تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

توبه ی یک جوان غافل بعد از وفات خواهر مومنش

بسم الله الرحمن الرحيم

من جوانی غافل از خداوند و دور از او و غرق در لجاجت نافرمانی ها و گناهان بودم. تا آنکه خداوند بر من اراده ی هدایت فرمود و حادثه ای برای من مقدر کرد و من را به مسیر عقلانیت و راه راست بازگرداند...

داستان من از این قرار است:

یک روز بعد از سپری کردن روزهای خوشایند به همراه خانواده در شهر دمام، با اتومبیل خود و به همراه سه خواهرم مسیر میان بر میان دمام و ریاض را رانندگی کردم. به جای آنکه دعای ماثور مسافرت را بخوانم، شیطان با صوت خود فریبم داد و با لشگریان و همراهاناش من را به سمت خود کشید و شنیدن صدای غیرمجاز را برایم آراست تا آنکه بی پروا و غافل از خداوند گردم.

آن زمان علاقه ی چندانی به شنیدن صدای رادیو "اذاعة القرآن الکریم" یا نوارهای اسلامی مشایخ و علما نداشتم. چرا که حق و باطل همزمان در یک قلب جای نمی گیرند.

یکی از خواهرانم صالح و مؤمن و ذاکر و پایبند اوامر الهی بود... از من خواست تا صدای باطل را قطع کرده و به صدای حقیقت گوش دهم، اما... من حرف او را قبول نکرده و شیطان بر من مستولی شده بود و جسم و قلب من را تسخیر کرده بود.

بنابراین به ناحق خود را برتر دانسته و درخواست او را رد کردم. دو خواهر دیگرم نیز در این کار با من همراهی کردند.

خواهر مؤمنه ام بار دیگر درخواستشرا تکرار کرد و این بار سرسختی و عنادش را بیش تر کرد و ما او را مسخره و تحقیر می کردیم. حتی به استهزاء به او گفتم: اگر این وضعیت را دوستی نداری کنار جاده پیاده ات می کنم.

بنابراین خواهرم با ناراحتی سکوت اختیار نمود و با آنکه قلباً از این کار نفرت داشت چیزی نگفت. او آنچه برعهده داشت انجام داده و خداوند کسی را بیش تر از توانش مکلف نکرده است.

به ناگاه... و بتابر تقدیر از پیش نوشته ی پروردگار، یکی از چرخ های اتومبیل ترکید و ما به سرعت در حال پیش رفتن بودیم. ماشین از جاده خارج شده و در پرتگاه کنار جاده درغلتید و چندین بار معلق زد. به وضعیتی افتاده بودیم که تنها خدا می داند و بس.

مردم دور و بر ماشین مچاله شده ی ما گرد آمده و افراد نیکوکار ما را با تلاش و سختی از لابلای خرده شیشه و آهن پاره بیرون کشیدند... اما... چه اتفاق افتاد؟

همه ی ما سالم و تنها با چند جراحت و خراش ناچیز بیرون آمدیم، جز خواهر مؤمنه ام.. خواهر صبور و نیکویم.

او آخرین نفس هایش را کشید.

آری... خواهر دوست داشتنی ام که او را دست می انداختیم، مرد و خداوند او را انتخاب کرد تا نزد خود ببرد. تکیدوارم که جزو شهدا و ابرار محسوب شود و از خداوند متعال می خواهم که جایگاهش را بهشت برین بالاتر ببرد.

من بیش تر برای خودم می گریستم تا برای خواهرم. پرده ها از پیش چشمانم برداشته شده بود و حقیقت را با چشمان خود می دیدم و عمق غفلت و تباهی خویش را مشاهده می کردم. فهمیدم که خداوند متعال خیر من را می خواسته و زندگی تازه ای به من بخشیده تا به گونه ای نوین و سرشار از ایمان و عمل صالح زندگی نمایم.

اما خواهر عزیزم که هر بار به یادش می فاتم اشک حسرت و اندوه می ریزم و از خود می پرسم: آیا خداوند من را می بخشد؟ و پاسخ آن را در قرآن کریم می یابم که می فرماید: {قل يا عبادي الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله، إن الله يغفر الذنوب جميعاً إنه هو الغفور الرحيم}

در پایاین عزیزانم برحذر می دارم همگی را از غفلت. بیدار شوید ای غافلان و از دیگران عبرت بگیرید پیش از آنکه خود پند دیگران شوید.

والسلام

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com