تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

منابع شیعه درباره افتراي تحریف قرآن چه می‏گویند؟

قبل از این‏که دست خواننده را بگیریم و سفری طولانی را شروع کنیم که از نقطه‏ي صفر؛ یعنی نخستین کتاب تألیف شیعه آغاز می‏شود،  دو رأی مختلف و متعارض را كه غالباً در میان منابع تأليف شيعه‏ي مربوط به اين قضيه اظهار وجود کرده‏اند؛ عرضه می‏كنيم. لازم است با آن دو صدا گوش‏فرا دهیم تا بتوانیم این مسأله را از نقطه‏نگاه شیعه را بخوبی درک کنیم و در تصور آن در طی مسیر سفر و گشت و گذار در میتن منابع شیعه در تاریکی قدم ننهیم.

*- ابن بابویه قمی (ت 381هـ) از بزرگان شیعه‏ي زمان خود؛ و صاحب کتاب (من لایحضره الفقیه) كه یکی از چهار منبع مهم شیعه در حدیث می گوید: «اعتقاد ما بر این است قرآنی را که خداوند بر محمد نازل فرموده همین است که هم اکنون در بین مردم متداول است و در بین دفتین(برگ) قرار دارد؛ و هیچ‏گونه کم و زیادی در آن صورت نگرفته؛ و هر کس چیزی غیر از این را در مورد قرآن به ما نسبت دهد دروغ‏گــو است».([1])

   این رأی کسی است که نزد شیعه ملقب به صدوق می باشد،  و جمع زیادی هم از شيعيانش در این رأی از او طرفداری نموده اند.

 *- شیخ مفید(ت413هـ) که شیعه او را رکن الاسلام،  و آیت الله ملک العلام لقب داده اند،  می‏گوید: در مورد اختلاف و ناهمگونی قرآن و کاری که طعنه‏زنندگان با حذف و نقصان بر آن انجام داده‏اند؛ اخباری از جانب ائمه‏ی هدایت آل محمّد صلی الله علیه وسلم  بصورت مستفیض و مشهور روايت شده‏اند»([2]) و می‏گوید: امامیه اتفاق نظر دارند که ائمّه‏ی گمراهی([3]) با بسیاری از تألیف قرآن مخالف بوده و از آن را مقتضاي تنزیل و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم  تحريف كرده‏اند.([4])

این دو قول مختلف و متعارض از دو شيخ و مرجع بزرگ شیعه كه از جهت وحدت زمان و مکان و هوّیت مذهبی يكي هستند،  بلكه اصلاً ابن بابویه شاگرد شیخ مفـیـد است،  پس ما کدام‏یک از دوتن را تصدیق کنیم؟ و کدام قول را رأی معتبر شیعه بدانیم؟ جالب اين‏كه بدانیم دو تن دیگر از مراجع شیعه؛ طوسی و ابن المرتضی- که هر دو از شاگردان شیخ مـفـیــد می‏باشند- همان اعتقاد ابن بابویه (صدوق) را دارند،  و ولي مذهب و دیدگاه اهل تحقیق از شیعه انکار افترای تحریف قرآن است- چنان‏که بعداً می‏آید- امّا هر کدام از این دو رأی مورد تأیید یکی از دو جناح شیعه می‏باشد و و هر دو طرفداران خود را دارند،  و اصلاً هر کدام مدعی است که نظر شیعه همین است،  و هر کس غیر از این را بگوید بر شیعه افترا و تهمت بسته و دروغ می‏گوید،. .. امّا شناخت حقیقت در وسط این دو توده‏ی انبوه کار آسانی نیست و به سهولت بدست نمی‏آید.

امّا وقتی ملاحظه مي‏كنيم كه یکی از ارکان دین شیعه «تقیه» است،  چون می‏گویند «لادين لمن لا تقية له» (دین ندارد کسی که تقیه نداشته باشد) مي‏‏دانیم كه حقیقت همواره زیر ابرهای سیاه دروغ تقیه،  تزویر و انبوهي از تناقض و تعارض و گردنه‏ای از تقیه و کتمان حق محجوب و مخفي خواهد ماند،  براي همين چنان‏که در مبحث تقیه به آن اشاره می‏کنیم؛ دیدگاه واقعی ائمهﻹ حقیقت مذهب ایشان بر بزرگان و مراجع شیعه هم مخفی و پوشیده است،  و آنان هم تشخیص نداده‏اند کدام قول تقیه و کدام حقيقت است؛ و يقيناً یکی از عوامل نابودی و انحراف مذهب أئمه پدیده‏ي تقیه و استمرار غلو و اغراق‏طويي درباره آنان است.

پس لازم است ابتدا تحقيق و بررسي را از این قضیه شروع كنيم و با مقارنه و برابر كردن اقوال و آراء با گوینده و صاحب آن از روی کتاب‏های دیگر او؛ به تحلیل و ارزیابي  بپردازیم و گفته‏های حقیقت را از تقیه جدا کنیم،  از خداوند متعال خواستارم ما را از تعصب،  واتهام وارد کردن نادرست به دیگران محفوظ بدارد و به ما سداد و استواری بر حق را عنایت فرماید.

در واقع قضیه‏ای که اکنون دنبال می‏کنیم بسيار خطير است،  زیرا در صورت اثبات آن؛ موجب اتهام شيعه به خروج از جماعت مسلمانان می‏شود،  آن هم بر مبنای آن اصل که مورد اتفاق مسلمانان است. اکنون تحلیل و بررسی را مطابق این برنامه ادامه می‏دهیم:

اول بررسي کتاب‏هايی که در این زمینه نوشته شده و در تأسیس این کفر در بین شیعه شریک بوده‏اند،  سپس آن را عرضه می‏کنیم،  و با توقف روی آن به تحلیل این جوانب می‏پردازیم: نخستین کتاب که این دروغ در آن ثبت شده،  چه کسی آن را وضع و ابداع کرد،  آراء بزرگان شیعه درباره‏ی آن،. .زیرا این روش برای بیان و تحلیل ریشه‏های این بلا اهمیت زیادی دارد،  و دست‏های سبئیه که در این جنایت مشارکت داشته‏اند بهتر کشف و آشکار می‏گردند،  سپس ازاین لحاظ بحث می‏کنیم که چگونه به سایر کتاب‏های منتقل شد.

بعد از آن به مضامین و محتوای آن کتاب‏ها و نصوص و عبارت‏های مربوط به قضیه‏ی تحریف،  و ارزش و جایگاه آن منبع از نظر شیعه می‏پردایزیم. سپس بحث می‏کنیم از موضوع آراء شیعه پیرامون (مصحف علی) و ادعای وجود مصحف سرّی،  و انکار این دروغ از جانب جمعی از بزرگان شیعه،  و این‏که آن انکار واقعی بوده یا تقیه...و همه این موضوع‏ها را با نمایش و عرضه‏ی مستقیم از خود منابع شیعه انجام می‏دهیم،  مگر در مورد برخی از مسائل که نیاز به تفصیل ندارد. امّا طولانی شدن هر کدام از موضوع‏ها به خاطر اهمّت و خطیر بودن آن،  و نیز به علّت اختلاف آرای مردم نسبت به اتهام شیعه به آن است- همآن‏گونه که اشاره شد-.

 

 

آغاز این إفتراء بر اساس منابع شیعه:

    ظاهرا نخستین کتابي  که در خصوص تحریف قرآن جسارت را به خرج داده،  و چنین افترايی در آن به ثبت رسیده،  کتاب سلیم بن قیس هلالي می‏باشد.([5]) كه ابان  بن ابي عياش آن کتاب را از او روایت کرده است.([6]) غیر از ابان  بن ابي عیاش کس دیگر از سلیم بن قیس احادیث را روایت نکرده است([7])

ابن ندیم گفته،  این کتاب نخستین تأليف شیعه است.([8])

از طرف دیگر؛ شیعه کتاب سلیم بن قیس را بسیار ستوده‏ و آن را معتبر و ارزشمند معرفی كرده‏اند،  ([9])

علی‏رغم این‏که در هیچ کدام از منابع قدیم و کتب معتبره تاریخ و علم رجال،  که به آن اشاره خواهیم کرد نام این مؤلف قدیم ذکر نشده است،  در حالی‏که شیعه او را يكي از بزرگان خود معرفی می‏کنند.([10]) ولي اگر راست می‏گفتند حتما نام او در يكي این منابع مذکور ذکر می‏شد،  اما جز در منابع شیعه نامش ذکر نشده،  و اصلاً يكي متقدمین شیعه شخصیت او را انکار كرده و گفته: «سلیم شناخته شده نیست،  و نامی از او در خبرو روایت نیست».([11])اگر چه مأخرین شیعه این را نپسندند.

علاوه بر همه‏ي اين‏ها کتاب سليم در برگیرنده‏ي خطرناکترین آراء سبئیه يعني (الوهيّت)علی و توصيف او به اوصافي که جز برای خداوند شايسته و برازنده نیست.([12])

اين آخرین حد مبالغه و اغراق‏گویی در ستایش و توثیق و تمجید شیعه از آن کتاب و نسبت دادن روایات آن به اهل بیت نیست،  بلکه از این هم بالاتر؛ آن را اصلی از اصول(تشريع)،  و سری از اسرار آل محمد صلی الله علیه وسلم  معرفي مي‏كنند،  با وجود این‏که کتاب خود حامل سند و برهان جعلی بودن متن و سند آن است،  زیرا از روایات (ابان  بن عیاش) می‏باشد که هم نزد اهل سنّت و هم نزد شيعه متروك يا ضعیف و غير قابل اعتبار است.([13])

همچنین آن سلیم که شیعه مدعی هستند نویسنده‏ی کتاب مزبور است؛ هویّتش مجهول و ناشناخته است،  و شاید جز در توهم و خیال شیعه وجود خارجی هم نداشته. اضافه بر همه این‏ها؛ طُرُق روایات این کتاب مضطرب،  و بخشی از متون آن شباهت زیادی به کتب باطنیه‏ي ملحد؛ و عقايد شیعيان افراطی دارد،  اما مي‏گویند: اضطراب سند و طُرق اشکالی ندارد،  چون در اکثر طُرق کتاب‏هاي اصحاب ما اضطراب وجود دارد.. ولی با این وجود منابع چهارگانه معتبر شیعه از آن نقل قول نموده؛ و آن را یکی از منابع خود قرار داده‏اند.([14])همچنین مجموعه‏ای از عقاید شیعه‏ی غالی و افراطی در این کتاب ثبت شده است.

ولی فاجعه‏اي ناگهانی در موضوع بوقوع پیوست! و برخی از بزرگان شیعه از ماهیّت کتاب سلیم بن قیس پرده برداشتند،  و نقاب چهره‏اش را کنار زدند و هويّت واقعی آن فاش شد،  زیرا چیزی را در مورد آن مشاهده کرده‏ بودند که بر خود واجب می‏دانستند قبل از آن‏که اساس و زیربنای مذهب اثی‏عشری را منهدم گرداند آن را آشکار کنند.

خواننده گمان نکند که آن اشکال قايل شدن به الوهیت علی بن ابي طالب رضی الله عنه ،  يا طعن و تهمت زدن به قرآن کریم،  يا دیگر طعن‏هایی بوده باشد که بر اسلام وارد ‏ساخته،  خیر..،  بلکه آن خطر بزرگ و بلای مهیب که بنای اصلی اثنی‏ عشریه را تهدید به سقوط می‏کرد،  خصوصاً که آن را در کتابی یافته بودند که منبع اساسی و ابجد شیعه و اولين كتابي تألیف شده براي شيعه بود؛ او به جای (12) امام به وجود (13) امام معتقد بود. بنابراین ما دیگر برای نقض آن کتاب زحمتی به خود نمی‏دهیم،  و برای ما همین کافی است که گروهی از شیعه اعتراف کرده‏اند: «آن کتاب بدون تردید جعل و شاختگی است».([15])

شروع كردند به بیان عیوب و نشانه‏های جعلی بودند کتاب،  گفتند: این کتاب مخالفت صریح با تاریخ دارد،  زیرا در این کتاب آمده است  محمد بن ابوبکر رضی الله عنه  هنگام وفات پدرش را نصیحت و موعظه کرده،  چون امامت را از علی غصب نموده،  با اين‏که محمد بن ابوبکر در سال حج وداع متولد شده،  و هنگام وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه  سیزده سال بيش نبوده،  پس چطور پدرش را موعظه كرده است.([16])

و گفتند هويت سلیم بن قیس مجهول،  واسانید کتابش مضطرب و مختلف می‌باشد،  و ائمه را سیزده نفر قرار داده است، ([17])  همچنین در خصوص جعل این کتاب (ابان  بن عیاش) را هم متهم نموده‏اند.([18])

بعضی از معاصرین تاریخ پیدایش آن را اواخر دولت اموی می‏دانند ومی‏گویند این کتاب با هدفي درست ساخته شده است.([19])

و در مقابل؛ گروه دیگر برایشان سخت بود که یک‏جا آن کتاب را از دست دهند؛ که اصلی از اصول آن‏ها و تكيه‏گاه مورد اعتماد بزرگان شيعه بود. آن دسته گفتند: به نظر ما کتاب مشار و الیه را تعدیل کنیم،  و بر موارد فاسد آن توقف کنيم.([20]) هر چند آن مورد فاسد با تغيیر دادن شمار ائمه شیعه از دوازده تن به سیزده،  شالوده شیعه را منهدم می‏کند.

از همین روي برخی از شیعيان نسبت تشکیلات شیعه خرسند نبودند،  و گروهی خواستار بودند که برای رفع اساسی آن مشکل اقدام کنند که شالوه‏ی مذهبشان را به لرزه در آورده،  بنابراین تا وقتي كه با منطق شیعه هماهنگ شد آن را تغییر داده و تعدیلش کردند.

خوانساری به اين تغيير اشاره كرده و می‏گوید: «در آن نسخه‏ي كتاب که بدست ما رسیده؛ عبدالله بن عمر  در خصوص غصب امامت علی پدرش را موعظه نموده نه محمد بن ابوبکر».([21])

حر عاملی گوید: نسخه‏ای که بدست ما رسیده نه هیچ مفاسدی در آن وجود دارد؛ و نه هیچ نشآن‏ها    ی که دال بر موضوع و جعلي بودن آن باشد در آن دیده می‏شود.([22])

 در رابطه با معایب این کتاب از دیدگاه شیعه در دو نسخه‏ي كتاب([23]) تحقيق نمودم،  در هیچ‏کدام از آن‏ها چیزی از آن‏ها را نیافتم،  پس اين دلیل است بر این‏که آن‏ها با میل خود کتاب‏هایشان مورد دست‏برد تغیير و زیاد و کم کردن قرار مي‏دهند،  با این وجود کتاب سلیم همچنان‏که مجلسی و حر عاملی اعتراف مي‏کنند،  بعنوان يك منبع گرانبها و ارزشمند نزد  متاخرین شیعه مطرح است.([24])

توقفی را که بر کتاب سلیم بن قیس داشتیم ضروري مي‏دانستم،  زیرا به ما کمک می‏کند تا دست فرقه‏ي سبئیه در ساختن افتراي تحريف قرآن بیشتر كشف و نمایان گردد،  و با توجه به استدلال و منقولات مذکور إبتداء این تحریف و دروغ از کتاب سلیم بن قیس شروع شده،  كه بان  بن عیاش به آن متهم می‏کنند،  و برخی تاریخ جعل آن را اواخر دولت اموی می‏دانند.

امّا در مورد این‏که چه کسی این بهتان بزرگ را ابداع کرد؛ برخی از بزرگان شیعه ابان را متهم می‏دانند،  قبلاً نیز یادآور شدیم که (مطلی) هشام بن حکم را مورد قرار می‏داد،  یعنی این افترای بزرگ قبل از قرن دوّم مطرح نبوده،  است،  ولي جالب اين‏كه وقتی آراء منسوب به سبئیه را مورد بررسي قرار دادم،  در هیچ منبعي ندیدم که اين مقوله از ابن سبأ نقل شده باشد،  زیرا وی در زمانی زیسته که هنوز نسل دست پرورده‏ي پیامبر صلی الله علیه وسلم  و شاهدان نزول وحی در حال حیات بودند و خیلی سریع تحریف ودروغهای او کشف می‏شد،  بنابراين ابن سبأ جسارت چنین دروغ و افترای آشکار را نداشت،  و چنین افترایی چون باطل بونش بسیار واضح بود؛ به فکرش هم خطور نکرد.

او نگفت قرآن تحریف شده؛ بلکه از این قول عدول کرده و می‏گوید: قرآن جزئی از نُه اجزاء است كه علم آن پیش علی بن ابي طالب است، ([25]) این مقوله مجمل و مبهم است؛ و مقصود آن خیلی واضح نیست،  اما  حسن بن محمد حنیفه (ت 95هـ) در نامه‏ای آن را توضیح داده و می‏گوید: از جمله دشمنان او(علي) ابن سبأ است که نزد ما سر برآورده و (چنین می‏گوید...) ما را به وحی و علمی راهنمایی می‏کند که مردم نسبت به درک و اطلاع از آن گمراه هستند،  و گمان می‏برد که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  نُه دهم قرآن را کتمان نموده،  در صورتی‏که اگر ایشان مي‏توانست قرآن را کتمان کند؛ حتما قضيه‏ي همسر زید بن ثابت را مخفی می كرد،  آنجا که خداوند فرمود:

« وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» (احزاب:37)([26])

( يادآور شو) زماني را كه به كسي (زيدبن‌حارثه) كه خداوند (با هدايت دادن وي به اسلام) بدو نعمت داده بود،  و تو نيز (با تربيت كردن و آزاد نمودن وي) بدو لطف كرده بودي،  مي‌گفتي: همسرت (زينب بنت جحش) را نگاهدار و از خدا بترس. (اي پيغمبر!)  تو چيزي را در دل پنهان مي‌داشتي كه خداوند آن را آشكار مي‌سازد،  و از مردم مي‌ترسيدي،  در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. هنگامي كه زيد نياز خود را بدو به پايان برد (و بر اثر سنگدلي و ناسازگاري زينب،  مجبور به طلاق شد و وي را رها كرد) ما او را به همسري تو درآورديم. تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندگان خود نباشد،  بدان گاه كه نياز خود را بدانان به پايان ببرند (و طلاقشان دهند). فرمان خدا بايد انجام بشود.

پس مشخص می شود این قضيه اؤ مقالات ابن سبأ نیست،  بلکه بعد از او پدید آمده،  اما چه کسی متولی این بهتان و افک عظیم بوده؛ يافتن جواب دست آسان نیست،  و تحلیل آن از روی اسانيد شیعه اهمیت چندانی ندارد،  چون سند برخی از روایت ایشان ننگ و عار به حساب می‏آید،  مانند روایاتی که در کتاب الاحتجاج طبرسی آمده‏اند،  و در در مورد برخی از روایت ایشان قرائنی وجود دارد که دراین اواخر ساخته شده‏اند،  و نیز یکی از روش‏های شیعه (برای پیشبرد اهداف خود) جعل اسناد صحیح برای روایت دروغ و ساختگی است،  پس از لحاظ بررسی سند به نتیجه‏‏ی قطعی دست نمی‏یابیم.

 

گسترش این بهتان در کتابهای شیعه:

همچنانکه ملاحظه كردیم بدایت این جریان طبق گفته خودشان از کتاب سلیم بن قیس آغاز شده،  و آن هم با دو روایت ثابت شده،  ولي بعد از آن با صراحت به چشم نمی‏خورد،  هماگونه كه در اثناي عرضه‏ي روايت تحريف؛ بعد از این بحث خواهد آمد. مثل این‏که مسأله در مرحله‏ی ابتدایی؛ و بدون افزودن جعل و دورغ در اطراف آن باقی مانده،  آن هم در کتابی که از سوی شیعیان مورد انتقاد بوده و ترک شده،  یعنی اگر در قرن سوم کسی پیدا نمی‏شد که دوباره آن اسطوره را زنده و ستون‏های باطلش بازسازی و ترمیم کند و بر آن بفزاید قطعاً حکم مرگ و نابودی بر آن شده بود.

  ولي ابراهیم قمی؛ استاد کلینی آمد و تفسیرش را با آن اسطوره پُر کرد، ([27]) و در مقدمه تفسیرش به آن تصریح مي‏نماید.([28])برای همین است که کاشانی استاد بزرگ شیعه گفته: تفسیرش را با آن پُر کرده و در این باره  غلو و زیاده‏روی كرده است.([29])

همچنین نوری طبرسی گفته است: آقای قُمی در اوّل تفسیر خود به این معتقد(تحریف قرآن) تصريح نموده،  اگر چه در مقدمه تفسيرش گفته‏ در این تفسیر جز از اساتيد خود و افراد معتبر ازکسی دیگر روایت نمی‏کنم؛ اما آن را مملو از اخبار ابن قیس نموده است.([30])

با اين‏كه تفسیر قمی آکنده از اين اعتقاد کفری است؛ ولی سرور و استاى بزرگ شیعیان معاصر «خويی» همه روايات و آثار ابراهیم قمی صاحب اين تفسیر  را موثق ومعتبر معرفي می‏كند.([31])

بعد از قمی شاگردش کلینی (متوفاي328يا 329هـ) ملقب به (ثقة الاسلام) و مؤلف صحیح‏ترین کتاب از میان چهار کتاب معتبر و معتمد در روایت (اصول کافی)،  روایات زیادی از اين اسطوره را از سلیم بن قیس روایت کرد.([32])در حالي كه او خود متعهّد شده بود جز روایات صحیح را نقل نکند([33])

براي همين است كه هر كدام از نويسندگان شیعه که از کتاب کافی روايت نقل كرده باشند به تحریف و نقصان قرآن معتقد هستند،  زیرا بدون اشاره به ضعف و اشکال منبعی که از آن برگرفته،  روایاتی را در این موضوع بیان کرده...([34])

روایات کافی کلینی از نگاه بزرگان رافضه در اعلی درجه‏ي صحت قرار دارد،  زیرا کلینی معاصر سفراي چهار‏گانه كه ادعاي ارتباط با مهدی مخفي شده شیعه بود و همه در شهر بغداد زیسته‌اند.([35])

نكته‏ي جالب توجه اين که ابن‏بابویه قمی بر تمام روایاتی که در رابطه به تحریف قرآن وارد شده حكم به جعل و ساختگی بودن کرده،  با این‏که تعدادی از آن روایت در در (اصول کافی) هستند كه او را چنین توصیف نموده‏اند و تا آخرین حد آن را معتبر قلمداد کرده‏اند.

وقتي به (مرآة العقول) مجلسی مراجعه کردم دیدم حکم به ضعیف بودن برخی احادیث (کافی) کرده،  لیکن بر روایاتی که در مورد تحریف قرآن آمده‏اند حكم به صحت كرده است([36])همچنین الشافی شرح الکافی([37])

و در سال (1401هـ) یکی ازبزرگان شیعه به نام  محمد باقر بهبودی کتابي را درسه جلد تألیف نمود و اسم آن را (صحیح الکافی) گذاشت،  و با مراجعه به آن دیدم که نویسنده کتاب تلاش زیادی بخرج داده و هر روایتی در باره‏ي تحریف قرآن در آن موجود بوده حذف كرده،  نه تنها همين؛ بلکه تعدادی از باب‏هايش را کاملاً انداخته است.([38])

ولی ما نمی‏دانیم آیا صاحب صحیح کافی این تصرفات را از روی تقیه انجام داده؛ یا حقیقت دارد؛...خصوصاً كه او احادیثي را حذف نموده که علامه مجلسی در(مرآة العقول) و صاحب (الشافی) آن‏ها را صحیح تلقی کرده‏اند. 

همچنین در طبقه و ردیف کلینی،  عیاشی تفسیري به نام (تفسیر العیاشی) دارد که اسطوره‏ی تحریف قرآن در چندین جای آن بصورت متفرق جای گرفته. ([39])كه آن هم یکی از منابع معتبر آنان می‏باشد. علی‏رغم این‏که بعضی از روایاتش فاقد هرگونه سند ومدرک می‏باشند،  و مجلسی در توجیه آن می‌گوید: كساني كه از آن نسخه‏برداری کرده‏اند آن را حذف کرده‏اند.([40])

در قرن سوم هجری،  فرات بن ابراهیم کوفی هم تفسیری را به نام،  «تفسیر فرات» نوشت ([41])  در حالی‏که او هم راضی شده از آن اخبار کفر آمیز را نقل كند.([42]) و تفسير فرات هم  يكي از منابع معتمده شیعه است.

همچنین در قرن سوم محمد بن ابراهیم نعمانی هم برخی از این روایات تحریف قرآن را در کتاب «الغیبه» آورده ([43])كه این کتاب را از معتبرترین و استوار‏ترین کتابهای آنان می‌باشد ([44]). 

شاید این عقائد خطرناک را از استادش  یعنی کلینی بدست آورده باشد،  وحتی گفته اند وی کتاب کافی را نوشته،  ویا کلینی رادرتألیف آن یاری داده است.([45])

  و از جمله افراد کینه‏توز و حاقد آن دوران،  ابو القاسم کوفی است،  اگر چه بعضی از کتاب‏های شیعه وی را به إفراط وغلو متهم نموده اند([46])

و رافضی معاصر صاحب کتاب «الاستغاثه» هم بر خود گواهی داده که بر این راه و منهج گمراه وگمراه‏کننده‏ي اعتقاى به تحريف و نقصان قرآن قرار دارد.([47]) و نجاشی کتاب «التبدیل و التحریف» را به او نسبت داده است.([48])

صاحب فصل الخطاب،  این کتاب و کتاب‏های مشابه آن هم اکنون مفقودند و دردسترس نیستند.([49]) نویسنده الاستغاثه مستقیما بعضی روایات تحریف و کفرآمیز از قمی نقل كرده‏ است.([50])

و بعد از آنان شیخ مفید (ت 413هـ) را می‏بینیـم که در کتاب (اوائل المقالات) خود اجماع فرقه‏ي شیعه بر این منکر را ثبت نموده است.([51]) و برخی از آن روايات را در بعضی از کتاب‏هايش از جمله الارشاد([52]) كه از کتاب‏های متعبرشان است نقل کرده كرده‏ است.([53])

در واقع وجود آن همه مؤلفات ضخیم و فراوان،  براي مسلمان شك و تردیدی باقی نمی‏گذارد که در وراي این قضیه؛ توطئه‏ی افراد بی دین و حاقد عليه كتاب الله و دین اسلام و پیروانش فعال بوده،  سپس دیگران از آن‏ها تبعیت کرده‏اند - همآن‏گونه كه در تحليل نصوص و روايات اين اسطوره خواهد آمد. زیرا هیچ دلیل و شبهه‏ای در قرآن نیست که شذوذات و ادعاهای بی‏اساس تأییید کند،  و چنین ایده‏ای در قرآن اصل و پایه ندارد،  و چون نمي‏توانند هیچ‏ تغییری در آیات قرآن بوجود آورند آن‏گونه که در سنّت مطهّر ایجاد کردند؛ ولی از سوی علمای ماهر و کارشناش نیرنگشان کشف گردید. پس وقتی که نتوانستند چیزی در قرآن بوجود آورند؛ چون قرآن بسی بالاتر از آن است که بتوانند در آن رخنه کنند؛ گفتند: در قرآن نقص و تغییر صورت گرفته- چون دروغ و شایعه برای حاقد کینه‏توز آسان است-.

ظاهراً طرح این دعوی برای اقناع پیروان آخوند‏های شیعه بوده که فریاد سرداده‏اند چرا قرآن به ائمه و عقایدشان اشاره نکرده! چنین به نظر می‏رسد بزرگان شیعه در قرن سوم و چهارم هجری در تبلیغ این دعوی بسیار با نشاط عمل می‏کردند؛ و روی حرف خود حسابی نمی‏کردند،  ولی با بدترین عواقب کارشان روبرو شدند،  و در مقابل عموم رسوا و مفتضح شدند؛ و نفاق و ستیزه‏جویی ایشان با اسلام آشکار شد و پیوندشان با اسلام و مسلمین و اهل بیت قطع گردید.

بنابراين در قرن چهارم سرور و استاد بزرگ علماي شیعه و مشهور به رئیس المحدثین شیعه (ابن بابويه قمي) صاحب کتاب (من لایحضره الفقیه) كه یکی از چهار صحاح شيعه در حدیث است،  و متوفاي سال (381هـ) برائت و بيزاری تشیع را از این عقائد اعلام کرد([54])

همچنین شریف مرتضی متوفای سال (436هـ) این مقوله را انکار نموده،  همچنان‏که ابن حزم([55]) بیان کرده؛  شریف مرتضی صاحبان این افکار را کافر دانسته. و برخی از علماي شیعه هم انکار او را نقل نموده‏اند،  مانند طوسی([56]) و طبرسی([57])،  و شیخ طوسی طبرسی هم که از بزرگان شیعه هستند؛ هر دو به انکار ورد این مسئله پرداخته‏اند.([58])

 ما در این‏جا -به خواست خدا- به نقل سخنان آنان در این باره می‏پردازیم،  و آن‏ها را با دیگر اقوال و گفته‏هایشان در کتاب‏هايشان مقایسه خواهیم ‏کرد كه آن‏را انکارکرده. اما باید دانست با وجود انکار مسأله از طرف جمعي از علمايشان،  قضیه خاتمه نیافته است،  بلکه در قرن ششم هجری باري دیگر طبرسی صاحب الاحتجاج  کتاب‏هایش را از این كفر مملو ساخت.([59]) و مجموعه‏اي از روایات بدون سند را در آن ثبت کرد،  و در مقدمه کتابش ادعا می‏کند كه به علّت این‏که همه آن روایات نزد شیعه مشهور و مورد اجماع شیعه هستند؛ اکثرشان را بدون ذکر اسناد نقل نموده،  و می‏گوید: «اکثر اخبار را بدون ذکر سند آورده‏ام؛ یا به خاطر وجود اجماع بر آن‏ها  ،   یا موافق عقل است،  یا در کتاب‏های سیره و دیگر منابع؛ بین مؤلف و مخالفین مورد اتفاق است.([60])

این طبرسی که آشکارا به این کفرها اقرار می‏کند؛ معاصر ابي الفضل طبرسی (صاحب مجمع البیان) است که اين مقوله را انکار مي‏كند،  و شیعه را از این عقائد مبرا می‌داند([61])

ظاهراً انکار این چهار نفر مذکور و مشهور شیعه در زمان مناسب و ضروری (و به خاطر تقیه) و در شرایط حاد بوده،  یا این‏که بصورت سرّی مقوله‏‏ی تحریف قرآن را تبلیغ می‏کردند،  چون جز در زیر سایه‏ی حکومت صفوی نشاطی را در نشر و تبلیغ آن بصورت ظاهری و آشکار و گسترده مشاهده نمی‏کنیم،  ولی دولت شاهد برانگیخن اسطوره‏ی تحریف قرآن و اختراع روایاتی در این زمینه بود،  و از جانب مجموعه‏اي از آخوندهای دربار صفوی با نشاط و شدّتی بیش از قرن سوّم به ترویج و گسترش این این کفر پرداختند. بطوری‏ که ملاحظه می‏کنیم اسطوره‏ی کفرآمیز تحریق قرآن که در کتاب سلیم بن قیس با دو روایت تأکید شده،  اکنون (در دوران صفویه) نعمت الله جزایری اعتراف می‏کند که بیش از (2000) روایت بر آن نقل شده!!!.([62])

و بزرگان دربار صفوی امثال مجلسی در بحار الانوار([63])،  و كاشاني در تفسير صافي([64])،  و بحرانی در البرهان([65])،  و نعمت الله جزایری در الانوار النعمانیه ([66])و کتاب‏های دیگرش،  و ابوالحسن شريف (در مرآﺓ الانوار)([67])،  و مازندرانی شارح الکافی و غیره در زیر سایه و حمایت دولت صفوی در دامنه‏ای وسیع و گسترده عهدا‏دار نشر و ترویج این افترای عظیم شدند که در آن زمان تاد حد زیادی تقیه و پنهان‏کاری از میان برداشته شد.

در قرن سیزدهم شیعه در این موضوع کاملاً دچار رسوایی و افتضاح شدند،  زیرا حسین نوری طبرسی که مورد تعظیم و بزرگداشت شیعه است([68])،  کتابی را پیرامون این کفر تألیف نمود که کل اسطوره‏های شیعه را در آن قضیه جمع‏آوری کرد،  و آن را «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب ربّ الارباب» نام‏گذاری کرد.([69]) بنابراین کتاب مزبور برای همیشه لکه‏ی ننگی شد بر چهره‏ی شیعه،  چون نویسنده همه روایات متفرقه و اقوال  و نظرات پراکنده‏ی بزرگان و اساتید شیعه را برای اثبات آن کفر جمع‏ کرده....و آن‏گونه که در پاسخ رد او در آخر کتاب روشن است؛ او این کتاب را برای مواجهه با جناحی از شیعیان نوشته که از هضم آن اسطوره ابا داشتند و آن را قبول نداشتند.([70])

نوری طبرسی با تألیف این کتاب همان اسرار و مخفیات شیعه را در این زمینه آشکار کرد،  و آن کتاب«بلندگو»یی بود که تمام نقشه‏های و دسیسه‏ها و دشمنی‏ و ستیزی که آن قوم سال‏های سال علیه قرآن و اهل قرآن کشیده بودند و در زوایای کتاب‏هایشان پنهان شده بود آشکار کرد و به گوش همه رساند. آن ملحد که طبرسی نامیده می‏شود هدف خود را از نقشه و طرحی که علیه کتاب الله کشیده؛ در مقدمه‏ی کتابش چنین بیان می‏کند:

« بنده‏ی گناه‏کار و بدکردار حسین بن محمد تقي الدين طبرسي،  خدا او را از واقفين به درگاه خود و متمسكين به كتابش گرداند!،  می‏گوید: این کتاب لطیف و سِفر شریف را جهت اثبات تحریف قرآن و فضایح اهل ستم و عداوت و ستیز نوشته‏ام،  و آن را « فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب ربّ الارباب » نام گذاشته‏ام،  و حکمت‏های بدیع و نوظهور چنانی در آن به ودیعه گذاشته‏ام که چشم را روشن می‏گرداند،  خواستارم از کسی که بدکاران همه چشم  به رحمتش دوخته‏اند؛ آن را برایم مایه‏ی نفع و سود قرار دهد  در روزی که مال و فرزند سود ندارند».([71])

ببین چگونه آن مجوسی با برای فریب افراد ساده و بی‏خبر از نقشه‏ی پلیدش با پوشش ریا و دروغ خود  را پوشانیده. ولی با این حال برخی در صدد برآمده‏اند روی هدف و آرمان پلیدش پوشش بگذارند و می‏گویند هدف طبرسی جمع‏آوری این اخبار و روایات شاذ و نادر بوده،  ولی در واقع به تحریف قرآن اعتقاد ندارد([72])ولي چنین حرف‏ها تقیه‏ی آشکار است و نمی‏توانند با آن دفاع کنند و تنها با دقت نظر در عنوان کتاب؛ و حتی قبل از خواندن مقدمه‏ی آن برای هیچ کس شبه‏ای باقی نمی‏ماند،  و روشن است که وی عمدا و اعتقادا این کتاب را نوشته است كه لباس ننگ رسوايي بود بر تن شیعه پوشید. بعد از پوشیدن لباس ننگ و رسوایی بر تن شیعه و نوشتن آن کتاب،  و بعد از فضیحت و بی‏آبرویی آن قوم،  جمعی از شیعه‏های معاصر از این مقوله کفرآمیز اظهار برائت کردند و به انکار آن پرداختند،  مانند آقای بلاغی در (آلاءالرحمن)([73]) و محسن امین در کتاب (الشیعه بین الحقائق و الاوهام) ([74]) و عبدالحسین شریف الدین در (اجوبة مسائل جارالله)([75])  و خويي در تفسیر البیان([76]) و محمد حسین آل کاشف الغطاء در (اصل الشيعة وأصولها) ([77]) و محمد جواد مغنیه در (الشیعة فی المیزان)([78])،  و انشاءالله درفصل،  شیعه های معاصر وارتباطشان با گذشتگان خود به نقد و بررسی قوال و آراء آنان می‌پردازیم.

آیا همه آین‏ها را رها کنیم و به رأی اشعری رگردیم که می‏گوید: شیعه در این مسأله بیش از یک رأی دارند و همه بر این گمراهی متفق نیستند،  و نیز می‏گوید: شیعه دو گروه هستند: گروهی در این مسأله غلو و افراط نموده و گروه دیگر مسیر حق را پیموده‏اند،  همآن‏گونه که برخی دیگر از منتسبين به اهل سنت  گفته‌اند همان‏طونه كه طونه كه گذشت،  و برخي شيعه هم چنین پنداشته‏اند. ولي حقيقت اين است هر شيعه‏اي كه اين اعتقاى را از  شيعه نفي كرده به منظور تقیه چنین گفته،  همان‏گونه که نعمت الله جزایری که از طرفداران اسطوره‏ی تحریف است،  رأی مخالفان از شیعه را با تقیه توجیه می‏کند([79])،  همآن‏گونه که به تحلیل و بررسی آن خواهیم پرداخت.

 گروهی افراطی و متشدد که تا آخر به این مقوله معتقد هستند،  وگروهی معتدل ومیانه رو که هرگز چنین اعتقادی ندارند.([80])

 


 سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

----------------------------------------------------------------

([1])ـ الاعتقادات:  ص 101ـ102.

[2] - اوائل المقالات: ص54.

[3] -منظورش بزرگان صحابهy است.

([4])ـ أوائل المقالات:  ص13.

([5])ـ کتاب‏های شیعه درباره سلیم بن قیس هلالی مي‏گویند كنيه‏ي او ابو صادق است،  و از یاران امیرالمؤمنین می‏باشد،  زمانی که  حجاج می‏خواهد او را دستگیر و به قتل برساند به ابان بن ابی عیاش پناه می‏برد،  و تا زمان مرگ نزد او می‏ماند،  و ابان از او روایت نموده،  سلیم بن قیس عاقبت در سال (90 هـ) چشم از جهان فروبست و کتابش را به ابان بن ابی عیاش بخشیدالبرقی/ الرجال:  ص 3-4،  الطوسی/ الفهرست:  ص 111،  اردبیلی/جامع الرواة:  1/374،  رجال الكشی:  ص 167،  رجال الحلی:  ص 82،  83).

[6] - و درباره ابان بن ابی عیاش امام احمد گوید: او متروک الحدیث می‏باشد،  و مدت زیادی مردم احادیثش را اهمال،  و او را منکر الحدیث می‏پنداشتند. ابن معین گوید: حدیث ابان ارزش ندارند،  ابن المدینی گوید: او ضعیف است،  شعبه گفته: ابان در روایت حدیث کاذب است، در سال 138هـ درگذشته. منابع اهل سنت:  تهذیب التهذیب:  1/97-101،  العقیلی/ الضعفاء:  1/38ـ41،  ابن أبی حاتم/ الجرح والتعدیل:  2/295.

اما از دیدگاه اهل تشیع،  ابن المطهر حلی گوید: ابان در روایت حدیث بسیار ضعیف است،  و بعضی از دوستان ما کتاب سلیم بن قیس را منسوب به او می دانند،  اردبیلی هم چنین نظری نسبت به ابان دارد. نگاه: ه:  رجال الحلی:  ص 206،  جامع الرواة:  1/9.

([7])ـ نگاه: ه کن به: الفهرست: ص 219،  خوانساری/ روضات الجنات:  4/67،  رجال الحلی:  ص83،  اردبیلی/ جامع الرواة:  1/374،  البروجردی/ البرهان:  ص104.

([8])ـ الفهرست:  ص219 و الذریعة:  2/152.

([9])ـ مثلا از ابوعبدالله روایت کرده‏اند: «هر کس از دوستان و دوست‏داران ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را پیش خود نداشته باشد و روش و امور ما را نمی‏فهمد و نمی‏داند،  زیرا  ابجد شیعه،  و سری از اسرار آل محمدe است». مقدمه كتاب سليم بن قيس ص: 4،  آغا بزرك طهراني/ الذريعه: 2/152. نگاه: ه:  حاشیه،  وسائل الشیعة:  2/42 ش (4).  و نعمانی گفته: بين علما و راویان حدیث ائمه،  خلافی نیست در این که کتاب سلیم بن قیس هلالی اصل اصول می‏باشد،  و اهل علم و حاملان حدیث اهل بیت از آن بسیار روایت نموده اند،  و از نظر قدمت قدیم‏ترین کتاب،  و تمام محتوای آن منقول از رسول خداe و امیرالمؤمنین،  و مقداد و سلمان و ابي‏ذر،  همنشينان رسول اللهe و امیر المؤمنینt می‏باشد،  و براي اصول مسائل؛ شیعه به آن مراجعه می‏کنند و به آن متكي هستند. نگاه: ه:  النعمانی/ الغیبیة،  ص61ط. الأعلمی بیروت،  ص47 ط. إیران،  و نگاه: ه: وسائل الشیعة:  20ـ210. و مجلسی می‏گوید: کتاب سلیم بن قیس اصلی از اصول شیعه و قدیمی‏ترین کتابي است که در اسلام تصنیف شده،  سپس ضمن نقل چهار روایت از آن اشاره می‏کند که این کتاب را بر علی بن حسین قرائت نمودند؛ او در پایان سلیم بن قیس را تصديق كرد. بحار الأنوار:  1/156-158،  و الرجال الكشی:  ص104ـ105.

([10])ـ تاریخ الطبری فهرس الأعلام أبو الفضل إبراهیم،  تاریخ ابن الأثیر،  شذرات الذهب لابن العماد الحنبلی،  والبدایة والنهایة لابن كثیر،  وطبقات ابن سعد،  لسان المیزان،  التاریخ الكبیر،  و الصغیر للبخاری،  أو تهذیب الكمال للمزی. در واقع شخصیتی که شیعه او را کسی معرفی می‏کنند که در حوزه سیاسی از طرف حجاج تعقیب شده باشد و از نظر انديشه چنین افکاری داشته باشد؛ می‏بایست در بسیاری از کتب سیره نامش ذکر می‏شد،  و ممکن نبود از قلم بیفتد،  و عدم وجود او در این همه منابع اسلامی فوق الذکر خود نشانه شخصیت خیالی است که آنان جهت نیل به اهداف خود آن را ساخته‏اند،

([11])ـ رجال الحلی:  ص83.

([12])ـ در برخی روایات آن علی را به القاب و صفات مورد خطاب قرار می‏دهد و مي‏گوید: یا أول،  یا آخر،  یا ظاهر،  یا باطن،  یا من بکل شئ علیم، (:اي كسي كه به همه چیز آگاهی). و گفته اين اوصاف از طرف خورشید نسبت به علی صادر شده،  و ابوبکر و عمر و مهاجر و انصار صدای خورشید را شنیده‏اند که علی را چنین مورد خطاب قرار داده،  لذا به سجده افتاده‏اند، (كتاب سلیم بن قیس ص 38 چاپ اعلمی،  و ص31-32 چاپ النجف.) بر کسی پوشیده نیست که الوهیت خاص خداندU است وقايل شدن آن برای علی بن ابي طالبt که خود از موحدین می‏باشد از آثار ننگ و شوم عبدالله بن سبأ یهودی است كه برخی از امامیه آن را به ارث برده و از این عجائب‏تر هم این كه آنها را در منابع خود ذکر نموده و به  اهل بیتﻹ نسبت می‏دهند،  و در حق آنان این ستم را روا می دارند،  مگر الله رب العالمین در توصیف ذات اقدس خود نفرموده:( هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ} (حديد:3).

([13])ـ نگاه: ه:  ص270،  حاشیه 2.

([14])ـ الخوانساری/ روضات الجنات: 4/68،  روضات الجنات 4/68،  الذریعة: 2/154 أصول الكافی: 1/252،  الاحتجاج للطبرسی،  والاختصاص للمفید،  وتفسیر فرات،  مقدمة كتاب سلیم ابن قیس،  ص 6.

([15])ـ نگاه: ه رجال الحلی:  ص 83،  ابن داود/ الرجال:  ص413ـ414.

([16])ـ نگاه: ه/ خوانساری/ روضات الجنات:  4/67،  رجال الحلی:  ص83.

([17])ـ نگاه: ه:  رجال الحلی:  ص83،  خوانساری/روضات الجنات:  4/67،  ابن داود/ الرجال:  ص413-414.

([18])ـ نگاه: ه: رجال الحلی:  ص206،  ابن داود/الرجال:  ص413ـ414.

([19])ـ ابوالحسن شعرانی/درتعلیقی برکتاب کافی همراه شرح مازندرانی،  2/373ـ414.

([20])ـ رجال الحلی:  ص83،  وسائل الشیعة:  20/210.

([21])ـ روضات الجنات:  4/69.

([22])ـ وسائل الشیعة:  20/210.

[23] - که در انتشارات حیدریه نجف و انتشارات اعلمی بیروت چاپ شده بود.

([24])ـ بحار الأنوار:  1/32،  وسائل الشیعة:  20/210. و غيره.

([25])ـ الجوزجانی/أحوال الرجال:  ص38.

([26])ـ کتاب الایمان/محمد بن ابی عمر مکی العدنی:  ص249-250 خطی.

([27])ـ بعنوان مثال نگاه: ه كن به تفسیر قمی:  1/48،  100،  110،  118،  122،  123،  142،  159،  ج2،  ص21 و 111 و 125 و غيره.

([28])ـ تفسیر القمی:  1/10.

([29])ـ تفسیر الصافی:  1/52.

([30])ـ الطبرسی/فصل الخطاب الورقة (13)،  النسخة المخطوطة،  ص26 من المطبوعة.

([31])ـ نگاه: ه،  نص آن  از، خوئی در مقدمة این رسالة،  یا معجم رجال الحدیث للخوئی:  1/63.

([32])ـ  نگاه: ه:  أصول الكافی،  باب فیه نكت ونتف فی التنزیل فی الولایة من الجزء الأول،  ص413،  و ما بعدها،  وروايات شماره: 8،  23،  25،  26،  27،  28،  31،  32،  45،  58،  59،  60،  64.

و نگاه: ه:  به جزء دوم ازکتاب الكافی باب أن القرآن یرفع كما أنزل،  ص619،  رقم 2،  و باب النوادر،  ص627،  و ما بعدها ش: 2،      23،  28.

[33] - مقدمة الكافي: ص9،  وتفسير الصافي مقدمه ششم ص 52،  چاپ: اعلمي بيروت،  و ص14 چاپ: كتابخانه اسلامي تهران.

[34] - الكاشاني/ تفسير الصافي/ مقدمه ششم ص 52،  چاپ: اعلمي،  و ص14 چاپ: تهران.

([35])ـ نگاه: ه:  محمد صالح الحائری/منهاج عملی للتقریب ضمن كتاب:  "الوحدة الإسلامیة"،  ص:  233،  و بمثل این گفته اند قدماء شیوخشان. نگاه: ه:  ابن طاوس/كشف المحجة ص159،  و به مقدمه آن مراجعه نماید.

[36] - مثلا روایتی که می‏گوید قرآنی که جبرئیل آن را برای محمد آورده (17)هزار آیه بوده. با این‏که تعداد آیات قرآن از شش هزار و اندی تجاوز نمی‏کند، (مرآة العقول: 2/536.)

[37] - الشافي شرح اصول الكافي: 7/227

[38] - مثل: «باب أنه لم يجمع القرآن كله إلا الأئمة»(:جز ائمه کسی قرآن را جمع‏‏آوری نکرده) كه يكي اؤ باب‏هاي الكافي است كه به صراحت به افتراي تحريف قرآن اعتراف کرده،  و برخی از شیعیان در خلال این باب مذهبشان را آشکار کرده‏اند( فصل الخطاب: ص26-27) وبابهای دیگری همچون «باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية» شامل (92) روايت).  ضمنا ابوابي را که منجر به انتقاد از معتقدات شیعه باشد مثل «باب أن الأئمة إذا شاؤوا أن يعلموا علموا» و «باب أن الأئمة يعلمون متى يموتون ولا يموتون إلا باختيار منهم» و باب: «أن الأئمة يعلمون علم ما كان و ما يكون و أنه لا يخفى عليهم الشيء» و غيرها.) را حذف نموده است.

براي روشن شدن بیش‏تر این موضوع کتاب الحجة صحیح کافی،  را با كتاب الحجة اصول کافی را با هم مقايسه كن

([39])ـ نگاه: ه: تفسیر العیاشی:  1/13،  168،  169،  206 وغیره.

([40])ـ بحار الأنوار: 1/128.

[41] - در انتشارات حیدریه نجف به چاپ رسیده است،  و روی جلد آن نوشته‏اند: تفسیر ارزشمندی که علیرغم حجم کوچک آن بسیاری از علما مشتاق آن بوده‏اند،  آن‏گونه که مشتاق تفاسیر بزرگ نبوده‏اند،  و كاملا با احادیث پیغمبرe و أئمهﻹ مطابقت دارد.

([42])ـ نگاه: ه" تفسیر فرات: ص 18،  85،  وغیره.

[43] - گفته‏اند: او در عصر چهار سفیر مهدی و از شاگردان کلینی صاحب الکافی،  و احتمالاً کفر تحریف قرآن را از او گرفته،  و اصلاً گفته‏اند او الکافی را نوشته،  و کلینی را در تألیف کمک کرده،  رجال النجاشي: ص298،  أمل الآمل: ص232،  رجال الحلي: ص162

([44])ـ نگاه: ه: بحار الأنوار: 1/30.

([45])ـ نگاه: ه:  رجال النجاشی: ص298،  أمل الآمل: ص232،  رجال الحلی: ص162.

([46])ـ نجاشی گوید: ابو القاسم کوفی مردی از اهل کوفه بود و خود را از آل ابي  طالب می‌دانست،  و در آخر عمر در امور خود غلو می‏کرد و مذهبش را فاسد نمود،  و کتب زیادی را هم تألیف كرده که اغلب آنها فاسد و باطل هستند،  مانند: كتاب الأنبياء،  كتاب الأوصياء،  كتاب البدع المحدثة،  كتاب التبديل والتحريف"،  نجاشی گفته کتب وی جایگاهی نزد غلاة شيعه داشته و سال (352هـ)‍. به هلاکت رسیده. رجال نجاشی ص: 203،  رجال الحلی: ص233) رافضي معاصر نويسنىه‏ي كتاب (الاستغاثة) كه نام خود را با صراحت نگفته،  تلاش کرده که صفت غلو را از او بردارد.

([47])ـ نگاه: ه: الاستغاثة (أو البدع المحدثة) ص: 25.

([48])ـ رجال النجاشی: ص203.

([49])ـ فصل الخطاب: ص 30-31.

([50])ـ نگاه: ه: الاستغاثة ص 29.

([51])ـ نگاه: ه: اوائل المقالات،  ص 51.

[52] - ص 365

[53] -بحارالانوار 1/27

([54])ـ به زودی نص سخنانش را بيان خواهیم کرد نگاه: ه،  كتاب الاعتقادات: ص101-102.

([55])ـ الفصل: 5/22.

([56])ـ التبیان: 1/3.

([57])ـ مجمع البیان: 1/31.

([58])ـ منابع قبل.

([59])ـ نگاه: ه: فصل الخطاب  صفحه (32) النسخة المخطوطة.

([60])ـ الاحتجاج: ص 14.

[61] -گاهی برخي از نويسندگان این دو شخصیت را با هم اشتباه گرفته‏اند،  مثلا نبیله عبید علی‏رغم شیعه بودنش،  در کتابش: نشأة الشیعه ص 39.40 این دو را  با هم خلط نموده،  و كتاب الاحتجاج را به صاحب مجمع البيان نسبت داده‏ است،  با این‏که صاحب الاحتجاج به این کفر تصریح نموده است،  و صاحب مجمع البيان خود را از آن مبراء دانسته.

این طبرسی که آشکارا به این کفرها اقرار می‏کند؛ معاصر ابي الفضل طبرسی (صاحب مجمع البیان) است که اين مقوله را انكار مي‏كند،  و شیعه را از این عقائد مبرا می‌داند([61])

همان‏گونه که برخی در مورد طبرسی صاحب الاحتجاج و طبرسی صاحب فصل الخطاب اشتباه كرده‏اند و هر دو را یک شخص دانسته‏اند،  با این‏که بیش از شش قرن با هم فاصله داشته‏اند،  از جمله عبد المتعال الجبری صاحب كتاب حوار مع الشيعة دچار این اشتباه شده است.(حوار مع الشيعة: ص 187).

[62] - فصل الخطاب/ الورقة (125) (نسخه خطي)

[63] -: بحار الأنوار: كتاب القرآن،  باب تأليف القرآن وأنه على غير ما أنزل الله عز وجل: 92/66 به بعد.

[64] - تفسير صافي: مقدمه ششم: ص 40-55،  136،  163،  399،  420.

[65] -البرهان در موارد متعدد مثلاً – ج‍1 ص15 باب أن القرآن لم يجمعه كما أنزل إلا الأئمة،  وص34،  70،  102،  140،  170،  277،  294،  295،  308 وغيره

[66] - الأنوار النعمانية: ص2/357-358

[67] - مرآة الأنوار ابي الحسن شريف،  مقدمه دوم: ص 36-49

[68] -آن‏قدر مورد تعظیم شیعه است که کتاب مستدرک الوسایل او را یکی از منابع معتبر خود می‏دانند،  و بعد از مرگ این طبرسی لاشه‏اش را در شریف‏ترین مکان (به اعتقاد شیعه) در نجف دفن کردند(آغابزرگ تهرانی/اعلام الشیعه قسمت دوّم از جلد اول ص553)

[69] -در سال 1292هـ ق مرتکب جنایت تألیف آن کتاب شد و در ایران سال 1298هـ چاپ شد،  و بنده یک نسخه خطی گرفته شده در عراق و یک نسخه‏ی چاپی آن را دارم،  که در باب چهارم بیشتر توضیح می‏دهیم.

[70] - فصل الخطاب ص 360

[71] - فصل الخطاب: ص2

([72])ـ محمد الطبطبائی/ هامش الأنوار النعمانیة: 2/364.

[73] - آلاءالرحمن ج 1/17-32

[74] - الشیعه بین الحقائق والاوهام ص 160

[75] - أجوبة مسائل جار الله: ص 27-37

[76] - تفسیرالبیان:ص 226

[77] - أصل الشيعة وأصولها: ص 88

[78] - الشيعة في الميزان: ص58.

[79] - الأنوار النعمانية: 2/358-359

([80])ـ تفسیر الصافی: 1/52-53 قوامع الفضول: ص298.