|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
جنی، مسیحی سابق از استرالیا (قسمت اول) |
گاهی مردم از من می پرسند چطور شد که دین اسلام را پذیرفتم؟ نفس عمیقی می کشم و بعد سعی می کنم نظرم را کوتاه و مؤثر برایشان بگویم. فکر نمی کردم اسلام چیزی باشد که من تا این حد ناگهانی آن را بپذیرم. سال 1978، در استرالیا به دنیا آمدم، خانواده ام مسیحی بودند و من هم طبق دین آبا و اجدادم تربیت شدم. از بچگی به کلیسا سپس به مدرسه ی روزهای یکشنبه می رفتم. در کل والدینم راجع به دین زیاد سخت گیر نبودند، بنابراین مذهب زیاد موضوع با اهمیتی در خانواده ی ما نبود. وقتی که در دبستان بودم، تعلیمات دینی جزو درس های هفتگی ما بود. درمورد ارزش های واقعی مسیحیت و انجیل مطالب زیادی آموختیم. موضوعات جالبی که یاد می گرفتم درمورد چیزهایی بودند که به آن اعتقاد داشتم و به نوعی برایم اهمیت داشتند فقط نمی دانستم به چه دردی می خورند. دوران دبیرستان من هم مانند تمام دختران دیگر اصلاً توجهی به دین نداشتم. گاهی خودم انجیل می خواندم. به وجود خدا ایمان داشتم اما نه به شیوه ای که در کلیسا از آن یاد می شد. مثلاً موضوع تثلیث، امیدوار بودم وقتی بزرگتر شدم از آن سر در بیاورم. در مسیحیت چیزهایی وجود دارد که باعث سردرگمی من شده بود. بعضی از موارد را می توانستم درک کنم و قبول نمایم اما برخی دیگر به نظرم صد در صد در آیین مسیحیت درست نبودند. نمی توانم بگویم که با فرهنگ استرالیایی راحت کنار آمده بودم. مدتی بعد همراه خانواده ام به چندین کشور سفر کردیم فکر می کردم این مسافرت ها باعث می شود جایی بهتر پیدا کرده و بتوانم زندگی راحتی داشته باشم و این همه فشار را تحمل نکنم. اما پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که فقط فرهنگ نبود که در جستجویش بودم بلکه چیزهای دیگری نیز هستند. می خواستم بیشتر درباره ی زندگی پس از مرگ بدانم. یک روز از مردی ژاپنی که انگلیسی تدریس می کرد، راجع به عقیداش پرسیدم؛ او گاهی به آمریکا می رفت و گاهی به ژاپن، و در پاسخ گفت که وقتی در آمریکا هستم مسیحی و وقتی به ژاپن می روم بودایی هستم. در آیین بودایی چیزهای جالبی وجود دارد اما نتوانستم آن را به عنوان دین بپذیرم. به طریق مختلف از هر دین و اندیشه های فلسفی و آیین ها نکته ای را انتخاب می کردم. در دبیرستان مطالب زیادی راجع به مباحث فلسفی جمع آوری کرده بودم. هنوز به مسیحیت معتقد بودم و برایم اهمیت داشت. اما احساس می کردم که باید به جستجوی حقیقت ادامه دهم.
پایان قسمت اول ترجمه: مسعود |