تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

رد بر ادعای آنها در مورد اینکه عمر رضی الله عنه گرایش به کاهش روایت حدیث و رجوع به قرآن داشت

بسم الله الرحمن الرحیم


رد بر ادعای آنها در مورد اینکه عمر رضی الله عنه گرایش به کاهش روایت حدیث و رجوع به قرآن داشت


نویسنده‌ ی کتاب: [نظرة عامة في الفقه الاسلامی: ص 71 چاپ نخست و ص 76 چاپ سوم] می ‌گوید: یکی از حقایق مهم این است که گرایش به‌ سوی کاستن از روایت حدیث و بازگشت تنها به قرآن از عمر بجا مانده است. عبدالله بن علاء می‌ گوید: از قاسم بن محمد درخواست کردم احادیثی را بر من دیکته کند. در پاسخ گفت: احادیث در زمان عمر بن خطاب افزایش یافتند، او نیز مردم را فرا خواند تا آنها را پیش وی ببرند، وقتی احادیث را نزد او بردند دستور سوزاندنشان را صادر کرد و سپس گفت: دو‌گانگی ‌ای مانند دوگانگی اهل کتاب. عبدالله بن علاء می ‌گوید: قاسم بن محمد از آن روز مرا از نوشتن حدیث منع کرد[1].


همچنین از او روایت شده که سه نفر از صحابه را به خاطر روایت زیاد احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم زندانی کرد[2].


و کار به این جا ختم نشد بلکه بسیاری از احادیثی که به دیدگاه و آراء وی سازگار نبود را رد کرد. روایت شده: فاطمه دختر قیس پیش عمر شهادت داد که سه طلاقه شده و رسول الله صلی الله علیه وسلم مسکن و نفقه را برای او در نظر نگرفت، عمر گفت: ما کتاب الله را با سخن زنی که نمی‌ دانیم راست می ‌گوید یا دروغ، فرو نمی‌ گذاریم، زن سه طلاقه هم نفقه دارد و هم مسکن.


و همچنین روایت شده مذهب عمر بر این بود که تیمم برای شخص جنبی که دسترسی به آب ندارد، کافی نیست. عمار بن یاسر  نزد او روایت کرد که در سفر همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده که دچار جنابت شده و دسترسی به آب نداشته و خود را به زمین ساییده است، آن را برای رسول الله صلی الله علیه وسلم بازگو کرده و در جواب فرموده است: «برای تو کافی است چنین کنید. و دستانش را بر زمین زد و چهره و دو دستش را با آن مسح نمود»، ولی عمر آن را نپذیرفت و برایش ثابت نشد. و هیچ حدیثی را بدون شاهد قبول نمی‌ کرد[3].


و اینک پاسخ آن:

1- اینکه می‌ گوید: گرایش به‌ سوی کاستن از روایت حدیث و مراجعه تنها به قرآن از عمر بن خطاب رضی الله عنه نقل شده، قابل قبول نمی‌ باشد. عمر رضی الله عنه مردم را از روایت حدیث نهی نمی ‌کرد، بلکه هدف ایشان تحقق و حصول اطمینان درباره‌ ی حدیث بود، خلفای راشدین خود را ملزم به تلاش در تثبیت حدیث کرده و مردم را نیز به سوی آن فرا می‌ خواندند، قوی ‌ترین دلیل بر اینکه آنچه نویسنده می ‌گوید، مقصود عمر رضی الله عنه نبوده، بلکه افزایش اطمینان بوده است، روایتی است که عمر رضی الله عنه بعد از آنکه از ابوموسی اشعری رضی الله عنه خواست برای اثبات حدیث استئذان (حدیثی که بر سه بار اجازه خواستن از صاحب خانه در ورود به منزلش دلالت دارد) که ابو‌موسی رضی الله عنه آن را روایت کرده بود، همراه خود شاهدی بیاورد، ابو موسی رضی الله عنه نیز صحابی بزرگوار ابی بن کعب رضی الله عنه را بعنوان شاهد آورد، عمر رضی الله عنه به او فرمود: پاک و منزه است الله، چیزی شنیدم، دوست داشتم اطمینان حاصل کنم. در روایتی دیگر آمده است: به او فرمود: «این دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم بر من پوشیده بود. داد و ستد بازار مرا از آن بی‌ خبر گذاشته بود»[4].


و همچنین در برخی روایات موجود در غیر صحیح بخاری و مسلم آمده که به ابوموسی رضی الله عنه فرمود: «البته من تو را متهم نمی‌ کنم ولی ترسیدم مردم علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم دروغ ‌پردازی کنند»[5]. در روایت عبید بن حنین که بخاری در کتاب: «الادب الـمفرد» آورده است: عمر رضی الله عنه به ابوموسی رضی الله عنه فرمود: «سوگند به الله تو نسبت به احادیث و سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم امین و درستکار هستید ولی دوست داشتم اطمینان حاصل کنم»[6].


تمام این احادیث دال بر این است که عمر بن خطاب رضی الله عنه مردم را به کاهش روایت حدیث و تنها مراجعه به قرآن دعوت نمی‌ کرد. پناه بر الله که مقصود وی اکتفا به قرآن از سنت‌ ها و احادیث بوده باشد، چگونه ممکن است مردم را بدان فرا خواند حال آنکه ثابت شده خود او در قضاوت و داوری‌ هایش، وقتی که در قرآن حکم را نمی ‌یافت به احادیث روی می‌ آورد، چنان که در مسأله‌ ی سقط جنین زن و وجود بیماری «طاعون» در سرزمین شام (سوریه)، وقتی که به نقطه ‌ای به اسم «سرغ» رسیده بود و از ورود به آن سرزمین امتناع ورزید، حدیث را مورد استناد قرار دادند، چون عبد الرحمن بن عوف رضی الله عنه حدیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم را برایشان روایت نمود مبنی بر اینکه: «إِذَا سَمِعْتُمْ بِالطَّاعُونِ بِأَرْضٍ وَلَسْتُمْ بِهَا فَلَا تَدْخُلُوهَا، وَإِذَا كَانَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلَا تَخْرُجُوا مِنْهَا». «هرگاه بیماری طاعون در سرزمینی پدید آمد وارد آن نشوید، و هر گاه در جایی بودید که طاعون پیدا شد از آن خارج نشوید»[7].


مسلم در صحیح خود از مسور بن مخرمه روایت می ‌کند که عمر رضی الله عنه راجع به سقط جنین زن، با مردم رایزنی کرد، مغیره بن شعبه رضی الله عنه فرمود: خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم بودم که ایشان آزاد کردن برده‌ ای را تاوان آن قرار داد. عمر رضی الله عنه گفتند: شاهدی را همراه خودت بیاور، مسور می‌ گوید: محمد بن مسلمه برای او شهادت داد[8]. بلکه از او ثابت شده که به هنگام نیافتن حکم مسأله‌ ای در قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم، از سنت و روش ابوبکر رضی الله عنه می ‌پرسید.


2- خبر زندانی کردن سه صحابه از سوی عمر رضی الله عنه دروغ و جعلی است، نویسنده‌ ی محترم نمی‌ بایست روایت‌ ها را بدون تحقیق و تفحص ذکر می کرد، چرا که کتاب‌ ها هم صحیح و مقبول را در بر دارند و هم ضعیف و مردود و این روایت علیه عمر بن خطاب رضی الله عنه به دروغ بسته شده است.


و اینک گفته‌ های پیشوایی از پیشوایان حدیث و سنت، و از حافظان و دانایان به احادیث یعنی محمد بن حزم ظاهری، بنیانگذار مذهب ظاهری پس از مؤسس اولیش یعنی امام داود ظاهری، ایشان در حین بحث از ارزش و امتیاز زیاد پرداختن به روایت سنت‌ ها می گوید: روایت شده عمر رضی الله عنه ابن مسعود، ابوالدردا، و ابوذر رضی الله عنهم را بخاطر روایت حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم بازداشت کرده است. ولی این روایت جزو روایت ‌های «منقطع» است، چرا که ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف که راوی آن از عمر رضی الله عنه می ‌باشد، از ایشان نشنیده است. بیهقی نیز گفته‌ ی ابن حزم را تأیید می‌ نماید.


یعقوب بن شیبه، طبری و دیگران، شنیدن ابراهیم از عمر رضی الله عنه را تأیید می ‌کنند ولی آنچه به نظر می‌ رسد این است که از ایشان نشنیده است. چون حافظ ابن حجر در کتاب [تهذیب التهذیب: 1/139] می‌ گوید: ابراهیم سال 95 یا 96 هجری در سن هفتاد و پنج سالگی فوت کرده است. پس او در سال بیست هجری به دنیا آمده است که بنابراین در زمان وفات عمر فاروق رضی الله عنه سه سال داشته و در سه سالگی هم نمی ‌توان چیزی را فهمید. لذا روایت مزبور به دلیل منقطع بودنش حجت محسوب نمی ‌شود، و شاید محنت و بدبختی از این راوی مجهول الهویه نشأت گرفته باشد.


بلکه ابن حزم می‌ گوید: از ظاهر آن پیدا است که دروغ و جعلی می ‌باشد، زیرا نمی‌ شود عمر رضی الله عنه صحابه را متهم کرده و یا از تبلیغ حدیث و سنت جلوگیری نموده و ایشان را به انکار و سرپوش گذاشتن روی آنها ملزم کرده باشد که این امر نشانه‌ ی خارج شدن از دایره‌ ی اسلام است و الله، امیرالمؤمنین را از تمام آنها نگه داشته است، و اصلاً نباید هیچ مسلمانی چنین سخنانی بگوید.


اگر ایشان را بدون اتهام بازداشت نموده، ستم کرده است، پس کسی که از طریق این روایت‌ های دروغین، برای مذهب فاسدش استدلال می‌ کند، هرکدام از دو راه پلید را می‌ خواهد انتخاب کند[9].


یکی از اسباب تردید در این روایت و اعتماد نکردن بدان این است که ابن مسعود رضی الله عنه دنباله رو مذهب عمر رضی الله عنه بود و می‌ گفت: اگر همه ‌ی مردم راهی را بپیمایند و عمر رضی الله عنه به تنهائی یک راه دیگری را بپیماید، راه عمر رضی الله عنه را برمی ‌گزینم. عمر رضی الله عنه وی را به منظور آموزش مردم به کوفه فرستاد و به آنان فرمود: برای شما عبدالله را بر خودم ترجیح داده‌ ام و راجع به او و عمار بن یاسر رضی الله عنه گفتند: آنان از یاران شریف و پاک سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند.


بنابراین چگونه تصور می ‌شود عمر رضی الله عنه در روش روایتش با وی مخالفت ورزیده و یا او را زندانی کند؟ و استدلال به زیادتی که در روایت فاطمه دختر قیس آمده، «ما کتاب پروردگار و سنت رسولمان را بخاطر گفته ‌های زنی که نمی‌ دانیم راستگوست یا دروغگو فرو نمی ‌گذاریم»، استدلالی باطل و بی ‌اساس است چرا که اصل حدیث چنان که در صحیح مسلم[10] آمده این چنین است: عمر رضی الله عنه فرمود: «ما کتاب پروردگار و سنت رسولمان را بخاطر گفته زنی که شاید به یاد داشته و یا فراموش کرده که مسکن و نفقه را دارد، فرو نمی‌ گذاریم».


اشتباه او و نویسنده‌ ی ضحی الاسلام از این امر نشأت گرفته که بر سخنان خاور‌شناسان اعتماد کرده و نظرات آنان را به عنوان حقیقتی قطعی تلقی نموده است. و اعتماد هر دو دسته بر کتاب «مسلم الثبوت» که در علم اصول الفقه نوشته شده و ارتباطی به حدیث ندارد، می ‌باشد، در حالیکه در شناخت حدیث صحیح، حسن و ضعیف نمی ‌توان بر این ‌گونه کتاب‌ ها اعتماد ورزید.

 

برگرفته از کتاب "پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم" تألیف: ابو محمد، محمد بن محمد ابوشهبه

 



[1]- طبقات کبری ابن سعد: 5/140.

[2]- طبقات الحفاظ ذهبی: 1/7.

[3]- حجة الله البالغة: 1/141.

[4]- صحیح مسلم: کتاب الآداب، باب الاستئذان.

[5]- امام مالک در کتاب الموطأ روایت کرده است.

[6]- فتح الباری: 11/30.

[7]- بخاری در صحیح خود روایت نموده است.

[8]- صحیح مسلم: کتاب القسامه والـمحاربین والقصاص و الدیات، باب دیة الجنین.

[9]- الأحکام فیأصول الأحکام، ابن حزم: 2/139.

[10]- صحیح مسلم: کتاب الطلاق، باب الـمطلقه ثلاثاً لا نفقه لها.