظائر آن !!  از اينجهت توهين و ‏لعن به رهبران سياسي آن زمان يعني خلفا هنوز هم درمنابر امري عادي است ولي هرگز ‏نتوانستند عقيده وتقواي آنان را با ادله كتاب زير سؤال بياورند!!  ( اين مطلب در تاريخ ‏طبري متن عربي ، چاپ دائره المعارف مصر جلد 3 ص 208 ـ و 209 و در ترجمه فارسي ‏آن بقلم ”ابوالقاسم پاينده“ ، جلد 4 ص1335آمده است ـ و ابن قتيبه دينوري در « الامامه ‏و السياسه» ص 16ـ و در «الغارات ثقفي » كه از علماي شيعه است در جزء اوّل ص 302 ـ و ‏در مستدرك نهج البلاغه اثر شيخ هادي كاشف الغطاء ، ص 130 از علماي شيعه آمده ‏است) ‏

کم کم عالمان پیاده کننده تئوری مشروعیت «شیعه اثنی عشریه» وارد تشکیلاتی ‏حکومت صفویان شدند و «شیخ حسن نجفی» در کتاب « جواهرالکلام» تصریح کرد ‏که: هجو و بدگویی و غیبت اهل سنت دراجتماعات از افضل عبادات است. ‏

یکی دیگر از آن علمای وارداتی «محققّ کرکی» معرف به« محققّ ثانی» بود که خود ‏را به دربارشاه تهماسب رساند ، کوله بار او بزرگتر و پربار تراز دیگرعلمای همفکرش بود ‏، رساله ای برسجود انسان برانسان نوشت ، رساله دوّم او مجوز لعن خلفا و لعن دشمنان ‏شیعه را صادر کرد و حتی گفت درمساجد واجب است روزهای جمعه خلفا را لعن ‏کنید .(درکتاب مهاجرت علمای شیعه ، برهانی منفرد، ص108)و حتی قبله بسیاری ‏ازمساجد شهرهای ایران راتغییردادو فتوی داد  این هارا سنی ها ساخته اند،او با ‏مخالفت«غیاث الدین دشنگی» مواجه شد.او ریاست دستگاه قضائی ودینی و اوقاف ‏کشوررا ازشاه تهماسب گرفت و  برای اوّلین بار تئوری «تولّا و تبرّا» را پیاده کردو ‏کتابی هم دراین باره نوشت بنام«نَفَحاتٌ اللّاهٌوتِ فِی وٌجٌوبِ لَعنِ الجِبتِ وَالطّاغٌوت» ‏که«جبت»ابوبکرو«طاغوت» عمراست.(یعنی نسیم خنک ملکوتی، درضرورت دشنام ‏دادن به ابوبکرو عمر(الجِبتِ وَ الطّاغٌوت)است . ‏

تاریخ نشان می دهد که قزلباشان شاه اسماعیل و شاه تهماسب بیشترین صدمات را ‏به ایران وارد کرده اند ! از آن جمله کشتار علماء ،ادباء، دانشوران ، و تخریب ‏آثارفرهنگی و تاریخی ، چون از نظر قزلباشان همه اینان آثار اهل سنت بود که سُنی ‏ستیزی آنان حکم می کرد همه چیز باید از بین برود! حتی متون فارسی و آثار ‏بزرگانی چون مولوی ، عطار ، جامی ، خواجه نظام الملک ، غزالی، که علمای لبنان ‏فتوی داده بودند که کتب آنان ازمحرمات شرعی است باید ازبین برود!و داشتن آن ‏کتب حکم کفر و اعدام را داشت . اختناق فکری چنان حاکم شدکه دیگرهیچ ‏سرِصاحب اندیشه ای جرأت جنبیدن پیدا نکرد . سرانجام دردوران صفویه«شیعه ‏اثنی عشری»حاکم بدون نقد شد !از این جهت تاریک ترین دوران علم و تمدّن ‏ایرانیان را باید دراین دوران جستجو کرد دورانی که یک شاعرهمتراز حافظ و ‏سعدی و عطار وفردوسی یا دانشمندی چون ابن سینا ، خوارزمی و نه عالمی دینی ‏همتراز طبری و فخررازی ظهورنکرد ! دورانی که اصولاً اگربگوئیم ایرانیان با ‏هجوم این قوم مسخ شدند گزافه نگفته ایم . ایران تمدّن سازبه گورستانی شباهت ‏پیدا کرد که همه مردگان آن در انتظاریک تحول بیرونی ماندند درحالیکه یک ‏دریا خرافات و هجویات را از حکومت مذهبی به سرگردگی ملاهای وارداتی جنوب ‏لبنان درپیش رو داشتند ! شاه اسماعیل که قزلباشانش راازبیابانهای آناتولی به ایران ‏آورده بود به مدت400 سال ازمردم سُنی ایران ملّتی نو ساخت،« شیعه  اثنی عشری»  ‏بدون تفکّرعلمی، ملّتی مطیع که هرچه آوردند پذیرفت .    ‏

به هرحال این شیخ وارداتی که مذهب جعفری حقّه را به ایران آورد، دو گروه ‏مخالف را مقابل خود دید یکی «شیعه زیدیه» ایران که دراقلیّت بودند ‏ویکی «اهل سنت» که دراکثریت. که «شیخ کرکی» آنان را مخالفان و معاندان ‏نامید، شیخ ابتدا مدارسی ساخت قضات و مدرسان وامامان مساجد و مبلغان را ازخارج ‏بخصوص جنوب لبنان آورد(ملاحظه کنید یک «شیعه اثنی عشری» وارداتی چگونه ‏نظام یک کشورو تمدّن چندهزارساله یک قوم را در مدت 60 سال دگرگون می سازد ‏وگام به گام به جلو می برد؟وکلیدی ترین نقاط را بدست خــود وایادیش می ‏سپارد،یعنی کاری ریشه ای آغازمی کند! )و فتوی داد دودسته «شیعه وسنی»یا ‏بایدازشهرها بروندیا عقایدما رابپذیرند وتأییدیه ای ازشاه تهماسب گرفت، ‏علمای شیعه ی نوپا با القابی به شاه  غرور او را افـــزایش می دادند مانند : نماینده ‏امام غایب ، صدر، نقیب والنقباء ، صدرالممالک و شاه سایه خداست و حکومت هبه ‏ی خدا به شاه است !‏

بررسي هاي تاريخيِ مسيرِ شيعه هم  نشان مي دهد ، دربخش اوّل بزرگان آنان تا زمان ‏امام جعفر صادق(علیه السلام ) راه مبارزه با حكومت را در پيش گرفته بودند دربخش دوّم بزرگان ‏و علماي شيعه يا پا در دربارسلاطين و حكام داشتند و همفكر آنان بودند يا بنوعي بـه در ‏بار نزديك شده و تقيّه مي كردند به زبان ديگر هيچ حالت اعتراض و قيام ديده نشده و ‏حتي معتقد بودند هر قيامي تا ظهور حضرت مهدي عقيم خواهد ماند !   ‏

کرکی با نیروهای سلطان به میدان آمد،و از آنجا که جنبه سیاسی حکومت ‏متأثر از جنبه مذهبی بود فرمان داد که یا به مردگان نهصدسال پیش دشنام ‏دهید یــا کشته می شوید و با شمشیرقزلباشان وتبرائیان ازسنی وشیعه ‏زیدیه ،«شیعه اثنی عشری» امروزی ساخته شد .‏

وبازتکرارمی کنم  با شمشیرقزلباشان و تبرائیان ازسنی و شیعه زیدیه ، «شیعه اثنی ‏عشری» ساخته شد .‏

برای آنکه بدانید برسراجداد این مردم ازطرف دکاندارانِ عالم نمای مذهبی وآن ‏دزدانِ مال و جان و ناموس مردم چه گذشته فقط به یک نمونه بسیارکوچک اکتفا ‏می کنم.‏

درزمان شاه سلطان حسین (آخرین شاه صفوی) که دست پرورده و مقلد «علّامه ‏مجلسی» بود به نمایندگی ازطرف امام زمان سلطنت را به او تفویض کرده بودنوشته ‏اند:‏

‏«میرزا محمّد حسین خان» ازقول پدرش«امیر شمس الدّین محمّد» نقل می کند ‏که به اتفاق «محمّد علی بیک بیلدار باشی خلج» ازمحله چهارسوی شیرازیان ‏اصفهان می گذشتیم ، ناگاه زنی ازاکابر، از حمّام بیرون آمد ، محمّد علی بیک ‏مذکوردوید و آن زن را ربود و درآغوش خود گرفت و به کرباس خانه دوید و من ‏هرچه گفتم از او دست بردارفایده نبخشید و دربرروی من بست . این قضیه را به ‏عرض سلطانِ جمشید نشان رساندند واو دستورداد واقعه را به عرض ملّاباشی(علّامه ‏مجلسی) برسانید که حکم شرعی چیست ؟ علّامه پرسید این زن ازچه قوم وقبیله ‏ای است ؟گفتندازاکابر اهل سنّت ، علّامه مجلسی خندید و گفت (یعنی فتوی داد) ‏ازقراری که محمّد علی بیک معروض داشته درحالت بیشعوری وبیهوشی و عدم عقل ‏این خطا ازاو صادرشده و دیـــوانه وبیهوش را تکلیف نمی باشد، چنانکه خداوند ‏فرموده:«لَیسَ عَلَی المَجنٌونِ حَرَج»{این ها مطالبی است که درکتاب «رستم ‏التواریخ» از ص 90 تا 116 به تفصیل آمده} باید بخوانید و ببیند«خسروخان ‏گرجی» و «پسرش گرگین خان» که ازمریدان و مورد تأیید ملّامحمّد باقرشیخ ‏الاسلام، شهیر به مجلسی بود چه بلاهائی برسرمال و جان و ناموس اهل سنت می ‏آوردند .‏

نکته :یکی ازافتخارات شیعه امروز همین قاعد اعظم علامه مجلسی است ـــــــ ‏

امروز علما و مداحان و روضه خوانان ما ادامه دهنده همان نهضت هستند. وکاروان ‏بزرگ تمدّن یک ملّت با آن همه شاعرو دانشمند که حاصل استدلال و علوم اسلامی ‏بود بدست یک شیخ فرو ریخت ، تمام فارغ التحصیل شدگان مدرسه این شیخ ‏با  این عقیده به میان مردم می آمدند،(ایرانیان خیال می کنند تنها محمّد علی ‏باب به آنان ضربه زده و غافل از «شیخ کرکی» هستند)و تألیفات این شیخ ازاین ‏تاریخ به بعد اساس و پایه اعتقادی «مذهب اثنی عشریه» گشت و شاگردان مدرسه او ‏به اصلاح متون اصلی این باورها پرداختند، برای اوّلین بارکلمه مقام «روحانیت» را ‏آنان ابداع کردند(این مطلب در کتاب شیخ صفی و تبارش ، درکاروند کسروی ‏آمده)وهمچنین «آیت الله العظمی» را علمای لبنانی آوردند،که فرمان اوچون فرمان ‏خدا بود وهمه باید کورکورانه تقلید می کردند.‏

و شیوخ بعدی همین راه را می رفتند«شیخ هاشم بحرانی» در کتاب«حدائق ‏الناظره»فتوی می دهد که اهل سنت فاسق اند و متجاهر به فسق اند ، غیبت آنان ‏جائزاست، زیرا به آنچه عقیده دارند، بزرگترین انواع فسق بلکه کفراست . ‏همچنین «شیخ مرتضی انصاری» درباب چهاردهم مکاسب محرّمه باز همین فتوی ها ‏را تکرارکرده  .‏

بنابراین قرن نهم را بايد آغاز پيدايش تشيّع صفوي دانست كه شيعه امروز ميراث ‏خوارآنگشته:گروهی که به فرمان کرکی ها لعن سه خليفه را ساختند! ” اَشْهَدُ اَنَّ عَليَّاً وَليُّ ‏الله “ را در اذان وارد كردند !،اعزاداري هاي حسيني ، سينه و زنجير و بيرق را پديد ‏آوردند ! تربت يا گذاشتن مهر در سجده  را ساختند!باقتل عام علما ومسلمانانِ اهل سنت ‏مـردم را ازروي ترس به مذهب(اثناعشريه )كشاندند ، از شيعه علوي قطب سياسي و فقهي ‏اسلامي آن زمان ، مذهب شيعه صفوي با آرمانِ عقده و دشمني در برابر سايرمسلمانان را ‏ساختند !صفويان با ابداع تشيّع و حذف تسنن به تصاحب قدرت خود جنبه الهي بخشيدند ‏‏! ‏

در راه تحكيم حكومت خود از قتل عام و كور كردنِ فرزندان ، برادران ، و نزديكان ‏خود هم دريغ نكردند و بنيانگذار بزرگ بدعتها و خرافات و موهومات در ايران بودند و ‏متأسفانه شيعه امروز حامل همان فرهنگ صفوي است ! فرهنگي كه برمبناي انديشه انتظار ‏‏! ‏

صفویان با داشتن دین ِ نیاپرستی و تقدّس جادوگران خود را مسلمان قلمداد کردند ‏و بنیان شیعه را نهادند و همان سنن ساختن گنبد برروی گوررهبران مذهبی و ایجاد ‏زیارتگاه و حاجت خواهی و محل دعا و نیایش را  پدیدآوردند(با فوتِ شیخ ‏صفی الدین اردبیلی،فرزندش صدرالدّین ریاست خانقاه راعهده دار شد و او ‏بزرگترین گنبد زمانه اش را بر این خانقاه در چندین سال  بنا کرد ، او می دانست ‏برای جذب آن مردم سنت پرست قومی هرچه گنبد عظیم تر باشد مقام بالاتری را در ‏ذهن مردم پدید می آورد . و این است آغاز گنبد سازی بر قبور) ،صفویان برای ‏اوّلین بارمشهد را برای ایرانیان بعنوان یک مکان مقدّس ساختند (قبرامام رضا ‏توسّط ترکان حاکم بر ایران در زمان سلطان مسعود غزنوی ساخته شدومتولّی تعیین ‏گردید) ودراین مــــحل قبرهارون الرّشید بود که« مشهدِ امیرالمؤمنین هارون ‏الرّشید عبّاسی» نـامیده می شد ، و چون امام رضا فوت کرد به دستور«مأمون» او را ‏در کنار «هارون الرّشید» خاک کردند ، و نام آنرا بــه « مشهد امام رضا» تغییر ‏دادند .{یعنی هارون الرّشید و امام رضا درکنار هم آرمیده اند}‏

صفویان پس از تخریب و غارت اصفهان متوّجه بزرگترین مرکز فرهنگی آن ‏دوران«شیراز»شدند، مردم همه شافعی مذهب بودند و هیچ سند تاریخی بدست ‏نیامد که نشان دهد شیعه زیدی یا شیعه امامیه در آنجا ساکن باشند.  ‏

صفویان حتی به بغدادبزرگترین مرکز فرهنگ اسلامی آن زمان حمله وهمه کتاب هاو آثار ‏فرهنگی را از بین بردند.‏

صفویان با سربازان قزلباششان بخصوص شاه «اسماعیل» در سن 22 سالگی به این باور ‏رسیده بود که او رهبرمسلمانان جهان و نماینده امامان شیعه است ودرهمه کشتارهااز ‏طرف امامان یاری می شود ، و رسالتش نابودی سُنیان است!!‏

‏(خواجه علی سیاه پوش پسر شیخ صدرالدّین که بجای پدر برریاست خانقاه تکیه ‏زد و خواجه علی هم مانند پدرش«امیرتیمور»راپادشاهی عادل به مردم مـــعرفی می ‏کــــــرد ، امیرتیموری که درشهرهای مختلف ازسر ایرانیان مناره می ساخت ، ‏‏«امیرتیمور» در حمله به ترکیه فعلی(آناتولی) هزاران جوان «تاتار»را باخود به ‏ایران آورد و آنان را نذر خانقاه کرد که بعد ها نام «قزلباش» گرفتند، لازم است ‏بدانید که آنان گروه های نیمه وحشی بودند و از اسلام  هیچ اطلاعی ‏نداشتند،قزلباشان کسانی بودندکه همه مساجد و مراکزی راکه نام خلفا برآن حک شده ‏بود تخریب کردند، کشتارو تجاوز سراسری این سربازان لکه ننگ بزرگی است در ‏تاریخ ایران ـ به نقل از کتاب حبیب السّیر، ص476 . و کتاب جهانگشای خاقان)‏

مسیر پیدایش شیعه را باید بطور اختصار از مادرِ اسماعیل پیگیری کرد ، که با ‏فتوای فقهای اهل سنت خانواده مادریش قتل عام شدند و این زمانی بود که ‏‏«تاتار»ها یا همان قزلباشان که از راه چپاول و غـــــارت زندگی می کردند از سران و ‏شیوخ خود اطاعت مطلق داشتند ، و هفت تن از شیوخ «اسماعیل» و مادرش را به ‏‏«لاهیجان» بردند و تحت تعلیم قرار دادند و به او لقب شاه به معنی «شیخ طریقت» ‏دادند ، در این زمان او 7 ساله بود . مریدان «شیخ طریقت» مخفیانه به دیدن ‏شاه «اسماعیل» می آمدند و نذورات خود را تقدیم و بر قدم اوبوسه زده ، سجده ‏کرده و برکت می گرفتند . از یک طرف مادر  اندیشه انتقام درگوش شاه زمزمه می ‏کرد وازطرف دیگر«شیوخ» ماجرای کربلا وماجرای پدر و جدش را  به شاه القاء می ‏کردند،که اسماعیل باور کند ازیک خاندان قدیسی بزرگ است وپس ازآنان این ‏تقدس رااومیراث برده !‏

شیوخ «اسماعیل» رادر12 سالگی به «اردبیل» بازگرداندند و در ابتدا حدود 2 ‏هزارنفر از مریدان «قزلباش» به او پیوستند ، درنزدیک «ارزنجان» توقف کردند تا ‏خبر به دیگر قبایل تاتار رسید و 9 قبیله دیگر به او پیوستند که از تاراج و کسب ‏مال عقب نمانند .‏

نیروی لازم آماده بود حمله نسل کشی سنی ها آغاز شد ـ گرجستان ـ شروان ـ روستای ‏شوره گل ـ شماخی ، قتل عام و غارت شد . به سمت شهر200هزار نفری تبریزرفتند ، ‏همه مردم سُنی شافعی بودند( سال 880خ )  ، بدون خون ریزی شهر تصاحب کردند ، ‏وارد کاخ هشت بهشت شد و اعلام پادشاهی کرد ، در این زمان او 14 ساله است، یک ‏روزپس از قدرت روزجمعه بود ، تصمیم گرفت یا همه مردم تبریز شیعه شوند یا ‏نسل کشی را آغاز کند ، به مسجد جامع رفت برمنبر ایستاد فریاد برآورد که از سنیان ‏تبرّا جوئید و بر ابوبکر و عمرو عثمان لعنت کنید ! خلفا خلافت را غصب کردند ! از ‏دین خارج شدند ! یزید دست نشانده آنان بـــود! امام حسین را می کشید ؟! ‏درب خانه علی را آتش می زنید ؟! پهلوی فـــاطمه را می شکنید؟! فاطمه را شهید ‏می کنید ؟! محسنش را سقط می کنید ؟! درحالیکه علما همه درحیرت حرفهای ‏این جوانک قرار گرفته بودند سرِ چند عالم حاضردرنمازقطع و شکم ها دریده شد ‏وسپس همه قتل عام شدند ! مسجد خراب و به محل نگهداری اسبان تبدیل شد ! از ‏فردای آنروز شهر تبریز در آتش و غارت می سوخت ، تجاوزناموسی، دریدن شکم ‏زنان باردار ! مردم باید با «قزلباشان» همصدا می شدند ، لواط امری عادی بود ، ‏خمرفروشی برگذر هر دهی آغاز و خریدن و نوشیدن در محل یک دستور، و امتناع ‏ازآن یعنی سنی و کافرکیش بودن و مستحقّ مرگ ،  از شکنجه های متداول آنان ، سر ‏در دیگ جوشان کردن ، پوست کندن ، در آتش انداختن ، مالیدن شیره بربدن در ‏قفس آهنین و رها کردن مورچه بر آن ،تجاوز به دختران و پسران درمیدان ها در ‏حضور والدین .‏

تاریخ هیچ قوم ستمگری راهمانند قزلباشان درثبت ندارد! به هرصورت شهر بعدی ‏اردبیل، اصفهان ، همدان ، شیراز ، قم ، کاشان ، سمنان ، دامغان، ورامین ، فیروز ‏کوه ،گرگان ، یزد ، طبس ، بغداد(تا 22سالگی)که همان سنت و روال ادامه داشت ، که ‏خون و آتش ایران را فرا گرفته بود. وشیعه اثنی عشری امروز نتیجه زحمات شاه ‏اسماعیل ونیکانش با همیاری علمای جنوب لبنان شکل گرفت ؟؟؟!!‏

‏(درحرات قبر «  بزرگ ایرانی » جامی را تخریب و استخوانهایش را در بیابان ‏ریخت ، که او یک سنی بود! و در بغداد هم  مسجد و قبر ابوحنیفه را تخریب و ‏استخوانهای جسد را بیرون آورده و لاشه سگی را دفن کردند و مستراحی ساختند و ‏جـایزه تعین کردند که هرکس به این مستراح برود پاداش می گیرد !!!( عالم ‏آرای صفوی ، ص477)‏

شاه اسماعیل این القاب را کسب کرد = ولی الله اعظم ـ شاه شریعت پناه ـ ولی امر ‏مسلمین جهان ـ مولا ـ مقتدا ـ شاه معظم ـ و صدها لقب دیگر.... این شاه معظم در ‏کاسه سرشیبک خان دشمنش شراب می نوشید ! مدعی بود من قبل از ظهور آقا ‏شرایط را مناسب می کنم ! من درمسیر مشیت خدا حرکت می کنم و از طـــرف ‏امامان الهام می گیرم و رسالتم نابودی سُنیان است !‏

امروز ما  هزارسال است فرهنگ روضه و مداحی را بعنوان دین خدا به مردم داده ‏ایم آیا ازپیروان  شاه اسماعیل صفوی هستیم یا مطیع کتاب خدا و قانون ‏اساسی او؟ و متأسفانه از آنجا که فرهنگ و تمدّن دینی ی ایرانیان را تخریب ‏کردند زمینه زور و تزویررا قدرت  بدست گرفت و عقل بجای تفکّر جبراً به شمشیر ‏بله گفت ، که بله حقّ باشماست ! تفکّردینی کنار رفت  و سرانجام باطل توجیه گرا ‏حقّ را پس زد و دین خدا بصورت همان پالان وارونه تصوّرشد ، مداح و روضه خوان ‏مبلغ دین خدا شدند و مذهب دین شد ، اگر امروز شیعه هستیم در مقابل دین ‏هستیم و درمیان دیگرمسلمانان مطرود و مشرک ، کمترکسی جلو رفته و دلیل و ‏برهان آنان را تحقیق  کند (آمارصادرات دختران ایرانی به کشورهای عرب جنوب ‏خلیج فارس مؤید این حقیقت است ، و چراکسی تا کنون عکس این قضیه ‏رانشنیده که از آن طرف به ایران زنان را صادر کنند؟ وطالب هم زیاد باشد!!!!) ‏باعث سرافکندگی است . ‏

‏(شيعه بمعني پيروان در سوره صافات آيه 84 و83 ـ شيعه بمعني دوست در سوره قصص آيه ‏‏15 و بمعني مذهب مذهب شدن در سوره روم آيه 31و 32)آمده  .‏

نکته : یک نکته بسیارمهم درتأیید این مطلب که آیا واقعاً ایرانیان ازاهل ‏سنت بودند آثار بجا مانده ازدانشمندان و شعرای آن ایّام است  که مـــهرتأییدی ‏براین حقیقت زده اند ، شعرایی چون سعدی ، حافظ ، مولوی ........‏

نمونه ‏

‏1 ـ حافظ می گوید من سنی شافعی هستم .‏

حافظ ازعقیده خودش می گوید من به اهل سنّت و جماعت گرایش دارم ، ازاین ‏جهت برخلاف شیعیان که درسوک امام سنّیان این روز را عید می گیرند ، او ‏چنین می سراید :‏

بهاءٌ الحقِّ والدّین طابَ مَثواه      

‏                                                 امام سنّت وشیخ جماعت ‏

چومی رفت ازجهان این بیت می خواند                 ‏

‏                                           براهل فضل و ارباب جماعت

بطاعت قرب ایزد می توان یافت

‏                                      قدم درنه گرت هست استطاعت

حافظ می گوید: شافعی بزرگترین فقیه است .‏

‏(نشان می دهد از اهل سنت و شافعی مذهب است.)‏

تحصیل عشق و رندی آسان نموده اوّل

‏                             آخربسوخت جانم درکسب این فضائل

حلّاج برسر دار این نکته خوش سراید

‏                                     ازشافعی نپرسند امثال این مسائل ‏

‏(یعنی درمسائل عشق نباید به شافعی رجـــوع کنید ، مسئله دانیِ شافعی ازمقوله ‏دیگری است و اگر درمواردی هم حافظ به  علی«ع» اظهارارادت کرده دلیل شیعه ‏بـودن اونیست چراکه همه پیروان شافعی ازارادتمندان امیرمؤمنانند.) ‏

به فتوای فقهای اهل سنت درنمازمیّت«چهارتکبیر»گفته ‏

میشود،شیعه امامیه«پنج تکبیر»فرض شده وخواجه نظراهل سنّت را می پسندد.‏

من هماندم که وضو ساختم ازچشمه عشق ‏

‏                            چارتکبیر زدم یکسره برهرچه که هست

 

 نمونه هایی ازمولوی : ‏

‏2 ـ «مولوی» هم در مثنوی خود را یک سنی اشعری مذهب معرفی می کند

وقضیه این است که سنی ها یا اشعری هستندیا معتزلی ، اشعری ها هم به حس و هم ‏به حقّ بینی متمسّک هستند ودرضمن قائل به اختلاف عقول نیزهستند  درحالیکه ‏مولوی می گوید : معتزله باطلند چون هم عقول را مساوی میدانند و هم مسخر حسند ‏‏.(ص 107)‏

چشم حس را هست مذهب اعتزال                      ‏

‏                                        دیده عقل است سنی دروصال

 

سخره حِسَند اهل اعتزال  ‏

‏                                         خویشرا سنی نــمایند ازضلال

هرکه درحِس ماند او معتزلی است ‏

‏                                        گرچه گوید سنیم از جاهلیست ‏

هرکه بیرون شد زحِس اوسنی است   ‏

‏                                  اهل بینش چشم حس خویش بست

ودرص 240 می گوید:‏

اختلاف عقلها دراصل بود ‏

‏                                                   بروفاق سنیان باید شنود

برخلاف قول اهل اعتزال

‏                                       که عقول از اصل دارند اعتدال        ‏

‏( درقصه پیرجنگی ،ص 51) درتعریف از عمر می گوید:‏

چونکه فاروق شد آئینه اسرار شد

‏                                            جان پیر از اندرون هشیارشد

وبازدرتعریف ازعمردرص 34 می گوید:‏

بدعمررا نام اینجا بت پرست ‏

‏                                         لیک مؤمن بود نامش درالست ‏

درص 550 درمدح ابوبکر می گوید:‏

مر ابوبکرتقی را گوببین  ‏

‏                                               شدزصدیقی امیرالصادقین

اندر این نشأه نگر صدیقرا

‏                                            تا بحشر افزون کنی تصدیقرا

درحالیکه هیچ شیعه ای از عمرو ابوبکرتعریف نمی کند بلکه ناسزا هم می گویند.‏

واگرشاعری هم از علی(علیه السلام) مدح کرده باشد دلیل برشیعه بودن اونیست چون اهل ‏سنت همه خلفارا مدح می کنند  ‏

وباز درص 74 به تعریف از عمر پرداخته :‏

آمده عمربه حرب مصطفی   ‏

‏                                             تیغ در کف بسته بس میثاقها

گشته اندر شرع امیرالمؤمنین ‏

‏                                             پیشوا و مقتدای اهــل دین

شیعه دشمن و قاتل علی را لعن می کند ، جناب مولوی او

را اهل بهشت و دست خدا می داند.‏

آلت حقّی و فاعل دست حقّ  ‏

‏                                        کی زنم برآلت حقّ طعن ودق ‏

غم مخور فردا شفیع تو منم               ‏

‏                                        مـــالک روحم نه مملوک تنم

و موضوع دیگراینکه شیعه معتقد است درغدیرخم پیامبر علی را با جمله (من ‏کنت مولاء فعلی مولاء)بعنوان ولی و صاحب اختیاروجانشین معرفی کرده ولی او می ‏گوید عقیده سُنیان درست است ، که مولی را به معنی دوست گرفتند.(ص642)‏

گفت هرکس رامنم مولا و دوست  ‏

‏                                         ابن عم من علی مولای اوست

 

‏3 ـ «شاه نعمت الله ولی» خــــود را سُنی اشعری معرفی می کند.‏

شاه نعمت الله که درسال 703 درکهبنان کرمان متولّد شدوصوفیان ومرشدان غالباً سلسله ‏خود را به اومی رسانند او هم درص 487 دیوانش خود  را سنی اشعری معرفی می کند ‏ومی گوید چهارخلیفه رادوست دارم و دشمن معتزلی هستم .‏

رافضی کیست دوشمن بوبکر           ‏

‏                                           خارجی کیست دشمنان علی

هرکه او چهار یار دارد دوست

‏                                       امت پاک مذهب است و ولی   ‏

دوستدار صحابه ام بتمــــام ‏

‏                                         یارسنی و خــــــصم معتزلی

جامی عارف بزرگ ایرانی که قبر او درهرات است ، سنی بود که شاه اسماعیل فرمان ‏تخریب آن را داد!( عالم آرای صفوی ، ص477)‏

‏(انشاءالله اهــل تحقیق که آشناباشعرو ادب فارسی هستند ‏

در این زمینه بررسی و این بخش را کامل نمایند که نشان دهند شعرای آن دوران ‏اکثراً ازاهل تسنن بودند.)                                        ‏

نکته :{اگرمایل به تحقیق بیشتر و به دست آوردن  دلیل کامل تری هستید ، ابتدا ‏به کتاب «ارمغان آوران تشیّع نوشته امیرحسین خنجی» ـ مراجعه و سپس به احسن ‏التواریخ حسن بیک روملو«نشربنگاه ترجمه» ـ اسلام درایران« ازهجرت تا قرن نهم ‏هجری» پطروشفسکی ـ ایران عصرصفوی«راجرسیوری» ـ تاریخ امپراطوری عثمانی ‏،هامر پور گشتال ـ تاریخ روابط ازابتدای صفویه تا پایان جنگ دوّم جهانی ، ‏عبدالرضا هوشنگ مهدوی ـ تاریخ روضه الصفا ، غیاث الدین خواند میر ـ تاریخ ‏گسترش اسلام، توماس آرنولد ـ تاریخ سوریه ، لبنان ، فلسطین ، فیلیپ حتی، ‏چاپ بیروت ـ عالمان شیعه لبنانی و شاهان صفوی، عبدالله ناصری طاهری ـ مهاجرت ‏علمای شیعه ازجبل عامل به ایران درعصر صفوی، دکترمهدی فرهانی منفرد ـ دین ‏و مذهب درعصرصفوی، دکترمریم میراحمدی ـ تاریخ العلماء محمّد رضا حکیمی  ‏مراجعه شود.}‏

 

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.com