|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 27 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
واسطه عبدالظاهر داعی |
در زندگی عادی هرگاه انسان مشکلی داشته باشد، با رفتن به نزد شخصي که صلاحيت دارد، مشکل خود را حل مي کند، مثلا شما شهادتنامه ی عالی بدست داريد و مي خواهيد در جايی شاغل شوید که مطابق مسلک و رشته ی شما است، هرگاه رئيس آن شرکت انسان با تقوا و با شخصيت باشد و حق هر کسی را برايش بصورت درست مي دهد، و شما هم زحمت کشيده شهادتنامه ای بدست داريد که مدت شانزده سال عمر تانرا در آن صرف نموده ايد، بنابراين مقرری شما بدون مشکلی صورت خواهد گرفت. در اينجا هيچ ضرورتی نداريد که واسطه کنيد و يا شخصی را با خود ببريد. اين واسطه بازي در زندگی عادی انسان ها به دو علت صورت مي گيرد: علت اول: عيب در صاحب قدرت: احيانا شخصی مستحق حقوقي مي باشد که آن شخص صاحب قدرت بايد برايش حقوقش را بدهد، او را در شغلی مقرر کند، و يا هم شاگرد است، مستحق نمره هست، ولي از اينکه صاحب قدرت انسان ظالم است، و حق کسي را بر اساس عدالت نمي دهد، و شخص مستحق، در عدالت، رحم، و شخصيت وي شک نموده، براي اينکه بتواند حق مشروع خود را از وي بگيرد، کوشش مي کند براي آن شخص واسطه بياورد، تا نشود که آن ظالم حقش را خورده و وي را محـروم سازد. علت دوم: عيب در صاحب احتياج: احيانا شخصي بر اساس تنبلي و بي دانشي، مستحق مقرري در جاي مناسب نمي باشد، و يا هم شاگردي بر اساس تنبلي و روز گذراني در امور منفي مستحق نمره ی قبولی نشده است، بنابراين شخص دومي بخاطر شناخت و ارتباطات، کوشش مي کند که شخص اولي را مجبور سازد تا از عدالت صرف نظر نموده، و اين انسان ناکام را درجه عالي دهد، و چي بسا که مقرري وي در يک منصبي که شايسته نيست، سبب جفا و ظلم در حق ديگران گردد. هرگاه به حقيقت واسطه بازي بخوبي نظر اندازيم اين عمل در هر دو صورت يک عمل منفي مي باشد. زيرا در صورت اول ظلم و بی عدالتی انسان صاحب قدرت را ثابت مي کند، زيرا درصورتي که اين شخص ظالم نباشد، و حق هرکسي را برايش عادلانه بدهد، هيچ ضرورتي نمي باشد که براي واسطه برده شود. و در صورت دوم شخص ظالمي مي خواهد حق ديگران را تلف نموده، و انسان مسوول را مجبور به ظلم و بي عدالتي مي سازد. بنابراين اساس واسطه جويی در دنيا (ظلم و بي عدالتی) در يکی از دو طرف مي باشد. مثلا من روزی در دفتری کاری داشتم تمام اسنادها را بدست داشتم ولی آن مسوول دفتر يک انسان ظالم بود، از خدا نمي ترسيد، عدالت را مراعات نمي کرد، تمامی اسناد را ناديده گرفته هفته ها مرا سرگردان ساخت، بالآخره مجبور شدم کسی را از دوستان و اقاربش پيدا کنم، هنگامي که آن دوستش به دفترش رفت، او فورا از جايش برخواسته با احترام بسيار اوراق را گرفت برای ما چای آورد، فورا تمامی کارها را انجام داد، او با من بسيار دوستانه برخورد مي کرد ولی من در قلبم مي گفتم که تو انسان ظالم و خدا ناترسی بودی، مي توانستی اين انسانيت را بدون اين واسطه نیز انجام دهی. اکنون او خود را انسان خوب فکر مي کرد ولی من قلباً از او ناراض بودم، زيرا مي دانستم که او اين همه کارها را برای راضی ساختن اين شخص مي کند و اگر اين شخص با من نمي بود او هيچ شخصيت عالی نداشت، بنابراين با اين واسطه بردن، شخصيت آن مسوول به نزد من بسيار ضعيف شد. حکايت ديگری اينکه من شاگردی داشتم بسيار تنبل و ضعيف، درس نمي خواند و يا هم بسياری از وقت خود را تلف مي نمود، اين شاگرد را هميشه نصيحت مي نمودم که درس بخواند و وقت خود را در مد پرستی ها و تقليد از هندوها سپری نکند، ولی او به دانشگاه فقط برای روز گذرانی و اتلاف وقت آمده بود، بالآخره فقط در شبهای امتحان درس خواند او با وجود اينکه سوالات امتحان ساده و آسان بود ولی بازهم نتوانست پنجاه نمره ببرد، من نمي توانستم که او را کامياب نمايم، زيرا انسان مهربان بايد عادل باشد، و چنانچه شاعری گفته است که: ترحم بر پلنگ تيز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان هنگامي که اين دانشجو خبر شد که نمره ی کاميابی را نگرفته است، به هزاران دروازه رفت، گاهی يکی را واسطه مي کرد، گاهی ديگری را، چندين دوست مرا خفه ساخت، زيرا آنها تقاضا مي کردند که کاميابش کنم و من کاميابی وی را بيعدالتی مي دانستم، من حيران بودم که چگونه کسی را که هيچ درس نمي خواند کامياب کنم، او بالآخره با اين اخلاق زشت به جامعه رفته، به عنوان کارمند مقرر مي گردد، اگر استاد شود چه خيانت هايی خواهد کرد، و به عوض درس و تدريس هزاران طفل اين کشور را بدبخت خواهد ساخت، و اگر در یک اداره شاغل شود بدون شک اداره را فاسد خواهد ساخت، ولی با وجود اين اصرار، اشخاصی را به نزد من آورد که بسيار محترم بودند، آنان اصرار مي کردند که استاد اين دوست من است، اين يکی از اقارب من است، اين را فلان شخص به من معرفی کرده، و بالآخره آنقدر اصرار بود که بعضی آنها گفتند که اگر اين شاگرد را کامياب نکنی رابطه ی من و شما ختم خواهد شد و هيچگاهی با تو صحبت نخواهم کرد. حيران بودم چه کنم؟ شما ببينيد که در واسطه جويی ها حق صد ها شخص تلف مي گردد، واسطه را انسان ظالم مي کند، زيرا او چيزی را مي خواهد که لياقتش را ندارد. اکنون که واسطه جويی در دنيا به سبب ظلم يکی از دو طرف بوجود می آید، بياييد ببينيم که اين واسطه جويی ها در امور دينی به چه علت به وجود می آید؟ قرآن عظيم الشان عادات مشرکين را بيان مي دارد که در بين آنان اين فرهنگ واسطه جويی بين خود و بين معبود شان وجود داشت. مشرکين قريش به خدا ايمان داشتند، وهرگاه به ایشان گفته مي شد که آسمانها و زمين را چه کسی خلق کرده است؟ درجواب مي گفتند که الله خلق نموده است، و هنگامي که به ایشان گفته مي شد که شما چرا اين بتها را عبادت مى کنيد، آنان استدلال مي نمودند که ما بر اساس گناهان، روی سياه و شرمنده هستيم بنابراين ما به نزد بتها رفته آنان را واسطه مي سازيم تا ما را به الله قريب سازد. قرآن عظيم الشان اين عملکرد مشرکين را بصورت دقيق بيان داشته است می فرماید: {أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّار} (الزمر: 3) «آگاه باشيد كه دين خالص براي الله است، آناني كه بغير از الله ديگران را اوليا و دوستان گرفته اند، و مي گويند: ما آنان را عبادت نمي كنيم مگر براي اينكه آنان ما را به الله نزديك سازد، الله در مورد اين اختلاف شان حكم خواهد نمود، در حقيقت الله كسى را كه دروغ گو ناسپاس است هدايت نمى كند. اکنون بهترست در اين رابطه تفاسير قرآن را ببينيم که در اين مورد چه مي گويند: صاحب تفسير طبری مي نويسد: بت پرستان برای بتهای خود مي گويند: ما شما را ای معبودان بخاطر اينکه ما را به الله نزديک سازيد عبادت مي کنيم، اما سخن الله در اين زمينه اینست: {إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ} الله در مورد آنچه اختلاف مي کنند حکم مي نمايد. يعنی الله تعالی در ميان اين گروه هايي که اشخاص ديگری را بجز الله اولياء و دوستان خود گرفتند، در مورد عبادت های شان، و معبودان شان در روز قيامت فيصله مي کند، به اينکه همه را در آتش دوزخ مي اندازد، بجز کسانيکه با اخلاص به الله او را به وحدانيتش شناخته اند و با او کسی را شريک نساخته اند. صاحب تفسير طبری در ادامه این فرموده خداوند جل جلاله را می آورد: {وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى} (النجم: 26) «ملائکه های زیادی در آسمانها اند [که] شفاعتشان فایده نمی کند مگر پس از آنكه خدا به هر كه خواهد و خشنود باشد اذن دهد.» وهرگاه برای شان اجازه داده شود شفاعت آنان موثر خواهد بود اين يک نوع سرزنش برای بت پرستان و قريشيان و ديگر اشخاصی است که مي گفتند: {مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى} بنابراين الله جلّ جلاله برايشان مي گويد: شفاعت ملائکه ها که در نزد من هستند بدون اجازه و رضايت من فايده ندارد، پس چگونه مي شود که شفاعت ديگران در حق شان قبول گردد، بنابراين کسانی را که پرستش مي کنند شفاعت شان هيچ منفعتی برای شان نخواهد داشت. علامه آلوسی اضافه مي کند: پروردگار اين عبادت را از اعتبار ساقط نموده است، آنان پروردگار را عبادت نمي نمودند، بلکه برای شان گفته شد که آنان عبادت کنندگان نيستند، زيرا عبادت در نهايت درجه ی ذلت و خواری را گويند واين کار با شريک ساختن کسی حاصل نمي گردد. نقطه ی مهمی را که علامه آلوسی در تفسير خود ذکر نموده است اين است که عبادت عبارت از ذلت و خواری در مقابل يک ذات مي باشد که پروردگار است. هرگاه اين ذلت و خواری به بارگاه ديگران و لو هر رتبه ای که داشته باشند صورت گيرد در آن صورت شرک بوجود آمده، و شريک ساختن کسی در امري که مربوط پروردگار است عبادت حقيقی نه، بلکه شرک پنداشته مي شود. در تفسير رازی مي خوانيم: اين هم ممکن است که گفته شود که انسان عاقل بت را برای اينکه او چوب است و يا سنگ است عبادت نمي کند، بلکه آنرا عبادت مي کنند زيرا به اعتقادشان که آنان مجسمه ها ستاره ها و يا روح های آسمانی، و ياهم مجسمه های پيامبران و اشخاص صالح هستند که در گذشتند، بنابراين مقصدشان توجيه عبادت به کسانی است که اين مجسمه ها را تصوير برای شان ساختند. تفسير رازی 17/ 224 امام رازی رحمه الله عليه در اينجا بيان مي دارد که بت پرستان هم سنگ ها و مجسه ها را بعنوان سنگ و چوب پرستش نمي کنند بلکه آنانرا تصاويری برای پيامبران، دوستان خدا، شخصيت های نيک و صالح، اولياء الله وغيره مي دانستند، بنابراين اين عملکرد آنان به هر دليلی که باشد حرام و ناجايز است. ثعالبی در تفسير خود درباره ی اين آيه شريف مي نويسد: موضوع تقرب جويی در ميان عرب ها در عصر جاهليت رایج بود، در مورد معبودان شان که به شکل بت ها وغيره بودند همين سخن را مي گفتند که ما آنانرا برای تقرب به بارگاه الهی عبادت مي کنيم، مجاهد مي گويد: اين سخن را قومی از يهود در مورد عزير و قومی از نصاری در مورد عيسی (عليه السلام) نيز گفته اند. تفسير الثعالبی 4/47. خلاصه اينکه تمام مفسرين کرام بر اين نظر بودند که فرهنگ واسطه جويی بر تقرب جستن به بارگاه الله فرهنگ مردمان مشرک در عصر جاهليت بود، هرکسی هر مخلوقی را که سجده، رکوع، عبادت و دعا در مقابلش مي نموده به اين نظر بوده که ما آنان را عبادت نمي کنيم، و يا اينکه آنان را بخاطر مقرب شدن به بارگاه الله عبادت مي کنيم ولی پروردگار اين عمل آنانرا که به هر نيتی که بوده شرک پنداشته است، زيرا عبادتی را به مخلوقی انجام دادن به هر نيتی که باشد در شرک داخل مي باشد. فرهنگ واسطه جويی هم اکنون نيز در ميان بت پرستان وجود دارد، و آنان در عصر حاضر نيز به نزد بتها رفته آنان را به بارگاه الله شفاعت گر مي دانند، و برای اينکه به الله نزديک شوند نخست به نزد اين بتها که آنانرا شخصيت های عالی و دوستان خدا مي دانند مي روند، همچنان در مسيحيت نيز اين فرهنگ وجود دارد، آنان نيز نخست به نزد پاپ و کشيش رفته، در مورد گناهان خويش به آنان اعتراف نموده سپس از طريق آنان توبه مي کنند، اما در دين مقدس اسلام چنين فرهنگی قابل قبول نيست، زيرا هيچ کسی نسبت به پروردگار مهربان تر نيست، هيچ کسی نسبت به الله به ما نزديک نيست. الله (جل جلاله) اين واسطه بازي ها را با نزول آيت قرآني رد نمود: چنانچه خداوند (جل جلاله) می فرماید: {وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ}(البقرة: 186) «و هرگاه بندگان من از تو در باره ی من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مىكنم پس [آنان] بايد به فرمان من گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند.» تفسير اللطيف المنان فی خلاصة التفسير در تفسير اين آيت مبارک مي نويسد: اين سوال و جواب است، يعنی هرگاه بندگان در مورد پروردگارشان بپرسند، و به اينکه با چه طريقه مي توانند خواهشات خود را از پروردگار خود تقاضا کنند، برای شان اين جواب را بيان داشت که قلب ها را بخود جذب مي کند، بنابراين بنده بايد به پروردگار خود در تمام مطالبات دنيوی و اخروی خويش تعلق داشته باشد، برایشان خبر داد که الله (جل جلاله) به دعا کنندگان نزديک است، در بارگاه الهی نه سکرتری وجود دارد و نه دروازه بان، و هيچ وقت در هيچ لحظه ای ممانعتی نيست، هرگاه بنده با اسباب و وسايل بیاید که آنهم دعايی است که همراه با ايمان، و اطاعت پروردگار باشد، و این آیت برای بشارت است از قبولی دعاي بنده به همرای ثواب و اجر. تيسير اللطيف المنان فی خلاصة التفسير 1/167. اين آيه ی مبارکه ارتباط مسلمان را با پروردگارش به شکل مستقيم بدون مداخله هيچ کسي ثابت مي کند، و هرگاه مسلماني مشکلي داشته باشد، نيمه شب ها ازخواب برخواسته، وضو مي گیرد، نماز مي خواند و مستقيما با پروردگار خويش راز و نياز مي کند. كمك خواستن از الله (جل جلاله) يا از انسان ها يك نکته ی بسيار مهم اينست كه مدد و كمك خواستن صرف از نزد الله (جل جلاله) بوده، و هر فرد مسلمان روزانه، چندين بار در نماز خويش اين آيه ی مباركه را در مقابل پروردگار عالميان خوانده و تعهد مي دارد كه (إياك نعبد وإياك نستعين) خاص ترا عبادت مي كنيم و خاص از تو كمك مي خواهيم، و ازينكه انسان در نماز هاي خويش در مقابل الله اين تعهد را نمود، لازم است كه اين تعهد را در خارج از نماز بصورت دقيق عملي نمايد، دوم اينكه در نخستين سورهء قرآن اين درس را الله (جل جلاله) براي مؤمنان داده است كه: عبادت و كمك خواستن تان صرف از من باشد، يعني در تمامي اوقات در مواجهت با تمامي مشكلات (يا الله – يا الله – يا الله) بگوييد، در اين امور نبايد بجز از الله (جل جلاله) از كسي ديگري مدد خواست، الله (جل جلاله) در قرآن عظيم الشان صفات خويش را بيان داشته است كه انسان مؤمن مطابق مشكل خويش ازالله (جل جلاله) برحسب همان صفتش كه در مورد بيان شده است، كمك بخواهد. از سوى ديگر مى بينيم پيامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت و طاقت فرسا و دشمنان خطرناك، دست به دامن رحمت خدا مى زدند قوم موسى (علیه السلام) براى نجات از چنگال فرعونيان مى گويند: (وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ) (یونس: 86) و ما را [ای الله (ج] به رحمت خويش از گروه كافران نجات ده. در مورد هود(علیه السلام) و پيروانش چنين مى خوانيم: {فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا} (الاعراف: 72) پس او[هود] و كسانى را كه با او بودند به وسیله رحمت خویش [از چنگال دشمنان] رهانيديم. اصولا هنگامى كه حاجتى از خدا مى طلبيم مناسب است او را با صفاتى كه پيوند با آن حاجت دارد توصيف كنيم مثلا عيسى مسيح (عليه السلام) به هنگام درخواست مائده آسمانى (غذاى مخصوص) چنين مى گويد: {قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ} (المائدة: 114) بارالها! پروردگارا! از آسمان خواني بر ما نازل فرما تا عيدي براي ما باشد براي اول و آخر ماو نشانهاي از جانب تو و ما را روزي ده و تو بهترين روزيدهندگاني. نوح (علیه السلام) پيامبر بزرگ خدا نيز اين درس را به ما مى آموزد، آنجا كه براى پياده شدن از كشتى در يك جايگاه مناسب، بر اساس دستور خداوند جل جلاله چنين دعا می كند: {رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ} (المومنون: 29) پروردگارا! مرا در جايى پر بركت فرود آور [كه] تو نيكترين مهمان نوازانى. و نيز زكريا(علیه السلام) به هنگام در خواست فرزندى از خدا كه جانشين و وارث او باشد خدا را با صفت خير الوارثين توصيف مى كند و مى گويد: {رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ} (الانبیاء: 89) پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين وارثانی. بنابراين در موردآغاز كارها به هنگامى كه مى خواهيم با نام الله شروع كنيم بايد دست به دامن رحمت واسعه او (هم رحمت عام هم رحمت خاصش) بزنيم، آيا براى پيشرفت در كارها و پيروزى بر مشكلات صفتى مناسبتر از اين صفات مى باشد؟! در تفسير (إياك نعبد وإياك نستعين) مي توان گفت که مفهوم خطاب در اين آيه ی شريفه (خاص ترا) بدين معناست كه انسان درمقابل پروردگار قرار دارد و برايش ميگويد كه خاص ترا عبادت ميكنيم و خاص از تو كمك ميخواهيم، در مورد اينكه چرا (عبادت) را بر (كمك و مدد خواهي) تقديم نموده است، امام ابن كثير ميفرمايد: زيرا عبادت هدف اصلي بوده، و استعانت و كمك خواهي از الله وسيله براي عبادت حقيقي مي باشد.
|