تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ماجرای من و احمد از فیلیپین

بسم الله الرحمن الرحيم

 

احمد خالد عتيبي

صبح یک روز که جمعه هم بود به سوپرمارکت رفتم. وقتی اتومبیل را کنار سوپرمارکت پارک کردم، یک فیلیپینی دیده و با خود گفتم: چرا با او حرف نزدنم تا بفهمم مسلمان است یا خیر؟

قبل از رفتن به سمت او به بارگاه خداوند متعال دعا نمودم که اگر مسلمان نباشد، سینه اش را برای اسلام گشاده سازد. سپس با لبخندی بر لب به سمت او راه افتادم، انگار او را از قبل می شناسم.

پیش تر کمی مکالمه ی زبان انگلیسی یادگرفته بودم. کمی با او به انگلیسی حرف زدم و فهمیدم که اسمش "رنالدونو" است.

سپس از او پرسیدم که آیا مسلمان است یا خیر که او پاسخ داد: " خیر، مسلمان نیستم"

من هم شروع کردم به صحبت درباره ی اسلام و او را به آن ترغیب نمودم تا آنکه به لطف خداوند متعال قانع شده و تصیمی گرفت مسلمان شود.

بعد از من پرسید: چگونه می توان مسلمان شد؟

به او گفتم که فردا عصر به امید خدا سر ساعت پنج می آیم و با ماشین من با هم به یکی از مراکز دعوت می رویم که آن جا داعی فیلیپینی هم باشد. او موافقت نموده و با هم دست داده و خداحافظی نمودیم.

روز بعد ساعت چهار و نیم بعد از ظهر با او تماس گرفتم تا قرار آن روز را یادآوری کنم. به او گفتم: قرار ما سر ساعت پنج من را نزدیک سوپرمارکت خواهی یافت.

به هر حال در ساعت مقرر او را در مکان مورد نظر دیده و سوار ماشین کرده و با هم به راه افتادیم. در مسیر کمی توقف کرده و کمی نوشیدنی و خوردنی خریدم. سپس با هم به دفتر همکاری دعوت ملیت ها در شرق جده رفتیم.

وقتی به دفتر رسیدیم از یکی از مسئولان سراغ داعی فیلیپینی را گرفتم و او هم من را به سمت او راهنمایی کرد. سپس بعد از مدت کمی با داعی مذکور ملاقات نموده و داستان را برایش تعریف کردم.

آنگاه داعی فیلیپینی با دوستم "رونالدونو" صحبت کرده و او را با دین اسلام و عقیده ی صحیح آشنا می سازد. تقریباً بعد از یک ساعت داعی فیلیپینی گفت: اکنون شهادتین را به اذن خداوند به او تلقین می نمایم.

به داعی فیلیپینی گفتم: لطفاً بگذارید من شهادتین را به او تلقین نمایم.

او گفت: بفرمایید.

من هم به لطف الهی شهادتین را به وی تلقین نموده و بعد از آن چشمانم پر از اشک شادی شد.

بعد از آن داعی از وی پرسید: می خواهی بعد از مسلمان شدن چه اسمی داشته باشی؟ گفت: می خواهم اسم من احمد باشد، مثل دوستم احمد. به این ترتیب مدارک جدید با اسم "احمد" برای او صادر شد.

آنگاه داعی شروع کرد به آموزش وضوء و نحوه ی نماز خواندن به او. او وضو گرفته و بعد از آن با هم در مسجد نماز مغرب را به جای آوردیم.

یکی از مسئولان به امام مسجد خبر داد و از وی خواست که فرد فیلیپینی به مقابل جمع بیاید. او آمد و شهادتین را در برابر نمازگزاران بیان نمود. حاضران و امام مسجد تکبیر گفته و همه بر او سلام گفته و گرم گرفتند.

 

تأمل: اگر هر کسی که توانایی مکالمه ی انگلیسی هر چند اندک دارند با خاریجی ها در کشور صحبت کنند، شاید خداوند متعال در بین آنان کسانی را قرار دهد که نصیحت را پذیرفته و به دین اسلام درآیند، همانند فیلیپینی مان احمد.

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com