تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ریان بارویک، از استرالیا

به نام خدا


من ریان بارویک اهل استرالیا هستم. بیست و پنج سال سن دارم و در گلد کاست زندگی می کنم. دانشجوی رشته ی بازی های کامپیوتر هستم، کار اصلی من تولید و انتشار بازی های کامپیوتری می باشد. در سن پنج سالگی والدینم از هم جدا شدند و این باعث شد زیاد به مذهب فکر نکنم.

خانواده ام کاتولیک هستند و به ناچار در مدرسه ی کاتولیک ها به تحصیل مشغول شدم. این برای من تا حدی خسته کننده بود چون هر هفته کلاس مذهبی داشتیم، انجیل می خواندیم و غیره، ولی همیشه سر کلاس سؤالاتی می پرسیدم که تعجب همه را بر می انگیخت.

از اینکه در کلاس وقفه ایجاد می کردم مورد سرزنش قرار گرفته و می بایست ساکت می شدم. سال 2000، بود که افکاری راجع به مذهب مرا به خود مشغول ساخت. می خواستم بیشتر درمورد دین خودم بدانم. بنابراین در کلاس شروع به پرسش های بسیاری نمودم. متأسفانه در آیین کاتولیک پاسخ متقاعد کننده ای برای سؤالاتم وجود نداشت.

سپس به بی دینی روی آوردم. در سپتامبر 2007، بالاخره پس از تحقیقات فراوان به دین اسلام روی آوردم. قبل از مسلمان شدن رفتار مناسبی نداشتم. سیگار وماری جوانا مصرف کرده و معتاد به بازی های کامپیوتری شده بودم. مدتی بعد به این فکر افتادم که دارم زندگیم را تباه می کنم.

تا قبل از اسلام آوردنم، اطلاعات زیادی درباره ی آن نداشتم. اولین شناخت من از مسلمانان هنگامی بود که با مادرم به مالزی رفته بودیم. در آنجا زنان بسیاری را می دیدم که حجاب دارند، آنها به نظرم جذاب و قابل احترام آمدند. (آن موقع شانزده سالم بود). هنگامی که درمورد واقعه ی یازده سپتامبر از تلوزیون چیزهایی بر ضد مسلمانان شنیدم، باور نمی کردم که این کار مسلمانان باشد. از این رو شروع به مطالعه و جستجو درمورد دین اسلام نمودم. همان موقع بود که تصمیم گرفتم سیگار و ماری جوانا را ترک کرده و زندگی سالمی برای خود دست و پا کنم.

در اینترنت سراغ سایت های اسلامی رفته، پس از بررسی بیشتر تلاش کردم تا مانند مسلمانان رفتار نمایم. در یکی از سایت ها با مسلمانی اهل پاکستان آشنا شدم، درمورد اسلام خیلی با او حرف زدم. سپس ترجمه ی قرآن را فراهم نموده و شروع به خواندن آن کردم.

پس از اینکه خواندن قرآن را به پایان رساندم، فهمیدم که تمام چیزهایی که در آن آمده است واقعی می باشد و همان حقیقتی است که به دنبالش بودم. با دوست پاکستانی مرتب در حال مکاتبه ی اینترنتی بودیم. بالاخره به او گفتم که می خواهم مسلمان شوم.

او شهادتین را به من آموخت و در همان روز پس از تکرار کلمه ی شهادتین به دین اسلام مشرف شدم. بعد از گذشت دو ماه، موضوع مسلمان شدنم را به خانواده ام گفتم. مادرم باور نمی کرد، سپس گفت که باید بیشتر درمورد تصمیم خودم فکر کنم. پس از مدتی با دین جدیدم کنار آمد، و هنگامی که به خانه می رفتم از پختن غذاهای حرام خودداری می کرد.

با خیلی از مسلمانان شهر در ارتباط هستم و سعی دارم با کمک آنها وظایف دینیم را به خوبی انجام دهم. مرتب به مسجد می روم و امیدوارم این آغازی برای نزدیک شدن به پروردگارم باشد.

پایان


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com