تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

اسلام آورد ن یوسف معلوف لبنانی

بسم الله الرحمن الرحيم

یوسف معلوف، لبنانی الاصل، 43 ساله در بیروت به دنیا آمده و بزرگ شد. او در خانواده ای مسیحی پا به جهان نهاده بود، اما به آن پایبند نبوده و به صورت مرتب به کلیسا نمی رفت. مگر در مناسبت های دینی خاص. بنابراین در هیچ یک از کلاس های وعظ و ارشاد شرکت نمی کرد و در عین حال دوستان مسلمان زیادی هم داشت.

او مساجد متعدد پراکنده در شهر و نمازگزاران آن را می نگریست که چگونه برای طلب رضای خداوند عزوجل به سوی آن می شتابند.

بارها وقتی این صحنه را می دید تامل کرده و با خود می گفت چرا این ها پنج بار در شبانه روز به مسجد می روند، مخصوصاً برای نماز صبح؟ چون خیلی وقت ها که از شب نشینی یا سرکار بازمی گشت مسلمانان را در رفت و آمد به مسجدها می دید.

یوسف معلوف که در اداره ی امور اسلامی و خیریه، بخش تازه مسلمانان، دبی اسلام آورده است، می گوید:"زندگی من قبل از پذیرش دین اسلام معمولی بود و کارم را خیلی دوست داشته و بیشتر وقتم را به انجام وظایف شغلی خود که غواصی می باشد سپری می نمودم. با وجود سخت بودن این کار آن را دوست داشته و با شور و اشتیاق بسیار آن را انجام می دادم.

فکر می کردم که انسان باید از عمرش لذت برده و همه ی خوشی های زندگی را بچشد. چون انسان تنها یک بار به دنیا می آید و لازم است زیباترین ها را در زندگی داشته باشد.

به همین سبب جزو مسیحیان پایبند به حضور در کلیسا و عبادت و کلاس های وعظ و ارشاد نبوده و فقط در مناسب های خاص به آن جا می رفتم و زیاد هم آن جا نمی ماندم.

یکی از دلایل این وضعیت این بود که من در مسیحیت تناقضات بسیاری را مشاهده می کردم. از جمله آنکه چگونه ممکن است خداوند پسری داشته باشد که آن پسر بمیرد. چرا که حتی وقتی پسر یک مسئول خطایی را مرتکب می شود آن مسئول به هر طریقی که باشد از پسرش دفاع می کند تا او را آزاد نماید. علاوه بر این موضوع کشیش ها و راهبان به گونه ای حرف می زنند و چیزهایی را می گویند ولی در عمل خلاف آن ها را انجام می دهند.

 

معجزه را دیدم

 

یوسف معلوف لبنانی درباره ی علت مسلمان شدن خود چنین می افزاید: علی رغم آنکه دوره ی معجزات به سر آمده است، من مطمئن هستم که معجزه ای از جانب خداوند متعال را دیده و شنیدم.

او درباره ی معجزه ای که خود دیده و شنیده بود چنین تعریف می کند:

یک روز به همراه دوستم با کشتی در دریای سفید در منطقه ی واقع بین شهرهای جبیل و حالات می گشتیم، عقربه های ساعت چهار و نیم عصر را نشان می داد. در اثنایی که مشغول کار خود بودیم، دستگاه (GPS) علامت هایی را دال بر وجود یک غار یا شکاف در اعماق دریا در زیر کشتی نشان می داد.

فاصله ی شکاف مزوبر 42 متر در عمق دریا بود. ما هم تصمیم گرفتیم که وارد غار شده و آن را شناسایی نموده و عکس بگیریم و ببینیم در درون آن جا چه چیزی هست.

لباس و تجهیزات غواصی را پوشیده و داخل آب شده و به عمق مورد نظر رفتیم. در داخل غار مرجان ها و جلبک های صخره ای به اضافه ی انواع عجیبی از ماهی هایی که تا آن زمان ندیده بودیم وجود داشت. در حین تماشای عجایب و زیبایی های خیره کننده در زیر آب ناگهان صدایی از گوشه های غار به زبان عربی و به وضوح شنیده می شد.

خیلی سخت نبود که بشود فهیمد آن صدای اذان شرعی مسلمانان است که وقت نماز را اعلام می کند. من از این موضوع بسیار متعجب شده و نمی توانستم در ابتدا آن را باور کنم. اما دوست مسلمانم که با من بود موضوع را پرسیده و او هم تایید کرد که آن  را شنیده است. در همین حین که صدای اذان می آمد تصمیم گرفتیم به بالا و عرشه ی کشتی بازگردیم.

نمی توانم احساس آن موقع خود را وصف کنم؛ ترس، بهت یا تحیر عجیبی که تا آن زمان برایم پیش نیامده بود. این احساس وقتی بیشتر هم شد که دیدم دوست مسلمانم نیز در حالت بهت و وحشت شدید قرار داشته و بعضی از آیات قرآن کریم را تکرار می کرد که البته من چیزی از آن نمی فهیمدم.

او آیات را گاه با صدای بلند و گاه آرامی می خواند: { سنريهم آياتنا في الآفاق وفي أنفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق} (فصلت:53) یعنی: "نشانه های خود رابه آنان نشان خواهیم داد تا روشن گردد برایشان که آن بی گمان حقیقت است."

بعد از آنکه دوستم از حالت بهت و حیرت خارج شد، پرسش هایی را از او درباره ی آنچه شنیدیم سؤال کردم و او گفت  آن بانگ اذان بود. گفتم: بلی، آن را می شناسم. سپس از او پرسیدم که این صدا چگونه به عمق بیش از 42 متری دریا و درون غاری که 19 متر عمق داشت رسیده است؟ او بی درنگ پاسخ داد: "این یک معجزه بود یوسف." بعد از دو ساعت تصمیم گرفتیم بار دیگر تصمیم گرفتیم دوباره به آن غار داخل شویم.

این بار هم صدای اذان و سپس آیات قرآنی را شنیدم که نمی دانم از کدام سوره بود و ترس و حیرت دوست مسلمانم را دو چندان کرد. او بار دیگر اشاره کرد که بالا و عرشه ی کشتی برویم.

سپس برای من توضیح داد که آنچه شنیدیم ده آیه ی ابتدایی سوره ی الرحمن بود. {الرحمن، علم القرآن خلق الإنسان، علمه البيان، الشمس والقمر
بحسبان، والنجم والشجر يسجدان، والسماء رفعها ووضع الميزان، ألا تطغوا في الميزان، وأقيموا الوزن بالقسط ولا تخسروا الميزان، والأرض وضعها للأنام} (الرحمن:) یعنی: ""

یوسف داستان اسلام آوردن خود را اینگونه ادامه می دهد: با هم از دریا خارج شده و تعجب و شگفتی در چهره هایمان پیدا بود. این موضوع را با چند نفر از همکاران غواص ایتالیایی درمیان نهادیم، اما آن ها باور نکرده و تصمیم گرفتند که فردای آن روز وارد غار مذکور شوند، و هر دو صبح آن روز به غار مزبور رفتند.

بعد از تعیی مکان دقیق غار، دو غواص ایتالیایی به اعماق دریا رفتند تا چیزی که ما شنیدیم را شنیده و شاهد باشند. بعد مدت اندکی آن دو از آب بیرون آمده و ما با شور و شوق منتظر آن ها بودیم. آن دو اقرار کردند که صدایی مانند آنچه از مساجد مسلمانان برمی خیزد را شنیده اند. آن ها و همه ی کسانی که بر عرشه قرار داشتند شگفت زده شده و آن هایی که مسلمان بودند تکبیر سردادند.

 

آشنایی با دین اسلام

یوسف در ادامه می گوید: در دلم این یقین ایجاد شد که آن چه برای من اتفاق افتاد، پیامی از جانب پروردگار جهانیان بوده تا به آموختن دین اسلام و آشنایی بیشتر با آن مبادرت ورزم.

بنابراین شروع کردم به مطالعه ی بعضی کتاب های اسلامی که درباره ی وحدانیت خداوند عزوجل و اینکه قرآن کریم همان کلام خداوند متعال است و حضرت محمد صلی الله علیه و سلم آخرین پیامبران می باشد پرداختم. در خانه و در اتومبیل به قرآن کریم گوش می دادم و احساس می کردم احساسی از آرامش و طمأنینه درونم را لبریز کرده است.

 

بعد از آن چه اتفاق افتاد؟

 

معلوف می گوید که در این مدت حس می کردم که در راه درست پیش می روم. سفری کاری به دبی برایم پیش آمد و به آن جا مسافرت کردم، درحالیکه هنوز بر دین سابق خود بودم.

اما رفتار خوبی که از ساکنان امارات و دوستان آن جا دیدم، باعث شد مطالعاتم را در رابطه با دین اسلام کامل نمایم.

سؤالات زیادی درباره ی اسلام می پرسیدم. به طوریکه یکی از دوستان مسلمان من را به امام مسجدی نزدیک محل سکونتم راهنمایی نمود. خوشرفتاری و نیک رفتاری او من را تحت تاثیر قرار داد. او من رابه اداره ی امور اسلامی و خیریه راهنمایی کرد.

دیگر فقط مانده بود که بزرگ ترین تصمیم زندگی خود را که پذیرش دین مبین اسلام بود را بگیرم تا به رضا و خوشنودی خداوند سبحانه و تعالی در دنیا و آخرت دست یابم.

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com