|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
توبه ی یک مرد بعد از فوت دوستش در اثر مواد مخدر |
بسم الله الرحمن الرحيم او داستان خود را چنین تعریف می کند: من به رقص علاقمند بودم و خود را به چپ و راست می چرخاندم و با تمام توان فریاد می کشیدم و به همراه جمع جام های پی در پی شراب می نوشیدم... در ان مکان مصیبت بار پر از شیطان که آن را دیسکو می نامند، به ترانه های مایکل جاکسون گوش می دادم. این وضعیت در یکی از کشورهای عربی بود و هر بار که دوستی از من می خواست به آن جا می رفتم و بدون خبر فرزندان و خانواده ام پول و سلامتی خود را در ان جا خرج می کردم... کارهایی را در آن جا مرتکب می شدم که با یادآوری آن بدنم می لرزد و احساس اندوه و تاسف من را فرامی گیرد. اما تاثیر شیطان بر من بسیار بیش تر از پشیمانی و فرسودگی بود. این وضعیت ادامه داشت و هوای نفس من را داشت که از آن کشور عربی دوز شده و هواخواه شهرهای بزرگ اروپایی شدم. آن جا به شکل آسان تر و بدون مشکل می توانستم به بی بندوباری و فجور دست یابم. یک روز در اواخر ماه شعبان یکی از دوستان خواست که به بانکوک برویم و یک بلیط رایگان و اقامت رایگان به من داد. از این پیشنهاد بسیار خوشحال شده و چمدان ها را بستم. به سمت بانکوک عازم شده و در آن جا فسادی را تجربه کردم که هرگز در عمرم تجربه نکرده بودم. یک شب من و دوستم در یکی از اماکن فساد بوده و آن شب هر دو عقل از سرمان پریده بود. از آن جا بیرون آمده و تلوتلو می خوردیم. در مسیر هتلی که در آن اقامت داشتیم، دوستم به حالت ضعف و سستی شدیدی افتاد و من در وضعیت عقلی چنانی نبودم که به او کمک کنم. با این حال خودم را کنترل کرده و یک تاکسی نگه داشتم تا ما را به هتل ببرد. در هتل بی درنگ یک پزشک درخواست کردم. در این مدت دوستم خون استفراغ می کرد و بعد از سه روز بستری شدن در بیمارستان، به منزل بازگشتیم و حال دوستم بد و بدتر می شد. یک روز بعد از رسیدن ما، او به بیمارستان منتقل شد. چهار روز بیش تر تا ماه رمضان نمانده بود. آن شب، به عیادت دوستم در بیمارستان رفته و قبل از رسیدن به اتاق دوستم متوجه وضعیت غیرهادی شده و کنار در ایستادم و صدای جیغ و ناله به گوشم خورد. دوستم بعد از خونریزی شدید داخلی از دنیا رفت. گریه کرده و از بیمارستان خارج شدم. خود را انسانی تصور نمودم که زندگانیش تباه گشته و در یک چشم برهم زدن زندگیش پایان یافته است... به گریه افتاده و توبه کردم... با اعتکاف و عبادت و شی زنده داری و تلاوت قرآن کریم به استقبال رمضان رفتم. از زندگی فسق و هرزگی خارج شده و به زندگی پر از احساس امنیت، اطمینان و پایداری پا نهادم. من از چنین چیزی بسیار دور بودم و در بی بندوباری و گناهان غرق بودم. تا آنکه دوستم اجلش در رسید و در برابرم جان داد... از خداوند می خواهم که من را ببخشاید.
والسلام ترجمه: مسعود
|