|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
اعتماد ابوریه در حدیث بر کتاب های ادبی و تاریخی و مانند آن |
بسم الله الرحمن الرحیم اعتماد ابوریه در حدیث بر کتاب های ادبی و تاریخی و مانند آن
شگفت از اینکه نویسنده ی کتاب «اضواء علی السنة» گمان می کند ده ها کتاب حدیث را بررسی کرده و همه ی آنها را دقیقاً مطالعه نموده است، پس چگونه این مطلب از دید او پنهام مانده که امامان حدیث می گویند: در روایت ها، اعتماد کردن بر کتب ادبی و تاریخی جائز نیست؛ چون آنها صحیح و مردود را نقل می کنند و برای گرفتن حدیث باید به سراغ کتاب های بزرگان قابل اعتماد رفت، آنهایی که در تشخیص صحیح و ضعیف مردود، مرجع هستند و باید بر اساس قواعد آنها به نقد حدیث پرداخت. اگر حدیثی روایت شد لازم است، سند و مرجع آن بیان گردد و اگر این کار صورت نگرفت درست نیست به رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت داده شود. مگر با صیغه های ضعیفی مانند: «رُوِيَ» یعنی: روایت شده است. یا «قِيلَ» یعنی: گفته شده است. جائز نیست با صیغه های قطعی و جزمی، آنها را به رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت دهد. ولی مرجع اساسی ابوریه «الشعر والشعراء»، «ثمار القلوب في الـمضاف والـمنسوب»، «مقامات بديع الزمان الهمذاني»، «الـمثل السائر»، «شرح نهج البلاغة»، «حياة الحيوان » دمیری، «نهاية الادب» و مانند این ها می باشد. هدف من اهانت به این کتاب ها یا نویسندگان آنها نیست ولی می خواهم بگویم «بسیاری از علماء که در فن و علم خود زبردست و قابل اعتماد هستند اما در روایت حدیث قابل اعتماد نیستند، احادیث ضعیف را از صحیح تشخیص نمی دهند، چون در تخصص آنها نیست. اگر امام ابن اسحق که استاد سیرت است اما در روایت حدیث، عالمان او را ضعیف می دانند با وجود اینکه در گذشته، تألیف حدیث و سیرت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته اند، اگر این حال ابن اسحق است پس وای به حال ادیب و زبان شناس و تاریخ نگار و غیره». فرصت را غنیمت می شمارم تا بیان کنم که کتاب های ادب و تاریخ و اخلاق و پند و اندرز از اسرائیلیات و احادیثِ دروغ، لبریز هستند، این مسئله را در کتاب «الوضع في الحديث ورد شبه الـمستشرقين والكتاب الـمعاصرين» بیان کرده ام. چون ابوریه در نقل بر کتاب های ادبی اعتماد کرده است بخصوص در مورد صحابی بزرگوار ابوهریره رضی الله عنه و هنگام تحقیق در میان انبوهی از زنجیرهای هوی و هوس و نوعی تفکر خاص گرفتار آمده است. او در این راستا دچار اشتباهاتی می شود که حتی دانش آموز ابتدایی خود را بزرگ تر از آن می داند که دچار چنین اشتباهاتی گردد. در صفحه ی 156 هنگام مسخره کردن ابوهریره رضی الله عنه و اتهام او به خوشگذرانی کردن او را شیخ المضیره می نامد، از کتاب «ثمار القلوب» ثعالبی نقل می کند که «مضیره (نوعی غذا) را بسیار دوست داشت وآن را با معاویه می خورد اما هنگام که وقت نماز می رسید نماز را پشت سر علی می خواند، به او گفتند: چرا این کار را انجام می دهید؛ گفت: مضیره ی معاویه چرب تر و خوشمزه تر است و نماز پشت سر علی با فضیلت تر است. بنابراین نام او را شیخ المضیره گذاشته بودند[1]». چگونه عقل این را می پذیرد در حالی که علی رضی الله عنه در عراق و معاویه رضی الله عنه در شام و ابوهریره رضی الله عنه در حجاز زندگی می کردند؟!! چرا که بعد از فرمانداری بحرین ابوهریره رضی الله عنه به حجاز برگشت و تا آخرین نفس های مبارکش در آنجا ماند. آیا معقول است که ابوهریره رضی الله عنه در هر ساعت نزد هر کدام از آنها برود؟ شاید هم در نظر نویسنده ابوهریره رضی الله عنه قالی سلیمان داشته یا طی الأرض می کرده است!! ابن عبدالبر می گوید: «عمر رضی الله عنه ابوهریره رضی الله عنه را بر بحرین گماشت سپس او را عزل کرد. اما عمر رضی الله عنه دوباره خواستار امارت او شد، ولی ابوهریره رضی الله عنه نپذیرفت و بعد از آن تا زمان وفات در مدینه باقی ماند[2]». در صفحه 157 از نویسنده ای در مورد سیره ابوهریره رضی الله عنه نقل می کند و در ادامه آن می گوید: «با این داستان متوجه می شویم که ابوهریره در جنگ صفین شرکت کرده است، و در هر دو گروه حضور داشته، بعضی مواقع با علی نماز می خوانده و در مواقع دیگر با سپاه معاویه غذا می خورده است. و چون آتش جنگ شدت گرفت رهسپار کوه شد. وقتی در مورد آن سه کار از او پرسیدند: گفت چون علی داناتر و معاویه ثروتمندتر و کوه امن تر است». آیا می توان از داستان ها و افسانه ها علم و یقین به دست آورد؟ مخصوصاً در مورد قضاوت بر مردم و جرح و تعدیل آنها؟ و آن هم قضاوت در مورد شاگرد رسول اکرم صلی الله علیه وسلم؟ دیگر اینکه چه کسی گفته که ابوهریره رضی الله عنه در نبرد صفین حضور داشته است؟ آیا بعد از این همه تکلیف و بی ادبی و دوری از حق، بازهم نویسنده محقق و تحلیل گر است؟ سپس آن که می گویی «بیش از یک نفر» روایت کرده اند، آنان چه کسانی هستند؟ آیا ممکن است ابوهریره رضی الله عنه بین دو گروه آزادانه رفت و آمد کرده و برای آنها ظاهر سازی کندو کارش هویدا نشود؟ آیا ما با صاحب عقل سخن می گوییم؟ ای عاقلان به دادمان برسید. شاعر این گونه می سراید: هذا كلام له خبيء *** معناه ليس لنا عقول این کلام خیلی احمقانه است *** مفهومش این است که ما عقل نداریم چنین حکایات و داستان هایی در کتب ادبی بسیار زیاداند. داستان هایی که مخالف هر عقل سلیم و نقل صحیح هستند و هدف آنها اتلاف وقت و سرگرمی مردم و خنداندن آنها است. شایسته است، در مجال پژوهش علمی این گونه داستان ها مورد بی توجهی قرار گیرند، نه اینکه در تاریخ حدیث مرجع باشند و در جرح و تعدیل عالمان بزرگ بر آن ها اعتماد کنیم، چه رسد به شخصی که صحابه ای بزرگوار است و رسول الله صلی الله علیه وسلم وی را ستوده است ما چنین چیزی را در روش علمی گذشته و معاصر سراغ نداریم. اما شگفت انگیزتر این است که صاحب این اشتباه بسیار زشت، کتاب خودش را اینگونه تعریف می کند: «پژوهشی آزاد در مورد حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم و تاریخ و هر آن چیزی که متعلق به آن است. این پژوهش بر اساس قواعد علمی صورت گرفته است، و در نوع خود، بهترین کتاب است که نمونه ی آن تا به حال نوشته نشده است». او راست می گوید و کتابش آزاد از قواعد علمی و عقلی و نقلی بوده و در اختلاط و ناسزا و تهمت بی سابقه می باشد و هیچ کس پیش از او نتوانسته چنین چیزی تألیف کند که عاری از تحقیق و صدق و عدالت باشد. اینگونه کاملاً روشن شد که نویسنده – همان طور که دیدید – بحث را می پیچاند و با سفسطه بحث را از مسیر حقیقت و عدل منحرف می سازد.
برگرفته از کتاب "پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم" تألیف: ابو محمد، محمد بن محمد ابوشهبه
|