تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

دنیش صدیق از بریتانیا

لندن برای من به عنوان یک عکاس، از چند بعد مکان بی نظیری است خصوصاً برای گرفتن عکس از زندگی روزمره مردم. دو ماه قبل از مومبیا به منظور کاری به بریتانیا برگشتم. من همکاری نزدیکی با گروه بریتانیایی رویترز به ویژه "اندرو وینینگ" داشتم برای تولید یک قطعه ی چند رسانه ای که مختص به ماجرای مسلمان شدن یک جوان بریتانیایی بود.

زمانی که در اینجا شک شبهه افکنی زیادی نسبت به اسلام رواج داشت، شواهد واقعی و تجربی چیز دیگری را اثبات می نمود. مطالعات با این هدف نشان می دهد که در این دهه بیش از صد هزار نفر به دین اسلام گرویده اند. لندن به تنهایی بیشترین درصد را داشته است و فضای این شهر امکان این را فراهم ساخته که دنبال سابقه ی جالب یکی از این تازه مسلمانان برویم.

اما در آغاز کار ساده ای نبود. مردم لندن اجازه نزدیک شدن نمی دادند مخصوصاً وقتی  که پای دوربین در میان باشد. مثلاً اندرو قرارهایی را که گذاشته بود بدون اطلاع یکی پس از دیگری لغو می شدند. بنابراین به محض اینکه وارد شهر لندن شده مجبور شدم همه ی آنها را دوباره از سر بگیرم.

پس از چند روز مذاکره های بیهوده و گذاشتن قرارهای جدید، با "جیسون توماس" مسیحی سابق که پس از مسلمان شدن به نام حسین توماس شناخته می شد ملاقات نمودم. مادرش از کودکی او را به تنهایی بزرگ کرده و زندگی سخت و خشنی را سپری نموده است. وی در همان دوران نو جوانی وارد گروه بزه کاران شد، و درگیر مسائلی چون دزدی، مواد مخدر و غیره گشت. به همین دلیل سال های بعد را در جاهایی مانند اداره ی پلیس، دادگاه و زندان گذراند.

حسین می گوید: "یک روز در زندان وقتی که مثل روزهای قبل حوصله ام سر رفته بود، قرآن یکی از هم سلولی هایم را برداشته و شروع به مطالعه کردم. یکی از جمله های آن واقعاً مرا تکان داد. "آیا هست گمراه تر از کسی که هوی و هوس خود را معبود خود قرار داده باشد"؟ و طولی نکشید که پس از چند ماه به دین اسلام مشرف شدم".

حسین به ما اجازه داد تا از وی و داخل منزلش و همچنین دختر کوچک وی عکس بگیریم، اما با عکس گرفتن از همسرش مخالفت نمود. روز بعد با هم به محله ای که حسین دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا پشت سر گذاشته بود. او وقتی که داشت از گذشته اش حرف می زد کمی از لحاظ عاطفی ناراحت شد زیرا دوران سختی را سپری نموده بود. سپس هنگامی که داشتیم از ایستگاه مترو پیاده می شدیم ناگهان به طرف خانم مسنی که وسایل زیادی همراه داشت دوید و بعد از کمک به وی کمی با آن خانم گپ زد تا فکر نکند که مسلمانان تروریست هستند.

این جمله برای من خیلی گوشه دار بود، غیره مسلمانی که مسیر اسلام را به خاطر ارزش های خوبی که این مذهب اشاعه داده برای زندگی خود انتخاب کرده است. پس از برگشتن به کشورم، اغلب به داستان حسین گوش می دهم، هنوز هم با او در ارتباط هستم. از اینکه این فرصت را پیدا کردم تا ماجرای حسین را برایتان بازگو نمایم خوشحال هستم. 

والسلام

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com