تاریخ چاپ :

2025 Jul 16

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

عقیده‌ی تثلیث (خدایان سه گانه)

آن ها معتقد هستند که الله یکی از این سه خدایان است، آن سه خدا عبارتند از:

الف – الله پدر. ب – الله پسر. ج – الله روح القدس.

بحث و بررسی در مورد این عقیده ما را ناچار می‌کند که از چند مسئله‌ی اساسی سخن به میان آوریم، این مسائل:

 

اولاً: مسئله‌ی تولد عیسی علیه السلام

اعتقاد مسیحی ها در مورد تولد حضرت عیسی علیه السلام قسمتی از آن حق و قسمتی نیز باطل است.

قسمت درست اعتقادشان این است که حضرت عیسی علیه السلام متولد شده و مخلوق است. مادرش مریم پاکدامن است.

در انجیل متی اصلاح شدة اول شماره 18 با عبارت زیر آمده است:

اما تولد حضرت مسیح یسوع به این صورت بالا بوده است، چون مریم مادر مسیح برای یوسف خواستگاری شده بود ولی قبل از این که به هم برسند مریم از روح القدس حامله شده بود. [1]

قرآن کریم واقعیت تولد حضرت عیسی علیه السلام را بیان می‌کند:

قال تعالی: « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا*فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا*فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا*قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا*قَالَ إِنَّمَا*أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا*قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا*قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا» (مریم: 16- 21)

 (ای پیغمبر ص! در کتاب (آسمانی قرآن، اندکی) از مریم سخن بگو: آن هنگام که در ناحیه‌ی شرقی (بیت المقدس برای فراغت عبادت) از خانواده‌اش کناره گرفت، و پرده‌ای میان خود و ایشان افکند (تا خلوت کده‌اش از هر نظر برای عبادت آماده باشد دراین هنگام) ما جبرئیل (فرشتة) خویش را به سوی او فرستادیم و جبرئیل در شکل انسان کامل خوش قیافه‌ای بر مریم ظاهر شد مریم (لرزان و هراسان) گفت: من از (سو یقصد) تو به خدای مهربان پناه می‌برم. اگر پرهیزگار هستی (بترس که من به خدا پناه برده و او کسِ بی‌کسان است) (جبرئیل) گفت: (مترس که من یکی از فرشتگان یزدانم و) پروردگارت مرا فرستاده است تا (سبب شوم و) به تو پسر پاکیزه‌ای از (نظر خلق و خوی و جسم و جان) ببخشم. مریم گفت: چگونه پسری خواهم داشت در حالی که انسانی با من نزدیکی نکرده است و زناکار هم نبوده‌ام؟ جبرئیل گفت: همان گونه است (که بیان داشتی اما) پروردگار تو گفته است این (کار یعنی دادن فرزند بدون پدر) برای من آسان است. (انجام این کار) به خاطر آن است که (می‌خواهم) او را معجزه‌ای برای مردمان کنیم و (وی را برای بندگان مخلص) رحمتی از سوی خود سازیم. دیگر کار انجام یافته است (و جائی برای بحث و گفت و گو نمانده است.)

اما اعتقاد غلط مسیحیان در مورد تولد حضرت عیسی علیه السلام این است که گمان می‌کنند عیسی علیه السلام پسر خداست. این مطلب در انجیل لوقا اصلاح شدة اول شماره 35 با این عبارت آمده است:

(فرشته جواب داد و به او (مریم) گفت: روح القدوس بر شما فرود می‌آید و نیرو و قوت خدا بر شما سایه می‌افکند به همین خاطر قدوس پیدا شده از شما خواهد بود و پسر خدا نامیده خواهد شد.)[2]

دلیل این گفتة مسیحیان این است که قلبشان از توحید ربوبیت[3] سیراب نشده است، اگر واقعاً به خدا ایمان داشتند، و اگر معتقد بودند که فقط خدا خالق و آفریدگار جهان و قادر و توانا بر هر چیزی است و فرمان و دستور او بین کاف و نون است (منظور کُنْ فیکون یعنی خلق شو فوراً پیدا می‌شود.)[4] اگر واقعاً به این مطالب ایمان داشتند به خوبی می‌فهمیدند که تولد حضرت عیسی علیه السلام بدون پدر دلیل و نشانه‌ای است بر تنها خالق بودن او و همچنین دلیل است بر قدرت و توانایی خداوند بر چیزی که عقل محدود بشری آن را محال می‌داند!!.

آن کسی که حضرت آدم علیه السلام را از خاک بدون پدر و مادر خلق کرد خیلی تواناتراز این است که عیسی علیه السلام را بدون پدر خلق کند. خداوند می‌فرماید: « إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ »(آل عمران: 59)

(مسأله‌ی آفرینش عیسی علیه السلام برای خدا همچون مسأله‌ی آفرینش آدم است که او را از خاک بیافرید سپس به او گفت پدید آی و بی‌درنگ پدید آمد.) سایر مخلوقات و موجودات و جمادات از ترس این دروغ و تهمت ناروا که به خداوند نسبت می‌دهند دچار وحشت و اضطراب می‌شوند. خداوند می‌فرماید: « وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا*لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا*تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا*أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا»(مریم: 88 – 91)

(یهودیان و مسیحیان مشرکان) ‌گفتند: خداوند مهربان برای خود فرزندی برگرفته است. واقعاً چیز بسیار زشت و زننده‌ای می‌گویند، نزدیک است آسمان‌ها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد و زمین بشکافد و کوهها به شدت درهم فرو ریزد. از اینکه به خداوند مهربان، فرزندی نسبت می‌دهند.

ابن کثیر (رحمه الله) می‌فرماید: « إِدًّا» به معنی بزرگ است و « تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ» یعنی زمانی که آسمان‌ها این گفته‌های ناشایست و ناروا را از انسان‌های فاسد نسبت به خدا می‌شنوند نزدیک است متلاشی شوند به خاطر عظمت و بزرگی خدا نزدیک بود دچار این حادثه شوند چون آسمان‌ها نیز مخلوقاتی هستند و بر توحید و یکتایی خدا پایه گذاری شده اند و شاهد هستند که هیچ اله و معبودی جز او نیست شریک همدم و شبیهی ندارد، فرزند و همسر و همتایی ندارد بلکه یکتا و بی‌نیاز است و هر چیزی که در این دنیا وجود دارد دلیل و شاهد است که خداوند واحد و یکتاست.[5]

 

دوم: خدا قرار دادن حضرت عیسی ؛

مسیحی‌ها معتقد هستند که حضرت عیسی علیه السلام –معاذ الله– خداست و دلیل آن‌ها برای این سخن چند متن از انجیل‌های تحریف شده می‌باشد که برای مثال بعضی را ذکر می‌کنیم:

در تصحیح دهم از انجیل یوحنا شماره 31 الی 38 با این عبارت آمده است (یهودی‌ها هم، سنگ را در دست گرفتند تا او را سنگسار کنند، یسوع به آن‌ها پاسخ داد و در مورد أعمال و کارهای زیاد و نیکو گفتگو کرد شما را نزد پدرم خواهم دید پس به خاطر کدام یک از این کارها مرا سنگسار می‌کنید؟ یهودی‌ها جواب دادند ما به خاطر عمل و کار نیک شما را سنگسار نمی‌کنیم بلکه به خاطر سخن کفرآمیز و اهانت شما به خدا سنگسارتان می‌کنیم، در حالی که شما انسان هستی خودت را إله و خدا قرار می‌دهی!

آیا کسی که پدر او را مقدس کرده است و او را برای تمام جهان فرستاده است به او می‌گویید شما سخن کفرآمیز می‌گویی و به خدا اهانت می‌کنی؟

چون من گفته‌ام پسر الله هستم؟ اگر من واقعاً کارهای پدرم را انجام نمی‌دهم به من ایمان نیاورید، ولی اگر آن اعمال را انجام می‌دهم شما باز هم به من ایمان نمی‌آورید به آن اعمال ایمان آورید تا بدانید و بفهمید و ایمان داشته باشید که پدر در درون من است و من هم داخل او.[6]

* رد آنها

خوبترین و نیکوترین دلیل برای رد عقیده مسیحی‌ها چیزی است که به خود حضرت عیسی علیه السلام در کتاب مقدسشان نسبت می‌دهند به خواست خدا پرده‌ای بر چشمانشان کشیده شد و با چشمی جستجو گرانه آن را ندیدند چون اگر آن را بررسی می‌کردند همان طور که در جاهای زیادی این کار انجام داده‌اند آن را تحریف و تعویض می‌کردند.

از این اقوال مطلبی است که در انجیل مرقس اصلاح شده‌ی دوازدهم شماره 29 و 30 آمده است:

(یسوع به او جواب داد: ابتدای همه ی توصیه‌ها این است که ای اسرائیل بشنو، خدای معبود ما خدایی واحد و تنهاست. و پروردگا خود را با تمام قدرت و با تمام وجودت و از صمیم قلب و از روی فکر و آگاهی دوست داشته باش. این وصیت اول است.[7]

در انجیل یوحنا اصلاح شده هفدهم شماره ی 3 آمده است:

(و این زندگی ابدی است که شما را بشناسند، فقط تو به تنهایی معبود حقیقی و واقعی هستی و یسوع مسیح کسی است که تو آن را فرستاده‌ای و رسول خود قرار داده‌ای.[8]

در انجیل متی تصحیح شده چهارم شماره 10 آمده است:

(آن زمان یسوع به او گفت: ای شیطان برو، چون نوشته شده است فقط برای پروردگار و معبودت سجده ببر و تنها او را عبادت کن.[9]

سبحان الله ... کجایند عقل‌های آگاه و چشم‌های بینا که این سخنان را بررسی کنند تا آگاه شوند و در آن‌ها بیندیشند؟ چطور انسانِ آزاده‌ی هوشمند از خود نمی‌پرسد که سرّ این تناقضات و اختلافات در گفته‌های حضرت عیسی علیه السلام یا یسوع در انجیل‌ها چیست؟ ولی !!!

چقدر زیباست کلام و گفتار امام ابن القیم رحمه الله در معرض ردّ علیه مسیحی‌ها، آن جا که می‌فرماید: (بر خداوند– اگر حکمت و خواست او تقاضا می‌کرد برای بندگانش آشکار شود و از کرسی عظمتش پایین بیاید و مستقیماً خودش با آن‌ها حرف بزند – لازم بود که وارد شرم‌گاه یک زن نشود و در شکم او در میان ادرار و مدفوع و خون چند ماهی بماند و حالا که این کار را انجام داده لازم بود به صورت بچه‌ای کوچک که شیر بخورد و گریه کند خارج نشود، حالا که این حادثه روی داده است لازم بود با مردم غذا نخورد و آب ننوشد و نخوابد، اگر غذا می‌خورد و آب می‌نوشید لازم بود نه ادرار و نه مدفوع کند، در حالی که خداوند تعالی دارای صفات جلال و کمال است و این صفات خاص او هستند، آن صفات کمالی و جلالی که آسمان ها و زمینش وسعت و گسترش آن‌ها را ندارند.

و کرسی او به اندازه گسترش زمین و آسمان‌هاست. پس چطور است که فرج و شرمگاه یک زن وسعت و گسترش او را دارد. پاک و منزه است خداوند سبحان از این اقوال بیهوده.)[10]

ابن حزم رحمه الله هنگام سخن گفتن در مورد عقیده‌ی تثلیث می‌گوید: -البته این مطلب را از انجیل مرقس نقل می‌کند- (... پروردگار (ربّ) بعد از این که با آن‌ها صحبت کرد به آسمان صعود کرد و طرف راست الله نشست.)[11]

این شرک، یک شرک احمقانه‌ای است. این ربّ با الله جمع می‌شود خیلی عجیب است و طرف راست الله می‌نشیند! پس این دو ربّ و دو إله می‌شوند، اولی قوی‌تر و نیرومندتر از دوّمی است چون بدون شک آن کس که دیگری طرف راست او قرار داده شده است بلندمرتبه است از کسی که طرف راست او نشسته است.

از خواری و پستی به خدا پناه می‌بریم.[12]

در انجیل یوحنا اصلاح شده‌ی اول شماره 9 و 10 در مورد خدا قرار دادن حضرت عیسی علیه السلام آمده است، (آن نور حقیقی که هر انسانی را نورانی می‌کند به سوی جهان آمد. آن نور در جهان بود و جهان به وسیله‌ی آن درست شد و جهان او را نشناخت.)[13]

ابومحمد می‌گوید: این هم نشانه‌ی حماقتِ شرک ورزیدن آن‌ها به خداست چگونه در دنیا است و بوسیله‌ی او دنیا آفریده شده است؟ اگر إله و خدا است، او دنیا را آفریده است و دیگر درست نیست که به وسیله‌ی او دنیا ساخته شود. و اگر چنان چه به وسیله‌‌ی او دنیا آفریده شده است و آن را خلق نکرده است پس نه إله و خداست و نه خالق و آفریننده، بلکه آلت و وسیله‌ای است از وسیله‌هایی که دنیا به وسیله‌ی آن‌ها آفریده شده است. پاک و منزه است خداوند که چیزی را با آلت و وسیله بیافریند بلکه خلقت و آفرینش از طرف خدا همان طور که در وحی برای رسول صادقش حضرت محمد ص آمده است و در گفتارش هیچ گونه تناقض و اختلافی وجود ندارد، به این صورت است که می‌فرماید: « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»  (یس: 82)

«هر گاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو و آن هم می‌شود».

 

سوّم: مخلوط شدن و حلول سرشت خدایی با سرشت و طبیعت انسانی

مسیح نزد مسیحیان در آنِ واحد دو مسیح است!! یکی با سرشت و طبیعت الهی و خدایی و دوّمی دارای سرشت انسانی، پس در بین دو طبیعت و سرشت قرار می‌گیرد، یکی الهی و ازلی و دیگری انسانی، که بین آنها اتحاد و یکی شدن وجود دارد. و از طرف حضرت مریم پاکدامن اساس طبیعت الهی و انسانی به آن چسبیده و جوش خورده است.

این گمان مسیحی‌ها از چند جهت به قول وحدت وجود‌ی‌ها در رأس آن‌ها ابن‌عربی شباهت دارد. که در دو کتاب خود به نام (الفصول) و (الفتوحات المکیه) به آن اشاره کرده است.

* ردّ این مطالب

مسیح نزد آن‌ها هم إله و معبود کامل است، هم انسان کامل. ولی إله قبل از این که به مرحله‌ی اتحاد برسد إله است و انسان هم قبل از این که به مرحله‌ی اتحاد برسد انسان است. ولی مسیحی‌ها می‌گویند بعد از اتحاد إله تمام و انسان تمام خواهد شد، و این قولی باطل است. چون انسان از روح و جسم تشکیل شده است و به مجموع روح و جسم انسان می‌گویند، این طور نیست که انسان فقط روح یا فقط جسم باشد.

اگر چنان چه اتحاد (حلول طبیعت الهی و انسانی) واقعیت داشت درست بود که گفته شود: مسیح نصفش سرشت خدایی و نصف دیگرش سرشت انسانی است و مرکب از هر دو تا است. ولی درست نیست گفته شود: مسیح انسانی کامل و خدایی کاملی است، چون این جمعِ بین دو ضد می‌باشد و معلوم است اجتماع الضدین (دو ضد با هم جمع شوند) محال است.[14]

وحی خداوند این قضیه را با تفصیل بیان می‌کند، خداوند می‌فرماید: « وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ»   (مائده: 116)

«و (خاطرنشان ساز) آنگاه را که خداوند گفت: ای عیسی پسر مریم آیا تو به مردم گفته ا‌ی که به جز الله من و مادر را هم دو خدای دیگر بدانید (و ما دو نفر را نیز پرستش کنید؟) (عیسی) گفت: (خداوندا) تو را منزّه از آن می‌دانم که دارای شریک و انباز باشی، مرا نسزد که چیزی را بگویم (و بطلبم که وظیفه و) حق من نیست، اگر آن را گفته باشم بی‌گمان تو از آن آگاهی، تو (علاوه بر ظاهر گفتار من) از راز درون من هم با خبری – ولی من (چون انسانی بیش نیستم) از آن چه بر من پنهان می‌داری بی‌خبرم زیرا تو داننده‌ی رازها و نهان‌هایی (و از خفایا و نوایای امور باخبری.)

هم اکنون این سؤال را مطرح می‌کنیم: که چه چیزی سبب شده است مسیحی‌ها حضرت عیسی علیه السلام را خدا قرار دهند؟

جواب: غلوّ[15] و زیاده‌روی در مورد حضرت عیسی علیه السلام از جانب مسیحی‌ها، در حالیکه خود حضرت مسیح این غلوّ و افراط را ردّ می‌کند. همانطور که در انجیل مرقس اصلاح شده‌ی دهم شماره 18 می‌گوید: (یسوع به او گفت چرا مرا صالح صدا می‌زنی؟ هچ کس جز یک نفر صالح نیست و آن الله است.)[16]

خداوند مسیحی‌ها و اهل کتاب را با این صفت غلوّ و افراطی گری توصیف می‌کند، آن جا که می‌فرماید: « قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَا ی قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَا ی السَّبِيلِ»  (مائده: 77)

«بگو: ای اهل کتاب به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط را مپوئید و از أهوا ی و امیال گروهی که پیش از این گمراه شده‌اند و بسیاری را گمراه کرده‌اند و از راه راست منحرف گشته‌اند پیروی نکنید.

ابن جریر طبری رحمه الله می‌گوید: خداوند در این آیه حضرت محمد ص را مورد خطاب قرار داده است و می‌فرماید: ای محمدص! به این افراط گرایان مسیحی که اهل کتاب یعنی دارای انجیل هستند بگو در دین و آیین خود افراط و زیاده‌روی نکنند هم‌چنین در سخنان‌تان و گفتارتان نسبت به حضرت عیسی علیه السلام افراط و زیاده‌روی نکنید و در اثر این افراط از حق تجاوز کنید و بسوی باطل روی آورید و در نتیجه عیسی علیه السلام را خدا یا پسر خدا قرار دهید. بلکه بگویید او بنده ی خداست و او واژه‌ی خدا یعنی پدیده‌ی فرمان خدا کُن (بشو) است که خدا آن را به مریم رسانده است و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند او دارای روحی است که از سوی خدا به کالبدش دمیده شده است.

پس از هوی و هوس قوم و ملّتی که قبلاً گمراه شده‌اند و بسیاری از مردم را نیز گمراه کرده‌اند پیروی نکنید. همچنین در مورد حضرت مسیح علیه السلام از هوا و هوس‌های قوم یهود که قبل از شما از راه هدایت گمراه شده‌اند تبعیت و پیروی نکنید.[17]

پیامبر اسلام حضرت محمد ص می‌فرماید: «لا تَطرونی کَما أَطرتِ النصاری ابْنَ مَرْیَمَ فَإِنَّما أَنَا عبدُهُ فَقُولُوا عبدالله ورسولُه»[18].

ای مسلمانان، بیش از حد مرا به ناحق در من غلو نکنید همان طور که مسیحی‌ها عیسی پسر مریم را به ناحق و باطل بیش ازحد خودش مدح کردند، بلکه من عبد و بنده‌ی خدایم .بگویید بنده‌ی خدا و فرستاده او.

امام حافظ[19] احمد بن علی بن حجر عسقلانی در کتاب خود فتح الباری[20] می‌گوید: ألإطرا ی: یعنی مدح و تعریف باطل و غیر واقعی وقتی گفته می‌شود: أطریت فلانا یعنی او را مدح و تعریف کردم و در مدح او افراط ورزیدم، فرموده‌ی پیامبر ص که می‌فرماید: «کَما أطرَّتِ النصاری ابن مریم» یعنی این که آن‌ها او را خدا و ... قرار دادند.[21]

 

چهارم: اعتقاد در مورد روح القدس

روح القدس اقنومی از اقنوم‌های مجسم یا تعدد است. أقنوم در اصل کلمه‌ای سریانی به معنی شخصی که مستقل و از غیر خود بی‌نیاز است. و أقنوم الجسد مرحله‌ای از مراحل سه‌گانه برای ذات الله تعالی است.

مسیحیت ارتدکس به خاطر این که مسیحیت کاتولیک به تعدد اقنوم‌ها معتقد هستند از آن‌ها جدا شده‌اند. کاتولیک‌ها ضمن اعتقاد به تعدد اقنوم‌ها معتقد هستند که در رتبه و درجه دارای اتحاد هستند و به خدای واحد و متجسد دارای صفات سه گانه ایمان دارند. مسیحیان ارتدکس مدعی هستند که اقنوم روح القدس همان الله خودش است. (مرحله‌ی سوم) کتاب تورات و انجیل از خطا و غلط هنگام نوشتن معصوم و محفوظ بوده‌اند و به خاطر این عصمت غلطی در آن پیدا نمی‌شود. این یک دیدگاه انحرافی برای روح‌القدس از جانب مسیحی‌ها می‌باشد.

اما در اسلام منظور از روح القدس حضرت جبرئیل امین علیه السلام است، آن کسی که از طرف خدا برای حضرت عیسی علیه السلام وحی آورد. خداوند می‌فرماید: « وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَا یكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ »(بقره: 87)

(ای گروه یهودیان، به یاد بیاورید آن گاه را که) ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و در پی وی پیغمبرانی فرستادیم . (از جملة آنان) به عیسی پسر مریم معجزه‌ها و دلائل روشن بخشیدیم و او را به وسیله‌ی روح القدس (که جبرئیل است) تأیید نمودیم و نیرویش دادیم آیا (جز این است که) هر زمان پیغمبری (از اینان) بر خلاف میل و آرزوی نفس شما چیزی را آورد گردن افراختید (و خود را بزرگتر از آن دانستید که از او پیروی کنید و به این هم بسنده نکردید) بلکه عده‌ای را تکذیب نمودید و دروغگو خواندید و جمعی را کشتید».

 

پنجم: حکم اسلام در مورد عقیده‌ی تثلیث

خداوند وحی را برای ترساندن مسیحی‌ها در ایجاد عقیده‌ی تثلیث نازل کرده است، او می‌فرماید: « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً »(نسا ی: 171)

«ای اهل کتاب، در دین خود غُلوّ نکنید (و دربارة عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و دربارة خدا جز حق مگوئید (او را به اوصاف ناشایستی همچون حلول و اتحاد و اتخاذ همسر و انتخاب فرزند نستائید) بی‌گمان عیسی مسیح پسر مریم فرستاده‌ی خداست (یکی از پیغمبران است و پسر خدا نیست آن گونه که شما می‌پندارید) و او واژه‌ی خدا (یعنی پدیده‌ی فرمانِ کُنْ) است که خداوند آن را به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که) از سوی خدا (به کالبدش دمیده شده است) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید. (و الوهیت را خاص خدا بدانید و هیچ یک از انبیا ی را در الوهیت انباز خدا نسازید) مگوئید که (خدا) سه تا است (بلکه خدا یکتاست و جز ی الله خدای دیگری وجود ندارد از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما نیست. خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد. (چگونه به انباز و زن و فرزند نیاز خواهد داشت.) و حال آن که از آنِ اوست آن چه در آسمان‌ها و آن چه در زمین است و کافی است (که تنها) خدا مدبّر (مخلوقات) خود باشد».

بعد از هشدار بالا حکم خداوند مانند صاعقه‌ای سوزان و کمرشکن نسبت به مسیحی‌ها به خاطر تغییر و تحریف دینشان صادر و نازل می‌شود. از جمله:

1- قوله تعالی: « لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَا ی وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ ی قَدِيرٌ »(مائده: 17)

«به طور مسلّم، کسانی که می‌گویند خدا، مسیح پسر مریم است کافرند. بگو اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادر او و همه‌ی کسانی را که در روی زمین هستند هلاک کند چه کسی می‌تواند (کوچک‌‌ترین) کاری بکند (و جلو خدا را بگیرد)؟ از آنِ خداست آن چه در آسمان‌ها و زمین و آن چه میان آن دواست. هر چه بخواهد می‌آفریند و خدا بر هر چیزی تواناست».

کافر بودن آن‌ها به این دلیل است که آن‌ها حق را می‌پوشانند و برای خدا فرزند قائل هستند و با دروغ و تهمت ناروا مسیح علیه السلام را خدا می‌دانند خداوند به پیغمبرش ص می‌گوید ک ای محمد ص به مسیحی‌ها بگو، همان کسانی که بر من تهمت و افترا می‌‌بندند و به خاطر سخنشان که می‌گویند عیسی پسر مریم خدا است از راه راست و هدایت گمراه شده‌اند بگو: چه کسی می‌تواند در مقابل خدا کاری بکند، آن زمان که خداوند چیزی را اراده کند و بخواهد چه کسی توانایی دارد جلو آن را بگیرد؟

چه کسی می‌تواند چیزی از اراده و خواست خداوند بکاهد؟ اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و تمام مخلوقات روی زمین را نابود و هلاک کند چه کسی می‌تواند جلوآن را بگیرد؟ خداوند سبحان به پیامبرش حضرت محمد ص می‌گوید: ای محمد! به این مسیحیان نادان و جاهل بگو: اگر حضرت عیسی علیه السلام به گمان خودتان الله است (و این گونه هم نیست) زمانی که هلاک و نابودی خودش و مادرش آمد می‌توانست جلو آن را بگیرد!

در حالی که مادرش از بین رفت و قدرت و توانایی دفع آن را نداشت پس در این مسائل پند و عبرت برای شما وجود دارد، اگر بخواهید پند بگیرید و اگر دارای عقل و فهم باشید، برای شما دلیل و حجّت است. و بدانید که حضرت عیسی علیه السلام مانند سایر بنی آدم و انسانها بشر است. و تنها خدا است که کسی نمی‌تواند بر او چیره شود، او را شکست دهد و کاری را که بخواهد جلوش را بگیرد، همیشه زنده است، نگهدار جهان وگردانندة امور آن است او کسی است که زنده می‌کند، می‌میراند و ایجاد می‌کند و از بین می‌برد و همیشه زنده است و هرگز نمی‌میرد.[22]

2- و قوله تعالی: « لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ»  (مائده: 72).‌

«بیگمان کسانی کافرند که می‌گویند (خداوند در عیسی حلول کرده است و) خدا همان مسیح پسر مریم است. (در صورتی که خود) عیسی گفته است، ای بنی اسرائیل! خدای یگانه‌ای را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست. بی‌گمان هر کس انبازی برای خدا قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام کرده است. (و هرگز به بهشت گام نمی‌نهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است. و ستم کاران یار و یاوری ندارند. (تا ایشان را از عذاب جهنم برهاند.)

خداوند در این آیات تمام گروهای مسیحی چه ملکیه، یعقوبیه و نسطوریه باشد را کافر قرارداده است[23]. چون معتقد هستند مسیح علیه السلام الله است.

خداوند بزرگتر از این سخنان و پاک و منزّه است. در حالی که حضرت مسیح علیه السلام از آن‌ها پیشی گرفته و گفته است: که من بنده‌ی خدا و فرستاده‌ی او هستم او اولین حرفی که در زمان بچّگی در مهد بر زبان آورد این بود که گفت: « إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ»   من بنده‌ی خدا هستم. نگفت: من الله یا پسر الله هستم، بلکه گفت: « قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا »(مریم: 30)

«(عیسی ؛) گفت: من بنده‌ی خدایم، کتاب انجیل را به من داده و مرا پیغمبر خود قرار داده است».

3- قوله تعالی: « لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»  (مائده: 73).

«بیگمان کافرند کسانی که می‌گویند خداوند یکی از سه خدا است! (اعتقاد به تثلیث) (در صورتی که) معبودی جز معبود یگانه وجود ندارد (و خدا یکی بیش نیست) و اگر از آن چه که می‌گویند دست نکشند (و از معتقدات باطل خود برنگردند) به کافران آنان (که بر این اعتقاد باطل ماندگار بمانند) عذاب دردناکی خواهد رسید.»

حافظ ابن کثیر رحمه الله می‌گوید: این آیه مخصوصاً در مورد مسیحی‌ها نازل شده است. مجاهد و غیر او در مورد شأن نزول این آیه اختلاف نظر پیدا کردند، بعضی می‌گویند منظور کفّار مسیحی است که معتقد به أقنوم‌های سه گانه هستند که شامل اقنوم پدر، اقنوم پسر و اقنوم کلمه می‌باشد، همة این‌ها از پدر به سوی پسر سرچشمه می‌گیرند که خداوند از این سخنان پاک و منزه و بزرگتر است.

سدی و غیر او می‌گویند: در مورد این مسیحیان نازل شده که حضرت عیسی علیه السلام و حضرت مریم علیها السلام را دو خدا با الله می‌دانند و در نتیجه با این اعتبار الله را سومین خدا به حساب می‌آورند.[24]

شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: کافر بودن مسیحی‌ها از جهت عمل آن‌ها است که بدون فهم و علم و آگاهی آن را انجام می‌دهند، آن‌ها انواع عبادت‌ها را بدون اینکه از طرف خدا تعیین شده باشند انجام می‌دهند و نسبت به خدا چیزهایی می‌گویند که نسبت به آن کمترین آگاهی و علم ندارند.[25]

پنجم: اعتقاد مسیحی‌ها به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی ؛. چیزی که بسیار جای تعجب است مسیحی‌ها گمان می‌برند عیسی علیه السلام به دار آویخته شده است و مرده و نفس و روح ناطق از او جدا شده است. و جسد و جسم او تبدیل به جثّه‌ای بدون روح گشته است.

در انجیل متی اصلاح شده 27 شماره 26 آمده است: (... أما یسوع به او شلاق زد و او را تسلیم دشمن نمود تا به دار آویخته شود.)[26]

و در شماره 38 همین مبحث بالا آمده است:

(در آن زمان دو تا دزد با او به دار آویخته شدند، یکی طرف راست و دیگری طرف چپ.)[27]

در موضوع اعمال رُسُلْ تصحیح دوم شماره 23 آمده است:

(... و با دستان انسان‌های گناهکار و عاصی او را به دار آویختند و به قتل رساندند.)[28]

* رد این عقیده

انجیل عقیده‌ی به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام را مردود می‌داند. در انجیل متی اصلاح شده‌ی 27 شماره 39 الی 40 با این عبارت آمده است:

(و کسانی که از کنار او گذر می‌کردند به او اهانت می‌نمودند و سر خود را تکان می‌دادند و می‌گفتند ای کسی که تندیس و مجسمه را نابود کردی و در مدت سه روز آن را ساختی اگر راست می‌گویی که پسر خدا هستی، از دار اعدام و صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده!)[29]

راستی عقل و فهم آن‌ها کجاست در حالی که این سخنان منطقی را از کتاب خود می‌خوانند؟

ابن تیمیه رحمه الله هنگام ردّ عقیده‌ی مسیحی‌ها خاطر نشان می‌سازد که وارد شدن لاهوت (سرشت خدایی الله) به ناسوت (سرشت انسانی عیسی) یعنی اینکه لاهوت (رب) اوصاف و افعال او تغییر کرده است چون با ناسوت (جسد مسیح) مخلوط شده است. آن جسدی که بعد از خارج شدن روح از آن اوصافش تغییر کرده است. چون لاهوت و ناسوت در نظر آنها یک نهاد و یک طبیعت واحد هستند. پس تغییر ناگهانی که به خاطر کشتن و به دار آویختن برای ناسوت پیش می‌آید نقص را در لاهوت ایجاد می‌کند و سبب می‌شود که کمالاتی که مخصوص اوست از او سلب شود. پس اگر فردی از آن‌ها تغییر ناگهانی را بر لاهوت به خاطر کمال آن نفی می‌کند این نفی از طرف او اعتراف به انفصال و جدایی و استقلال لاهوت از ناسوت می‌باشد.

اما زمانی که گمان ببرند که لاهوت به سبب مرگ از ناسوت جدا شده است بلکه به آسمان صعود کرده است، مسیح که خدای کامل و انسان کامل است طرف راست پدرش می‌نشیند (ناسوت طرف راست لاهوت.) این وضعیت مستلزم آن است که ناسوت مسیح در صفات و احکام با سایر ناسوت‌های دیگر فرق داشته باشد و باید لاهوت به خاطر اختلاط و اتحاد با ناسوت صفات او تغییر کرده باشد و این محال است.[30]

خلاصه‌ی کلام، هرگونه تأویل برای تغییر ناگهانی بر ناسوت به سبب به دار آویخته شدن و همچنین در لاهوت، تأویلی فاسد از آب در می‌آید و حجّت و دلیلی بر ضد خودشان خواهد بود.

خداوند در این رابطه می‌فرماید: « وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا*بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» (نسا ی: 157 – 158)

«و گفته ی آنان که ما عیسی پسر مریم، پیغمبر خدا را کشتیم! در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند ولیکن کار بر آنها مشتبه شد و (متردد گردیدند که آیا عیسی یا دیگری را کشته‌اند و در این مورد با هم اختلاف نظر پیدا کردند و) کسانی که دربارة او اختلاف پیدا کردند (جملگی راجع به او در شک و گمانند و آگاهی به آن ندارند و تنها به گمان سخن می‌گویند و (باید بدانند که) یقیناً او را نکشته‌اند (و قطعاً مقتول کس دیگری بوده است.) بلکه خداوند او را از دست آنان رهاند) در پیش خود به مرتبه‌ی والائی رساند و خداوند چیره (است و بر هر کاری تواناست و) حکیم است. (هر چیزی را برابر حکمتی انجام می‌دهد و سنجیده عمل می‌کند.)

در روایتی از ابن عباس (رضی الله عنهما) آمده است که گفت: زمانی که خداوند خواست حضرت عیسی علیه السلام را به آسمان ببرد از میان دوستداران خودش که به او ایمان آورده بودند و تعدادشان دوازده نفر بود از خانه‌ای خارج شد در حالی که از سرش آب می‌چکید گفت: زمانی فرا می‌رسد بعضی از شما دوازده بار به من کافر می‌شود بعد از اینکه به من ایمان آورده است. بعداً حضرت عیسی علیه السلام گفت: کدام یک از شما حاضر است به شکل و قیافه‌ی من درآید و به جای من کشته شود و جایگاه او نزد خداوند مثل من باشد؟ جوانی که از همه کم سن و سال‌تر بود بلند شد، فرمود: بشین، دوباره حضرت عیسی علیه السلام این سخن را تکرار کرد، باز دوباره همان جوان بلند شد، فرمود: بشین، دوباره سخن بالا را تکرار کرد، باز همان جوان بلند شد، گفت: من حاضرم، حضرت عیسی علیه السلام جواب داد: تو همان کسی خواهید بود که نزد خدا جایگاهت مثل من است. پس شکل و شمایل حضرت عیسی علیه السلام به او داده شد و حضرت عیسی علیه السلام از روزنة که در آن خانه وجود داشت به آسمان کشیده شد. سپس یهودی‌ها آمدند و آن مردی را که شبیه حضرت عیسی شده بود گرفتند و به قتل رساندند و بعد از قتل به صلیب کشیدند و بعضی از آنها دوازده مرتبه به او کافر شدند بعد از اینکه به او ایمان آورده بودند و به سه فرقه تقسیم شدند. گروهی می‌گفت: خدا (الله) تا خواست با ما بود بعداً به آسمان صعود کرد که به آن‌ها یعقوبیه می‌گویند. فرقه دوّم می‌گفتند: پسر خدا تا میل داشت با ما بود بعداً خداوند او را بسوی خود بالا برد، این گروه نسطوریه نام داشتند.

گروه سوم گفتند: عبد و بنده‌ی خدا و فرستاده‌ی او با ما بود سپس خداوند او را بسوی خود برد و اینها مسلمانان هستند، ولی دو گروه کافران بر مسلمانان غلبه کردند و پیروز شدند در نتیجه آنان را به قتل رساندند .اسلام پیوسته خاموش بود تا اینکه خداوند حضرت محمد ص را به پیغمبری برگزید. این روایت با سند صحیح از ابن عباس نقل شده است.[31]

و پیوسته حضرت عیسی علیه السلام نزد خداوند خواهد ماند تا این که فرمان خدا در آخر زمان برای پایین آمدن او فرا رسد، پیامبر اسلام حضرت محمد ص می‌فرمایند: «وَالّذی نفسی بِیَدهِ لَیوشکَنَّ أَنْ ینزلَ فیکُمْ ابنُ مریمَ حَکَماً عدلاً فیکسرُ الصلیبَ، وَیقتُلَ الخنزیرَ، ویَضَعَ الحربَ ویَفیضَ المالُ حتی لایقبلهُ أحدٌ، حتی تکونَ السجدةُ الواحدةُ خیرٌ مِنَ الدنیا وَمافیها».

قسم به آن کسی که جان من در دست اوست، نزدیک است که پسر مریم به خاطر اجرای حکم و عدالت در میان شما نازل شود و صلیب را بشکند و خوک را بکُشد، جنگ و جدال را بردارد و مال و ثروت را بطور مساوی و برابر برای همه قرار دهد بطوری که کسی طالب آن نباشد و وضعیت طوری گردد که تنها یک سجده برای خدا از تمام دنیا و آن چه در آن است بیشتر ارزش داشته باشد.[32]

ابوهریره س می‌فرماید: اگر دوست دارید آیة 159 سورة نسا ی را در این مورد بخوانید، قال تعالی: « وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا »و کسی از اهل کتاب نیست مگر این که پیش از مرگ خود (در آن دم که در آستانه‌ی مرگ قرار می‌گیرد و ارتباط او با این جهان، ضعیف و با جهان بعد از مرگ قوی می‌گردد و پرده‌ها تا اندازه‌ای از برابر چشمش کنار می‌رود و بسیاری از حقایق را می‌بیند) به عیسی ایمان می‌آورد (اما دیگر فرصت از دست رفته است و ایمان و توبه پذیرفته نخواهد شد) و روز رستاخیز گواه بر آنان خواهد بود (و شهادت می‌دهد که او تنها بنده و فرستاده‌ی خدا بوده است و رسالت آسمانی را ابلاغ کرده است.)

باز پیامبر اسلام حضرت محمد ص می‌فرماید: «یَخْرُجُ الدُجّالُ فی أُمتی فَیمکثُ أربعینَ لاأَدری أربعین یوماً أو أربعینَ شهراً أو أربعینَ عاماً فیبعثُ اللهُ عیسَی ابْنَ مریمَ کأنّهُ عروةُ بنُ مسعودٍ فَیطلبهُ فَیهلکهُ...»[33]

در میان امت من دجال خواهد آمد به مدت چهل، حال نمی‌دانم چهل روز، چهل ماه، چهل سال، معلوم نیست، ماندگار می‌شود بعداً خداوند عیسی پسر مریم را مبعوث می‌کند که شبیه عروه پسر مسعود است و دنبال دجال می‌گردد و سرانجام او را به قتل می‌رساند... .)

عقیده‌ی مسلمانان در مورد حضرت عیسی علیه السلام این است که او نمرده و خداوند مستقیماً ایشان را بسوی خود بالا برده است و یهود توان و قدرت پیدا نکردند تا او را به صلیب بکشند بلکه بر آنان مشتبه شد و یک نفر دیگر را به جای او به قتل رساندند و سپس به صلیب کشیدند.

اما مسیحی‌ها در مورد وفات حضرت عیسی علیه السلام دچار عقیده‌ای بسیار منحرفی شدند، آنها می‌گویند: او به صلیب کشیده شد و به قتل رسید پس به خاک سپرده شد و بعد از سه شبانه روز از قبرش بلند شد و به آسمان صعود کرد!!! همانطور که در انجیل لوقا تصحیح 24 شماره 1 الی 9 آمده است:

(در ابتدای هفته، اول سپیده‌دم زنانی که مقداری کافور همراه داشتند و تعدادی از مردم نیز همراه آن‌ها بودند نزد قبر او آمدند، دیدند که سنگِ روی قبر آن چرخیده است، وارد قبر شدند ولی جسم و جسد خدا یسوع را ندیدند، در این حال که زنان متحیر و سرگردان بودند دو مرد با لباس آراسته و مزیّن پیش آن‌ها ایستادند، زنان با مشاهده‌ی آن‌ها ترسیدند و سرشان را پایین انداختند و به زمین نگاه می‌کردند، آن دو مرد گفتند: چرا زنده‌ای را در میان مرده‌ها جستجو می‌کنید؟ او این جا نیست بلکه بلند شده است! بیاد آورید چگونه با شما حرف زده در حالی که از شما دور شده و نزد خداست، او می‌گوید: لازم است پسر انسان تسلیم گروهی از مردم عاصی و گناه کار شود و به صلیب کشیده شود و در روز سوم بلند شود. این گفته‌های او را بیاد آورید و بعداً از سر قبر او برگشتند.[34]

استاد احمد دیدات به دنبال مطلب بالا می‌گوید:

چرا آن سنگ چرخیده شده بود؟ چرا کفن‌ها پاره شده بودند؟

جواب: چون محال است یک جسم مادی محسوس خارج شود و سنگ درب قبر را بگیرد، و همچنین یک بدن طبیعی نمی‌تواند در خارج از قبر راه برود در حالی که کفن‌ها او را پوشانده‌اند![35]

اگر چنان چه حضرت مسیح علیه السلام خدا بود چطور به صلیب کشیده می شود و می‌میرد و به خاک سپرده می‌شود؟ و هیچ گونه حرکتی از خود نشان نمی‌دهد و کاملاً بی‌حرکت است؟ و اگر انسانی کامل است چطور بعد از مرگ بلند و از قبر خارج می‌شود؟ سنگ قبر او می‌چرخد و او هم می‌رود؟!

 

ششم: گناه و کفارة آن

مسیحی‌ها معتقد هستند که حضرت عیسی علیه السلام به این خاطر به صلیب کشیده شد – البته به گمان آنان – تا کفاره‌ی گناه حضرت آدم علیه السلام باشد که خداوند او را در بهشت از خوردن آن درخت منع کرد ولی او از آن خورد، آن بهشتی که بشریت وارث آن بود! آنها گمان می‌برند که مسیح علیه السلام یا یسوع نجات دهنده و جان فدا است.

عقیده‌ی فدا (آزاد کردن، رها نمودن) نزد مسیحی‌ها به سه دسته تقسیم می‌شود:

1-    گناه اصلی

2-    ایمان و اعتقاد به اینکه عدالت خدا ایجاب می‌کند که قصاص باید با ریختن خون باشد به خاطر بهای گناه!

3-    ایمان و اعتقاد به این که یسوع مسیح با مرگ خود بر روی صلیب بهای تمام گناهان مردم را پرداخته است و قربانی شدن عیسی تنها راه نجات برای همه‌ی کسانی است که به او ایمان آورده‌اند.

اما کفاره گناهها بعد از مسیح به این شیوه است که شخص گناهکار نزد کاهن می‌رود و گناهان خود را برای او بازگو می‌کند. بعد از اعتراف گناهان او بخشیده می‌شود. این اعتراف‌ها در طول حیات و زندگی چند بار تکرار می‌شود. ولی از سال 1215 حداقل یک دفعه لازم و واجب شده است. و برای این مطلب به آن چه که در انجیل یوحنا اصلاح شدة بیستم شماره‌های 22 و 23 آمده است، استناد می‌کنند.[36]

(و زمانی که گفت این جوانی بسیار شاداب است و به آنها گفت به روح القدس روی آورید، هر کسی از شما طلب آمرزش گناهانش را بکند بخشیده می‌شود و هر کس گناهانش را نگه دارد و اعتراف نکند، گناهانش ماندگار خواهد شد.[37]

غسل تعمید هم این گونه است که افراد با فرو رفتن در آب یا پاشیدن آب روی فرد با نام پدر و پسر و روح القدس به نیّت پاک کردن نفس از گناهان و اشتباهات صورت می‌گیرد.[38]

* رد این عقیده

این تهمت ناروا و این توصیه‌ی نادرست و خیالی در زندگی حضرت عیسی علیه السلام که همیشه با شاگردانش بوده دیده نشده است، حتی به صورت خواب هم چنین چیزی از طرف او انجام نگرفته است. و اصلا چنین چیزی به صورت شک و گمان نیز در زندگی او روی نداده است. چون این مسائل درست چیزهای خیالی و آرزوهای نفسانی هستند.[39]

 

هفتم: اعتقاد مسیحی‌ها دربارة حضرت محمد صلی الله علیه وسلم

مسیحی‌ها علی رغم این که حضرت عیسی ؛در بعضی از گفته‌های خود به آن اشاره کرده است نبوّت حضرت محمد ص را انکار می‌کنند.

* رد آن‌ها

این مسأله به وسیله‌ی مطالبی که در انجیل متی اصلاح شده‌ی سوّم شماره 11 آمده است رد می‌شود:

(من شما را به خاطر توبه کردن، با آب، غسل تعمید[40] می‌دهم، ولی بعد از من پیغمبری می‌آید که از من قوی‌تر است و کسی است که من لیاقت و شایستگی ندارم حتی کفشهایش را بردارم.)[41]

ابن القیم رحمه الله چند سند در مورد نبوّت حضرت محمد ص از انجیل نقل می‌کند، از جمله:

(حضرت مسیح به دوستدارن خود گفت: من خواهم رفت و فارقلیط روح حق، به میان شما می‌آید، از جانب خود با شما صحبت نخواهد کرد، بلکه آن چه که به او گفته می‌شود بیان می‌کند. او دربارة من شهادت و گواهی می‌دهد، شما هم دربارة من شهادت می‌دهید. چون شما از طرف مردم با من هستید و او هر چیزی را که آماده کرده باشد به به شما خبر خواهد داد. فارقلیط به زبان آنها لفظی از الفاظ حمد است، حالا ممکن است منظور احمد، محمد، محمود یا حامد یا چیز دیگری باشد.[42]

خداوند هم در این مورد می‌فرماید: « الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ» (اعراف: 157)

«(به ویژه رحمت خدا را اختصاص می‌دهم به) کسانی که پیروی می‌کنند از فرستادة خدا (محمد مصطفی ص) پیغمبر أمی که (خواندن و نوشتن نمی‌داند) و (وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند.

در جای دیگر خداوند می‌فرماید: « وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَا یهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ»     (صف: 6)

«(و خاطرنشان ساز) زمانی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده‌ی خدا بسوی شما بوده و توراتی را که پیش از من آمده است تصدیق می‌کنم و به پیغمبری که بعد از من می‌اید و نام او احمد (محمد) است مژده می‌دهم، اما هنگامی که آن پیغمبر (احمدمجتبی ص) همراه با معجزات روشن و دلائل متقن به پیش ایشان آمد گفتند: این جادوی آشکاری است.

پیامبر ص می‌فرماید: «أنا دعوةُ ابراهیم، وکانَ آخرُ مَنْ بَشَّرَ بی عیسیَ ابْنَ مریم»[43]

من فراخوان حضرت ابراهیم هستم، و آخرین کسی که مژده‌ی مرا داده است عیسی پسر مریم بود.

الله اکبر ... خداوند حق را ثابت خواهد کرد و آن چه باطل و پوچ است با دستور و فرمان او از بین خواهد رفت. قال تعالی: « بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ »(انبیا ی : 18).

بلکه (ما چنین نمی‌خواهیم و) حق را به جان باطل می‌اندازیم و حق مغز سر باطل را از هم می‌پاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود می‌شود. و ای بر شما (ای کافران) به سبب توصیفی که می‌‌کنید، (از بی‌هدفی جهان و از افترائی که بر خدا و فرستاده‌ی او می‌بندید.)

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

---------------------------------------------------------

([1]) العهد الجدید، ص 4.

([2]) العهد الجدید، ص 118.

([3]) توحید ربوبیت: یعنی اعتقاد به اینکه خالق هستی و کائنات، رازق و نافع و ... فقط خداست. (مترجم)

([4]) مترجم.

([5]) تفسیر القرآن العظیم، (3/139).

([6]) العهد الجدید، ص 218.

([7]) همان کتاب، ص 103.

([8]) همان کتاب، ص 234.

([9]) همان کتاب، ص 8.

([10]) هدایه الجباری فی أجوبه الیهود و النصاری لإمام ابن القیم، ص 147 – 148، با اختصار.

([11]) العهد الجدید مرقس اصلاح شده‌ی 16 شماره 9، ص 115.

([12]) الفصل فی الملل، (2/139 – 142).

([13]) العهد الجدید، ص 189.

([14]) الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح (3/110) با اندکی تصرف.

([15]) غلوّ: یعنی زیاده‌روی و افراط در هر چیزی ... غلا فی الدین یعنی از حدّ آن گذشت. لسان العرب لابن منظور، مادة غلا (5/329).

([16]) العهد الجدید، ص 97.

([17]) جامع البیان فی تفسیر القرآن لابن جریر الطبری، (6/204).

([18]) صحیح بخاری، (4/204)، کتاب الأنبیا ی، باب رقم: 48.

([19]) امام حافظ احمد بن علی بن حجر العسقلانی صاحب کتاب فتح الباری شرح صحیح البخاری است .

([20]) کتاب فتح الباری احادیث صحیح البخاری را شرح کرده است .

([21]) فتح الباری(6/490).

([22]) جامع البیان، (6/104 – 105)، با اندکی تصرف.

([23]) یعقوبیه: گروهی بودند که می‌گفتند: خدا تا آن مدت که میل داشت پیش ما بود بعداً به آسمان صعود کرد. نسطوریه: گروهی بودند که می‌گفتند: پسر خدا مدتی با ما بود بعداً خداوند او را پیش خود برد.

([24]) تفسیر القرآن العظیم، (1/83)، با اختصار.

([25]) اقتضا ی الصراط المستقیم، (1/67).

([26]) العهد الجدید، ص 68.

([27]) العهد الجدید، ص 69.

([28]) العهد الجدید، ص 250.

([29]) العهد الجدید، ص 69.

([30]) برای شرح و تفصیل این مطلب به کتاب (الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح) مراجعه شود. (3/111 – 130).

([31]) حافظ ابن کثیر این روایت را در تفسیر القرآن العظیم آورده است. (1/575 – 576).

([32]) صحیح بخاری، کتاب أنبیا ی، باب نزول عیسی ابن مریم، (4/204).

([33]) صحیح مسلم، کتاب الفتن، باب خروج الدجال، (4/2258)، حدیث شماره: 116.

([34]) العهد الجدید، ص 185.

([35]) من دحرج الحجر – احمد دیدات، ص 23 – 24.

([36]) النصرانیة و الإسلام، ص 65.

([37]) العهد الجدید، ص 243.

([38]) الموسوعة المیسرة فی الأدیان والمذاهب المعاصرة، ص 504 با اندکی تصرف.

([39]) النصرانیة والإسلام، ص 65.

([40]) غسل تعمید در صفحات قبل به آن اشاره شد که عبارت است از : شستشو دادن کودک و غیره به نام پدر و پسر و روح القدس می‌باشد. (مترجم)

([41]) العهد الجدید، ص 7.

([42]) هدایه الجیاری، ص 55.

([43]) حدیث صحیحی است که ابن عساکر آن را آورده است. و شیخ ألبانی در کتاب صحیح الجامع آن را تأیید کرده است. (2/17)، شماره: 1476.