|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
شرزین مبارک از آمریکا |
چه چیزی من را به سوی پذیرش اسلام سوق داد؟ خانواده ی من کاتولیک روم هستند اما مادرم، به دلیل آنکه در بچگی بواسطه ی پایبندی بدان تحت فشار و اذیت قرار گرفته بود، به آن عمل نمی کرد. بنابراین تلاش نمی کرد من را کاتولیک بار بیاورد، بلکه می خواست من بر مذهب پروتستان بزرگ شوم. من به خدا اعتقاد داشتم، در خواندن کتاب مقدس مهارت داشته و به داستان ها آن در مدرسه گوش می دادم، اما هیچ وقت قانع نشده و دنبال چیزی دیگر می گشتم. در مدرسه از طرف دسته های محبوب پذیرفته نشده و همیشه سعی می کردم خاص و متفاوت باشم. روی هم رفته احساس سردرگمی کرده و از خودم بدم می آمد. در درس های دینی مدرسه حقیقت بیان نمی شد؛ می خواندیم که اسلام دینی است برای مردمان آسیایی و کتاب مقدس کتاب ما و قرآن مال آنان است. با این وجود باز بخش های مربوط به اسلام را از باقی ادیان دوست تر داشتم. وقتی که سیزده سال داشتم با دوست راه دوری از پاکستان آشنا شدم، او نوزده سال سن داشت و مسلمان بود. مادرم از این جریان خوشش نمی آمد چون فکر می کرد سن من هنوز کم است و ممکن است آن پسر دینش را به نحوی به من سرایت دهد. اما می دیدم که او خیلی متفاوت و مؤدب می باشد، او به من آموخت که اسلام تنها دین آسیایی ها و سیاهپوستان نیست و دینی است برای همه ی بشریت. کم کم شیوه ی زندگی را تغییر می دادم (غذاخوردن، لباس پوشیدن و ...) و الحمدلله، وقتی شانزده سالم شد، مادرم اجازه داد که با آن پسر ازدواج نمایم. آنوقت شهادتینم را آورده و مسلمان شدم. اکنون زندگی سعادتمندی داشته و احساس ناراحتی و سردرگمی نمی کنم و دیگر از خودم بدم نمی آید. وقتی اسلام می آوردم چی زیادی درباره ی اسلام نمی دانستم، و با مطالعه ی هرچه بیشتر دین اسلام تاکنون به چیزی ناخوشایند و غیرقابل قبول در آن برنخورده ام. اسلام روش کامل و بی عیب و نقص زندگی است. یک بار مردی که تازه مسلمان شده بود در تلویزیون بیان می کرد که وقتی مسلمان می شوید، احساس "آرامش و قرار" و بازگشت به خانه را تجربه می کنید، من با این حرفش بسیار موافق هستم. مادرم از اینکه مسلمان شده ام خوشحال است، ابتدا با این کار مخالف بود اما پس از آنکه به پاکستان رفته و خانواده ی او را ملاقات نمودیم، مادرم به آن خو گرفت. او هنوز اسلام نیاورده است. انشاءالله یک روز این اتفاق خواهد افتاد. والسلام.
ترجمه: مسعود مهتدین
|