اسم قبل از اسلام: ماري جوي سالجيبانج
اسم بعد از اسلام: مريم
وضعیت تأهل: متأهل
ملیت: فیلیپیني
مريم جوي: زندگی بدون اسـلام، زندگی بی هدفی است
اسم من ماري جوي سالجيبانج است. سی سال دارم. پیشتر بر دین مسیحیت بودم و دین دیگری جز آن را نمی شناختم. مسیحیت دینی است که در دامن آن به دنیا آمده ام. در منطقه ای در فیلیپین که من در آن به دنیا آمدم همه ی ساکنان آن مسیحی بوده و چیزی از اسلام نمی دانستند.
در خانواده ای که در کار ساخت و فروش شراب بود زندگی می کردم. منزل ما به عنوان کارگاه ساخت شراب استفاده می شد. به چشم خودم تاثیرهای بد و نامناسبی که نوشیدن شراب بر افراد خانواده ام می گذاشت را می دیدم. به گونه ای که انسان عقل، سلامتی، مال و ثروت و حتی گاهی کار وخانواده اش را از دست می دهد.
در دامان چنین محیط و خانواده ای بزرگ شدم. تحصیلاتم را تا اخذ مدرک پزشکی پی گرفتم. به مدت دو سال در کشورم کار کرده و سپس خواستم مانند دیگر دوستانم به یکی از کشورهای عربی بروم. فرصتی برای سفر به عربستان سعودی برایم پیش آمد.
اولین برخورد من با مسلمانان
در یک بیمارستان در شهر دمام عربستان سعودی به عنوان دندانپزشک کار کردم. اولین برخورد من با مسلمانان در آن جا بود. من با پزشکان و گروه پزشکی و مراجعین برخورد داشتم. بواسطه ی ارتباط و برخورد با آن ها دانستم که دین اسلام خاستگاهی است که تمام این رفتارهای میان افراد جامعه از آن سرچشمه می گیرند و همان است که بر همه ی ارتباطات و کارهای مسلمانان فرمان می راند... به این ترتیب به این دین علاقمند شدم... از همین جا شروع شد...
بعد از آن به کشورم بازگشتم. آن جا جواب مثبت پذیرش کار در آمریکا و کانادا را دریافت نمودم ولی همه ی آن ها را رد کردم... نمی دانم دلیل این کار من چه بود.
کار در كويت
پس از آن فرصتی برای کار در کویت، در بخش دندان بیمارستان امیری، برایم پیش آمد. آن جا با یک خانم دکتر مسلمان مصری کار می کردم. او الگو و سرمشق خوب اسلام بود و رابطه ی بین من و او صمیمی و نزدیک بود و در مسائل زندگی از او مشورت می گرفتم.
در خلال این مدت با یک جوان مسلمان آشنا شدم. او از من تقاضای ازدواج کرد. به خانواده ام خبر داده و آن ها نپذیرفتند و از من خواستند که بلافاصله به فیلیپین بازگردم. اما با دوست پزشکم مشورت نمودم. او این ازدواج را مبارک دانسته و من با به پذیرفتن آن تشویق نمود. مخصوصاً اینکه این جوان دارای اخلاق عالی و پایبند به اصول اسلام بود.
اسلام پیامی که زندگی را نظم و برنامه می دهد
از آنچه در اطرافم می گذشت متاثر شده و روزگاری را که در کشورم زندگی می کردم را به خاطر آورد . آن را با سال هایی که در عربستان سعودی و کویت سپری کرده بودم مقایسه نموده و دیدم که اسلام برنامه ای است که زندگی مسلمانان را نظم و سامان داده و به سوی خوشبختی در دنیا و آخرت رهنمون می شود. دریافتم که اسلام دین اولویات و بی مانند است. چاره ای نداشتم، بنابراین اسلام را پذیرفته و مسلمان شدم و نام خود را به مریم تغییر دادم.
حلال را از حرام بازشناختم
فهمیدم که زندگی مسلمان از نماز صبح شروع می شود. خواستم که از دین اسلام آگاهی و اطلاع بیشتری کسب کنم، بنابراین به انجمن آشنایی با اسلام در بخش سالمیه رفتم. آن جا کتاب ها و نوارهایی که به زبان من بودند را دریافت نمود. در انجمن چیزهای زیادی یادگرفتم. مخصوصاً بعد از حضور مرتب در سخنرانی ها و کلاس های شرعی.
اسلام تاثیر زیادی بر زندگی من گذاشت و همه چیز در مقابلم واضح و آشکار گردید. حلال را از حرام بازشناختم. چون آنچه خداوند متعال بدان دستور داده حتماً باید انجام شود و هر چه از آن نهی فرموده لازم است از آن اجتناب ورزید. کل زندگانی در دین اسلام تحت شعاه ضوابط و اصول الهی قرار می گیرد.
نمی دانم پیشتر بدون اسلام چگونه می زیسته ام! چرا که زندگی من بدون هدف بود و به هم ریختگی و بی نظمی من را به راهی نامعلوم پیش می برد. اما در حال حاضر نفس و روان مطمئنی دارم. چون اسلام نور زندگانی من است و دوره ی تاریکی به سر آمده است.
خداوند متعال به ملت عرب نعمت بسیار عظیمی را عطا فرموده است که آن قرآن کریم است که به زبان عربی نازل گردیده که باعث شرافت قوم عرب می باشد. برای همین بسیار مشتاق هستم که زبان عربی را در انجمن آشنایی با اسلام در شعبه ی سالمیه بیاموزم.
دو دختر دارم که می خواخم آن ها را بر اساس تربیت اسلامی بزرگ کرده به آن ها زبان عربی بیاموزم. تلاش می کنم خانواده ام در فیلیپین را به دین اسلام، دین خوشبختی دنیا و آخرت، دعوت کنم.
والسلام