|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
سام نیدهام، از بریتانیا |
بسم الله الرحمن الرحیم
فکر می کنم برای اولین بار توسط فیلم زندگی نامه ی مالکوم ایکس با دین اسلام آشنا شدم. گرچه ملت مسلمان آمریکا بیشتر به صورت حرکت سیاسی است مالکوم ایکس پس از اینکه خواست عازم حج شود مسلمان شد. آن موقع پانزده سالم بود و خیلی تعجب کردم از اینکه چطور فردی که پایبند به مسائل اخلاقی نبود توانسته کاملاً فطرت و روشی که با آن تربیت و بزرگ شده را دوباره بازسازی و سفیر آزادی و معنویت گردد. با اینکه در آن زمان بیشتر علاقمند به مسائل دنیوی مانند مصرف الکل، رابطه با زنان بودم و به نظر می رسید که برای دیگران نیز همین طور بود. با وجود اینکه والدینم مرا خیلی خوب تربیت کرده بودند، اما نمی توانستم زیاد در برابر چیزهای گمراه کننده ای که دوروبرم بودند مقاومت نمایم، و به عنوان پسر خانواده ای فقیر، شروع به دزدی و عادت به رفتارهای ناشایست کردم. برای خودم ارزشی قائل نبودم، با والدینم رفتار خوبی نداشتم. در غروری غیرقابل توصیف غوطه ور و مسیری مخرب و ویرانگر قدم گذاشته بودم. وقتی تبدیل به فرد بهتری شدم که خانواده ای مسلمان با من دوست شدند و خواستند تا با آنها زندگی کنم. مادر خانواده چیزهای زیادی درمورد اسلام به من آموخت. از آن به بعد به خود و والدینم احترام گذاشتم. چیزهای حلال می خوردم و دیگر به زندان نیافتادم. آنها به من یاد دادند که مهربان، دوست داشتنی، سخی و متواضع باشم. حکمتی را در این دیدم و بطور خلاصه با عمل نمودن به چیزهایی که فرا گرفته بودم در درون خود احساس خوشحالی می کردم. آن موقع نوزده سالم بود، تصمیم گرفتم از این خانواده جدا شوم. همانطور که گفتم رفتارم به کلی تغییر کرده و از نظر اخلاقی وضعیت بهتری داشتم. این بار به خدا ایمان داشتم، غذای حلال می خوردم و به والدینم احترام می گذاشتم. متواضع و سخی اما دیگر دزد نبودم اما هنوز مسلمان نشده بودم. نمی دانستم که کدام دین بهتر است، چند دوست هندو داشتم که با هم خیلی صمیمی بودیم. تازه این شروع کار بود. چندین سال کار کردم و درس خواندم و به تدریج خودم را در مرتبه عالی اجتماعی یافتم. در طراحی و نقاشی مدرک خوبی گرفتم و در این زمینه شروع به کار کردم. ازدواج کردم و صاحب دو فرزند پسر و دختر شدم. با چند مسلمان بریتانیایی آشنا شدم آنها قابل احترام بودند و با آنها احساس قرابت می کردم. همیشه در مباحثات از آنها دفاع می کردم و به عقاید انها بیشتر توجه می کردم. در سال 2010، سفری به ترکیه داشتم، این جا بود که چشمانم را باز کردم تا شیوه ی زندگی مسلمانان و رابطه شان با همدیگر را از نزدیک ببینم. همچنین در ماه رمضان 2011، همراه خانواده ام به مصر رفتیم. من و همسرم از این همه مهربانی و مهمان نوازی مصری ها متحیر مانده بودیم. درواقع آنها به مدت پانزده ساعت در این آب و هوای گرم روزه بودند و ما را هر جایی که می خواستیم می بردند و در منزل محقر خودشان با غذاهای فراوان از ما پذیرایی می کردند. بار دیگر از نزدیک شاهد زیبایی و دانش اسلام و زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم بودم. شروع به مطالعه تک به تک اصول و عقاید اسلام نمودم. راهی که مسلمانان در آن پیرو پیامبرشان هستند واقعاً مسیری روحانی و شگفت انگیز است. وقتی که از مصر برگشتم، دیگر آرام و قرار نداشتم. می خواستم هر چه زودتر مسلمان شوم. تمام پدیده های علمی را از روی آیات قرآنی بررسی کردم. به این نتیجه رسیدم که قرآن کلام واقعی پروردگار می باشد، و این برایم فرجی بود. این بار مدرک و دلایلی علمی برای فرضیات دیگر داشتم. تصمیم گرفتم شهادتین را اعلام نمایم، دعا کردم تا همسرم نیز هر چه زودتر اسلام را بپذیرد. به خاطر نماز نگران یادگیری زبان عربی بودم، اما در عرض یک ماه به راحتی توانستم همه ی نماز را حفظ کنم. هم اکنون در کمال آرامش قرار دارم. باوجود اینکه همسرم مسلمان نشد ولی فرد خوبی است و به خدا ایمان دارد. او به انتخاب من احترام می گذارد و از من حمایت می کند و کمک نمود تا فرزندانم را طبق دین اسلام تربیت کنم.
پایان ترجمه: مسعود |