|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
راشل، مسیحی سابق |
به نام خدا در حال حاظر بیست سال از مسلمان شدنم می گذرد. توضیح و بیان همه ی اتفاقاتی که در این مدت برایم پیش آمد کمی سخت است، ولی سعی می کنم قسمت های اصلی ماجرای اسلام آوردنم را برایتان تعریف نمایم. هنگامی که نوجوان بودم ایمانم نسبت به خدا خیلی قوی و محکم بود، درواقع می خواستم راهبه شوم، سپس کشیش و وقتی بزرگتر شدم از وجود دیگر ادیان هم خبردار شدم، به مطالعه ی آنها نیز روی آوردم. فکر می کردم تنها مسیحیت دین قابل قبول و منطقی است و این غیر منصفانه بود که فقط مسیحیت نزد خداوند اعتبار دارد و مردم معتقد به دیگر ادیان همه در اشتباه هستند. راضی و خوشحال بودم از اینکه به عنوان یک مسیحی خدا را می پرستیدم. به هر حال در جستجوی دینی جهانی و یک پارچه بودم و خدا را شکر به سوی فطرت خویش بازگشته و به دین واقعی، اساسی و ابدی اسلام روی آوردم. در آن زمان چیزی راجع به اسلام نمی دانستم. وقتی که با همسر آینده ام که مرد مسلمانی بود آشنا شدم، بیشتر اوقات با هم دیگر به بحث و جدل درمورد اسلام می پرداختیم. نمی خواستم تغییری در عقیده ی خودم ایجاد نمایم و همیشه بر ضد اسلام حرف می زدم. تصور من از اسلام، دینی ستم پیشه و بد بود. اما یک روز که در کلیسا نشسته بودم، در حالی که صلیب عیسی مسیح در مقابل من قرار داشت، یک دفعه به قلبم الهام شد که مسیح پسر خدا نمی باشد. به وحشت افتاده بودم چرا که از زمان کودکی با آسودگی خیال به مسیحیت ایمان داشته و با آن کنار آمده بودم. به درگاه مسیح دعا کردم تا حقیقت اینکه آیا او پسر خدا است یا نه را به من نشان بدهد. مدتی گذشت و هیچ اتفاقی نیافتاد. بعد از آن وارد مرحله ای شدم که بدون اینکه پذیرای دین اسلام باشم مسیحیت را کنار گذاشتم. خدا را شکر پس از گذشت چند سال هنگامی که قرآن را مطالعه نمودم به دین اسلام مشرف شدم. از اینکه به حقیقت دست یافته خیلی خوشحال بودم. بیشتر از هر چیز ایمان داشتن به دیگر پیامبران و ادیان در قرآن برایم جالب و حیرت انگیز بود. می دانستم که قلباً مسلمان شده ام ولی از اینکه باید رسماً شهادتین را اعلام نمایم آگاهی نداشتم. همین طور سال ها سپری می شدند تا اینکه ده سال گذشت. از وضعیت خودم اصلاً راضی نبودم. فهمیدم که ناراحتی من به خاطر این است که فقط در فکر و ذهن خود مسلمان هستم و عملاً هیچ عبادتی را انجام نمی دهم. از اینکه احساس می کردم از پروردگارم دور شده ام بسیار غمگین بودم. چنین شد که خداوند با لطف خود مرا به سوی اسلام واقعی هدایت فرمود و مرد مسلمانی را سر راه من قرار داد تا در طی این مسیر پشتیبانم باشد. به مسجد رفتم و به یادگیری ارکان و اصول دین روی آوردم. بدون کمک خداوند به هیچ جایی نمی رسیدم چرا که در تاریکی گم شده بودم. سپس شروع به تثبیت عقیده و ایمانم نمودم، و به گسترش دانسته های خود نسبت به دین اسلام پرداختم. حالا پس از گذشت بیست سال از مسلمان شدنم، با اینکه شغل و موقعیت خوبی ندارم ولی همیشه احساس می کنم زیر سایه ی رحمت خداوند قرار دارم و همیشه الطاف وی را در زندگی خود می بینم.
پایان
ترجمه: مسعود |