تاریخ چاپ :

2024 Nov 24

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

قرآن كتاب زندگی من (بخش آخر)

 ...

چرا نماز نمی خوانی؟!..

اکنون من به راستی زیبایی و بی مانندی گفتگو و راز و نیاز با خداوند عزوجل را حس می کنم، مخصوصاً در این کلام الهی که می فرماید: (الحمد لله رب العالمين). در این جا یکی از گفتگوهایم با یکی از خواهران مسلمان عربی زبان را به خاطر می آورم... پیش من آمده و گفت: می توانم سؤالی از تو بپرسم؟ پاسخ دادم: البته، بفرمایید. گفت: آیا به تازگی مسلمان شده و مرتب نماز می خوانی؟ پاسخ دادم: آری، الحمدلله و پنج بار در روز نماز می خوانم. گفت:: ماشاءالله... ولی من نماز نمی خوانم. بسیار تعجب کرده و جواب دادم:

(شما نعمت بزرگی در اختیار دارد... از وقتی به دنیا آمده اید توانسته اید نوشته های عربی را خوانده و به آن صحبت کنید). آنگاه بود که جمله ی یکی از دوستانم به یادم آمد که می گفت: غباری که در این بخش از جهان به صورتت می خورد، خاک پای بسیاری از پیامبران بزرگ همچون حضرت محمد - صلى الله عليه و سلم - حضرت عيسى و حضرت موسى - عليهماالسلام – بوده است.

به او گفتم: (شما به زبان عربی که همواره آرزو دارم یک بتوانم کلام خدا را با متن گرانقدر آن بخوانم، صحبت نموده و می خوانید، این کار برای شما بسیار راحت است، ولی با کمال تأسف من با وجود تلاش زیادی که برای یادگیری درست و دقیق زبان عربی انجام می دهم، از خدای متعال بسیار دعا نموده و طلب کرده ام که آن را هر چه زودتر به من بیاموزد).

این جا بود که دیدم حرف های من تأثیر بی اندازه ای بر او داشت، روز بعد پیش من آمده و گفت که او و شوهرش از این پس نمازهایشان را به طور مرتب و سر وقت می خوانند، من هم خدا را شکر کردم.

 

بعد از هدايت

موقعیت ها و صحنه هایی بعد از هدایتی که از جانب خدای متعال به راه راست و مستقیم دریافت نمودم برایم پیش آمده که هرگز از یاد نخواهم برد.

چنانچه قبل از بیان شهادتين به طور کلی هیچ اطلاعی از شخصيت  پیامبر خدا - صلى الله عليه و سلم – نداشتم و پس از آنکه تعدادی جزوه از مركز بیداری برای گسترش روابط عربي-غربي دریافت نمودم که درباره ی آنحضرت صلی الله علیه و سلم توضیح می داد، این پرسش به ذهنم راه یافت که چگونه تا کنون جایگاه و منزلت حضرت محمد - صلى الله عليه وسلم – را درک نکرده ام؟ سی سال از عمرم می گذرد و نام او را به کرات شنیده ام، ولی در مورد او مطلبی را مطالعه ننموده و البته در انگلستان هیچ درس و واحدی را هم درباره ی وی نگذرانده ام.

قبل از اعلام شهادین همیشه از اینکه بتوانم اسلام را بپذیرم شک داشتم. برای همین تصمیم گرفتم کتاب و جزوات زیادی را در مورد تاریخ اسلام و معنی صحیح اسلام مطالعه کنم.

یک شب که خیلی فکر کرده و مشغول مطالعه ی کتابی درباره ی تاریخ اسلام بودم که بعد از آنکه خوابم برد، در خواب دیدم که در وسط صحرا هستم و طوفان شن من را دربرگرفته و نمی توانم به درستی چیزی را ببینم...در این حالت بود که شخصی دست من را به تندی و به طور مداوم می کشید و فریاد می زد: با من بیا...باید با من بیایی. من نمی توانستم آن فرد را ببینم و تنها می دیدم که دستم را گرفته است. از او پرسیدم: کجا می رویم؟ پاسخ داد: باید با من بیایی... باید با من بیایی.     

اما در این خواب بسیار خشمگین بوده و دایم می گفتم: بس کن... با تو نمی آیم تا وقتی نگویی من را کجا می بری. آن صدا پاسخ داد: بیا برویم... به دیدار پیامبر خدا - صلى الله عليه و سلم – می رویم. این بود که با او به جایی رفتم که خانه ای وجود داشت و او دستم را رها کرد و به من گفت: اکنون برو... او منتظر توست. سپس آن شخص از آن جا رفت.

بعد از آن در روبرویم را گشوده و شخصی با جامه ی سبز رنگ را در اتاق دیگر مشاهده کردم که عمامه ی سبز رنگی نیز بر سر داشت. اما من جز از پشت او را نمی دیدم. سپس دستم را بر شانه اش نهاده و او را به سمت خود کشیدم.

وقتی رویش را به سمت من برگرداند، رخسارش مانند جام شیشه ای می درخشید... وقتی از خواب برخاستم، از شنیدن بانگ اذان که از دور و اطراف پخش می شد، یکه خوردم.

این خواب را یک هفته قبل از بیان شهادتین دیدم... سپس بعد از مدتی رؤیای دیگری به سراغم آمد که در آن خود را در یک مسجد و در حال قرائت قرآن کریم به اندازه ی توانم دیدم... خواهرم که بیست و سه سال سن دارد آمد و کنار من در مسجد نشست و پرسید: داری چه کار می کنی؟ گفتم: قرآن می خوانم. او بار دیگر پرسید: چرا قرآن می خوانی؟ پاسخ دادم: چون می خواهم قرآن بخوانم. او از من خواست که قرآن را به او یدهم تا او هم بخواند... و بی درنگ شروع کرد به خواندن آن به زبان عربی... این خواب برایم بسیار عجیب بود... سبحان الله.

 بازگشت به انگلستان

بعد از مسلمان شدن به انگلستان سفر نکردم تا وقتیکه خانواده ام فهمیدند که مسلمان شده اک و مادرم از من خواست کتابچه هایی را برایش ببرم تا بیشتر با دین اسلام آشنا شود.

در دعوت پدرم به دین اسلام البته موضوع کمی دشوار خواهد بود. شصت سال از عمر والدینم می گذرد، و آن ها از بدو تولد كاتوليك می باشند. اما از همه چییز مهم تر برای من این است که والدینم دین اسلام را به شکل صحیح درک کنند. چون سال های زیادی است که در شهرمان در انگلستان زندگی می کنیم و با هیچ مسلمانی در آن جا ملاقات یا برخورد نداشته ایم.

برای همین خانواده ی من چیز زیادی از اسلام نمی دانند، چون فرصت و مجال آن نبوده است. به همین سبب برادر و خواهرم هر دو به طور مرتب از طریق اینترنت پرسش های زیادی در مورد دین اسلام را برایم ارسال می نمایند.

تا جاییکه خواهرم از من می پرسد: اکنون در زندگی روزمره ات چه کار می کنی؟ چون گمان می کند بعد از مسلمان شدن تغییر کرده و برادرش کس دیگری می شود. اما وقتی من را ببینند خواهند فهمید که من همان شخص سابق می باشم و ارزش ها و اخلاق اساسی و هدف های زندگیم را نگاه داشته ام و اندکی در بیرون متفاوت شده ام... بنابراین احتمالاً خوشبخت تر از قبل به نظر رسیده یا امیدوارم که بهتر از سابق شده باشم... والله أعلم.

 

از گفته های دانيو مانهل:                     

-      قرآن کریم به عقیده ی من راهنما و راهبر در زندگی و بعد از آن است... این کتاب بهترین راه زندگانی را به گونه ای درست به انسان نشان می دهد.

-      اما درباره ی حضرت محمد - صلى الله عليه و سلم -، امیدوارم که خدای بزرگ من را به صفات و اخلاق والای او پایبند سازد و دوست دارم از او تبعیت نموده و پیروی کنم تا مطمؤن گردم که در زندگی در مسیر درستی در حرکت می باشم.

-      پیام من به همه ی مسلمانان... از شما بسیار سپاسگزارم که من را پذیرفته و برای ورود به این دین عظیم دعوت کردید. هر بار که با مسلمانی روبرو می شوم و شگفتی او را از اینکه یک انگلیسی مسلمان می باشم می بینم، تفاهم، عطوفت و خوشامدگویی گرم او را در برخورد و کمک و مساعدت خویش درمی یابم. برای همین می گویم که از همه ی شما سپاسگزارم.

-      اما پیام من به غيرمسلمانان... سخنان بسیاربسیار زیادی برای گفتن دارم، سفارش من به آن ها این است که با صبر و حوصله فکر کنند و در قضاوت درباره ی اسلام و مسلمانان بواسطه ی روزنامه ها و برنامه های تلویزیونی عجله نکنند... باید خیلی زیاد درباره ی آن مطالعه کنید. برای همین است که اولین کلمه ی قرآن که نازل گشت (اقرأ) می باشد... این بسیار مهم است...

موضوع فقط به مسلمانان برنمی گردد، بلکه برای غیرمسلمانان هم حاؤز اهمیت می باشد... تا درک کنند که اسلام چیست، ارزش ها و اصول آن کدامند... که با کمال تأسف، در غرب از آن اشتباه برداشت می شود... من به نوبه ی خود قبل از آشنایی با دین اسلام به شکل و شیوه ی درست، تصور نادرستی از دین اسلام داشتم.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com