تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

رادکو، اهل کشور چک، قسمت دوم


در ژوئیه 2001 با مرد جوانی که عراقی بود آشنا شدم. اسمش ابراهیم بود. خیلی به زودی باهم شروع به گفتگو کردیم. او گفت که مسلمان است و من نیز در جواب گفتم که مسیحی هستم. ولی از این بابت که مسیحی بودنم مشکلی در ارتباط ما کند ایجاد نماید نگران بودم، ولی چنین نبود و از این بابت خوشحال بودم. من قصد نداشتم اسلام بیاورم و البته او نیز اصراری برای پذیرفتن اسلام توسط من نداشت.

اگرچه مسلمانان را جامعه ی بیگانه و ناشناسی می دانستم، برایم جالب بود که بیشتر در موردشان بدانم. پی بردم که شخصی که در برابرم قرار گرفته، می تواند چیزهای زیادی در باره ی اسلام به من بیاموزد.اولین آشناییم با اسلام در واقع اولین قدم من در این راه بود.

 به خاطر دارم که یکبار مباحثه ای از محمد علی زیحاوی را خواندم، و مشتاق شدم تا آدرس وی را پیدا کرده و برایش نامه بنویسم. سپس واقعه ی 11 سپتامبر پیش آمد، و به خاطر شرایط سیاسی فکر کردم که الان زمان مناسبی برای تماس با وی نیست. بعد از دو ماه این جرأت را پیدا کردم تا به آقای زیحاوی نامه بنویسم. ایشان به همراه پاسخ نامه بسته ای که شامل مقالات و کتاب هایی در مورد اسلام بود را برایم فرستاد. وی بیان داشت که من را به یک مؤسسه ی اسلامی در پاراگوئه معرفی می کند، و از آن ها درخواست می نماید تا برایم ترجمه ای از قرآن کریم را بفرستند. این شروع تحول من بود.

به زودی دریافتم که اسلام نه تنها دین جنگ طلبی نیست بلکه برعکس آیینی است که خواهان صلح و آرامش است. آری، من پاسخ جستجوی خود را یافته بودم.

به خاطر شرایط خاصی که پیش آمده بود، بعد از سه سال تصمیم گرفتم آقای زیحاوی را ملاقات کنم. او با صبر و بردباری فراوانی به توضیح مسائل مختلف می پرداخت. در ادامه وی پیشنهاد کرد که به دیدن مسجد برنو بروم.  وقتی به مسجد برنو رفتم ترسیدم که در آن جا به دید یک بیگانه به من نگاه کنند. اما از اینکه موضوع کاملا برعکس بود متعجب شدم. اولین کسانی که به من کمک کردند از جمله ک.  ل. بودند که با آن ها آشنا شدم. البته با برادران دیگری که تا حد ممکن مرا با دلگرمی خوش آمد نیز گفتنند، آشنا شدم.

شروع کردم به کنکاش در مورد همه ی جوانب اسلام، و فهمیدم که اسلام چه اندازه دین منطقی و قابل فهمی می باشد. کم کم یاد گرفتم که چگونه نماز بخوانم، و امروز بدون هیچ مشکلی حتی به زبان عربی آن را ادا می نمایم.

اکنون و در گذار از این ماجرا احساس خیلی خوبی دارم از اینکه مسلمان هستم، و حس می کنم که دیگر آزاد هستم. ایمان دارم که خداوند مرا یاری می دهد. این باور در قلبم جای گرفته است و بر زبان آن را جاری می سازم که: "هیچ خدایی به جز الله وجود ندارد و محمد صلی الله علیه و سلم فرستاده ی او می باشد!"

والسلام.



ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com