تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

اسلام آوردن جاهده زنبی (الیزابت زنبی سابق)

از بچگی همیشه به خدا ایمان داشتم، خانوده ام زیاد مذهبی نبودند اما مادرم گاهی شبها موقع خواب برای سلامتی ما دعا می خواند. از آن به بعد وجود خدا را در زندگیم احساس کردم. سؤالاتی از قبیل چگونه طبق خواسته ی پروردگار زندگی کنم تا مرا به بهشت ببرد همیشه در ذهنم بود.

وقتی دوازده سالم بود، در جستجوی هدایت شروع به مطالعه انجیل نمودم. ولی نا امید شدم، هر چه بیشتر درمورد مسیحیت می خواندم بیشتر سردرگم می شدم. عقاید دینی من با تعلیمات مهم کلیسا هم خوانی نداشت. نمی توانستم این ایده را قبول کنم که خدا پسرش را برای نجات انسان ها قربانی می کند. مطمئن هستم خداوند بدون نیاز به چنین قول و قرارهایی گناهان مرا را می بخشد. مسیح نمی تواند بیشتر از یک مرد خردمند باشد که به امر خداوند هدایت انسان ها را بر عهده داشت و خدا به شکل انسان نیست.

تثلیث به چه معنایی است؟ چه کسی ادعا می کند انجیل کلام پروردگار بوده در حالی که به دست بشر تألیف شده است؟

هفده سالم بود که خانه را به خاطر رفتن به مدرسه ی مسیحیان ترک کردم. فکر می کردم ماندن در کنار مسیحیت کمکم می کند تا دین را بهتر بفهمم. از همراهی و مصاحبت با آنها لذت می بردم، آنها به همدیگر کمک می کردند و صبور بودند. درمورد شک و تردید خودم با آنها صحبت کردم و آنها گفتند که این بخشی از راز شگفت انگیزی است که باید آن را بپذیرم.

یک سال بعد با پسر مسلمانی ازدواج کردم. از لحاظ دینداری در نقطه ی صفر قرار داشتم و تنها آگاهی من فقط ایمان به خدا بود نه چیز دیگر. یکی از دوستان همسرم همسرش تازه مسلمانی اهل نروژ بود، از اینکه می دیدم زنان غربی اسلام را پذیرفته اند عصبانی می شدم. با هم دیگر ساعت ها درمورد دین به بحث و گفتگو می پرداختیم اما همچنان نسبت به اسلام بدبین بود.

سپس او با طرح این سؤال که چرا همراه آنها به مسجد می روم و تا زبان عربی یاد بگیرم مرا به چالش کشید. چون می خواهم عربی یاد بگیرم به همین جهت به مسجد می آیم. این تجربه ای شگفت آور و احساس برانگیز بود.

به یاد دارم وقتی در مسجد روبروی آینه خودم را نگاه کردم، حجاب داشتم و این درست بود. به نماز خواندن نمازگزاران نگاه می کردم و از اینکه نمی توانستم مانند آنها باشم گریه ام می گرفت. دلم می خواست در تسلیم شدن به درگاه خداوند و سجده در برابر او با آنها می بودم. نمی دانستم چطور نماز بخوانم، ترجمه ی قرآن به زبان انگلیسی را تهیه کردم و شروع به خواندن نمودم. صدای خدا را احساس می کردم کلامش قلبم را تکان داد.

کسانی به من هشدار می دادند که مبادا اسلام را بپذیرم. می دانستم که آنها فقط احساسی عمل می کنند و لازم بود تا بیشتر بدانم. بنابراین هفت ماه وقتم را صرف مطالعه درمورد اسلام نمودم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که اسلام با عقاید من درمورد دین و خدا مطابقت دارد.

سپس در ماه مه 1998، تصمیم گرفتم مسلمان شوم. از اینکه خداوند این لطف را در حق من نموده شکر گزار و خوشحال می باشم.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com