|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 11 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
آیا برای این جنایات و دروغ ها معذرتی دارند؟ |
شیخ مجلسی در تفسیر آیات به مجاز رو می آورد و ادعا میکند و میگوید: این نوع مجازها بین مردم مشهور و شایع هستند، مثلا ً میگویند: فلان کس میان مردم داری وجه (جایگاه) است، و فلانی بر فلانکس دست (قدرت) دارد، وجه بر جهت نیز اطلاق میگردد، ائمه جهتی هستند که خداوند عزوجل مردم را مکلف کرده که به آنها رو آورند و توجه به خدا جز با توجه به آنها مقدور نمیباشد، و هر چیزی محکوم به مرگ و نابودی است مگر دین و منهج و روش امامان که آنها عین خدا هستند یعنی امامان بر مردم آگاه و مطلع هستند، همانطور که انسان با چشم نگاه میکند و از چیزی محافظت می نماید ائمه هم محافظ مردم هستند و از آنها نگهداری میکنند. گفتنی است که اطلاق دست بر رحمت و نعمت و بخشش میان عرب مشهور میباشد، آنها برای این کره خاکی و ساکنانش نعمت و بخشش و رحمت خداوند هستند، اینکه ائمه جانب خدا هستند بدین مفهوم است که خداوند به مردم دستور داده متوجه ائمه باشند... یا احتمال دارد کنایه از این باشد تقرب و نزدیکی به خداوند بدون آنها ممکن نیست، همانطور که نزدیکی فرشتگان چنین است.([1]) چنین عذر و بهانهها دلیلی برای توجیه رضایت شیوخ به این کفرها است و الا چگونه برای این نوع الحاد و شرک دریچه فرار پیدا میکند؟!! چرا چنین سخنانی به دیوار کوبیده نمیشوند و لباس تشیع را از آنها نمیزدایند؟ تا دست زنادقه و ملاحده از تشیع کوتاه شود، آیا تأویلات مجلسی درست هستند؟ حال اگر اینگونه تأویلات باطل جائز است پس چرا سخن فرعون به عنوان عیب و ننگ قلمداد میشود؟ بر فرض اینکه مجاز جایز باشد([2]) در اینجا نمیتوان به آن توجه کرد چون در لغت عرب باید بین مجاز و حقیقت رابطهای وجود داشته باشد و قرینهای هم در میان باشد تا بیان کند معنی اصلی مورد نظر نیست یا اصلاً معنی اصلی جائز نیست.([3]) زیرا اصل در کلام حقیقت است و تنها وقتی به کار بردن مجاز جائز است که حمل کلام بر حقیقت ممکن نباشد.([4]) بدین علت بسیاری از فرقههای شیعه آنرا بر حقیقت حمل کردهاند و با توجه به منقولات شیوخ اثنی عشری به الوهیت علی اعتقاد پیدا کردهاند؛ حق طبیعی این سخنان رفض و تکذیب است، چون ادعای مجاز بی معنی است، آیا علاقه و قرینهای بین حقیقت و مجاز در اسماء خداوند وجود دارد؟! چه رابطهای بین اسماء اول و اخر و باطن و ظاهر و اوصاف ائمه وجود دارد؟ خداوند عزوجل میفرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا » الأعراف: ١٨٠ چه قرینه ای وجود دارد که این معنی را از حقیقت به مجاز تغییر دهد؟ هیچ قرینهای وجود ندارد، از این بدتر صاحب کافی میگوید: بعضی از ائمه گفتهاند: خداوند ما را با خودش قاطی کرده است.([5]) اگر این روایت کافی قرینه است باید راجع بدان گفت که آن قرینهای است برای اثبات غلو و افراط شیعیان نه نفی آن، چون صفات خدا را برای ائمه ثابت میکند. در کلمات مجلسی آشکارا غلو و افراط دیده میشود و میتوان گفت که مجلسی تنها منعکس کننده روایات افراطی است. آیا میتوان بین مجاز رایج میان عرب و این تأویلات فاسد آنها کوچکترین رابطه و قرینهای پیدا کرد؟ آیا قرینهای وجود دارد تا بیان کند که علی رضی الله عنه و ائمه همان جهتی هستند که خدا فرمان داده بدان رویی آورده شود؟ آیا دلیلی برای اثبات این ادعای نامعقول دارند؟ مردم در هنگام انجام عبادات تنها متوجه خداوند میشوند، مسلمانان تنها به کعبه رو میکنند و بین خدا و بنده رابط و میانهای وجود ندارد تا امامان آنرا اشغال کنند و آنرا به حق انحصاری خود تبدیل کنند، پیامبران فقط حق تبلیغ دارند. جز رسول اکرم هر کسی سخنانش قابل رد و اثبات میباشد، اگر این ثابت است پس چگونه بعضی رابط و واسطه بین خدا و مردم هستند، مگر آنها از این قاعده استثناء میباشند؟ اما اینکه میگویند: ائمه به گذشته و آینده آگاهی دارند، باید گفت که بر اساس آیات ذیل این، جزو صفات انحصاری خداوند میباشد و هیچ کس به چنین صفاتی متصف نمیباشد: «قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ »النمل: ٦٥ (بگو: كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نميدانند جز خدا، و نميدانند چه وقت برانگيخته ميشوند (و قيامت فرا ميرسد)). «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ » الأنعام: ٥٩ (گنجينههاي غيب و كليد آنها در دست خدا است و كسي جز او از آنها آگاه نيست). «إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ » آل عمران: ٥ (شكّي نيست كه هيچچيز نه در زمين و نه در آسمان بر خدا پنهان نميماند (كوچك باشد يا بزرگ، پديدار باشد يا پنهان، دور باشد يا نزديك)). خداوند به پیامبر دستور میدهد که بگوید: «قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» الأعراف: ١٨٨ (بگو: من مالك سودي و زياني براي خود نيستم، مگر آن مقداري كه خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع يا دفع شرّ، مالك و مقتدرم گرداند.) اگر غيب ميدانستم، قطعاً منافع فراواني نصيب خود ميكردم (چرا كه با اسباب آن آشنا بودم) و اصلاً شرّ و بلا به من نميرسد (چرا كه از موجبات آن آگاه بودم. حال كه از اسباب خيرات و بركات و از موجبات آفات و مضرّات بيخبرم، چگونه از وقوع قيامت آگاه خواهم بود؟). من كسي جز بيمدهنده و مژدهدهنده مؤمنان (به عذاب و ثواب يزدان) نميباشم). «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ » الأنعام: ٥٠ (اي پيغمبر! بدين كافران) بگو: من نميگويم گنجينههاي (ارزاق و اسرار جهان) يزدان در تصرّف من است (چرا كه الوهيّت و مالكيّت جهان تنها و تنها از آن خداي سبحان است و بس) و من نميگويم كه من غيب ميدانم (چرا كه كسي از غيب جهان باخبر است كه در همه مكانها و زمانها حاضر و ناظر باشد كه خدا است)). خداوند در آیه 26. 27 سوره جن دستور داده که همهی کارها به او سپرده شوند و به پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور داده که اعلام دارد او هیچ اطلاعی از آینده ندارد، مگر اینکه خدا او را خبر دهد:« عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا (26) إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا » الجن: ٢٦ - ٢٧ (داننده غيب خدا است، و هيچ كسي را بر غيب خود آگاه نميسازد. مگر پيغمبري كه خدا از او خوشنود باشد).([6]) علماء اسلام میگویند: هر کس مدعی غیب باشد کافر است، چون خداوند علم غیب را تنها به خودش نسبت داده است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نگردانده است.([7]) این همان غیب مطلقی است که منحصر به پروردگار میباشد، اهل علم میگویند: غیب دو نوع دارد: 1. غیب مطلق یا حقیقیای که تنها خدا آنرا میداند و منظور از آیه 65 سوره نمل همین نوع است 2. غیب اضافی یا مقید: و این غیبی است که بعضی از مردم آنرا میدانند، مثلا ً فرشتگان از آن اطلاع دارند ولی انسان به آن علم ندارد، اما غیبیاتی که بشر توسط اسباب به آن علم پیدا میکند داخل غیب اول نیست.([8]) اما شیعه در مورد ائمه ادعاهایی کردهاند که تنها مخصوص خداوند غیب دان است نه امام غائب و گم شده یا ائمه دیگر که هرگز چنین نگفتهاند. روایاتی را نقل میکنیم که ادعاهای شیعه را رد میکنند: صاحب کافی روایت میکند که ابو عبدالله گفته: شگفتا به نسبت اقوامی که گمان میکنند ما غیب میدانیم، بدانید که تنها خدا از غیب اطلاع دارد، چه بسا که تصمیم گرفتهام جاریهام را بزنم ولی ندانستهام که در کدام اتاق مخفی شده است.([9]) اگر ابو عبدالله دانا به غیب باشد همانگونه که شیعه و آخوندها مدعی چنین بدعتی هستند باید جای جاریه را پیدا میکرد. از دوران گذشته عالمان در مورد روایات کافی و نسبت دادن آن به ائمه با مشکل روبرو شدهاند و حتی در روایات بحار الانوار و صاحب احتجاج آمده که ائمه گفتهاند: خداوند پاک و مبرا است از این صفاتی که به او نسبت میدهند، ما هرگز شریک خدا نیستیم نه در علم نه در قدرت، بلکه فقط خداوند دانا به غیب است چون میفرماید: «قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ » النمل: ٦٥ (بگو: كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نميدانند جز خدا). جاهلان و احمقان و دین ضعیفان شیعه که دینشان از بال مگس ضعیفتر است مرا اذیت کردهاند.. شهادت میدهم که هیچ الهی جز خداوند وجود ندارد و خداوند برای شهادت کافی است... من تبری میجویم از این سخنان که میگویند: ما غیب میدانیم یا در ملک و قدرت شریک خدا هستیم یا میتوانیم حلال را حرام و حرام را حلال کنیم. روایات شیعه خودشان تناقص نصوص و روایات خودشان را بر ملا می سازند. اما اینکه میگویند: ائمه میتوانند روزی دهنده و نازل کنندهی باران و... باشند، سخن افراط گرایان شیعه هستند، آنهایی که ائمه از آنها دوری جستهاند. در روایات آنها آمده که وقتی به ابوعبدالله خبر دادند که مفضل بن عمر گفته: شما قادر بر روزی دادن هستی، ابو عبدالله گفت: سوگند به خداوند تنها خدا روزی ما را میدهد، حتی برای دفع گرسنگی از خانوادهام بیرون رفتم ولی چیزی پیدا نکردم([10]) اما این نوع روایت بسان یک موی سفید بر روی پشت گاو سیاه است و از طرف دیگر تقیه بابی واسع و گسترده میباشد و برای فرار از این نوع روایات همیشه باز است. حال با وجود چنین وضعیتی چه انتظاری دارید، برای توضیح این مثال به کلام شارح کافی توجه کن که بر روایت گذشته (روایت ابو عبدالله و جاریهاش) تعلیق کرده است. شارح میگوید: هدف از این تعجب و اظهار آن این است که جهال او را خدا نپندارند، یا میخواهد گمان بعضی از حاضرین را رد کند که می گفتند این امتیاز مال خودش میباشد یعنی در این نعمت، منعم بودن خدا را فراموش کرده بودند، والا او عالم به گذشته و حال است پس چگونه مکان جاریه را نمیداند؟ اگر گفته شود: پس چنین خبری از طرف ابوعبدالله اگر خلاف واقع باشد بیانگر دروغبودن وی است. در جواب میگویم: وقتی دروغ است که در کلام توریه نباشد، یعنی هدف او این بوده که بدون علم مستفاد از خدا او نمیداند که جاریه در کدام یک از اتاقها مخفی شده است.([11]) نگاه کن چه تکلف عجیبی به کار میگیرد تا ثابت کند که امام دانا به گذشته و حال و آینده است، به گونهای افراط میکند که امام را متهم به دروغ میکند، در حالی که یکی از اصول اساسی شیعه عصمت است. اگر هدف امام دور کردن جاهلان از خدا کردن (تألیه) است مگر شما با این تأویل او را به خدا تبدیل نمیکنید؟ اصلا ً چه دلیلی دارید که بعضی از حاضرین در آستانه ارتکاب چنین گناهی بوده باشند؟ در حالی که سلسلهی سند همه شیعه هستند؟ و با کدام قاعده و دستور و زبان چنین کاری توریه است؟!! اما شیخ دیگر آنها شعرانی در شرحش بر کافی چنین تکلفی را به کار نگرفته است بلکه با سادهترین روش آنرا رد کرده و گفته روایت دروغ است. (چون دروغ آنها را بر ملا می سازد)([12]) زنادقه این نوع دروغها را برای علماء اهل بیت شائع و پخش میکنند، اگر مردم عیله این دروغها شوریدند و زنادقه را تکذیب کردند، شیوخ شیعه به پا میخیزند و شروع میکنند به دفاع از این دروغها و با تقیه هر مشکلی را حل میکنند.. پس تقییه اسلحهای است برای مکر و حیله در دست افراطگرایان شیعه جهت اشاعهی کفر و رد کردن حقایق و بی ادبی کردن به ائمه اهل بیت. زراره بن اعین مدعی شد که جعفر از اهل بهشت و جهنم آگاهی دارد، اما وقتی خبر را به امام رسانیدند، امام آنرا انکار کرد و گوینده آنرا تکفیر نمود. پس وقتی آن خبر را به زراره اطلاع دادند، زراره خطاب به ناقل خبر گفت: اما با شما تقیه کرده است.([13])
سایت مهتدین ------------------------------------------------------------- ([1])ـ بحار الانوار، ج24، ص202. ([2])ـ مسألة المجاز، ابن تیمیة/ مجموع فتاوى شیخ الإسلام، 7/87-119، مختصر الصواعق المرسلة، ص242. ([3])ـ كتب البلاغة العربیة، انظر مثلاً المراغى/ علوم البلاغة ص296، حفنى ناصف وزملاؤه/ البلاغة، ص341. ([4])ـ أبو شامة/ ضوء السارى، ص106. ([5])ـ اصول کافی، ج1، ص146. ([6])ـ ابن کثیر، ج2، ص293. ([7])ـ تفسیر قرطبی، ج7، ص2و3. ([8])ـ مجموع فتاوای ابن تیمیه، ج16، ص110، تفسیر المنار، ج7، ص422. ([9])ـ اصول کافی، ج1، ص257. ([10])ـ بحارالأنوار، 25/301، رجال الكشى، ص323، بحارالأنوار، 25/32، رجال الكشى، ص324-325، 25/316، و ص518-519. ([11])ـ شرح جامع کافی/المازندارانی، ج6، ص30 و31. ([12])ـ شرح اصول کافی، ج6، ص31. ([13])ـ میزان الاعتدال، شرح حال زراره بن اعین، ج2، ص69و70. |