تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

Catherine Heseltine (کاترین)، معلم 31 ساله، از لندن

هنگامی که 16 ساله بودم اگر از من سوال می‏کردید که آیا مسلمان می‏شوی؟ من حتما پاسخ می‏دادم: نه! ممنون. 
من به اندازه کافی شاد بودم و از زندگی لذت می‏بردم. با دوستانم به پارتی می‏رفتم و شراب هم می‏نوشیدم و در کل راحت بودم. در شمال لندن بزرگ شدم وهرگز دین را تجربه نکرده بودم. معتقد بودم دین یک موضوع بی‏ربط و قدیمی است. اما هنگامی که همسر آینده خودم "سید" را ملاقات کردم همه چیز تغییرکرد. او جوان و مسلمان بود و به خدا اعتقاد داشت. او کامل بود و هرگز شراب ننوشیده بود! آشنایی ما ادامه داشت تا اینکه یک سال بعد احساس کردیم که به آخر راه رسیدیم و باید جدا شویم، چون او مسلمان بود و من نبودم. 


قبل از اینکه با سید آشنا شوم هرگز در مورد دین تحقیق نکرده بودم؛ اما این بار من از روی کنجکاوی شروع به خواندن کتاب‏های اسلامی کردم. وقتی شروع به قرآن خواندن نمودم احساس کردم که قرآن مرا به فکر کردن دعوت می‏کند واحساس روحی و معنوی عجیبی به من دست داد. من بیان زیبای قرآن از طبیعت و دنیای هستی را دوست داشتم. اسلام 1400 سال قبل حقوقی به زنان داده بود که در کشورهای غربی آن زمان هیچ کس این حقوق را نداشته است تا همین سال‏های اخیر. این یک وحی بود. 
در طول 3 سال من کم کم علاقه‏ام به اسلام بیشتر شد. در سال اول دانشگاهم من و سید تصمیم به ازدواج گرفتیم. 
در این زمان باید این موضوع را با خانواده‏ام در میان می‏گذاشتم. مادرم درابتدا شگفت‏زده شد و پرسید: نمی‏خواهید تا یک مدت با هم زندگی کنید؟
 
او قوانین ازدواج زنان مسلمان را نمی‏دانست و من به صورت جدی در مورد اسلام با او حرف نزده بودم. یادم می‏آید که همراه پدرم بیرون رفتیم و پدرم به منشراب داد و گفت بنوش! 
یک سال بعد من با "سید" ازدواج کردم، ولی هنوز کاملا مقید به اسلام نبودم،من که هرگز قبلا حجاب نداشتم فقط برای شروع یک کلاه می‏گذاشتم. من نیازداشتم که به دوستانم هم این موضوع را بگویم. بعضی از دوستان تعجب می‏کردند و می‏پرسیدند: چی؟! نه شراب، نه مستی و نه دوستی با مردان؟
این کار هم‏زمان شده بود با دوره‏ای که من در دانشگاه به مردها می‏گفتم که موقع سلام گفتن دست نمی‏دهم و می‏گفتم که ببخشید این یک دستور اسلامی است. 
با گذشت چند سال من از همسر خودم مومن‏تر شدم و احساس کردم که همسرم توانایی مسئولیت ازدواج را ندارد و از من دور شده است، بعد ما تصمیم به جدایی گرفتیم. 
هنگامی که من پیش پدر و مادر برگشتم مردم تعجب می‏کردند که چطور من هنوزمقنعه بر سر می‏گذارم. من کم کم به عنوان یک مسلمان ایمان خودم را تقویت می‏کردم. این بار خودم به تنهایی. اسلام به من هدف و مسیر داده بود. 
من عضو کمیته امور مسلمانان شدم و در مقابل کسانی که می‏گفتند "اسلام دین وحشت است" کمپین تشکیل دادیم. همچنین در مورد وضعیت مردم فلسطین احساس مسئولیت کردیم و نیز علیه تبعیضی که علیه زنان در مساجد می‏شد کمپین تشکیل دادیم. 
هنگامی که مردم به ما می‏گفتند: "افراط‏ گرا"، یا اینکه به ما توهین می‏کردند، ما به آنها اهمیت نمی‏دادیم و کار آنها را مضحک می‏دانستیم. مشکلات زیادی برای کمیته مسلمانان وجود داشت. 
وقتی مردم احساس کنند که تحت فشار هستند این پیشرفت را یک کم سخت خواهدکرد. من الان احساس می‏کنم که عضوی از جامعه سفید بریتانیا هستم، ولی من همچنین مسلمانم. من هر دو را کنار هم دارم. من الان اعتماد به نفس بیشتری دارم و می‏دانم کی هستم. من عضوی از دو جهان هستم و هیچ کس نمی‏تواند مرا از آن جدا کند.
 


منبع:sunni-news.net


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com