|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
تینا، تازه مسلمانی از شیکاگو |
السلام علیکم اسم من ( تینا ) است و من مایلم که به شما بگویم که چگونه مسلمان شدم . اما اول اجازه بدهید که کمی در مورد بچگی هایم بگویم . من در شیکاگو در یک خانواده نه چندان مذهبی متولد شدم. وقتی دختر کوچکی بودم می توانستم با مادر بزرگم به کلیسا بروم . اما مادر بزرگم به شمال ( کارولینا ) رفت و پدر و مادرم هیچگاه به کلیسا نمی رفتند و دنباله رو هیچ مذهبی نبودند . بنابراین من کنجکاو شدم و شروع به پرسیدن سئوالات کردم . اولین سئوال من در آغاز این بود که (مسیح چطور می تواند پسر خدا باشد؟ ) بارها این سئوال را پرسیده بودم ولی تنها جوابی که می شنیدم لزوم اعتقاد و باور به این بود که وی پسر خداست . اما این جواب به اندازه کافی برای من قانع کننده نبود . بنابراین شروع به پرسش سئوالات بیشتری کردم همچون (مذهب من چیست؟) و مادرم می گفت آئین ما پروتستان است، من هرگز نام این مذهب را هم نشنیده بودم. بنابراین معنای آن را پرسیدم و مادرم در جواب گفت که آن به این معنی است که من می توانم وقتیکه بزرگتر شدم مذهبم را انتخاب کنم و من آن را پذیرفتم . در فوریه 1989 ، من یک مرد جوان را ملاقات کردم ، کسی که صحبت هایش را در مورد اسلام با من آغاز کرد . خدا او را برای من فرستاده بود . اولین چیزی که این مرد جوان به من گفت آن بود که مسلمانان معتقد به یگانگی خدا می باشند و محمد آخرین فرستاده خداست . سپس او رفت و به من گفت که مسیح یک پیغمبر است نه فرزند خدا . چیزهایی در درون من می جوشید . من قبلاً در بارهی این مذهب چیزی نشنیده بودم و می خواستم هر بیشتر در مورد اسلام یاد بگیرم . پس بیشتر یادگرفتم و متقاعد شدم که می خواهم مسلمان شوم . این مرد جوان به من کلماتی را گفت که با آن مسلمان شوم . به حمدالله آن کلمات را گفته و اسلام آوردم. خانواده من نگران شدند گرچه من ارتباط زیادی با پدر و مادرم نداشتم. اما هنوز با مادربزرگم و بعضی از عمه هایم در تماس بودم . فکر کردم که یک برکتی در این تغییر وجود دارد ، زیرا خانوادهی واقعی من برادرها و خواهرهای دینی من بودند . آن مرد جوان الان شوهر من است و ما 9 سال است که با هم ازدواج کرده ایم . من هر روز خدای خود را برای راهنمایی من بسوی ( صراط المستقیم) شکر می گویم.
|