|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
فاطمه امین، بی دین سابق، بخش اول |
به نام خدا
هرگز معتقد به پرستش کسی جز خداوندنبوده ام. از وقتی بچه بودم، فکر اینکه باید پدر، پسر و روح القدس، هر سه را بپرستیم مرا عمیقاً می آزرد. نمی دانستم پسر و روح القدس چرا باید مورد پرستش قرار گیرند... مگر خود آن ها نیز خداوند را نمی پرستیدند؟ بزرگ تر که می شدم، در جامعه ی غربی بیش تر هضم می شدم. یادگرفتم که دست از ساده زیستی برداشته و در مادیات پیش بروم. آموختم که به مردم توجه نموده، آن ها را درک کرده و چیزی که می خواهند را به آنان بدهم. آموختم که تاثیر پذیر و بی احساس باشم. آموختم که از دیگران سود برده و آنان را زمانی که به درد من نمی خورند، نادیده بگیرم. یادگرفتم که دروغ بگویم. بابانوئل، خرگوش عید ایستر، دروغ های مصلحت آمیز کوچک، دروغ هایی که متوجه آن نشوید، دروغ هایی که تو را از مخمصه نجات دهند، دروغ هایی که روز را با آن سپری کنی. به دور و بر خود و الگوهایم نگاه می کردم. رئیس جمهور، ستاره های سینما، تاجرها، اعضای خانواده و همه می گفتند دروغ گفتن اشکالی ندارد، تا وقتی که گیر نیافتاده باشی. همه ی این ها من را بدگمان ساخت. این ها باعث شد حتی به وجود خدا شک کنم. بی دین شدم. نتیجه گرفتم که با این دنیای سرد و بی روح و بی رحم، خدایی هم متصور نیست. این مرحله ی تاریک زندگی من بود. من از همان اوان کودکی عمیقاً به خداوند باور داشتم. باوجود تمام استعداد و صداقتی که خداوند به من عطا فرموده بود، هرچه بیش تر در مسیر تبدیل شدم به کسی قرار می گرفتم که اصلاً از آن خوشم نمی آمد. ولی بدون خداوند دیگر چه انگیزه ای برایم مانده بود که کسی غیر از آن شوم؟ سرانجام آن انگیزه و محرک بواسطه ی عدم توانایی من در حل و فصل مشکلات و کشمکش های درونی ام در مسیر تبدیل شدن به کسی که دوست نداشتم، از راه رسید. می بایست خودم را به جایی می رساندم که به فردی تبدیل شوم که دوست دارم. با این تصمیم، تصمیم دیگری هم گرفتم. تصمیم گرفتم که چه در حقیقت خدایی وجود داشته باشد یا خیر، به دلیل و هدف چنین باوری باور داشته باشم، یعنی به اینکه "شخص خوبی" باشم معتقد شوم. بعد از آن، رفتارهایم را تغییر داده و بار دیگر توانستم خود را دوست داشته باشم. با انجام این کار، یک روز سر کلاس درس شیمی نشسته بودم و ناگهان به جدول تناوبی هناصر نگاه کردم. متحیر شده بودم. با خود گفتم، این چیز بیانگر نظم بی مانند و باور نکردنی در جهان است. آنچه در جهان می بینم، با آن همه نظم و زیبایی، قطعاً کسی آن را پدید آورده است!
ادامه دارد...
ترجمه: مسعود
|