|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 24 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
نفس و مراحل تربيت آن عبدالظاهر داعی |
نفس انسان ميتواند به مراحل صعودى نایل گردد. انسان ميتواند که نفس خود را سير صعودی دهد و به مراحل عالی که حتی نسبت به ملائکهها برتر شود برساند و يا اينکه سير نزولی نموده خودش را تحت تاثير نفس اماره قرار داده و نفسش را خود را از حيوانات نيز ذليلتر سازد. مراحل نفس: نفس انسان در آغاز بر اساس ارتباط داشتن با محيط فاسد و دوستان گمراه و ساير خواهشات به نفس (اماره بالسوء) ميباشد، اين نفس انسانرا هميشه به بدي ها سوق داده، او را از حقيقت عبادات دور ميسازد. ولی برای اين نفس مراحل تربيتی وجود دارد که بهترست درينجا مراحل صعودی و نزولی نفس را مفصلا توضيح و تشريح نماييم: 1- مراحل صعودی نفس: انسان مومن کوشش ميکند، که اين سيستم منفي خويش را با عبادت هاي پي در پي از حالت علاقمندي به گناه به نفس (لوامه) مبدل سازد، نفس لوامه نفسي است که زماني انسان گناهي ميکند نفسش او را از داخل ملامت مينمايد و برايش ميگويد که در اشتباه است، به اين معنا که وجدانش را زنده ساخته، در هنگام ارتکاب و يا نزديک شدن به گناه احساس ملامتي و شرم مينمايد. انسان مومن باز هم با عبادات بيشتر، کوشش ميکند، تا نفس خود را به مراحل عالي وي رسانده، او را به نفس (مطمئنه) برساند، نفس مطمئنه نفسي است که با درک حقيقت هاي زندگي و ارتباط قوي با خالق يکتا (جل جلاله) کاملا مطمئنانه زندگي ميکند، او ميداند که اکنون ذات بزرگي با وي است در تمامي مشکلات او را ياري ميرساند، و اين ارتباط قوي با خالق جهان اطميناني را نصيب وي ميکند که بسياري از انسانهاي بي دين با مليون ها رفاهيت مالي نميتوانند حاصل کنند. نفس مطمئنه همان نفسي است که در روز آخرت برايش خطاب ميشود که {يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي} (الفجر: 27-30) اي نفس مطمئنه! بسوي پروردگارت بر گرد درحاليکه تو از الله (جل جلاله) راضي هستي و او نيز از تو راضي است، درصف بنده هايم داخل شو و به جنتم داخل شو. 2- سير نزولی نفس: هرگاه نفس که در آغاز (امارة بالسوء) است، تربيت درست نگردد، اين نفس به طرف پستی بيشتر و حيوانيت حرکت می کند، بالاخره اين انسان مانند حيوانات زندگی ميکند، و تعاملش نيز با ديگر مردم مثل برخورد حيوانات ميباشد، ولی حيوانات هم داری يک شکل نميباشند، در ميان حيوانات نيز ذليل و ذليل تر وجود دارد: الف: حيوانات اهلی: حيوانات اهلی باهم يکجا زندگی ميکنند هر یک در فکر خود هست، خودش بخورد، خودش بنوشد، و هرگاه بر حيوان ديگری حمله شود او فقط برای نجات خود فکر ميکند، حيوانات اهلی خودشان ميخورند ولی مانع ديگر حيوانات نميشوند، انسانهايي هم هستند که دارای چنین خاصیت می باشند. ب: حيوانات وحشی: حيوانات وحشی برای دسترسی به غذای خود ديگران را شکار ميکنند، از گوشت و خون ديگران تغذيه می کنند، وهنگاميکه خود شان ميخورند مانع ديگر حيوانات ميشوند، برای آنان اجازه نميدهند در غذایشان شريک شوند، انسانهاييکه خود را به مرحلهی انسانهای وحشی ميرسانند، برای گرفتن رشوت و دست يافتن به مال ديگران تلاش ميورزند، برای آنها خودشان مهم هستند، ميخواهند زندگی مرفه و آرام داشته و حتی با ريختن خون ديگران اين زندگی را برای خود ميسازند، ريختن خون هزاران انسان بخاطر منفعت شخصی شان فرقی نميکند، مهم اينست که شرکت های آنان منفعت حاصل کند، اگر تجارت شان سبب قتل انسانها گردد، اگر تجارت شان سبب فقر ديگران گردد، اگر تجارت شان سبب نابودی ديگران گردد، واگر صحت خود شان سبب کشيدن گرده های اطفال معصوم گردد... مهم نيست. آنچه برای انسانهای درنده اهميت دارد خودشان و فقط خودشان. ج: گزنده ها: هرگاه اين انسان بازهم بخاطر تربيت اين نفس سعی و تلاش نورزد بالآخره به يک گزنده ای مبدل ميشود، برای گژدم فقط گزيدن مهم است، اينکه جانب مقابل کيست برايش اين مهم نيست، واين خاصيتش است که بايد بگزد. در حکايت است که گژدمی با بقه ای دوست بود ، هنگام فرا رسيدن زمستان بقه خواست که به آنطرف دريا که مناطق گرم سير بود سفر نمايد، گژدم برايش گفت که عجب دوستی هستی که تنها سفر نموده مرا درينجا ميگذاری... بقه برايش گفت که انتقال تو به آنطرف ساحل برايم مشکل نيست ولی ميترسم که مرا نيش نزنی. گژدم او را ملامت کرد که چگونه ترا نيش ميزنم... بقه که هنوز هم اصليت اين دوست خود را نشناخته بود به سخنانش باور نمود... او را بالای شانه های خود سوار نموده به داخل دريا به شنا آغاز کرد... در نيمهی راه گژدم ديد که شانه های بقه بسيار برای نيش زدن آماده هستند او را نيش زد... بقه که حالتش بسيار خراب بود به آنطرف دريا خود را رسانيد و به گژدم خطاب کرد که ای دوست ظالم! چرا اين کار زشت را انجام دادی؟ گژدم که ميخواست خود را برائت دهد برايش گفت: دوست عزيز من هرگز نميخواستم که ترا نيش زنم، ولی اين نيش زدن طبيعت من است... ومن نميتوانم بدون نيش زدن زندگی کنم. نيش گژدم نه از پی کين است خـــواســتار طبيعتش اينست انسانهای گژدم صفت هميشه زبانشان برای نيش زدن ديگران آماده است...
|