تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ماجرای اسلام آوردن نیرس دانی

 

مسافرت من به سوی اسلام از چند سال پیش آغاز گردید. همیشه به ادیان مختلف علاقمند بوده و پیش از بازگشت به اسلام از بسیاری از آن ها معلومات کسب می کردم. چرا از کلمه ی "بازگشت" استفاده نمودم؟

اعتقاد دارم که انسان ها مسلمان به دنیا می آیند و برخی به لطف والدینشان بر دین اسلام بزرگ شده و بعضی دیگر از این نعمت محروم می مانند. من در اصل کاتولیک نبودم، اما پدر و مادرم به رغم آنکه خود بت پرست بوده و خداوند را طبق هیچ عقیده ای از جمله مسیحیت، یهودیت و اسلام نمی پرستیدند من را به مدرسه ی کاتولیکی سپردند. پدرم اعتقاد داشت که خدایی وجود ندارد. مادرم انواع شیوه های سحر و جادو را به کار می بست، فال قهوه و چای، خیره شده به گوی کریستالی و احضار ارواح و البته اکنون می دانم که تمام آن کارها را بوسیله ی اجنه و شیاطین انجام می داد.

والدینم من را به مدرسه ای کاتولیکی فرستادند (نه برای فراگیری مسیحیت) تا آنکه آموزش های ویژه ای را ببینم. به زودی به سرگردانی و حیرت درباره ی مسأله ی وجود خداوند و باقی مسائل مرتبط با دین دچار گشتم این حالت به خاطر تأثیر والدینم بر روی من بود. درپی آن به مطالعات گوناگون پرداخته و مرحله ای جدید در اعتقاداتم آغاز گردید. والدین من بر سر مسائل اعتقادی با من مشاجره می کردند و اغلب با دلایلی نادرست اصرار بر نظریات خویش داشتند.

به سلک بودایی درآمده و با عقیده ی بودائیت احساس خوشبختی می نموددم. اما پدر و مادرم با من درافتادند. پدرم مرا استهزا نموده و موقع نیایش من می گفت: "خدایی وجود ندارد." یا می گفت: "خدای تو نمی تواند کمکی به تو کند." این سخنان وی مرا بسیار می آزرد. آنگاه ازدواج کرده و به آن سوی آب ها نقل مکان کرده و به مدت سه سال به ژاپن رفتم. شور و اشتیاق زیادی داشته و گمان می کردم که به زودی همه چیز را درباره ی آئین بودا فراخواهم گرفت و در آن به درجاتی می رسم. اما این اتفاق نیافتاد و در ژاپن مشاهده نمودم که ژاپنی ها هم چندان بیش تر از سایرین عالم به آئین بودا نمی باشند. درواقع از آنچه انتظارش را داشتم بدتر بود.

در پارک وینو تعدادی از مسلمانان را دیدم که منتظر ادای نماز جمعه ای بودند که هفته ای یک بار به پا می شد. به خاطر دارم چنان به زنی که حجاب پوشیده بود خیره شده بودم که فکر می کنم از نگاه های خیره ی من ناراحت شده بود و گمان می کرد من انسان بی ادب و پررویی هستم. اما من شدیداً مجذوب او شده بودم ولی با این حال به او نزدیک نمی شدم.

به ایالات متحده بازگشتم و همچنان در درون خویش کششی را به سوی دین اسلام حس می کردم. لیکن در کتابخانه های محلی مان به کتاب هایی مورد اطمینان و قابل اعتماد در ارتباط با دین اسلام دسترسی نداشته و در آن زمان وسایل ارتباطی و اینترنت هم در اختیار نداشتم، پس قضیه را به حال خود رها کردم. اما، سبحان الله، که هرجایی می رفتم با عده ای از مسلمانان برخورد می نمودم. یک روز شجاعت به خرج داده و به مسجد رفته و شروع کردم به فراگیری دین اسلام. به تازگی شهادتین را بر زبان رانده و اسلام آورده ام. دو هفته پس از آن نیز شوهرم به دین اسلام مشرف گردید، سپاس خداوند را.

تنها چند سال از اسلام آوردن من می گذرد و باید بگویم پس از پای نهادن به دنیای اسلام احساس خوشبختی می کنم. می خواهم بگویم ماجرا بسیار آسان اتفاق افتاد، خانواده ام را به دلیل آنکه از بازگشت من به اسلام و بویژه هنگامی که به اجرای شعائر دینی به صورت عمیق و صحیح پرداختم ناراحت بودند رها کردم. خداوند به ای آن خانواده ی شوهرم را که بهتر از خانواده ی خودم با آن کنار آمدند به من بخشید.

همه ی کسانی که در اندیشه ی بازگشت به دین اسلام را دارند؛ به شدت شما را به این کار فرامی خوانم و منتظر آن نباشید که والدینتان آن را بپذیرند. منتظر نمانید تا قبلاً همه چیز را درباره ی اسلام بیاموزید. به خداوند متعال اعتماد نمایید تا روزی فرارسد که شهادتین را بر زبان جاری سازید.



ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com