|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
هر کس را که بخواهد هدایت می کند |
بسم الله الرحمن الرحيم
این جوان تلاش خود را به جستجو در میان سوره های قرآنی که امکان تفسیر اشتباه آن ها وجود دارد معطوف کرده بود، که با دیگر آیات متفاوت به نظر می آیند! به این ترتیب از مرتبه ی دستیار (شماس) به درجه ی شماس ارتقا پیدا نمود و سپس به ریاست انجمن جوانان کلیساهای بزرگ جهان برگزیده شد. این ارتقا به نظر می رسید برای تقویت جستجوها و تحقیقات وی بود، اما این مسئول بزرگ از تحقیقاتش نتیجه ای نگرفت. او راننده ی فعال یکی از روزنامه ها بود. در مأموریت هایش که روزنامه نگاران و عکاسان را سوار اتومبیل می کرد نوار بخش هایی از سوره ی مریم را که مشغول تحقیق درباره ی آن بود پخش می کرد و آن ها فکر می کردند او دارد با آنان ملایمت و لطف به خرج می دهد!
جمال می گوید: در یک خانواده ی به شدت متعصب بزرگ شدم و با گذشت روزگار در کلیسا پیشرفت می نمودم و تا جایی رسیدم که به عنوان راننده ی یک مجله شروع به کار کرده و هیچ یکشنبه ای شرکت در کلاس های دینی را ترک نمی کردم. در جریان بحث و جستجو در سوره های قرآنی که می شد با کلام یا فریب و حیله بتوان آن را به گونه ی نادرست برداشت نمود و به صورت متناقض جلوه داد، کم کم به شک افتاده و این شک زمانی به سراغ من آمد که مورد اعتماد راهبان و کشیش ها بودم. یک سال تمام بدون گذشت آنکه مطلب متناقضی را در قرآن پیدا کنم. چاره آن بود که در یکی از همایش ها در این زمینه بحث نموده و آن ها از من خواستند که جستجو را متوقف سازم. وقتی که توجه و پرس جوی آنان درباره ی من بیش تر شد، تردیدهایم بیش تر شدند. تا جایی که یک روز خبر دادند که نامه ای از همسرم به دستشان رسیده که شوهرم را نجات دهید! شروع کردم به مطالعه ی نوشته های احمد دیدات، ابراهیم خلیل و دکتر عبدالجلیل شبلی. تا آنکه جشن شبانه پیش آمد و به همراه یکی از روزنامه نگاران و یک عکاس به یکی از مساجد رفتیم که در آن جا بین فقرا گوشت توزیع می کردند. روزنامه نگار و عکاس کار خود را شروع کردند و من دستم را به طرف قرآنی که در ماشین بود دراز کرده و قسم به خدا که به محض باز کردن آن به این آیه برخوردم که می فرماید: { إنك لا تهدي من أحببت ولكن الله يهدي من يشاء} یعنی: (تو هر که را دوست داشتی هدایت ندهی، بلکه خداوند آنکه را که بخواهد هدایت دهد.) در این هنگام دستم تکان خورد و لرزه ی خفیفی بر بدنم افتاد که بواسطه ی آن صفحات قرآن تکان خوردند. خودم را کنترل کرده و بار دیگر قرآن را باز کرده به آیات آن چشم دوختم و با خود گفتم: الحمدلله، چون بار دیگر همان آیه باز شده بود. در این موقع پیرزن کهنسالی نزدیک شد و با دست به شیشه ی ماشین ضربه ای زد و گفت: شما روزنامه نگار هستید و به حرف شما گوش می دهند... به آن ها بگو قبل از همه سهم من را بدهند، چون از همه ی این ها مستحق تر هستم. من دلیل آن را پرسیدم و او گفت: چون من مسیحی بودم و خداوند من را به دین اسلام هدایت فرمود و خانواده ام با من قطع رابطه کردند! از ماشین خارج شده و وارد مسجد شده و غسل کرده، وضو گرفته و برای اولین بار در زندگی نماز مغرب را خواندم.
پایان
ترجمه: مسعود |