تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

سر رابین چانی از سیدنی

به نام خدا


بیان جزئیات سفر من به سوی اسلام خیلی برایم سخت است. فکر می کنم تمام اتفاقاتی که در زندگی برایم افتاده در اینکه حالا به اینجا رسیده ام بی تأثیر نبوده اند. هنگامی که جستجویم را شروع کردم، درواقع آن را برای خودم نمی خواستم بلکه برای فرزندم می خواستم.

از مسیحی بودن خودم رضایت داشتم و ضرورتی نمی دیدم که به دنبال مذهب دیگری مانند اسلام باشم. قبل از اینکه در سال 1980، با همسر مسلمانم ازدواج نمایم، با هم قرار گذاشتیم که هیچ نوع فشاری برای مسلمان شدن به من وارد نکند، اما هر بچه ای که به دنیا بیاوریم می توانست مسلمان باشد. همانطور که فرزندانم داشتند بزرگ می شدند، همسرم سعی می کرد برای تعلیم و آموزش، آنها را به مدرسه ی عرب ها که در نزدیکی منزل ما بود بفرستد.

ولی به خاطر مخارج سنگین زندگی و مخالفت بچه ها او نتوانست به این کار ادامه دهد. در آن موقع، معتقد بودم که چون او یک مسلمان است پس باید خودش به تربیت بچه ها رسیدگی کند. خوب، زمان سپری می شد و فرزندانم درمورد مسلمان بودن خود  اطلاعات خیلی کمی داشتند. توافقی که در آغاز ازدواج با همسرم کرده بودم مانند باری روی دوشم سنگینی می کرد. سرانجام خودم دست به کار شدم و به دنبال کلاس هایی که به زبان انگلیسی آموزش می دادند افتادم.  

با یکی از مراکز اسلامی تماس گرفتم، آنها نیز مرا به کلاس هایی که شب های جمعه برگزار می شد ارجاع دادند. ابتدا خودم تنها به کلاس می رفتم تا شرایط را خوب بررسی نموده سپس به بردن بچه ها اقدام کنم. بیان اینکه چطور این اتفاق افتاد برایم سخت است، لطف خداوند بود که علاقه به دین اسلام را در من بیدار نمود.

یکی از همکلاسی هایم ترجمه ی قرآن به زبان انگلیسی را به من هدیه داد و آموزگار نیز لیستی از کتاب های اسلامی را در اختیارم گذاشت. حالا وقت آن رسیده بود که به جستجو و مطالعه بپردازم. هرچیزی که فکر می کردم به دردم می خورد را مطالعه می کردم. به تدریج دیدگاه من از طرف مخالفان به موافقان اسلام تغییر نمود. هم زمان با خواندن کتاب ها، به مسلمان شدن هم فکر می کردم.

این کار را کردم و وقتی که مسلمان شدم با سر کردن روسری حجابم را گرفتم. هنوز هم آمادگی لازم را نداشتم ولی کلمات شهادتین تأثیر خود را روی قلب من گذاشت. زندگی تازه مسلمانان دیگر را با زندگی خودم مقایسه می کردم، ولی به هر حال هرکسی رفتار به خصوص خود را داشت.

راجع به مسیحیت چیزی که می توانم بگویم این است که هیچ احساسی نسبت به آن نداشتم. هیچ کس هم توانایی تشریح آن را برایم نداشت. خدا را شکر هر سؤالی که درمورد اسلام داشتم کسی بود که به خوبی بتواند پاسخم را بدهد. همه چیز در اسلام منطقی و واضح است. بعضی ها می گویند اسلام دستورات و قوانین زیادی دارد، اما جامعه ی انسانی برای بقاء به این قوانین نیاز دارد.

کافی است به دنیا بنگریم و ببینیم که برای جوامع امروزی چه اتفاقی دارد می افتد. خیلی روشن است که چه اتفاقی می افتد، اگر بشر از هدایت و دستورات الهی که خداوند برای ما تنظیم فرموده سرپیچی کند.

خدا را شکر حالا در زیر سایه ی اسلام در کمال آرامش به سر می برم. نمی دانم چرا بعضی از اتفاقات در زندگی انسان پیش می آید، اما این را می دانم که خدا هیچ وقت چیزی را که جلوی نفع ما را بگیرد به وجود نمی آورد.

 

پایان


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com