|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
می خواهی روح زلال و پاکی داشته باشی؟ |
اسم پیش از اسلام: ماریو اسم بعد از اسلام: اسلام وضعیت تأهل: متأهل ملیت: هندی شغل: راننده آدرس تصویر: org.kw/images/photo/_588.jpg http://ipc.org.kw/images/photo/_589.jpg
- می خواست با او ازدواج کند، او نیز وی را به اسلام دعوت کرد و اسلام شد مهریه اش. - اصول اسلام و نهایت عقلانی و منطقی بودن آن ها او را مدهوش ساخت. - یک فرد مصری او را به انجمن آشنایی با اسلام معرفی کرد تا مطالعاتش را ادامه دهد. خداوند متعال می فرماید: «..وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ » (بقره:221) یعنی: "و زن ندهید به مشرکان تا آنکه ایمان آرند و هر آئینه غلام مسلمان بهتر است از مشرک اگرچه به شگفت آورده باشد شما را، گروه مشرکان می خوانند به سوی دوزخ و خدا می خواند به سوی بهشت و به سوی آمرزش به قدرت خود و بیان می کند آیت های خود را برای مردمان تا باشد که پندپذیر شوند." داستان تازه مسلمان: شیخ نور زمانی که بزرگ شده و سن ازدواج او فرا رسید، والدینش به او پیشنهاد کردند تا با یکی از خویشاوندانش ازدواج نماید. آن دختر دارای اصل و نسب و زیبایی از خویشاوندانش بود ولی با این حال وی این پیشنهاد را رد کرد چون با خود قرار گذاشته بود که همسر آینده اش یک سری خصوصیات اخلاقی والا داشته و او این خصوصیات را در دختران پیشنهادی خویشاوندش ندیده و در هیچ یک از دخترانی که می شناخت ندیده بود. مدتی گذشت و "سامر" با سختی های زندگی کاری مواجه گردید. در حین بازگشت از کار فرد مورد خواستش را در برابر خویش دید، و برای بار نخست بار او را به تحسین واداشت. این چه سحر و طلسمی بود که این دختر را نسبت به سایر دخترها و زن ها متمایز می ساخت. بدون تردید او انسان غیرعادی و شگفتی بود. آری... او چنین کسی بود. حجابی که او پوشیده بود، حجاب واقعی یک زن در برابر چشمان بیگانگان بود. انسان در برابر او جز شرم و حیا چیزی نمی دید. لباسی که پوشیده بود تمام و کمال عفت و پاکی را می نمایاند و از طرف دیگر ادب و اخلاق والای او که نشأت گرفته از تربیت درست و صحیح و خانواده ای فرهیخته و صاحب آداب وسنن بود. با خود گفت: «این زن با این خلق و خو، باید که مادر فرزندانم باشد... ولی چگونه؟!» او از وی سؤال کرد و دریافت که او از یک خانواده ی مسلمان می باشد و در همسایگی آنان می باشد و اسمش ... است. حال سؤالات دیگری پیش آمده بود که برای ارتباط با چنین کسی چه باید بکنم؟ به ویژه من که غیرمسلمان نیز می باشم؟ یک بار که او را دید به او پیشنهاد ازدواج داد. جواب او طبیعی بود؛ چگونه ممکن است درحالی که تو غیرمسلمان می باشی؟ این جایز نیست... او جوابی نداشت. پرسید: اسلام چیست؟ او چیزی از اسلام نمی دانست و تنها نامی از آن شنیده بود. فکر می کرد هر کس سبک زندگی و باورهای خود را دارد. چه فرقی در این بین وجود داشت؟ هرگز به آن نیندیشیده بود. آیا خدای آنان مانند خدای ما است؟ چگونه او را می پرستند؟ چرا از ازدواج با غیرمسلمانان خودداری می کنند؟ و پرسش های بسیار دیگر. این گونه است که وقتی خدای متعال اراده ی هدایت کسی را داشته باشد، هدایت او از آسمان می رسد. در نتیجه اولین چیز روشنی و باز شدن چشمان اوست که اتفاق می افتد و شناخت راه حق و هدایت که پیچیده در لایه ای از سختی ها می باشد. اما این سختی ها تنها ظاهر قضیه هستند و در برگزیدن عبادت و پرستش خداوند جز خیر و نیکی چیزی نیست. او شروع به تحقیق درباره ی اسلام می کند. به مطالعه درباره ی آن می پردازد و از آنچه درباره ی دستورات و اصول دین اسلام می خواند درشگفت می ماند. این چه دین عجیبی است؟ آیا انسان ها در آن به راستی برابرند و فرقی بین افراد نیست جز در عمل برای خداوند متعال؟ آیا مردم در یک صف برای نماز می ایستند و فرقی بین فقیر و ثروتمند نیست، چگونه ممکن است؟... افراد فقیر در میان ما در انتهای معبد می ایستند و ثروتمندان در جلو قرار می گیرند. این موضوع عجیبی است. همچنین پاسخ سؤالی که میشه در ذهن داشته ام: چرا آفریده شده ایم؟... حتماً باید هئف والایی از این آفرینش وجود داشته باشد. پاسخ اسن سؤال را جایی یافتم که خدای متعال می فرماید: « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ)، المؤمنون: 115، ثم قوله تعالى: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56) یعنی: "و نیافریده ام جن و انس را مگر برای آنکه بپرستند مرا." در حقیقت این چیزی بود که دنبالش بودم بدون شک باید هدف و غایتی وجود داشته باشد و اکنون آن را دانستم. دانستم کهراه رسیدن به آن چیست؟ راه وصول به این هدف پرستش خدای واحد، راه شهادتین و راه هدایت به سوی الله است. چنین شد که مسلمان شدن خود را علنی نموده و گفتم: لا اله الا الله و محمد رسول الله. ما ازدواج کردیم و چنین شد که این همسر صالحه دست من را گرفته و به سوی اسلام هدایت دهد. من معنای حقیقی شهادتین را فراگرفتم و پیامبر خدا، حضرت محمد صلی الله علیه و سلم، را شناختم و شعائر و دستورات دینی اسلام را به من آموخت. خداوند متعال را شاکرم که همسری اینچنین را نصیب من گردانید. کسی که اسلام را از درون و برون در من مجسم نمود و دست من را به سوی یکتاپرستی و قرآن گرفت. ما بعد از ازدواج به کویت مسافرت نمودیم. در مسیر کاری با دوستی مسلمان اهل مصر آشنا شدم که نامش "عید" بود. او من را هر چه بیشتر با اسلام آشنا ساخته و به من گفت: «باید به انجمن آشنایی با دین اسلام بروی.» گفتم: «من چیزی درباره ی آن نمی دانم.» او من را به آن جا برد. اکنون الحمدلله از طریق این انجمن علوم دینی، علوم قرآنی و نیز زبان عربی را با جزئیات آن آموخته و تمام نمازهای فرض را در مسجد می خوانم. این تازه مسلمان، شیخ نور، می گوید: به حمد خدا من در موقع اسلام آوردن ممانعت و مخالفتی از جانب خانواده ام ندیدم. آن ها به من گفتند: هر چه خودت برمی گزینی حق توست و می توانی مسلمان شوی. من برای آن ها آرزوی هداست دارم. اما می خواهم به برادران مسلمانم توصیه ای عرض کنم: «از تک تک مسلمانان می خواهم به دستورات دینی و اصول اسلام پایبند باشندو این تمسک و پایبندی سریع ترین راه برای هدایت سایرین می باشد.» ترجمه:مسعود Mohtadeen.Com |