تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تعطیل صفات باری تعالی نزد شیعه

بعد از این افراط فراوان در اثبات،  در اواخر قرن سوم هجری تغییر اساسی در مذهب شیعه ایجاد شد،  به گونه‌ای که از مذهب معتزله متأثر گشت و صفات ثابت در قرآن و سنت را تعطیل کردند و در آستانه قرن چهارم این گرایش شدت یافت به گونه‌ای که مفید و پیروانش مانند موسوی ملقب به شریف مرتضی و ابی جعفر طوسی کتابهایی به رشته‌ی تحریر درآوردند و در آن‌ها بر نظرات و اتجاهات معتزله اعتماد نمودند.([1])

بسیاری از چیزهایی که نوشته‌اند منقول از معتزله هستند،  حتی بعضی مواقع متن آن‌ها را نقل می‌کنند و در مورد هر آیه‌ای که به تفسیر آن رو می‌آورند حتماً باید نظر مفسران معتزله را ذکر کنند.([2])

بدین علت خواننده نمی‌تواند بین کتب معتزله و کتب شیعه در مورد اسماء و صفات تفاوت فراوانی را ببیند،  چنانکه‌ گفته‌اند: عقل اساس کار و تحقیق آن‌ها است،  مثلاً مسایلی که معتزله عَلَم‌دار آن بوده‌اند مانند خلق قرآن و نفی دیده شدن خداوند در قیامت توسط مؤمنین و انکار صفات و غیره را از آن‌ها گرفته‌اند و شیوخ شیعه تنها سخنان آن‌ها را تکرار می‌کنند.

حتی شبهاتی که شیوخ متأخر شیعه آن‌ها را به زبان می‌آورند همان‌ها هستند که روزگاری وِرد زبان معتزلیان بود و با آن‌ها غوغا می‌کردند.

تنها تفاوتی که در این میان به چشم می‌خورد این است که شیعه اسناد روایات تعطیل صفات و تصریح به نهی آن‌ها را به ائمه خود نسبت می‌دهند،  هر چند همانطور که شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌فرماید: دین آن‌ها در باب توحید و صفات پیرو قیاس عقولشان است و اصلاً اساس در اسماء و صفات را عقل و قیاس می‌دانند.([3])

این روش در طریقه استدلال کردن در مذهبشان در مورد تعطیل کاملاً آشکار است همانطور که در کتاب «النکت الاعتقادیة» مفید و کتاب «نهج المسترشیدین» ابی مطهر و غیره به چشم می‌خورد چون در کتب کلامی خود در مورد صفات خداوند عزوجل  کاملاً بر عقل خود اعتماد کرده‌اند.

البته این مخالف عقل و قیاس و شرع است،  چون صفات پروردگار در دایره غیب است و عقل هم توانایی پویدن در دایره غیب را ندارد تا بتواند نظر دهد چه رسد به این‌که‌ اساس آن باشد بلکه باید پیرو قرآن و سنتی باشیم که از منبع وحی می‌تراوند!!!!!

با وجود اعتماد بر عقل مانند معتزله،  مشاهده می‌کنیم که در تفکر تعطیل به روایات ائمه هم استناد می‌کنند،  و بر زبان علی ابن ابی طالب و بعضی از ائمه دیگر اهل بیت مانند محمد بن باقر و جعفر صادق دروغ جعل می‌کنند و چنین اعتقادی را به آن‌ها نسبت می‌دهند و حتی بعضی از آخوندهای معاصر روایات را در این مورد اصل و اساس می‌دانند نه عقل صرف را،  به گونه‌ای در این مورد پا فشاری می‌کنند حتی چنین عنوانی را به کار می‌گیرند «آیا بعد از کلام امیر مؤمنین علی بن ابی طالب مجالی برای بحث و گفت و گو و انکار باقی می‌ماند؟ و غیر از اذعان به آن راه دیگری وجود دارد؟ که گفته کمال اخلاص مساوی با نفی صفات از پروردگار است».([4])

می‌بینیم شیعه منهج و روش ثابتی ندارند،  زیرا مسلکی که‌ بنیان آن تقلید باشد،  حتما منجر به تناقض می‌شود،  آنان باری بر عقل و باری دیگر بر روایت اعتماد می‌کنند... از این‌رو آن‌ها بین مسلک معتزله‌ی عقلی و مسلک روایتی پس و پیش می‌کنند.

این از طرفی و از طرف دیگر از علی رضی الله عنه  و ائمه اهل بیت روایتی صحیح در مورد اثبات صفات نقل شده‌اند

اصلاً چنین نصی از علی بن ابی طالب رضی الله عنه  در کتب اهل علم به وفور دیده می‌شود.([5])

و حتی بعضی از روایات موجود در کتب شیعه با وجود جاهلیت و تاریکی مطلق و گمراهی تعطیل به این اصل اذعان دارند.

اما متأسفانه‌ روایاتی که‌ بیانگر نفی صفات هستند و به ائمه نسبت داده‌ می‌شوند بسیار فراوان می‌باشند،  مثلاً می‌گویند: « کمال توحید نفی صفات خداوند است»([6]) یا روایت « نفی صفات از مقوله حمد و ستایش خداوند است»([7]) یا روایت «با وجود اثبات صفات نمی‌توان که‌ تشبیه‌ را نفی کرد».([8])

علامه آن‌ها ابن مطهر تصریح کرده که مذهب شیعه در اسماء و صفات مانند مذهب معتزله است.([9])

و بعضی دیگر مانند طباطبائی می‌گویند: مانند مذهب فلاسفه است.([10])

همانطور که بعضی از روایات آن‌ها پروردگار را به‌ صفاتی سلبی و مخالف با صفات قرآنی توصیف نموده است،  ابن بابویه تقریباً هفتاد روایت را ذکر کرده که همه آن‌ها دال بر این هستند که خداوند عزوجل  با زمان،  مکان،  کیفیت،  حرکت،  انتقال و هیچ یک از صفات اشیاء توصیف نمی‌شود و خداوند نه جسم است،  نه حس و نه صورت....([11])

شیوخ شیعه نیز همین مسلک گمراه را پیموده‌اند و صفات ذکر شده‌ در قرآن و سنت را از خداوند عزوجل  نفی می‌کنند،  آخوند آن‌ها شیخ محمد حسینی قزوینی مشهور به قزوینی متوفی 1300 (کسی که ملقب به مهدی منتظر است چون سه دفعه با او ملاقات کرده) می‌گوید: خداوند جزء ندارد،  و هر چیزی جزء نداشته باشد ترکیب ندارد،  و هر چیزی که مرکب نباشد نه حوهر است نه عرض،  و هر چیزی جوهر نباشد نه عقل است نه نفس نه ماده نه جسم نه صورت،  و هر چیزی جسم نباشد در مکان و زمان و جهت و وقت قرار نمی‌گیرد،  و هر چیزی در جهت قرار نگیرد نه کیفیت دارد نه کمیت،  و هر چیزی کمیت نداشته باشد نه کیفیت نه جهت و نه وضع دارد و نه می‌توان متصف به وقت و زمان و مکان و اضافه و نسبت و فعل و قبول کردن فعل قرار گیرد و هر چیزی جسم نداشته باشد،  نه رنگ دارد نه مکان نه جهت و نه دیده می‌شود و نه درک می‌گردد.([12])

می‌بینیم این نفی محضی است که از منبع فاسد فلسفه و درخت بی دینی تغذیه می‌کند که حامل کفر و الحاد است،  خداوند عزوجل  می‌فرماید:

« سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ (180) وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ (181) وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»  الصافات: ١٨٠ - ١٨٢

(پاك و منزّه است خداوندگار تو از توصيفهائي كه (مشركان درباره خدا به هم مي‌بافند و سر هم) مي‌كنند،  خداوندگار عزّت و قدرت. ‏‏ درود بر پيغمبران! ‏‏ ستايش،  يزدان را سزا است كه خداوندگار جهانيان است). ‏

این روش تازه و ابتداعی نیست،  بلکه روش کسانی است که از راه پیامبران منحرف گشته‌اند،  افرادی از کفار،  مشرکین،  اهل کتاب،  فلاسفه،  جهمیه[13] و صابئینی([14])که پیرو ایشان بوده‌اند.

 نتیجه سخن آن‌ها از این‌رو که‌ خداوند را با صفات سلبیه توصیف می‌کنند و تنها وجود مطلق خدا را قبول دارند که هیچ حقیقتی ندارد،  عین تعطیل است چون در نهایت خدا را نهی می‌کنند زیرا اسماء و صفات خداوند را تعطیل می‌کنند و هر تعطیلی نتیجه‌ای جز نفی ندارد.

دقیقاً تمثیل هم همین نتیجه دارد چون خداوند را تمثیل می‌کنند به ممتنعات و معدومات و جمادات.([15])

همه اینها از چیزی فرار می‌کنند ولی دچار چیز دیگری می‌شوند که از اولی بسیار خطرناک‌تر است،  و ملزم به تحریف و تعطیل هم می‌گردند یعنی با به کار بردن این دو اسلحه سمی باز هم دچار مشكل دیگری می‌شوند.([16])

خداوند عزوجل  پیامبران را فرستاده تا در این میدان خطرناک دست عقل انسانی را بگیرد و مفصل و بدون اجمال خدا را برای او معرفی کند.([17])

بدین علت صفات خداوند عزوجل  در قرآن به گونه‌ای بیان می‌شوند که هر مجملی را می‌شکافند.([18])

خداوند عزوجل  می‌فرماید:

« لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» الشورى: ١١

نفی آیه‌ به صورت اجمالی آمده و اصلاً بیشتر نفی‌های قرآن این‌گونه‌‌ هستند مثلاً خداوند عزوجل  می‌فرماید:

«رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا »مريم: ٦٥

(روردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است. پس (حال كه چنين است و همه خطوط بدو منتهي مي‌شود) تنها او را پرستش كن،  و بر عبادت او بر دوام و شكيبا باش. مگر شبيه و همانندي براي خدا (كه خالق،  رازق،  عالم،  قادر،  حيّ،  قيّوم و... باشد) پيدا خواهي كرد (تا دست نياز به سوي او دراز كني‌؟)).

یعنی آیا خداوند نظیر و مشابهی دارد تا اسم خدا بر او گذاشته شود. ([19])

همین معنی از ابن عباس روایت شده است.([20]) خداوند می‌فرماید:

«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ » الإخلاص: ٤

(و كسي همتا و همگون او نمي‌باشد). ‏

اما خداوند عزوجل  در مورد صفات مربوط به‌ اثبات به‌ تفصیل سخن رانده‌ است،  از جمله‌: «وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» البقرة: ١٣٧

و همچنین:  «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (22) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23) هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» الحشر: ٢٢ - ٢٤

(خدا كسي است كه جز او پروردگار و معبودي نيست. آگاه از جهان نهان و آشكار است (و ناپيدا و پيدا در برابر دانشش يكسان است). او داراي مرحمت عامه (در اين جهان،  در حق همگان)،  و داراي مرحمت خاصه (در آن جهان،  نسبت به مؤمنان) است. ‏‏ خدا كسي است كه جز او پروردگار و معبودي نيست. او فرمانروا،  منزه،  بي‌عيب و نقص،  امان‌دهنده و امنيت بخشنده،  محافظ و مراقب،  قدرتمند چيره،  بزرگوار و شكوهمند،  و والامقام و فرازمند است. خداوند دور و فرا از چيزهائي است كه انباز او مي‌كنند. ‏‏ او خداوندي است كه طراح هستي و آفريدگار آن از نيستي و صورتگر جهان است. داراي نامهاي نيك و زيبا است. چيزهائي كه در آسمانها و زمين هستند،  تسبيح و تقديس او مي‌گويند،  و او چيره كار بجا است). ‏

این آیه‌ و شواهد فراوان دیگر که امام ابن تیمیه همه آن‌ها را ذکر کرده است[21].

روش این گروه در نفی با روش قرآن همانگ در نمی‌آید،  و حتی با فطرت و عقل سلبم هم جور در نمی‌آید،  بلکه در عقل بشری برای تعریف انسان هم عیب و عار به شمار می‌آیند،  پس چگونه می‌توان خداوند عزوجل  را با این روش تعریف کرد.

 شارح طحاوی می‌گوید: این نفی محض هیچ‌گونه تعریفی در آن دیده نمی‌شود و حتی در آن اسائه‌ی ادب وجود دارد،  چون اگر تو به پادشاه بگویيد: نادان و احمق و کودن نیستی!!! تو را تأدیب می‌کند،  هر چند تو در توصیفت راستگو باشید،  ولی کار تو به ذم می ماند تا مدح،  چون اگر تو در نفی اجمالی سخن گفتی،  مثلاً بگوئید: تو مانند هیچ کدام از رعیتها نیستی و از همه‌ی آن‌ها محترم‌تر هستی،  ادب اجمالی به خرج داده‌اید؟([22])

شیعه روایت کرده‌اند که خداوند عزوجل  تنها با صفاتی توصیف می‌شود که خودش را با آن‌ها توصیف کرده است،  اما از این اصل منحرف می‌شوند،  همانگونه که طبق عادت همیشگی از عقل و فطرت انحراف پیدا می‌کنند،  و حتی این در تقلید محض و قبول کردن نظرات فلاسفه نابود شده هم تأثیر گذار است،  و الا عقل چگونه چنین جرأتی را پیدا می‌کند و در امور غیبی صرف بر عقل ناتوان خود اعتماد می‌کند که اصلاً منطقه حرکت و کندوکاو عقل نیست،  چون راه رسیدن به شناخت در چنین اماکنی تنها وحی خداوند و خبر آسمانی است،  در چنین مواردی باید وحی را بر خیالات متناقض و تصورات متعارض انسان ترجیح داد.

علیه معطله از ائمه روایات فراوانی روایت شده تا باطل آن‌ها را بیان کنند و سِرِّشان را بر ملا سازند،  اما برای پرهیز از طولانی شدن بحث آن‌ها را نقل یا تکرار نمی‌کنیم،. . اما چیزی که لازم است بعد از ظهور کتابهای شیعی و انتشار آن افزوده شود این است که تصویر این موضوع بین روایات نقل شده از ائمه و سخنان آخوندهای شیعه،  انسان را متوجه تناقض گویی‌های فراوان شیعه می‌سازد و بیان می‌دارد که ائمه در وادی هستند و شیوخ شیعه در وادی دیگر و جمع آن‌ها ممکن نیست مگر بر روی قله قاف،  چون روایات را تغییر یا تحریف می‌کنند تا نظر خود را به اثبات برسانند و سخنان خود را بر روایات ائمه ترجیح می‌دهند و روایات دیگر را جعل می‌کنند تا تعطیل خود را بر مردم ساده لوح تحمیل کنند و مذهب خود را علیه ائمه با چنین روایاتی تأیید کنند.

 


 سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

--------------------------------------------------

([1])ـ منهاج السنة،  ج1،  ص229.

([2])ـ منهاج السنة،  ج1،  ص356.

([3])ـ منهاج السنة،  ج2،  ص78و79.

([4])ـ عقائد الامامیه الاثنی عشریه/زنجانی،  ص28.

([5])ـ منهاج السنة،  ج2،  ص144.

([6])ـ توحید/ابن بابویه،  ص57.

([7])ـ توحید/ابن بابویه،  ص34و35.

([8])ـ توحید/ابن بابویه،  ص40.

([9])ـ نهج المسترشدین/ابن مطهر،  ص32.

([10])ـ مجالس الموحدین فی اصول‌الدین/طبطبائی،  ص21.

([11])ـ التوحید/ابن بابویه،  ص31.

([12])ـ قلائد الخرائد فى أصول العقائد،  ص50،  و انظر فى مثل هذه الطرىقة: ابن المطهر/نهج‌المسترشدىن،  ص45-47،  الطبطبائى/مجالس‌الموحدىن فى أصول‌الدىن،  ص21.

([13]). جهمیه پیرو جهم بن سفوان هستند

([14])ـ گروهی از صابئین خدا را با سلبیات توصیف کرده‌اند،  بدین علت «بیرونی» در مورد آن‌ها می‌گوید: آن‌ها خدا را با سلبیات توصیف می‌کنند نه ایجابیات مثلاً می‌گویند: خدا ظلم نمی‌کند و دیده نمی‌شود و اسماء حسنی را مجازی می‌دانند نه حقیقی،  چون نزد آن‌ها صفت حقیقی وجود ندارد،  تدبیر را به فلک و اجرام آسمانی نسبت می‌دهند.(الاثار الباقیة عن القرون الخالیه،  ص205.)

 در مورد صابئیه اختلاف فراوانی وجود دارد،  طبری از مجاهد روایت می‌کند که گروهی هستند بین مجوس و یهود و نصاری و دینی ندارند و ابن کثیر این را ترجیح داده است.(تفسير الطبرى،  2/146،  تحقيق أحمد و محمود شاكر،  تفسير ابن كثير،  1/107.)

امام رازی می‌گوید: گروهی هستند که در عصر ابراهیم ستاره را پرستش می‌کردند.(اعتقادات فرق المسلمين والمشركين،  ص143.)

شهرستانی می‌گوید: مردم در دوران ابراهیم دو گروه داشتند: حنفاء و صابئین. الملل و النحل،  ج1،  ص230.

([15])ـ التدمریه/ابن تیمیه،  ص16.

([16])ـ التدمریه ابن تیمیه،  ص19.

([17])ـ التدمریه این تیمیه،  ص8.

([18])ـ شرح العقیده الطحاویه،  ص49.

([19])ـ التدمریه،  ص8،  لسان العرب،  ماده س م ی.

([20])ـ تفسیر طبری،  ج16،  ص106.

[21] در کتاب «التدمریه صفحه 8 به بعد»

([22])ـ شرح الطحاویه/ابی العز حنفی،  ص50.