|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
آرزوی من: ساخت یک مسجد در شهر زادگاهم -1 |
اسم پیش از اسلام: مالوریدی سوباریدی اسم بعد از اسلام: عبدالمالک شغل:کارمند سن:32 سال وضعیت تأهل: مجرد ملیت:هندی دلیل هدایت: دعوت صاحب کار
سه گانه پرستی هندو: - «کریشنا» الهه ی صلح و آرامش. - «بودا» برای دانش و آموزش - اما کالیکی او موعود هندوهاست که هنوز ظهور او فرا نرسیده است. آن ها درباره ی سرنوشت انسان باوری به بهشت و دوزخ ندارند. آنان می پندارند که روح انسان ها بواسطه ی تناسخ از جسمی به جسم دیگر منتقل می گردد. هرگاه روح به پاکی کامل رسید با روح کلی یگانه می شود. روح که آنان آن را «آتما» می دانند، در جسم به مانند راننده ای در ماشین می باشد و اصل کار اوست و کمال دارد، اما جسم کامل نمی باشد. به همین دلیل آنان به سوزاندن جسم بعد از مرگ اقدام می کنند با آنکه به روح احترام می گذارند. به گمان آن ها روح تا رسیدن به یگانگی هرگز در جسمی نمی ماند. - دین اسلام، دینی گسترده و دارای ریشه های محکمی بوده و با هیچ طوفانی نمی لرزد. هرچند با فشارها و گمراهی ها مورد هجمه واقع گردد، ثابت و بی تغییر مانده و همان وضعیتی که خداوندسبحانه و تعالی بدان شکوه و عظمت داده را حفظ نموده است. اسلام همان دین استوار و راستینی است که عقل ها را بیدار کرده و روح های آزاردیده را شفا می بخشد و از هلاکت و بدبختی می رهاند. هر انسان گمراهی که آن را بچشد می فهمد که زندگی بدون آن معنا ندارد. آخر چه می شود که یک انسان عاقل به پرستش حیوان رسیده و سجده اش کند یا بت یا چیزهای دیگری که خداوند در اختیار او نهاده تا در خدمتش باشند را بپرستد؟ چگونه گاو می پرستیدم؟! - نومسلمان، مالوریدی سوباریدی، در گمراهی آشکار و در پوششی از کفر غرق بود که قلب و دل او را پوشانده بود و وقتی صحبت از داستان اسلام آوردن خود می کند، خویشتن پیشین خود را مسخره می کند که چگونه گاو می پرستیده است... با خنده می پرسد: چرا انسان از حقیقت کاری که می کند بی خبر می گردد؟... این کار شیطان است که دشمن آشکار و گمراه کننده ی بشر می باشد... من چطور شد که گاوی را می پرستیدم؟! - مالوریدی زبان عربی به خوبی صحبت می کند. او نومسلمان آگاهی است و هر روی هر گفته اش به خوبی می اندیشد و دانش اسلامی بسیاری گردآورده است. مالوریدی می گوید: - در حالی از کشور خود به کویت آمدم که با خود باورهایی همراه داشتم که هیچ پایه و اساسی نداشته و خداوند دلیلی برای آن قرار نداده بود. چیزی از عبادات مسلمانان نمی دانشتم و گمان می کردم آنان هم دینی مانند هندو دارند. اسلام در اطراف من - ولی وقتی در میان جامعه ی مسلمانان زندگی کردم، وضعیت به طور کامل فرق داشت... من از آن تغذیه کرده و می نوشیدم، و دولت کویت با تبلیغاتی که می کند و گروه های خیریه ی اسلامی بسیار به خوبی عمل کرده و برای غیرمسلمانان توضیح می دهد که اسلام چیست؟ - هر جا که می نشیتم و در همه ی دور و اطراف خود اسلام را می یافتم... تلویزیون اسلام می گفت... روزنامه ها درباره ی اسلام می نوشتند... و جالب آنکه در کویته روزنامه و نشریاتی بودند که به زبان هندی منتشر می گشتند.. از آن چه می گذشت می نوشتند. همچین خانواده ای که برای آن ها کار می کردم، خانواده ای ملتزم به دین اسلام بودند. - این گونه بود که به طور طبیعی به دریافت و فهم آموزه های اسلامی از اطراف خویش می پرداختم. در یکی از روزها، وقت نماز بود و من نزد صاحبکارم نشسته لبخند بر لب داشته و آرام بود، نشسته بودم. او کمک کرد تا بتوانم بدانم چه می کند و معنای آنچه می گوید چیست؟ - او با من با مهربانی رفتار کرده و از من خواست تا غسل کرده و با او نماز بخوانم... او می دانست که اسلام با خواست و علاقه ی فرد است نه با زور و اجبار... او هربار همین خواسته را دوباره و دوباره بر زبان می راند. هر بار که وقت نماز می رسید و اذان داده می شد. چگونه این ممکن است، حال آنکه من هندو تبار می باشم - به واسطه ی خواسته های مکرر او و رفتار بسیار خوبش قلبم نرم شده و او به من وضو را یاد داد و نماز خواندن را نیز. تا آنکه محبت و علاقه ی بی اندازه ای به این دین پیدا کردم. کار با این صاحب کار چندین سال به طول انجامید و در آن ایام به اسلام عشق پیدا کرده و ایمان به خداوند متعال در رگ و قلبم جاری گشت. این دین بر تمام کارها و افکارم سایه انداخته و بدون آنکه به طور رسمی اعلام کرده باشم، به یک مسلمان واقعی تبدیل شده بودم. تا آنکه بیان کردم که می خواهم مسلمان شدنم را اعلام کنم. می خواهم همه بدانند که من مسلمان هستم. ای مردم من مسلمان هستم... مسلمان هستم! ادامه دارد... ترجمه:مسعود |