|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
خداوند بهترین برنامه ریز است |
داستان اسلام آوردن من داستان برنامه ها و نقشه ها است. کار من نقشه کشیدن بود، من به همراه گروهی که با آن ها کار می کردم، برنامه هایی می ریختیم و خداوند نیز برنامه هایی داشت. در نوجوانی مورد توجه گروهی با نقشه های شوم و قرار گرفتم. آن ها اتحادی سست از گروهی افراد بودند (و احتمالاً هنوز هم هستند) که در پست های دولتی کار می کردند و نقشه ی خاصی داشتند: نابودی اسلام. تا جاییکه می دانم یک گروه دولتی نبود و تنها از موقعیت هایی که در دولت آمریکا داشتند برای پیش بردن اهدافشان سود می بردند. یکی از اعضای این باند از این رو که من آدم سخنران، پرانگیزه و بسیار فعال در عرصه ی حقوق زنان بودم به من نزدیک شد. او گفت درصورتیکه من رشته ی روابط بین الملل را با گرایش خاورمیانه را بخوانم، برای من پستی در سفارت آمریکا در مصر را تضمین خواهد نمود. وی من را واداشت تا به آن جا رفته و از پست و مقام خودم در آن کشور برای صحبت با زنان مسلمان و تشویق حرکت های نوپای حقوق زنان بهره بگیرم. فکر کردم که این ایده ی بسیار خوبی است. زنان مسلمان را در تلویزیون دیده بودم؛ می پنداشتم که آن ها انسان های بیچاره و تحت ستمی هستند، و دوست داشتم آن ها را به سوی آزادی روشنایی قرن بیست و یک دعوت نمایم. با این نیت، به دانشگاه رفته و تحصیلاتم را آغاز نمودم. دروس قرآن، حدیث و تاریخ اسلام را خواندم. همچنین روش های استفاده از این اطلاعات را نیز آموختم. یادگرفتم که چگونه سخنانم را چنان پیچ و تاب دهم که چیزی را که می خواهم بیان دارم. با شروع مطالعات دریافتم که اسلام دین بسیار ارزشمندی است. زمانی که آن را آموختم به پیام آن متمایل شده و برایم منطقی به نظر می رسید. برای آنکه با این کشش مقابله کنم به فراگیری دین مسیحیت پرداختم. تصمیم گرفتم با یکی از اساتید دانشگاه درس هایم را بردارم که اعتباری بسیار بالا و دکترای الهیات از دانشگاه هاروارد داشت. فکر می کردم جای خودم را پیدا کرده ام. ولی به دلایلی اینگونه نبود. معلوم شد که این استاد توحیدگرا است و اعتقادی به تثلیث و الوهیت عیسی مسیح ندارد. درواقع او باور داشت که عیسی مسیح تنها یک پیامبر بوده است. وی با رجوع به منابع اصلی انجیل به زبان یونانی، عبری و آرامی، به اثبات گفته هایش می پرداخت و نشان می داد که تحریفاتی واقع شده است. در همین راستا، وقایع تاریخی که در انجام و شکل بخشیدن به چنین تحریفاتی نقش داشته اند پرداخت. با خاتمه ی این کلاس، دین من نیز از هم پاشیده بود، اما هنوز آماده ی پذیرش اسلام نبودم. باگذشت زمان به مطالعاتم ادامه دادم، به خاطر خودم و نیز آینده ی شغلی ام. این کار سه سال به طول انجامید، در این مدت از مسلمانان درباره ی اعتقاداتشان سؤال می کردم. یکی از آن اشخاص مسلمانی بود که علاقه ی من به دین اسلام را دریافت و تلاش می کرد آن را به من بیاموزد. خداوند جزای خیرش بدهد. او در هر فرصتی که پیش می آمد منرا به سوی حقیقت دعوت می نمود. یک روز این شخص با من تماس گفت و گفت که گروهی از مسلمانان به دیدن شهر ما آمده اند. او می خواست که من به دیدن آن ها بروم. من موافقت نمودم. پس از نماز عشاء به دیدن آن ها رافتم. به اتاقی راهنمایی شدم که 20 مرد در آن جا بودند. همه برای من جا باز کردند تا بنشینم و من روبه روی یک پیرمرد پاکستانی نشانده شدم. وی از مسائل دین مسیحیت آگاهی بسیار ی داشت. ما دو نفر تا طلوع فجر درباره ی بخش های مختلف کتاب مقدس و قرآن با هم بحث و گفتگو نمودیم. در این مرحله و پس از آنکه این مرد حکیم چیزهایی را، که خودم به دلیل کلاس های مسیحی که می رفتم بلد بودم، به من گفت، عجیب ترین کاری را که ممکن بود انجام داد. او من را به قبول دین اسلام دعوت کرد. درطول سه سال که تحقیق و پرس و جو تابه حال کسی من را به پذیرش اسلام دعوت نکرده بود. به من درس داده بودند، بحث کرده و یا حتی فحش شنیده بودم، اما دعوت نشده بودم. خداوند همه ی ما را هدایت فرماید. بنابراین وقتی که او من را دعوت نمود، یکه خوردم. فهمیدم که وقتش فرارسیده است. می دانستم که این حقیقت است و باید تصمیم خود را بگیرم. الحمدلله، خداوند قلبم را گشود و گفتم: "آری، می خواهم اسلام بیاورم." با این حرف، آن مرد من را راهنمایی کرد که شهادتین را به عربی و انگلیسی بگویم. قسم به خدا که با گفتن شهادتین احساس شگفت انگیزی را درک کردم. حس کردم که سنگینی عظیم و ملموسی از روی سینه ام برداشته شد، چنان نفس می کشیدم که انگار برای اولین بار در عمرم هست که نفس می کشم. الحمدلله، خداوند زندگانی نوینی را به من بخشید، زندگی پاک و مطهر، با امکان ورود به بهشت، و دعا می کنم که باقی روزهای عمرم و نیز مرگم بر دین اسلام باشد. آمین. والسلام.
ترجمه: مسعود مهتدین
|