|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
مصاحبه با دختری تازه مسلمان اهل هلند |
من بیست و چهار سال سن دارم و اهل هلند می باشم. والدینم مسیحی بودند ولی هیچ گاه به آن پایبند نبودند. من نیز مانند آنها زیاد به مذهب فکر نمی افتادم تا اینکه شانزده سالم شد. می خواستم زندگی مداوم و ثابتی داشته باشم. از روی بعضی چیزها متقاعد شدم که مسیری که دارم طی می کنم درست نیست. دوستان مسلمانی داشتم، گرچه آنها زیاد مذهبی نبودند ولی چیزهایی نظیر احترام به والدین را در بین آنها مشاهده می کردم که برایم جالب بود. وقتی که همراه دوستانم به منزل آنها می رفتم، والدینشان بسیار دوستانه و با محبت با من برخورد می کردند. به نظرم زندگی آنها قوی و با ثبات بود. آن موقع در دبیرستان درس می خواندم، و توسط همین دوستان مسلمان شروع به مطالعه ی اولیه درباره ی اسلام نمودم. پس از مدتی در اینترنت با سایتی آشنا شدم که طی این آشنایی از من مصاحبه ای به انجام رسید که در اینجا خلاصه ای از آن را برای شما بازگو می کنم. سؤال: قبلاً به چه مذهبی اعتقاد داشتید؟ پاسخ: کمی به مسیحیت، ولی فکر می کنم بیشتر به خدا ایمان داشتم. سؤال: چه دلیلی باعث شد تا تغییر مذهب دهید؟ پاسخ: روزی با برادرم دچار مشاجره شدم، او می گفت که مسیح و خدا هر دو یکی هستند ولی من حرف او را باور نمی کردم. تا اینکه از پدرم پرسیدم و او نیز گفت که این موضوع به مسئله ی تثلیث مربوط می شود. آن موقع هفده سال داشتم و هیچ گاه راجع به این کلمه چیزی نشنیده بودم. همیشه فکر می کردم که خداوند مسیحیت را به عنوان مذهب تعیین نموده و مسیح نیز پیامبر وی می باشد (مانند اسلام). هنگامی که داشتم درباره ی اسلام مطالعه می کردم چیزهایی را در آن می دیدم که هیچ شباهتی با مسیحیت ندارد. پس از آن شروع به خواندن قرآن کردم که معنی آن برایم کاملاً واضح و روشن بود. گاهی فکر می کردم که این باید همان دین واقعی باشد. با هر آیه ای از قرآن موافق بودم، و مجذوب آن گشتم. سؤال: چه دینی را به عنوان مذهب خود انتخاب نمودید؟ پاسخ: بهترین دین و آیین خداوند یعنی اسلام. پس از گذشت چند ماه با پسری مسلمان آشنا شدم که در یادگیری و بالا بردن سطح آگاهی هایم خیلی به من کمک کرد. از خانواده ی وی طریقه ی نماز خواندن را فراگرفتم. با هم ازدواج کردیم و در یکی از مساجد شهادتین را اعلام کردم. حالا پس از گذشت دو سال از زندگی مشترک، اسلام نیمی از زندگی ما است.
پایان
ترجمه: مسعود |