تاریخ چاپ :

2025 Jul 03

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

فرقه صوفيه


 


اي پدر: ‏

تصميم گرفته ام نمونه اي چند ازچگونگي بوجود آمدن فرق مذهبي را برايت بنويسم و نشان دهم كه متأسفانه ‏مذهب شما همواره درطول تاريخ حيات خود بار دار بوده ونشان دهم كه هر چند سال يك باردیگرِ مسلمانان ‏شاهد زايشي از دلِ مذهب شيعه بوده اند ! ‏

فرقه صوفيه يكي از اوّلين فرقه هاي مذهبي بود كه راه كج را آوردند و گفتند راه مستقيم اين است! شايد بتوان ‏اوّلين بدعت گزار اين فرقه را«ابوهاشم كوفي» از اهالي شام دانست كه دو قرن پس از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) مي ‏زيست و او رقص را در قالب اعمال ديني مطرح كرد و البته اين عقيده فكرِتاره اي  نبود يعني همان رقص و ‏عاداب زمان جاهليت را كه برگرد كعبه بصورت صوت زدن ،كف زدن صورت مي گرفت را احياء كرد و معتقد ‏بـود كه رقـص محافل خصوصي بني اميه و بني عباس خود بخشي از دين است و فرقه صوفيه شام را تشكيل ‏داد و اين اعمال كم كم رشد كرد تا به امروز هم در ميان صوفيان به اشكال گوناگون  سيرصعودي خود را ادامه ‏مي دهد ! يعني صوفي اوّليه سني بود كه او اوّلين صادر كننده اين فرقه شد و شيعه بهترين ‏مشتري آن !‏

صوفيگري در كتاب و سنت رسول اكرم (صلی الله علیه وسلم )كوچكترين رد پائي ندارد بلكه درضد آن پيامبر خدا اعمال حج ‏مشركان را اصلاح كرد  !‏

نكته مهم اينكه : كه تصوّف اوّليه با تصوّف امروزي بسيار تفاوت داشت بطوريكه در كتاب «قوت القلوب » كه ‏در قرن سوّم هجري تأليف شده هيچ خبري از افكار صوفيانه امروزي نيست ، آنان نه ادعاي وحدت داشتند و نه ‏ادعاي اتحاد و حلول ! آنان كساني بودند كه از احكام و شريعت به بهانه وصول به حقيقب فاصله نمي گرفتند ‏،آنان مردان زاهدي بودند كه چون اختلافِ زياد مسلمانان را ديدندكه گروهي به علي و دسته اي به عايشه ‏متوسّل شده اند از دیگران جدا شده  و  راه خود سازي را انتخاب كردند.   ‏

‏ امّا صوفيان و مرشدان ايراني که غـــــــالباً خود را به«شاه نعمت الله ولي» مي رسانند كه او در قصبه كرمان ‏به سال 703 متولّد شد و مريدانش او را به سبب تعريف كردن ازعلي(علیه السلام)شيعه مي دانند در حاليكه خودش ‏مي گويد من سني هستم!و مي گويد: ‏

رافضي كـــيست دشمن بوبكر                           خــارجي كيست دشمنان علي ‏

هركه او چهار يار دارد دوست                             امت پاك مذهب است و ولي

دوستدار صحــــــابه ام تمام                             يار سني و خــــــصم معتزلي

‏(ديوان شاه نعمت الله ـ ص ـ 487 ) ‏

او قائل به تناسخ بود ‏

برند و آورند اورا به كرات                                   گهي حيوان بود گاهي نباتات

همچنين او خداوند را جسم ، روح ، جام شراب ، ساقي ، شاه ، درويش ، فرعون ، موسي ، كفر و ايمان مي ‏دانست .‏

اي پدر: چون دينداري  نياز به مجاهدات ، علم و زهد و تقوايِ عملي داشت اين دسته كار را آسان كرد ‏ويكي از خدماتشان براي پيروان ساخت خانقاه  در مقابل مسجد بود( در كتاب نفحات الانس – ص 31 آمده ‏است اوّلين خانقاه را يك نصراني در زمله شام ساخت) و گفتند :‏

مسجد محل اهل ظاهر است و خانقاه جلوس اهل باطن! ‏

درآنجا دست زدندو صوت كشيدند ، سرجنباندند و شعر خواندند ، مصلحتي غش كردند و هو حقّ كشيدند ، ‏فرياد برآوردند و جلسات ذكــــر بر پاساختند ( البته گاهي هم لازم دانستند براي فريب مريدان از كلام حقّ ‏بهره بگيرند)‏

درحاليكه قرآن كريم مي فرمايد:‏

ادْعُواْ رّبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَهً إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِين (اعراف/55)‏

يعني :پروردگارتان را به تضرع و(خضوع) درنهان بخوانيد كه او متجاوزان را دوست  ندارد .‏

اي پدر:بدانكه دينداران اوّليه به پيروي ازكتاب خداوسنت رسولش هرگاه ميخواستند به شعري استناد كنند ‏اين آيه را هم تلاوت مي كردند كه :‏

وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَايَنبَغِي لَهُ (يس/69) = ما بر رسول خود شعر نياموخته ايم

‏« يعني مقام او شايسته شعر گوئي نيست» ‏

يامي فرمايد: ‏

وَالشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُن = و شاعران را گمراهان پيروي مي كنند .‏

أَلَمْ تَرَأَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍيَهِيمُون=‏

آيا نمي بيني كه آنان در هر وادي حيرانند .

وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفعَلُون= ‏

و آنان مي گويند آنچه را كه بجا نمي آورند .

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ ذَكَرُواْ اللهَ كَثِيراً (شعرا/224 الي 227 )= مگر آنانكه ايمان آورده و كار هاي ‏شايسته را انجام داده اند و خدا را بسيار ذكر كرده باشند

گفتند :‏

مرشد چون واصل شد به نماز نياز ندارد !‏

مريد بايد صورت مرشد را همواره در نظر داشته باشد در اين صورت او هميشه در نماز است!‏

در حاليكه كتاب دين مي گويد:‏

الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُون (المؤمنون/23)= همان كسانيكه در نمازشان فروتنند .‏

الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَاتِهِمْ دَائِمُون (المعارج /23)= كسانيكه پيگیر نمازهايشان هستند

وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُون ( المعارج /34 ) =كساني كـه بر نمازهايشان محافظت مي كنند.‏

‏ فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّين= واي بر آن نماز گزاران ـ

اَلَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُون(الماعون/5)= همان كسانيكه ازنمازخويش غافلند .‏

گفتند :‏

دل ما حيران به عشق خداشده ! نماز معتبر نيست ! خدا كه نياز به عبادت انسان ندارد ! نماز اعمالي است ‏ظاهري و خدا به اعضاء و جوارح انسان نظر ندارد ! نظر او بدلهاست .‏

ما خانه دل آباد مي كنيم و حتي گناه ما را از حقّ باز نمي دارد !‏

درحاليكه كتاب خدا گفته است :‏

لَهَا مَاكَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَااكْتَسَبَت(بقره/286)=(هركس) آنچه(از كارهاي نيك)انجام دهد، بسود اوست و هرآنچه (از ‏گناهان كه به عمد) مرتكب شود به زيان خود اوست .‏

اي پدر:مرشدشان به مريدان مي گفت :تكليف براي تطهير دل است ، دلي كه پاك شد نياز به تكليف ندارد  !‏

خداوند پيام دادكه ذكرخدابالاترين ذكرهاست،صوفيان هم جلوآمدندوگفتند: ذكر بالاتر از نماز است ولي ‏ذكر مخلوق را جلو آوردند و گفتند مـا روزي 55 بـار مي گوئيم «يا علي » با آنكه خداوند در سوره جمعه ‏پيام داده بود زمانيكه براي نماز ندا شديد بشتابيد بسوي ذكر خدا .‏

و باز مي فرمايد :درركوع توازع كنيد و درسجده نهايت توازع را نشان دهيد و درسوره علق مي فرمايد : ‏سجده كن و به خدا نزديك شو ( يعني در حالت سجده قرب به خدا بيشتر است) ‏

مريد ساده لوحشان مي گفت :نَفَسِ مرشد ما گيراست ! هر كه را نهي كند بپذيرد و هر كه را امر كند بدون ‏چون و چرا انجام دهد!‏

در حاليكه پيامبران بارها مردم را نهي كردند و مؤثر واقع نشد ، بنابراين

إِنَّ الَّذِينَ ارتَدُّواْ عَلَي أَدْبَارِهِمْ مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي = كسانيكه پس از آنكه هدايت برايشان روشن شده ‏است به (كفر) گذشته خويش باز گشتند ـ ‏

الشَّيطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلَي لَهُمْ ( محمّد/25)= شيطان (كار هايشان را)براي آنها آراسته جلوه داده است و به آنان ‏مهلت داده است .‏

وكم كم خيال پردازي را جلو آوردند كه ما اسمهاي اعظم خداوند را داريم ! قربِ حقّ و ولايت در اختيار ما ‏است!ما ازاسراردلهاآگاهيم!( ارتباط تله پاتي امروزه صورت علمي بخود  گرفته و مچ اين دروغيان باز شده )‏

كم كم مرشدانِ غافل مريدان جاهل و آماده را به سوي بنگ و حشيش هم بردند « مانند پيروان حن صباح» و ‏به مرور زمان شعبده و فال و چشم بندي را كرامت مرشد دانستند ‏

اي پدر: گاهي مريدان را به سجده و بوسه بر دست و پاي مرشد ديدم .‏

بقول حافظ :‏

خدا را كم نشين با خـرقه پـوشان                       رخ از رندان بي سامان بپوشان در اين خرقه بسي آلودگي ‏هست                      خــوشا وقت قباي مي فروشان

‏(شايد حافظ اين اشعار را در دورداني گفته باشد كه به انحراف آنان پي برده است زيرا خود حافظ با اين گروه ‏هم مسلك بوده)‏

اي پدر : شايد گوشه نشيني را صوفيان از راهبان مسيحي و صومعه گرفته باشند و خرقه و دلق و پشمينه را از ‏زنــان راهبات نصاري كه آنان را صوفيات مي ناميدند «بنقل از كتاب تاريخ تصوف دكتر هاشم غني ص ـ 68»‏

اي پدر:اين فرقه مانند همه فرق مـــذهبي ديگر مرتب دكانهاي تازه اي مي گشايند چنانكه اداعا كردندما از ‏‏«اولياء الله » هستيم ولي درحاليكه قرآن كريم دوستان خدا را به گونه ديگري نشان مي دهد كه «اوليائ الله» واقعي تابعين پيامبر خدا هستند.‏

أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ لَاخَوفٌ عَلَيهِمْ وَ لَاهُمْ يَحزَنُون = بدانيد كه «اولياء خدا» دوستان خدا نه ترسي نسبت به (آينده ‏دارند) و نه اندوهگين هستند(نسبت به گذشته)‏

اَلَّذِينَ آمَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُون(يونس/62و63)= كساني هستند كه ايمان آوردند و مدتها درحال تقوي بسر بردند( اين ‏آيه مربوط به قيامت است)‏

به پيامبرش مي گويد :‏

قُلْ إِن كُنْتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحبِبْكُمُ الله(آل عمران /31) = بگو اگر شما خدا را دوست داريد من كه پيامبر ‏او هستم را تبعيّت كنيد (تادوستي دو طرفه باشد يعني خداهم شما را دوست داشته باشد)‏

باز گفتند : شما شريعت داريد و ما هم طريقت و بافتند كه رسول خدا فرموده «الطريقه افعالي» = طريقت كار ‏من است .‏

درحاليكه دينداران واقعي مي دانند كه ترك نماز و روزه و جهاد و حج و........ و رقص و سماع و وجد ، سنت ‏و افعال پيامبر خدا نبوده .‏

اي پدر:بيشترين بدعتهارااين گروه انشعابی از شیعه به ميان مذهبي ها آوردند ، بستن ريسمان به درختان ، ‏كوبيدن نعل اسب بر درب خـانه و مغازه و اتومبيل به جهت رسيدن به حاجات « علامه كراچي در يـك هزار ‏سال پيش مي نويسد چون سپاه بني اميه اسب بر بدن امام حسين تاختند  ، نعل اسب را نيك شمرده و بردرب ‏خانه هاي خود كوبيدند»به ستمگران لقب«ضل الله» دادند ، اصطلاحاتي چون اهل دل ، اهل حقّ ، لقب قطب ‏و كاشف الاسرار را براي خود برگزيدند ، قاشق زني ، آجيل مشگل گشا ، سكه تقلبي بنام امام زمان و حضرت ‏علي(علیه السلام) زدند ، عكس هاي تخيلي از ائمه ترسيم كردند و صد ها بدعت ديگر دسترنج اين فرقه بود كه امروزه ‏شيعيان بهترين خريدار آن هستند!!!‏

و سرانجام منصور حلاجشان در اوج تصوف ادعاي« ان الحقّ» سرمي دهد و ضربه ديگري بر پيكر پاك دين ‏الهي وارد مي كند و مي گويد من از اين طريق با خدا متحد شدم ! به اوج معرفت رسيدم ! و همه شخصيّت ‏پرستان و عبادت كنندگان انسان هم تاييد كردند كه تو مظهرخدائي و از طريق او مريد و مراد پرستي شكل ‏گرفت ( بطوريكه در كتاب احياء فكر ديني اسلام ـ ترجمه احمد آرام ـ ص 112 متأسفانه مي نويسد راه يافتگان ‏اسلام از صوفيه هستند!!!!)‏

اي پدر:در روزگاري كه دين بود و مذهب رنگ و بوئي نداشت مريداني ازفرهنگ ديني تربيت شده و به ‏صحنه جامعه اسلامي آمدند كه گروه اندكي بر سپاه منظم انوشيروان غلبه كرد ، و در قرن پنجم مسلمانان ايراني ‏هم در هندوستان نبرد مي كردند هم مانع  هجوم تــــركان بودند و هم به روميان مي تاختند و بغداد را هم ‏زيـر سلطه داشتند .‏

امّا زمانيكه در قرن هفتم دين جايش رابه مذهبِ ازنوع تصوّف داد گوشه گيري وبي ‏تفاوتي ميوه و ثمره اين مذهب انحرافي مي شود بطوريكه سپاه مغولها فقط باسي ‏هزارنفر به سرداري «يمه و سوتاي » از خراسان وارد شدند و چند ميليون نفر را قتل ‏عام مي كند .‏

چه اتفاقي براي اين قوم رخ داده بود كه مسلمانان نامي و شجاع اين چنين به ذلت وخواري افتاده بودند ، ‏جواب كاملاً روشن بود بجاي تعليم گرفتن از كتاب خدا آنرا پشت سر انداختند به دنبال درويش بازي ، شعر و ‏شاعري ، دف و رقص و عشق و عاشقي رفته بودند بطوريكه «نجم الدين رازي» در كتاب « مرصاد العباد» مي ‏نويسد :‏

چون مغول را غلبه ظاهر شد قريب يكسال اين ضعيف درديارعراق صبر كرد تاشب فتنه بر طرف و صبح عافيت ‏بدمد ، نه روي آن بود كه اطفال و زنانرا از ري بيرون برم و نه آنكه جمله را در معرض هلاك و تلف بگذارم ، ‏عاقبت به حكم « عليكم انفسكم لايضركم من ضل » برخواستم و ترك متعلقان گفته واختيار كردم فراررا و عزيزان ‏را به بلاسپردن ، پس از فرار به ري و همدان مسكن نمودم و چون همدان هم در معرض خطر آمد با جمعي از ‏درويشان به راه اردبيل شديم .‏

يعني ما رهبران صوفيه و بنيان گذاران رقص و شعر و دف و گوشه گيري ، بي غيرتي ‏را به جاي مجاهدت و نبرد  راه دين خدا نشان داديم و خود جلوتر از زن وبچه فرار ‏را بر قرار ترجيح داديم!!!!!!!!‏

‏( اي پدر: لازم مي بينم در حاشيه شرح حالِ مختصر اين فرقه ، ياد آورشوم كه دين خدا چنانكه در آيات بالا ‏گذشت شعر و شاعري را جزءِ راه دينِ خدا و سنت نبي اكرم نمي داند و آنان را گروهي سرگردان در وادي ‏هاي مختلف نشان مي دهد ، و شما بهتر مي دانيد كه مثلاً حافظ شاعر بزرگ ايراني كه شما او را يك روحاني ‏مي دانيد و  هر ساله برايش جشنهاي تقديري مي گيريد!ولي احوالِ سرگرداني هايش را اززبان خودش ‏بشنويد و هم بدانيدكه او خودرايك درويـش معرفي مي كند، درویشی در وادي هاي مختلف ، ‏وادي هنر ،  وادي لذت طلبي ، وادي خداجوئي ، وادي وسوسه ، وادي مخالفت با دكانداران ديني ، وادي ‏خدمت به اربابان قدرت ، وادي خدمت به اربابان ثروت ، وادي جبر ، صوفي مآب ، عاشق پيشه !!!!!‏

گاهي در قرآن است :‏

آسمان بار امانت نتوانست كشيد                           قرعه فال بنام من ديوانه زدند ( اشاره به آيه 72 سوره كريمه احزاب مي ‏كند) ‏

زماني در احوالِ مدحِ از اربابان قدرت است :‏

ديدم شعر دلكش حافظ بمدح شاه

‏                                                         يك بيت ازآن قصيده به از صد رساله بود

زماني در احوالِ درخواست و چابلوسي از اربابان ثروت است :‏

از اين شعر تر حافظ از شاهنشه عجب دارم ‏

‏                                                      كه سرتا پاي حا فظ را چرا در زر نمي گيرد

زماني دراحوالِ حمله بدين است :‏

من كه امروز بهشت نقد حاصل مي شود

‏                                                                   وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم ‏

زمانيدراحوالِ دفاع از شراب و مي است     

 

زهي سجاده تقوي كه يك ساغر نمي ارزد

‏                                                           بكوي مي فروشان بجامي برنمي گيرند

گاهي دراحوالِ حمله به واعظان ديني دكاندار است :‏

واعظاني كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند ‏

‏                                                چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند

گاهي او در كنار چمن و كباب و «مي» است ‏

دويار نازك و از باده كهن دو مني

‏                                                                         فراغتي و كبابي و گوشه چمني ‏

البته پيروان مي گويند مقصود از« مي» ولايت است = ولايتي كه در كنار چمن و كهنگي «مي» و وزنِ «مي» و ‏دو يار نازك و كباب باشد ، بايد بوسيله همان مذهبي ها توجيه شود نه اعتراف خود حافظ ! حافظي كه حتي ‏مشخصات «مي» را هم مي دهد كه از جنس انگور است نه از خون شمااست!‏

چه شود گر من تو چند قدحِ باده خوريم ‏

‏                                                         باده از خون رزانست نه از خون شمااست

گاهي دراحوالِ دفاع از صوفيه است :‏

يك حرف صوفيانه بگويم اجازتست ‏

‏                                                           اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري ‏

مي گويد من درويش هستم و درطريق ، آنان را پسنديده ام .‏

روضه خــــلد برين خلوت درويشانست ‏

‏                                                      مايه محتشمي خــــــــدمت درويشانست ‏

آنچه زر مي شود از پرتو آن ، قلب سياه   ‏

‏                                                         كيميائيست كـه در صحبت درويشان است

و باز حافظ در سرسپردگي از پير طريقت مي فرمايد اگر پير طريقت فرمان داد برسجاده مي بنوش و بيافشان ‏بدون چون وچرا تسليم شو: ‏

 

 

به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد ‏

‏                                                     كه سالك بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها!)‏


 

سایت مهتدین

Mohtadeen.com