|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
چگونه خداوند من را به سوی اسلام رهنمون ساخت... داستان یک مسیحی که اسلام آورد - 1 |
"پدرم در اسکندریه یک کشیش و جزو جمعیت دوستان کتاب مقدس بود و کارش تبلیغ مسیحیت در روستاهای اطراف و مناطق فقیرنشین برای جذب مسلمانان فقیر به مسیحیت بود. پدرم اصرار داشت که من هم از شش سالگی در کار کلیسا شرکت نموده و به طور مرتب در کلاس های دینی یکشنبه حاضر شوم. در ماه اوت سال 1992 اسلام آوردم."
وی درباره ی تغییرات بعد از مسلمان شدن و مقایسه ی آن با پیش از اسلام آوردن چنین می گوید: "بسم الله والحمد لله، والصلاة و السلام على سيدنا محمد أشرف الخلق و خاتم النبيين ، و أشهد أن لا اله الا الله وحده لاشريك له ،واشهد أن محمدا عبده ورسوله و حبيبه. باور دارم که عیسی بن مریم بنده و فرستاده ی خداوند و پسر بنده ی اوست و بهشت حق است، دوزخ حق است و باور دارم به خیر و شر قضا و قدر. ( ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة انك أنت الوهاب ) اما بعد؛ خداوند متعال از 12 سال پیش هدایت را نصیبم گردانید. قبل از مسلمان شدن قلباً علاقه ی زیادی به دین اسلام داشته و فکرم همیشه با آن بود. پیش از اسلام آوردن توحید و یکتاپرستی را دوست داشته، و شکر خدا، شرک به هیچ وجه با عقل من جود در نمی آمد. آرزو داشتم نماز جماعت را حتی اگر یک بار در عمرم شده باشد، در مسجد به جای بیاورم. اکنون 12 سال است نماز جماعت می خوانم و خداوند متعال را به خاطر آن سپاس می گویم و همین نعمت من را بس است. دوست دارم این مسائل برای همه ی کسانی که به دین اسلام می اندیشند بیان نمایم، شاید خداوند به واسطه ی آن کسی را هدایت فرمود. اسلام من را از جنبه های زیادی متحول ساخت که مایل هستم آن را برای همگان شرح دهم که گمان دارم برای هر مسلمان یا مسیحی سودمند باشد. والله ولی التوفیق. نوشته ای طولانی اما پرفایده می باشد و لازم است مطالعه شود. ابتدا به لطف الهی دیدگاه من درباره ی ذات باریتعالی متحول گردید:
فکر و ذهن من موضوع تثلیث بود که چگونه سه تا یکی می شود؟ من و خیلی ها از کشیش ها می پرسیدیم: چگونه خداوند و پسرش یکی بوده و برابرند؟ پدر، پسرش را می فرستد تا مردم او را مورد شکنجه و تمسخر قرار داده و بر او آب دهان بیاندازند و کتک زده و به بدترین نحو به قتل برسانند؟ سپس فوت کرده و دفن شود، حال آنکه او خدا است؟ به خاطر اولین و تنها گناه ساده ای که اولین انسانی که تجربه ای نه از گناه و نه از وسوسه ی شیطان نداشت؟ چگونه ممکن است خداوندی که در کتابش به صلیب کشیدن و صلیب را لعنت کرده خود مصلوب گردد؟ چگونه روح از تنش خارج می شود؟ چه کسی روح او را قبضه می کند؟ اگر چنین ضعیف و ناتوان باشد، چگونه باور داشته باشیم که او بی آغاز و بی پایان بوده و بر هر چیز تواناست؟! معنای وجود روح القدس، یعنی اقنوم یا بخش سوم خداوند چیست؟ کسی که برابر با اولی و دومی بوده و با آنان یکی است؟ و هر یک از آنان خدایی است؟ این تقسیم بندی از ابتدای خلقت تا زمان ظهور پولس مقدس کجا بوده؟! سپس خداوند متعال من را به سوی توحید راهنمایی کرد و عقل و قلبم را آسوده گردانید و درونم اطمینان . آرامش یافت. چرا که توحید به عقل و منطق و قلب انسان نزدیک تر و بیش تر شایسته ی تقدس و پرستش می باشد. برای انکه خداوند یگانه عظیم تر است از هر چه بدعت های شرک و کفرآمیزی که بر او ببندند. به این گونه تفکر من درباره ی ذات خداوند به تفکر درباره ی نحوه ی عبادت او تغییر یافت. اینکه چگونه رضایت او را کسب کرده و اطاعت نموده و نافرمانی نکنم و نعمت های بی شمار و بی کرانش را سپاس گو باشم. در دین مسیحیت به ما می گفتند که تنها عیسی مسیح را دوست داشته باشیم چون او خداوندی است که به صورت بشر درآمده و به صلیب کشیده شد تا گناهان بشر را بیامرزد، و نه برای آنکه او آفریدگار و روزی دهنده و... است. نتیجه ی آن گستاخی بر معبود و رسیدن به حد تمسخر و نامیدن اسم او به تنهایی است. تا جاییکه معبود خود، مسیح، را به گوسفند و میش تشبیه می نمایند و عبادت و طاعت را بی حرمت می نمایند. به خصوص آنکه در عقیده ی مسیحیت هر کس نان (جسم معبود) را خورده و از جام شراب (خون معبود) بنوشد، وارد دوزخ نمی گردد، پس چرا خود را با طاعت و عبادت خسته کنند؟ به ویژه آنکه در آن مانند اسلام فرایض وجود ندارد. آنان فرایض اسلامی و یهودیت را تمسخر کرده و آن را بندگی مقهور و مجبور می دانند، اما مسیحیت عبادتی بر اساس مهر و محبت است. من اکنون به عبادت خداوند یگانه مشرف شده ام که بر اساس چیزی است که خداوند بر من فرض کرده می باشد و نه بر اساس خرافاتی که پولس و دیگر راهبان آن را به هم بافته اند. این موضوع پس از آن بود که خداوند متعال عقلانیت را به من بازگرادنده و به فطرت سلیم برگرداند و چنان گشت که از خداوند متعال ترس داشته و به رحمت او امیدوار شوم و او را دوست بدارم که من را هدایت بخشیده، روزی داده و می آمرزد.
ثانیاً: تفکر بر عبادت و معنای و هدف آن، و از عبادت تشریفاتی و قالبی بدون اساس به عبادتی عملی، واضح و مفهوم تبدیل کرد. من در هنگامی که به مراسم مذهبی کلیسا می پرداختم، از خود می پرسیدم: آیا عیسی مسیح و شاگردانش نیز این مراسمات طولانی که برای حضرت مریم، ملائکه، قدیس ها، اسقف و... انجام می دهیم را به جای می آوردند؟ از کشیش ها می پرسیدم: نیایش و نماز حضرت مسیح و حواریون او چگونه بود؟ پاسخی نبود. تعجب آور است. این چه نوع عبادتی است و همچنان از خود همان سؤال را می پرسیدم و تا قیامت هم پاسخی نمی شنیدم. در کتاب ها هم چیزی در این باره نوشته نشده بود، چرا که بدعت سنت را از میان برده بود. اما اکنون عبادت من حقیقی است و برای خداوندی است که بدون شریک می باشد، مطابق همان چیزی که در قرآن و سنت موجود است. این موضوع به راستی باعث خشم کافران می گردد، برای آنکه این عبادت ها همان عبادات و آدابی هستند که حضرت محمد صلی الله علیه و سلم و یارانش بر طبق آن خداوند را پرستش می نمودند و بعد از آنان همه ی مسلمانان تا روز قیامت چنان عمل می نمایند. عباداتی هستند که همگان، کوچک و بزرگ، باسواد و بی سواد می فهمند. برخلاف عبادات مسیحیت که پر از اسرار و نمازهای سری است که جز کشیش ها و بزرگان و مقامات بالای کلیسا از آن بی خبرند و به زبان هایی هستند که حدود 99 درصد کشیش ها و نمازگزاران چیزی آن نمی فهمند. بنابراین در خیالات و اوهام غرق شده و هر گروه بر اساس ذوق و سلیقه کشیش و بزرگانش آن را به نوعی و بلندتر یا کوتاه تر برگزار می کند. مثلاً اگر یک ارتدوکس وارد کلیسای پروتستان شود دین دیگری را می بیند که چیزی از آن نمی فهمد.
اما در اسلام تعداد تعداد رکعات نماز در همه ی جهان یکی است. انسان از عبادت های روزانه سیر نمی شود چون به درگاه خداوند یکتا ادا می شود. برای همین از آن خسته نمی شود و قلب از دوباره کردن بازگشت در هر نماز ملول نمی گردد. پیش تر در مسیحیت در کلاس های دینی یک شنبه به پر کردن مغز کودکان با خرافات می پرداختم و هر چند سعی می کردم آن را برای آن ها عرضه کنم نمی توانستم و نمی فهمیدند! یا آنکه تمام تلاشم را در ارائه ی مثال هایی برای تثلیث به کار می بستم، مثال هایی مانند شمعی که شامل آتش و نور و... است و...
ادامه دارد...
ترجمه: مسعود |