تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

توصیف ائمه با صفات خداوند

این عقیده منحصر به شیعه است که آن‌ها را از امت اسلامی جدا کرده است. اگر شیوخ متقدم شیعه خداوند را به صفات مخلوقات تشبیه کردند،  پس در مقابل افراط تجسیم موقف دیگری را اتخاذ کردند که از اولی بدتر بود که همان موقف تعطیل است.

خداوند را به جمادات و معدومات و ممتنعات تشبیه کردند در حالی که آیات و احادیث فراوانی را در مورد صفات تعطیل کردند.

آن‌ها نه در گرایش اولی و نه در دیدگاه دومی خداوند را به گونه‌ای که خودش دوست دارد یا پیامبر بیان کرده،  توصیف نکردند. آنان تنها به این مقدار اکتفاء نکردند،  بلکه بعضی از صفات شایسته خداوند منان را به بعضی از انسان‌ها مانند امامان نسبت دادند و در نهایت مذهب سوم را تدوین نمودند که تشبیه کردن مخلوقات به خداوند بود،  در این مذهب خود را به نصاری تشبیه کردند همانطور که در گرایش اولی خود را به یهود نزدیک کردند. آنان در دین محمد صلی الله علیه وسلم  بدعت سومی را ایجاد کردند،  چون گمان می‌کنند ائمه اسماء خداوند هستند،  و اسمائی که خداوند در قرآن برای خودش بیان می‌کند آن‌ها را به ائمه نسبت داده‌اند،  معنی این کار این است که اسماء خداوند را تعطیل کرده‌اند و آن‌ها را به بشر نسبت داده‌اند،  گمان می‌کنند نصوصی از «معصومین» روایت شده که دال بر این معنی هستند،  این بهتان بزرگی است که ساخته‌اند وای به حال آن‌های که چنین بهتانی می سازند.

کلینی از ابی عبدالله روایت کرده که در مورد آیه گفته‌ است:

«وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا » الأعراف: ١٨٠

سوگند به خدا ما اسماء الحسنی هستیم و خداوند بدون شناخت ما هیچ چیزی را از بندگان نمی‌پذیرد.([1])

این روایات مال شیوخ شیعه است که به امام جعفر و غیره نسبت داده می‌شود.([2])

خداوند می‌فرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»

ولی آن‌ها می‌گویند: ما اسماء حسنای خدا هستیم،  چه جنگ و جدالی با خدا از این بزرگ‌تر است!!! گروه‌های باطنیه‌ی ملحد از این چشمه‌های نجس تغذیه می‌کنند که‌ انسان‌ها را به خدا تبدیل می‌کنند و از این چشمه بد بو آب می نوشند و تربیت می‌یابند.

 روایات دیگری دارند که روایات قبلی را توضیح می‌دهند،  از ابی جعفر روایت می‌کنند که گفته: ما وجه (صورت) خدا هستیم میان شما بر روی زمین حرکت می‌کنیم،  ما چشمان خدا هستیم و دستانش هستیم که به‌ همراه رحمت میان مردم باز شده است،  هر کس ما را بشناسد آگاه و عالم شده‌ و هر کس ما را نشناسد جاهل و نادان مانده‌ است.([3])

از ابی عبدالله روایت شده که گفته خداوند ما را با بهترین شیوه آفرید،  ما را چشم خود میان بندگان قرار داد،  ما را به عنوان زبان ناطق خود ایجاد فرمود،  و ما را دست باز خودش برای رحمت قرار داد،  دری هستیم به سوی خدا،  خزانه‌ای هستیم در آسمان و زمین،  ما ثمره درختان را ایجاد می‌کنیم و نهر و جویبارها را جاری می‌سازیم،  به‌ وسیله‌ی ما باران باریده می‌شود و گیاهان سبز می‌گردند،  با عبادت ما خداوند عبادت می‌شود و اگر ما نمی‌بودیم خداوند عبادت نمی‌شد.([4])

گمان می‌کنند که علی بن ابی طالبt گفته: من چشم و دست و دوست و درگاه خداوند هستم.([5])

طبق افترائات آنها علیu گفته: من علم خدا هستم،  من قلب و زبان ناطق و چشم بینای خداوند هستم،  من دست خدا هستم.([6])

در «التوحید» بن بابویه از ابا عبدالله روایت شده که گفته: خداوند موجوداتی را از رحمتش آفرید و بعضی دیگر را از نورش به وجود آورد.. آن‌ها چشم بینای خدا و گوش شنوای پروردگار و زبان ناطق آفریدگار هستند... با آن‌ها گناهان بخشیده می‌شود و زیان‌ها دفع می‌گردند و رحمت نازل می‌شود و مرده‌ها زنده می‌گردند و زنده‌ها می میرند و مردم مورد آزمایش قرار می‌گیرند و قضاوت بین مردم اجرا می‌گردد.([7])

مجلسی سی و شش روایت را ذکر می‌کند که همه آن‌ها می‌گویند: ائمه چشم و دست خدا هستند.([8])

در رجال الکشی و دیگران روایت شده که علی گفته: من اول و آخر و ظاهر و باطن هستم.([9])

روایات فراوانی از منابع معتبر آن‌ها راجع به‌ تفسیر دو آیه‌ی ذیل ذکر شده‌ است:

«وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» الرحمن: ٢٧

(و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو مي‌ماند و بس). ‏

«هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» القصص: ٨٨

(همه چيز جز ذات او فاني و نابود مي‌شود).

از امام جعفر روایت کرده‌اند که گفته: ما وجه خدا هستیم،  ما ذاتی هستیم که خدا بدان ظهور می‌کند،  ما وجه خدایی هستیم که هرگز نابود نمی‌شود.([10])

و روایات دیگری به همین معنی از آن‌ها روایت شده است.([11])

در تفسیر عیاشی روایتی در توصیف جریانات قیامت وجود دارد که موی بدن انسان را سیخ می‌کند،  روایت از زبان ائمه می‌گوید: بعد از آن.. خداوند ما را بر روی عرش می نشاند...([12])

این نصوصی است که اسماء خدا و صفات ائمه شیعه‌ را تفسیر می‌کنند.

اضافه‌ بر این،  صفات دیگری مانند علم به غیب و غیره را برای ائمه قرار داده‌اند،  حتی صاحب «بحار الانوار» بابی تحت عنوان «ان الائمه یعلمون علم ما کان و ما یکون و انه لا یخفی علیهم شیء» را گشوده‌ است.([13]) در این باب بعضی از روایات را ذکر کرده است،  و بابی دیگر را نیز تحت عنوان «ان ائمه اذا شاء ان یعملوا علموا» گشوده‌ است([14])

 در این باب هم بعضی از روایات را ذکر کرده،  از جمله‌ روایت‌های این باب موارد زیر می‌باشد:

می‌گویند: ابو عبدالله گفته: من آنچه در زمین و آسمان وجود دارد می‌دانم و به آنچه در بهشت و جهنم وجود دارد علم دارد و علم کذشته و حال را می‌دانم...([15])

از سیف تمار روایت شده که گفته: ما گروهی از شیعیان به‌ همراه ابی عبدالله بودیم،  گفت: چشمی ما را می‌بیند؟ ما هم این طرف و آن طرف را نگاه کردیم ولی چیزی را ندیدیم،  گفتیم: چشمی ما را نمی‌بیند. سه‌ مرتبه‌ پشت سر هم گفت: سوگند به پروردگار کعبه اگر به‌ همراه موسی و خضر می‌بودم به آن‌ها ثابت می‌کردم که از آن‌ها داناتر هستم،  و از چیزی‌هایی به او خبر می‌دادم که در دست آن‌ها نبود،  چون موسی و خضر از گذشته خبری نداشتند،  و به‌ آینده‌ اطلاعی نداشتند،  ولی ما هر دو علم را می‌دانیم.([16])

بعد از این می‌گویم: به‌ توضیحات بیشتری نیاز نداریم و با صراحت می‌گویم: که شیعه زبانه و شعله آتشین مذاهب باطنیه هستند که چهره نحس آن‌ها را در تأریخ می بینیم،  آن‌های که علی را خدا می‌دانند و ائمه را به جای خدا قرار داده‌اند،  چنین تفکراتی مبنای مذهب شیعه می‌باشد.

و برای گسترش چنین گمراهی‌ها روایاتی را جعل می‌کنند و آن‌را به اهل بیت نسبت می‌دهند،  تا از اهل بیت به عنوان چادری استفاده کنند و خود را زیر آن پنهان سازند و الا علی شاگرد رسول موحد و اصلا ً مروج و بانی توحید چگونه می‌گوید: من اول و آخر و ظاهر و باطن هستم،  آیا این جمله چه تفاوتی با جمله‌ی فرعون دارد که می‌گفت: من پروردگار جهانیان هستم؟! چگونه آقای کشی و طوسی و غیره بر چنین اخبار آحادی اعتماد می‌کنند،  و چگونه کلینی را ثقه می‌دانند در حالی که خود و یارانش حامل این کفر آشکار هستند؟

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

------------------------------------------------

([1])ـ اصول کافی،  ج1،  ص143و144.

([2])ـ تفسیر العیاشى،  2/42،  مفید/ الاختصاص،  ص252،  مجلسى/ بحار الأنوار،  94/22،  نورى طبرسى/ مستدرك الوسائل،  1/371،  البرهان،  2/52،  تفسیر الصافى،  2/254-255.

([3])ـ اصول کافی،  ج1،  ص143،  البرهان،  ج3،  ص240.

([4])ـ أصول الكافى،  1/144،  ابن بابوىه/ التوحید،  ص151-152،  بحار الأنوار،  24/197،  البرهان،  3/240-241.

([5])ـ أصول الكافى،  1/145،  بحار الأنوار،  24/198.

([6])ـ ابن بابویه/ التّوحید،  ص164،  بحار الأنوار،  24/194.

([7])ـ التوحید،  ص167.

([8])ـ بحار الانوار،  ج24،  ص191 و203.

([9])ـ رجال الکشی،  ص221،  شماره374،  بحار الأنوار،  94/180،  بصائر الدّرجات،  ص151.

([10])ـ ابن بابويه/ التّوحید،  ص150،  بحار الأنوار،  24/201،  تفسىر الصّافى،  4/108،  البرهان،  3/241.

([11])ـ ابن بابويه/ التوحید،  باب تفسیر ﭽ ﮖ  ﮗ ﮘ ﮙ ﮚﮛ ﭼ ص149-153،  وبحار الأنوار،  24/191،  و در تفسیر «البرهان» سیزده‌ روایت با همین معنی از کتاب‌های معتمد آن‌ها گزارش شده‌ است،  30/240-242.

([12])ـ تفسیر العیاشى،  2/312،  بحرانى/ البرهان،  2/439،  مجلسى/ بحار الأنوار،  3/302.

([13])ـ (ائمه علم گذشته و حال را می‌دانند و چیزی بر آن‌ها پوشیده نیست). أصول الكافى،  1/260-262.

([14])ـ اصول کافی،  ج1،  ص258.

([15])ـ اصول کافی،  ج1،  ص261.

([16])ـ اصول کافی،  ج1،  ص260 و262.