تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

حاجیه مریم احمد، تازه مسلمانی از آمریکا، (او تنها به خاطر اسلام زنده است)

نام من مریم است و اهل آمریکا هستم، از مسیحیت به دین اسلام روی آورده ام. همچنین مادرم را نیز وارد دین اسلام نموده ام. من فقط قرآن و حدیث صحیح می خوانم. وقتی مسیحی بودم انجیل را به طور کامل حفظ نمودم و این برای همیشه در حافظه ام باقی مانده است به همین دلیل به راحتی می توانم سؤالات مربوط به مسیحیت را پاسخ دهم. تا کنون سعی نکرده ام کسی را به زور وارد دین اسلام کنم. نمی خواهم تصور بدی از من داشته باشند فقط خدا بهتر می داند. اسلام تنها برای من نیست بلکه برای تمام عالم بشریت است.

تنها به خاطر ترویج دین اسلام و صحبت کردن درمورد آن زنده هستم. به عنوان تنها فرزند خانواده کانون توجه بودم، و همیشه وقتم را صرف فکر کردن می نمودم. مادرم را می دیدم که سعی می کرد تا مسیحی خوبی باشد. جالب این جا بود که هر وقت سؤال معنی داری از وی می پرسیدم از آن طفره می رفت.

از این کلیسا به آن کلیسا می رفت و هیچ وقت چیزی که به دنبالش بود را پیدا نمی کرد. خدا برایم موجودی جدید و خیلی با من مهربان بود اما نمی توانستم خود را یک مسحی فرض نمایم. باور نمی کردم که انجیل کاملاً کلام پروردگار باشد. همیشه احساس می کردم چیزی کم دارد. خیلی خوب مسیح را می شناختم، داستانی که احساس می کردم تحریف شده می باشد.

من فقط به خدا ایمان داشتم، و در قلبم تصوری از خدا را برای خود ساخته و به او مفتخر بودم. آن موقع هفت سالم بود و احساس تنهایی می کردم. سپس در اکتبر 1998، سفری به دور اروپا داشتم. یک بار از کسی پرسیدم می توانم بدانم حضرت محمد صلی الله علیه وسلم کیست. گفتم شاید محمد علی همان بوکسر باشد. وی خندید، گفتم پس او چه کسی است؟ آن شخص گفت: ایشان پیامبر هستند. گفتم: پیامبر چه دینی؟ گفت: اسلام. قبلاً چیزی درمورد اسلام نشنیده بودم. پرسیدم اسلام چیست؟ وی گفت: اسلام دین است. عجیب بود تا به حال در طول بیست و پنج سال زندگیم چیزی درمورد اسلام نشنیده بودم.

گفتم مانند دین هندو و بودیسم. وی گفت نه! حضرت محمد صلی الله علیه وسلم آخرین پیام آورد خداوند بود. گفتم: مسیح نیز آخرین پیامبر بود. وی پاسخ داد نه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم بعد از مسیح آمدند و آخرین پیامبر محسوب می شود. او می خواست بگوید که قرآن کتاب غیر قابل تحریف اسلام است که اصلاً شبیه به انجیل نوشته شده توسط شاه جیمز نیست.

آن موقع خیلی دوست داشتم تا بیشتر درمورد اسلام بدانم اما فرصت نبود تا حرف هایش را بشنوم. آن روز برای اولین بار بذر اسلام در قلبم کاشته شد، بزرگ و بزرگتر شد حتی امروز نیز دست از رشد و نمو بر نمی دارد. سعی کردم تا بیشتر بدانم و شروع به پرسیدن سؤال کردم. مثلاً در همین مسافرت یک روز صبح با دوستم در رستوران داشتیم صبحانه می خوردیم که مردی را در آنجا دیدیم، چهره ی شاد و بشاشی داشت و کتابی نیز زیر بغلش بود و با مردم صحبت می کرد. تعجب کردم که چرا تا این حد خوشحال و شاداب است. تعارف کردیم که با ما صبحانه بخورد ولی امتناع کردم. بعداً فهمیدم که ماه رمضان است و کتاب همراهش قرآن بود.

در طی مسافرتم بارها و بارها با مسلمانان برخورد کردم و دوستم مرتب به من گوش زد می کرد که مبادا به آنها توجه کنم و مسلمان شوم. ایمان وی خیلی ضعیف بود و چیزی که درک نمی کرد این بود که من از خیلی وقت پیش مسلمان بودم.

من اسلام را نه از کسی و نه از چیزی فرا گرفتم بلکه تنها از طریق خواندن قرآن و حدیث با آن آشنا شدم. فقط سه امام نحوه ی خواندن و فهم قرآن را به من یاد دادند، اینکه چگونه به آن احترام بگذارم و قرآن مانند هیچ کتاب دیگری نیست. بعد از اینکه وضو گرفتم آنها قرآن را به دستم دادند و اتاق را ترک نمودند، در همین لحظه شروع به گریه کردم هیچ وقت در تمام عمرم اینقدر خوشحال نبودم و در جولای 1999، به دین اسلام مشرف شدم.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com