تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

حسین عبدالواحد امین، کاتولیک سابق، از ایرلند (بخش 1 از 4)؛ مقدمه و پیشینه ی او

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

مقـــدمه

من داستان مسلمان شدن خود را بیش تر به امید بهره بردن دیگر تازه مسلمانان غربی (در صورت امکان) می نویسم، خصوصاً آن هایی که مثل خود من، دارای یک پیشینه ی اصیل مسیحی می باشند.

در حالیکه مسیحیت و اسلام اشتراکات فراوانی دارند، تفاوت های اساسی بین آنان همچنان وجود دارد که راهی برای جبران آن وجود ندارد. به خصوص عقیده ی تثلیث در مسیحیت و باور به الوهیت حضرت مسیح در بین آنان. حرکت من از یک مسیحی پایبند و مخلص، با وجود برخی شبهات فکری درباره ی آن، به سمت پذیرش دین اسلام، بدین لحاظ به نحوی یک سیر و سلوک معنوی به حساب می آید.

به عنوان فردی که تازه چنین سفری را تجربه کرده، امید آن دارم که داستان سفر من به طریقی راه را برای آن هایی که آن را دنبال می کنند هموار سازد. حدیث زیر به ذهن می رسد که رسول خدا صلی الله علیه و سلم می فرماید:

{زمانی مردی که از راهی می گذشت، شاخه ی درخت خارداری را دید که راه را بسته است. او آن خار را از راه برداشت. خداوند کار او را قدر نهاد و گناهانش را آمرزید.} (صحیح بخاری)

با بیان جزئیات تجربیات شخصی خود برای کمک به دیگرانی با پیشینه ی مانند من، مایل هستم خود را مانند کسی ببینم که خاری را که راه مسیحیت به سوی اسلام را بسته از مسیر برمی دارم.

من پیش از آنکه با اینترنت آشنا شوم مسلمان شدم و مجبور بودم که همه ی تحقیقات و مطالعات را شخصاً انجام دهم. برای من اهمیت زیادی داشت که بررسی های من درباره ی اسلام من را از لحاظ منطقی و معنوی قانع سازد.

فکر می کنم کسانی با پیشینه ی همانند من درخواهند یافت که برخی از تجربه های من در مسیر مسیحت به دین اسلام همچون علایم راهنمای خوبی عمل کرده و آغاز جاده ی جستجوی روحی خود آن ها را نشان خواهد داد.

 

پیشینه ی شخصی

من در اکتبر سال 1998، وقتی که 31 سال سن داشتم، اسلام آوردم. اصالتاً اهل ایرلند هستم و در یک خانواده ی مذهبی کاتولیک به دنیا آمدم. اما تقریباً تمام بزرگ سالی من بیرون از ایرلند سپری شده است.

از اواسط دهه ی 1990 تا اواخر آن عاشق یک زن مسلمان بودم که در جریان سفر به یک کشور مسلمان دیده بودم. می دانستم که اگر بخواهم با او ازدواج کنم باید مسلمان شوم، چرا که زنان مسلمان مجاز نیستند با افرادی غیرهمکیش خود ازدواج کنند.

اما من به هیچ عنوان پذیرای احتمال اینکه روزی مسلمان شوم نبودم. در واقع، با آنکه اطلاع اندکی درباره ی اسلام و دین داشتم، یک تجربه ی منفی که زمانی که در یک کشور مسلمان کار می کردم برایم پیش آمده بود، دیدگاه من درباره ی اسلام و مسائل مربوط به آن را منفی ساخته و حس و حال عمومی بی رغبتی که در میان غربی ها در مورد اسلام وجود داشت و در من نیز موجود بود را تقویت کرده بود.

با این حال در طول همان بهار و تابستان سال 1998 که در اروپا بودم، همه ی کتاب هایی که توانسته بودم درباره ی اسلام (شرح حال ها و کتاب هایی که اکثراً توسط غیرمسلمانان نوشته شده بودند) در کتابخانه ی دانشکده و عمومی پیدا کنم را مطالعه کرده و در کمال تعجب دیدم که می توانستم بدون هیچ مشکلی با 90 درصد این دین موافق باشم.

در واقع تا حد زیادی مشتاق شده بودم. متوجه شدم که در اینکه دین اسلام را بواسطه ی رفتار برخی از پیروان اسمی و نامتناسب با آن قضاوت می کردم و نه  بر پایه ی آموزه های اخلاقی و معنوی خود آن دین.

 

عیسی، پسر خدا؟

چیزی که من با آن به واقع مشکل داشتم، نقش عیسی مسیح بود. من به عنوان یک مسیحی کاتولیک تربیت شده و به تثلیث خدا، پسر (عیسی مسیح) و روح القدس، سه شخص در در یک خدا بارو داشتم.

دین اسلام این را رد کرده و یکتایی کامل خداوند (توحید) را می آموزد و خصوصاً اینکه عیسی مسیح، با وجود آنکه پیامبر بزرگی بود، تنها یک انسان بود و نه یک معبود.

{} (قرآن کریم؛4:171)

{} (قرآن کریم؛ 5:75)

{} (قرآن کریم؛ 19:30)

{} (قرآن کریم؛ 5:17)

{} (قرآن کریم؛ 5:72)

{} (قرآن کریم؛ 5:116)

دین اسلام توحید و یگانگی پرستی خالص را تعلیم می دهد. پایه ی اساسی دین اسلام آن است که فقط خداوند (که مسیحیان او را به نام خدای پدر می شناسند) به تنهایی معبود هستی است. سوره ی 112 قرآن کریم به وضوح این مطلب را عنوان می دارد:

1. ای محمد "بگو خدا یکی است."

2. "خدا بی نیاز است."

3. "نه زاییده و نه زاده شده."

4. "و کسی همانند او نیست."

باید چکار می کردم؟ این برای من بسیار غریب و بیگانه بود. قطعاً نمی توانستم به عیسی مسیح خیانت کنم.

در رابطه با عقاید دینی و عمل به آن، وضعیت شخصی من چنان بود که سال ها بود رفتن به مراسم عشای ربانی روزهای یکشنبه در کلیسا را ترک کرده بودم، بیش تر به خاطر رنجش از محتوای سیاسی و غیردینی بسیاری از مراسم های یکشنبه ها. (من بیش تر یک مراسم عشای کوتاه و غیراجباری در یکی از روزهای هفته را می پسندیدم که در آن بدون پرت شدن حواس از احساس نزدیکی به خداوند بتوانم تمرکز نمایم و خطبه ای در آن خوانده نشود.)

با این وجود از لحاظ نظری من همچنان یک کاتولیک (در نقطه مخالف پروتستان ها) و در یک بافت مسیحی باقی ماندم. به عنوان مثال، در دایره ی باور مسیحیت و بر پایه ی مطالعاتی که درباره ی انجیل ها داشتک، به حلول و توالی آن در مقام پاپ باور داشتم.

با این حال، تردیدهای جدی درباره ی اعتبار و صحت خود مسیحیت داشتم. به خصوص درباره ی عقیده ی گناه اولیه و نیاز منتج از آن به فدا شدن عیسی مسیح، پسر خدا، به عنوان قربانی روحانی و کفاره ی ارواح ما، شک و تردید زیادی داشتم.

هر دوی این مفاهیم در یهودیت بیگانه و ناآشنا می باشند، درحالی که ظاهراً مسیحیت از یهودیت سرچشمه گرفته است. با این اوصاف باور به فرزند خدا بودن عیسی مسیح، چنان در من ریشه دوانیده بود که بسیار سخت بود بتوانم تصور یا برداشت دیگری را بپذیرم.

 

ادامـــه دارد...

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com