تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

مضامين روايات تحريف در كتب شيعه

بسم الله الرحمن الرحیم

   

بعد از عرضه‏ي تعدادی از کتاب‏های شیعه درباره‏ي این بحث،  اکنون به بیان بعضي مضامین آن کتاب‏ها و چگونکی آغاز این تهمت و افتراء و مراحل تكامل تاریخی آن می‏پردازیم.

به اولین کتابي که در این زمینه نوشته شده نگاهی می‏اندازیم،  و آن هم کتاب سلیم بن قیس است که قبلا به آن اشاره شد،  در واقع کیفیت این اتهام و خائن شمردن اصحاب در قضیه جمع قرآن،  در کتا ب سلیم بن قیس بر دو روایت استوار است که هر دو  متعلق به امامت علی رضی الله عنه  می‏باشند.

 روایت اول که ابان بن عیاش آن را از سلیم بن قیس روایت نموده می‏گوید: علی بن ابي طالب رضی الله عنه  از منزل خود خارج نشد تا این‏که تمام قرآن را روي صحيفه‏ها یا رقعه و تكههاي چرم جمع آوری نمود([1])

و هنگامی‏که براي تأخیر خود از بیعت با ابوبکر رضی الله عنه  معذرت آورد اشتغال به قرآن را يادآور شد،  وگفت با من با خود تعهد کرده‏ام که ردایم را جز برای نماز برتن نکنم تا قرآن را جمع و مرتب خواهم نمود!.([2])

مشابه چنین روایتی در برخی از کتب اهل سنت هم وارد شده ولی بعلت انقطاع سند آن ضعیف تلقی می‏شود. و به فرض این‏که صحیح باشد مراد علی رضی الله عنه  از جمع‏آوری حفظ قرآن در سینه است،  و آن قسمت«حتی آن را در بین دو لوحه جمع کنم» توهم راوی است([3])براي همين است كه ابن حجر ضمن نقل روایت مذکور گفته: صحیح‏تر از این؛ حدیثی است که ابن ابي داود آن را با اسناد حسن از عبدخیر روایت کرده است كه علی بن ابي طالب رضی الله عنه  فرموده: بزرگوارترین مردم در رابطه با جمع نمودن قرآن ابوبکرصديق رضی الله عنه  است،  چون او نخستین کسی است که کتاب خدا را جمع آوری کرده است.([4])

و روایت سلیم بن قیس جمع کردن قرآن توسط علی رضی الله عنه  را چنین توصیف کرده که تنها قرآن را جمع نکرده،  بلکه قرآن و تأویل و ناسخ و منسوخ را جمع کرده است»([5]) علی‏رغم این‏که روایت سليم بن قیس هیچ‏ اساسی ندارد،  مگر مخالف با اصولی عمل کرده باشد که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  برای جمع کردن قرآن دستور فرموده است،  از جمله فرمود: «لا تكتبوا عني شيئاً غير القرآن»: جز قرآن چیزی دیگری از من ننویسید،  تا با قرآن مختلط نشود([6])

اهل علم گفته اند تا قرآن با احادیث نبوی مخلوط نشود.([7]) خلاصه‏ي سخن اين‏كه نهايت ادعای شيعه بيش از این را ثابت نمی‏کند که شاید علی رضی الله عنه  هم مانند دیگر یاران پیغمبر صلی الله علیه وسلم  از جمله ابن مسعود مصحفی براي خود داشته باشد،  و این دلیلی برای طعنه زدن به قرآن نمی شود.([8])

ليكن روايت با اين هم اكتفا نكرده؛ بلکه مي‏گوید علی بن ابي‏طالب رضی الله عنه  با این مصحف پیش اصحاب رضی الله عنهم  آمد و آنان را به مصحف خود دعوت نمود،  ولی عمر بن خطاب رضی الله عنه  همچنانکه ادعاء کرده اند در جواب گفت:   «این قرآن که در دسترس داریم ما را از مصحف تو بی نیاز نمی‏کند»([9])

و مادامی که قرآن خیالی مزعوم علی همه‏اش قرآن نباشد،  بلکه تفسیر و آیات منسوخ و غیره را با هم جمع کرده باشد؛ اصل این است که به نسخه‏ی امام مراجعه شود،  که آن‏ها را از همه نسخه‏ها بی‏نیاز می‏کند،  و این فرقه که اسطوره‏ی تحریف را ساخته‏ بودند چون در این راه هم به بن‏بست؛ ناچار برگشتند تا سبک و عرضه‏ی اسطوره را گسترش دهند،  و خیال کینه‏ورزی بیش از پیش به بازی بپردازد،  بنابراین آن قسمت تز زیاده‏ای که نزد طبرسی قرن ششم بود؛ در الاحتجاج به صورتی دیگر در آمد- مانند طبیعت همیشگی دروغ که زیاد و کم می‏شود. این بار آوردن مصحف علی به میان جمع صحابه منجر به جنگ و درگیری بین او و اصحاب می‏گردد،  -خداوند از همه اصحاب راضی باشد که آن‏ها هم از این افتراهای دروغ‏پردازان پاک و مبرا گردانیده است-.

اطر روايت سلیم بن قیس می‏گوید وقتی علی برای اولین بار مصحفش را به میان اصحاب آورد؛ آن را رد کردند،  روايت طبرسی اشاره می‏کند كه مصحفش را گرفتند،  و چون ابوبکر رضی الله عنه  آن را گشود؛ در اول صفحه رسوایی آن قوم آشکار شد([10]).. و در این‏جا یکی از موضوعات مصحف علی رضی الله عنه  را تقدیم می‏کند که از فضایح و رسوایی‏های شیعه؛ یعنی طعنه زدن به صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  است،  در حال که روایت سلیم با طعن صریح به کتاب الله تعرضی نکرده. ولی باز هم آتش کینه‏ای که قلب آکنده از نفرت و خشم آنان نسبت  به اصحاب را سوزانده با این تهمت‏ها خاموش نمی‏گردد. چون اصحاب سرزمینشان را فتح کردند و اسلام را در میانشان نشر کردند،  بلکه قلب بیمارشان جز بر سر سفره‏ی فوش و ناسزاگویی اصحاب تغذیه نمی‏کند،  و درون سیاه آن‏ها فقط با طعن و ناسزاگویی ایشان سیراب می‏گردد،  و آیاتی که در توصیف و ستایش صحابه‏ی رسول خدا نازل شده و شأن و مقام ایشان را بالا می‏برد؛ همچون چکش فولادی است که بر سرشان کوبیده شود،  و شعله‏ی آتش نفرت را در درون ناپاکشان شعله‏ور می‏سازد،  پس طرح چنین ادعاهای از جانب آن‏ها طبیعی است....

اگر روايت سليم هم به اين مقدار دروغ و افتراء اکتفا کرده که گذشت؛ قطعاً روایت الاحتجاج فصل جدیدی به این افزوده و می‏گوید: « سپس زید بن ثابت رضی الله عنه  را حاضر کردند- که قاری قرآن بود- و عمر رضی الله عنه  و گفت علی این مصحف را آورده که فضایح و رسوایی مهاجرین در آن است و ما هم نظر داریم قرآن تألیف کنیم (حال آن كه روايت سليم اشاره می‏کند که قرآن نزد ابوبکر و عمر جمع‏آوری شده بود) و فضایح و آبروریزی مهاجرین و انصار را از آن حذف کنیم،  زید بن ثابت به اين قسمت جواب داد و گفت:« اگر من از قرآنی که شما می‏گویید فارغ شدم،  و او هم موفق به تألیف قرآن شد؛ آیا همه کار شما باطل نمی‏شود؟ عمر گفت: چاره چیست؟ زید گفت: خود بهتر می‏دانی. چاره‏ای نیست مگر او را بکشیم و از دستش راحت شویم،  پس برای قتل او نقشه کشید([11])

سپس در جایی دیگر دسیسه‏ی قتل موهوم را شرح می‏دهد که خالد مسئولیّت قتل را بر عهده گرفته و ابوبکر رضی الله عنه  متأسف بود و از این دسیسه‏ ازبیم سرانجام پشیمان بود؛ بنابراین در حالی که خالد در نماز بود گفت:«خالد او را نکش» تا آخر این نمایش ساختگی...([12])

خود که از کتاب‏های معتبر شیعه می باشد([13]) ذکر نموده است([14])

سپس با ادامه‏ی اسطوره‏ پرداخته،  سپس باشاره می‏کند که عمر رضی الله عنه  تلاش کرد مصحف را با فریب از دست علی رضی الله عنه  در آورد به بهانه‏ی این‏که بدان عمل می‏کند ولی در واقع برای تحریف آن،  ولی علی درخواست عمر را نپذیرفت. بعد عمر پرسید کی زمان ظهور و بیرون آوردن آن مصحف است؟ علی گفت: همراه پسرم «قائم» ظهور خواهد کرد،  و مردم را وادار به عمل کردن با آن می‏کند،  و سنت و روش او بر آن جاری خواهد شد.([15])را عمربن خطاب از علی بن ابي‏طالب میخواهد تا به همان قرآنی که نزد آنان وجود دارد عمل کند ولی علی دعوت وی را نمی پذیرد،  عمر می گوید پس کی این قرآن شما ظهورخواهد کرد علی هم در جواب گفت، با امام زمان که ازفرزندان من است و مردم رابسوی آن دعوت خواهد کرد.([16])

   ولی سؤالی که نه روایت طبرسی و نه هیچ‏کدام از کتاب‏های دیگر شیعه تاکنون به آن پاسخ نداده‏اند این است كه اگر همه تلاش‏های اصحاب برای قتل علی و تحريف قرآن شکست خورد و عملي نشد؛ چرا علی قرآن خود را آشکار نکرد؟ و اگر از سلطه و قدرت پس چرا آن را در اثنای دوران خلافت خود بیرون نیاورد؟ چرا سبب شد امّت اسلام برای همیشه حیرت‏زده و سرگردان باقی بماند؟ و چرا بر خیانت خائنین و تحریف منحرفین پرده گذاشت؟ آیا تأیید خائن خیانت نیست؟!

تا کنون این فرقه نتوانستند پاسخی برای این سؤال بیابند؛ جز نعمت الله جزایری که گفته: مجامله و سازش با خلفای سابق را بر هدایت امّت ترجیح داد. ولی این پاسخ علاوه بر این‏که طعن و اهانت به کتاب خدا است ؛ بزرگ‏ترین طعن و توهین به علی رضی الله عنه  است...

دوباره می‏گویم: اگر علی تا این حد اهل مجامله و ماست‏مالی بود؛ چرا شیعه هم از امام خود پیروی نمی‏کنند،  و چرا صدها جلد کتاب‏ را با فحش و ناشراگویی سیاه کرده کرده‏اند،  پس یا در این معذرت که برای علی می‏آورند دروغ می‏گویند؛ یا پیرو او نیستند؛ ولی نمی‏دانم با کدام‏یک از این دو بیشتر هلاک می‏گردند!

برای بررسی روایت دیگر قيس برمی‏گردم که به روایت اول مشابهت دارد و مقداری بر آن افزوده؛ آن هم با سؤالی که طلحه رضی الله عنه  متوجه علی بن ابي‏طالب رضی الله عنه  کرده که چرا قرآنی را که همراه دارید بیرون نمی‏آورید؟ علی به سؤالش پاسخ نمی‏دهد؛ ولی در رابطه با سزاوار بودن امامت برای خود سخن می‏گوید،  ولی طلحه باز سؤالش را تکرار كرد و گفت: ای ابوالحسن مثل این‏که نمی‏خواهی جواب سؤالم را در مورد قرآن خود را بدهی،  چرا آن را برای مردم بیرون نمی‏آوری؟ علی گفت: ای طلحه عمداً به جوابت را ندادم. بعد خطاب به طلحه می‏گوید: به من بگو کتابي که نزد عمر و عثمان است همه‏اش قرآن است یا غیر از قرآن در آن وجود دارد؟ طلحه در جواب گفت: بلكه تمام آن قرآن است. علی گفت: اگر به تمام آنچه درآن وجود دارد عمل کنید از آتش جهنم  نجات يابيد و داخل بهشت خواهید شد،  زیرا در آن قرآن حجت ما و بیان حق ما و واجب بودن اطاعت از ما هست،  طلحه گفت: برايم كافي است،  تأیید شما برآن برای ما کافی است.([17])

پس این روایت سليم بن قيس به صراحت طعن و انتقاد وارد کردن بر کتاب خدا را رد می‏کند،  علاوه بر آن تأکید دارد که (با تأیید علی رضی الله عنه ) همه‏اش قرآن می‏باشد؛ و بیان حقوق اهل بیت و وجوب اطاعت از آنان در آن آمده است... این در حالی است که ما روایات دیگری از شیعه را سراغ داریم که با این روایت در تضاد و تناقض مي‏باشد،  و می‏گوید: «اگر در كاستن و افزودن صورت نمی‏گرفت حقوق ما بر انسان عقل مخفی نمی‏ماند.([18]) وباز می‏گوید: «اگر قرآن به صورتی که نازل شده قرائت می‏شد ما با نام خود را آن می‏یافتیم».([19])

این مرحله‏ای دیگر از تکامل این اسطوره است که در خلال آن برخی عوامل جعل و ساخت آن هویداست،  و آن این‏که چون شیعه ادعا می‏کنند ائمه اثــنی‏عشر یعنی ايمان و اسلام....،  و انکار هر کدام از آن‏ها یعنی کفر و خارج شدن از دین؛ اما با وجود این ادعای بزرگ متوجه شدند که نامی از آنان در قرآن نيست،  و این تهدیدی بود برای نابودی و انهدام پایه‏ی شیعه،  پس برای مقابله با این معضل مهیب به انواع حیله‏ها متوسل شدند که خطرناک‏ترین آن‏ها جعل این دروغ بود.

در مرحله‏ای دیگر از مراحل تکامل؛ این اسطوره شکل عملی به خود گرفته و از سوی علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر قمی؛ و شاگردش کلینی مؤلف الکافی؛ که هردو از پایه‏های این عقاید باطل را پی‏ریزی کردند و برا ترویج و نشر و بحث و تبلیغ هرچه بیشتر در مورد آن فعالیت کردند؛ و این اسطوره هم توسط آن دو کامل شد.

مرحله‏ی تکمیل این اسطوره از جانب قمی و کلینی با افزودن کلمه‏ی «فی علی» در بعد از جمله‏ی «أنزل الله إليك،  و أنزلنا إليك»‏،  و نیز اضافه کردن « آل محمد حقهم» بعد از هر «ظلموا» که در قرآن ذکر شده،  و زیاد کردن لفظ «فی ولایة علی» بعد از لفظ «أشرکوا» و نیز تغییر کلمه‏ی «اُمّة» در کل قرآن به «اَئِمّة»؛ شروع ‏شد.

و بدین روال در کل قرآن شروع به ساخت و بافت كردند. و از شواهد این کار روایتی است که کلینی از قمی و او هم با سند خود از جابر جعفی  از ابی جعفر روایت کرده که جبرئیل با این آیه بر محمّد صلی الله علیه وسلم  نازل شد: (بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ (فی علی) بَغْياً أَن يُنَزِّلُ اللّهُ)([20]).

و نیز روایت کرده که جبرئیل این آیه را این‏گونه بر محمّد نازل کرد: (وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا (فی علی) فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ) ([21])

همچنین از ابي  عبدالله روایت نموده‏اند که جبرئیل امین با این آیه بر محمد صلی الله علیه وسلم  نازل شد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا (في علي) وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُّبِيناً).([22])

ملاحظه می کنید که بین بيش از دو آیه‏ی سوره نساء ادغام کرده‏اند.

  ابراهیم قمی گفته،  اما آن‏چه از قرآن  تحریف شده عبارت است:

« لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ »(نساء: ١٦٦)

« يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» (مائده: ٦٧)

او مدعی است که در هر دو آیه‏ی فوق بعد از(مَا أَنزَلَ إِلَيْكَ عَنْهُمُ )  کلمات(فی علی) بوده،  ولی از آن حذف کرده‏اند.

همچنین در مورد آیات ذیل:

« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ»   (نساء: ١٦٨)

و « وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ »(شعراء: ٢٢٧) 

« وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ » (انعام: ٩٣)

قمي ادعا می‏کند که در هر سه آیه بعد از(ظَلَمُوا) (آل محمد حقهم) و (الظَّالِمُونَ)وجود داشته که توسط اصحاب حذف شده!! همچنین مورد دوّم و سوم از آیات فوق را به صورت یک آیه نقل کرده،  اند.([23])

    قمی تفسیرش  را ازاین گونه روایات کفرآمیز مملو ساخته که مواضع آن‏ها را به شرح ذیل إشاره خواهیم کرد([24])

مثلاً در مورد این آیه« فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا »(بقره: ٥٩). مانند عادت همیشه «آل محمد» را به آن افزوده‌اند.([25])

همچنین قمی از ابي عبدالله روایت نموده که گفت: « كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ »(آل عمران:110)

آیا بهترين امت کسانی هستند که امير المؤمنين و حسن و حسين رضی الله عنهم  را مي‏کشند؟! راوي گفت: فدایت شوم پس آیه ابتدا چگونه نازل شد؟ در جواب گفت: (كنتم خير أئمة أخرجت للناس) مگر نمی‏بینید كه خدا آن‏ها (ائمه) را مدح و ستايش كرده؟([26]).

این(اعتراف شیعه) یعنی امّت که شیعه هم در میان آن‏ها است جز ائمه‏ی اثنی‏عشر آن‏ها همه فاقد خیر و نیکی هستند، 

 کلینی از امام رضا روایت كرده که در مورد آیه: « كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ» (شورى: ١٣) گفت: در نسخه‏ی خطی بعد از کلمه‏ی (الْمُشْرِكِينَ) (بولایة علی) و بعد از « مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ أَنفُسَكُمْ»  (یامحمد من ولایة علی) نوشته شده بود.([27])

درمورد این آیه « فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ »(ملك: ٢٩) گفته‏اند: (يا معشر المكذبين حيث أنبأتكم رسالة ربي في ولاية علي - عليه السلام - والأئمة من بعده،  « فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ  و قِيلَ) من هو في ضلال مبين.

يعني: ای جماعت دروغگویان هرگاه درباره ولایت علی به شما رسالت پروردگارم را ابلاغ کردم خواهید فهمید چه كسى است كه خود در گمراهى آشكارى است.

 سپس تحریف و کفرشان را با این جمله بیشتر تأکید می‏کنند: «هكذا نزلت» این‏گونه نازل شد([28]).

و در مورد این آیه « فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ »(فصلت: ٢٧) بعد از جمله‏ی (كَفَرُوا)چنین افزوده‏اند: (بتركهم ولاية أمير المؤمنين عليه السلام).([29])

ترجمه: و قطعا كسانى را كه كافر شده‏اند عذابى سخت مى‏چشانيم وآن هم بسبب ترک ولایت أمیر مؤمنان حتما آن‏ها را به بدتر از آنچه مى‏كرده‏اند جزا مى‏دهيم.

در این موضوع مثال بسیار است،  و اگر ىر اين موضوع تفسیر قمی و کتاب الکافی و دیگر روایات متأخرین مانند مجلسی،  جزائری،  و نوری طبرسی را مقایسه كنی می‏بیني که روايات مربوء به تحريف قرأن نزد متأخرین با سیر تصاعدی افزایش یافته،  و این دلیل است بر این‏که در همه دوره‏ها افتراء و دروغ‏پردازی در حال اجرا است.

اين است آن قسمت‏هایی که شیعه مدعی‏اند از قرآن ناقص شده‏اند! امّا آیا خواننده‏ی عرب زبان با کمترین ملاحظه و دقّت نظر به سیاق کلام و روند مفاهیم قرآن متوجه نمی‏شود که چنین ادعایی مردود است و با زور و افتراء در اثنای کلام خدا گنجانده شده است؟ و حتی بر جاهل‏ترین افراد هم پوشیده نیست که این کلمات توسط کسانی جعل شده که نه ارتباطی با زبان عربی داشته‏اند،  و نه با اسالیب عربی آشنایی داشته‏اند،  و نه در انتخاب الفاظ و واژه‏ها و درک معانی سلیقه داشته‏اند.

کلماتی که با جعل و افتراء ساخته‏اند و با پندار پوچ خود مدعی شده‏اند که از قرآن حذف شده‏اند؛ پرده‏ از روی کفر ایشان برداشته و دروغشان را افشاء و خودشان رسوا ساخته است. بنابراین دسیسه‏ی ایشان شباهت زیادی به تلاش‏های مسیلمه‏ی کذاب دارد که برای تقلید کردن از قرآن عظیم مبذول داشت؛ همآن‏گونه که در مثال‏های گذشته دیدیم و در هزار نمونه‏ی دیگر می‏بینیم،  و کل نمونه‏های قبل را صاحب فصل الخطاب بیان کرده‏ است([30])

برای فصاحت و اعجاز بلاغی قرآن همین‏قدر کافی است که همه اساتید و شهسواران و نام‏داران ادبیات عربی را افسون‏زده کرد و آن‏ها را حتی از آوردن یک سوره‏ی کوتاه(مانند سوره‏ی کوثر) عاجز و درمانده کرد،  و این برهان قاطع است بر ساختگی بودن افترا و اکاذیب شیعه مبنی در دخل و حذف در قرآن،  و اصلاً همه کلمات و عباراتی که با دروغ ساخته و پرداخته‏اند و مدعی شده‏اند که در اصل بخشی از قرآن بوده‏اند؛ در سطح سخنان یک فرد عادی هستند،  و بدین‏صورت عظمت و ابهّت قرآن نمایان گشته،  چون اگر طعم تلخ و شور نبود،  هرگز طعم شیرین شناخته نمی‏شد،  و همه چیز با اضداد و مخالفینش هویدا می‏گردد. بنابراین با صرف نظر از هر دلیل و برهانی که بر حفظ و حراست قرآن از جانب  حق دلالت کند؛ قرآن خود با زبان گویا مدعیان دروغین و جعل کنندگانش را ‏ رسوا می‏گرداند.

تلاش برای داخل نمودن اقوال بشر در کلام خدا قرن‏هاي پی‏‏در پی از طرف برخي رافضه ادامه داشته است،  و علاوه بر آن‏چه قبلا اشاره كردیم؛ مجلسی (صاحب بحار الانوار) بابي را زیر عنوان:(باب التحريف في الآيات التي هي خلاف ما أنزل الله عزوجل مما رواه مشايخنا..): (باب در مورد تحریف آیات قرآن...طبق روایات بزرگان ما) در کتاب خود آورده([31]) هم‏چنان‏كه كتاب‏هاي تفسير ايشان مقدار زیادی از این خس و خاشاك‏هاست را نقل کرده و صاحب (فصل الخطاب) همه را در کتابش جمع‏آوری کرده‏ است.([32]) 

رافضه اين افترائات را بخشی از قرآن می‏دانند که مدعیند حذف شده. کلینی در کتاب الکافی روايت كرده که: «آن قرآن که جبرئیل برای محمّد آورد (17)هزار آیه بود»([33])،  ولی تعداد آیات قرآن نزد همه معروف است و از شش‏هزار و اندی تجاوز نمی‏کند،  و اين روایت (اصول کافی) مبني بر حذف دو سوم قرآن افک و افترايي است بس بزرگ و سهمگین که در اصح کتب شیعه (اصول کافی) وارد شده!! ولي برخي از شیعیان می‏گویند: کل روایات الکافی صحیح نیست([34])

سپس اگر به موضوع شهادت معاصرین شیعه در رابطه با صحت و سقم این روایت بپردازیم؛ می‏بینیم آخوندهای معاصر شیعه در خصوص صحت این روایت عبدالحسین مظفر می‏گوید: «این روایت مانند روايت موثق صحیح است».([35])و منصفانه است که يادآور شوم صاحب صحيح (الكافي) که وی هم از بزرگان معاصر شیعه می‏باشد؛ این روایت را در صحیح خود نیاورده است([36]). و آیا عدم ذکر آن به خاطر عدم صحت روایت از دیدگاه اوست؟ ولی بر اساس روش او که در مقدمه‏ی کتابش بدان اشاره نموده؛ در حکم کردن به عدم صحّت این روایت صادق نیست؛ بلکه به تقیه عمل کرده‏ است،   زیرا یکی از مراجع معاصرشان می‏گوید: «هر مجتهدی می‏تواند هر کدام از احادیث الکافی و غیره را که نمی‏پسندد ترک کند؛ و به هرکدام از احادث موجود در کتاب بخاری و مسلم (بسته به هدفی که دارد) قبول کند،  و کسی هم حق ندارد از لحاظ دین و مذهب او را مورد انتقاد قرار دهد»([37])

این بدان علت است که تقیه،  در گفتن این قول دست وی را باز گذاشته،  و گرنه حقیقت چیز دیگری است،  زیرا علامه بزرگ شیعه آقای مجلسی باب (28) کتاب بحار خود را به چنین نام‏گذاری نموده:

باب بیست و هشتم: رواياتي كه عامه (:اهل سنت) روایت نموده‏اند،  و اخبار صحیح پیش ما است،  و از رجوع به روايت مخالفین مگر در صورت استدلال علیه آنان از کتابهایشان نهي شده است.([38])

 اين در مورد صحت روایت از دیدگاه خود شیعه،  و اما در خصوص معنی روایت مذکور مازندرانی([39]) یکی از شارحان کتاب الکافی مي‏گوید: قرآن (6500) آیه است.([40])

مجلسی می‌گوید: این خبر و بسیاری دیگر از اخبار صحیحه درباره‏ي تحریف و نقص قرآن صریح هستند ([41]).

 این قول شیوخ دربار دولت صفویه در مورد تفسیر این روایت هستند که در میان تشیع چند قدم سریع را در غلو و افراط به جلو برداشته‏اند تا به نقطه‏ی اوج رسیدند،  و شاید اگر این روایت را با دیگر روایات مربوط به تفسیر این اسطوره مقایسه کنی شگفت‏زده ‏شوی که چقدر به آن پر و بال داده‏اند و  بزرگش کرده‏اند! از جمله (ابان) در قرن دوم حکومت صفوی این کفر را بسیار بزرگ کرد و به نشر و گسترش آن پرداخت. همچنین اگر این تفسیر را با گفته‏های ابن بابویه قمی در قرن چهارم هجری مقایسه کنی می‏بینی که در کتاب «الاعتقاد» خود که به گواهی خودشان از معتبرترین کتاب‏های شیعه است([42])مي‏گوید: «....چیزهايی از وحی نازل شده كه قرآن نیست و اگر جمع آوری می‏شد؛ به (17) هزار آیه می‏رسيد،  مانند این فرموده جبرئیل: «عش ما شئت فإنك ميت،  وأحب ما شئت فإنك مفارقه،  واعمل ما شئت فإنك ملاقيه..»([43])

يعني هرطور که می‏خواهی زندگی کن تو می‏میری،  و هر کس که می‏خواهید دوستش بدار زیرا تو از وی جدا خواهی شد،  و هر عملی را دوست داری انجام‏ده كه آن را ملاقات می‏کنید... سپس به ذکر نمونه‏هایی از این حرف‏ها پرداخته است.

به اختلاف و تضاد کلام کلینی و ابن بابویه دقت کنید. اين يكي مي‏گوید: «آن قسمت از وحیی که قرآن نیست...»،  و این یکی می‏گوید: « قرآنی که جبرئیل آورد...» يعني ابن بابوبه معتقد است كه نقص در غیر قرآن است،  ولی كليني به ناقص بودن خود قرآن تصریح دارد. و لذا در تفسیر مجلسی و مازندارانی در شرح و تفسیر روایت مزبور چیزهایی ذکر شده که با ظاهر نص کفر و الحادشان همسویی دارد،  حال آن‏که ملاحظه می‏کنیم ابن بابویه عدد زیادی مذکور در روایت را به احادیث قدسی تفسیر کرده است،  چون این تفسیر با ظاهر قول او سازگار است،  ولی هیچکدام جرئت رد و تکذیب روایت را نداشته‏اند.

من می‏گویم: آیا روایت کلینی توجیهی دارد که قابل قبول باشد،  در حالی که دروغ مجلسی و مازندرانی و امثال آن‏ها توجیه‏‏پذیر نیستند؟ آن‏ها اگر نسبت به مذهب و پیروان شیعه نیّت خیری داشتند؛ و جرئت تکذیب این روایت و امثال آن را نداشتند،  می‏توانستند تعداد آیات مذکور در را به آیاتی تفسیر کنند که تلاوتشان منسوخ شده،  زیرا یا باید با نحوی توجیه‏پذیر تأویل کنند،  یا آن را بر دیوار بکوبند و پرت کنند.

خودم دیده‏ام که صاحب الوافی بعد از ذکر این روایت همين تأویل را براي آن ذکر کرده،  زیرا پس از ذکر بعضی از احتمالات که این روایت کفری را تأیید مي‏كنند می‏گوید: «...یا این‏ که آن تعداد آیات مربوط به كل قرآن به اضافه‏ی آیاتی باشد که تلاوتشان منسوخ است».([44]) اما مرجع بزرگ شیعيان امروز([45]) ابو القاسم موسوي خويي-با تظاهر به دفاع از قرآن- معتقد است قول به نسخ تلاوت آیات قرآن؛ قول به تحریف قرآن می‏باشد.([46])

مثل اینکه می‏خواهد قاعده‏ی ثابت نسخ قرآن را رد کند و در این راستا قاعده‏ای را برای خود وضع کند و با نحوي پنهانی عقیده‏اش را اثبات کند... ولي بین تحریف و نسخ تفاوت آشکار و واضحي وجود دارد،  تحریف همچنان‏که از لغت آن پیدا است و بر کسی مخفی نیست ساخته‏ي بشر است و نزد خداوند مذموم وصاحب آن مستوجب عذاب اخروی می‏باشد،  اما نسخ از جانب خداوند متعال صورت گرفته،  همآن‏گونه که می‏فرماید: « مَا نَنْسَخْ مِنْ آَيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (بقره: ١٠٦)

هر آيه‌اي را كه رها سازيم (و به دست فراموشي سپاريم) ،  و يا اين كه (اثر معجزه‌اي را از آئينه دل مردمان بزدائيم و)  فراموشش گردانيم،  بهتر از آن يا همسان آن را مي‌آوريم

ولي نسخ آیت قرآن به هیچ وجه مستلزم دست‏برد زدن و تحرف آن نیست.

اگر روایت کلینی بر سقوط دو سوم از قرآن دلالت كند؛ پس يعني كمي بيش از یک سوم آن برای ما باقی نمانده است،  و باز اگر آن را با روایت دیگر آنان مقایسه کنیم که می‏گوید قرآن سه قسمت است؛ یک ثلث آن درباره‏ي ما و دشمنان ما است،  یک ثلث هم امثال و حکم،  و یک سوم دیگرش احکام و فرائض می‏باشد،  این سؤال پیش می‏آید كه آن یک ثلث از قرآن كه براي ما باقي مانده کدام است؟ آن یک سوم که مربوط به سنن و احکام است یا ثلث فرایش و احکام؟ چون بدون شک به زعم اين فرقه ی ملحد یک سوم مربوط به دوستان و دشمنان شیعه حذف شده است،  چون گفته‏اند: «اگر قرآن آن‏گونه که نازل شده قرائت می‏شد؛ ما را با نام خودمان در قرآن می‏یافتید» که هدف آن‏ها از همه مقدمه چینی‏ها اثبات این قسمت است....

   معنی این قول این است که اين امت چندین قرن است که هدر رفته و از زمان وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم  تا به امروز در گمراهی بسر برده،  زیرا دو سوم از قرآن خود را از دست داده‏ است... و ائمه هم که قرآن کامل را در اختیار دارند در دسترس امّت نیستند چون راه گمراهی را در برگرفته و دوست و دشمن را از هم جدا نمی‏کنند! بنابراین آن‏ها را به ظهور مهدی وعده می‏دهند که صدها سال از غیبت او می‏گذرد،  ولی نه از بازگشت امام غایب خبری هست و نه از آشکار شدن مصحف او. پس اگر امّت اسلام بدون وجود مهدی هدایت می‏یابد؛ دیگر فایده‏ی ظهور او چیست؟ و اگر قرآن برای هدایت امت امری لازم وضروری است؛ چرا خداوند آن را با این امام منتظر اسیر کرده و مانع دسترسی آن‏ها به قرآن شد،  با این‏که خداوند سبحان حفظ و نگهداری قرآن را نه به هیچ‏کدام از پیامبران؛ و نه به غیر پیامبران و نه به موعود موهوم واگذار ننمود،  بلکه خود حفظ و نگهداری از آن را تضمین نموده است.

همان‏طونه كه گذشت روایاتشان می‏گوید: «علی رضی الله عنه  از بیم تحریف شدن نتوانست آن قرآن را از مخفیگاه بیرون آورد،  یعنی کل امّتی که از جانب خدا به بهترین امّت توصیف شده است؛ سرنوشتشان جز گمراهی و بدبختی نیست،  و در این میان فقط یاران امام غایب استثناء هستند،  چون اصل قرآن که سرچشمه‏ی هدایت و منبع سعادت امّت اسلام است در اختیار امام غایب قرار دارد و کسی بدان دسترسی ندارد.

با وجود این‏که به پندار شیعه ائمه بیش از همه انبیای خدا وسایل تبلیغ دراختیار دارند،  و حتّی علی رضی الله عنه  بیش از این هم قدرت دارد و می‏توانست با قدرت فوق العاده‏ی خود قرآن کامل را نشر و تبلیغ کند؛ زیرا مجلسی در بابي که عنوان آن را معجزات امیر المؤمنین علی نامیده نقل کرده که روزی امیرالمؤمنین علي رضی الله عنه   از کنار يك گدا عبور كرد. و حضرت خطاب به آن شخص گفت: «اگر قرآن مي‏خواندي برايت خوب‏تر بود» او هم در جواب گفت: من نمی‏توانم قرآن را بخوانم و آرزومندم بتوانم کمی از آن را بخوانم»  سپس علی گفت: به من نزدیک شو،  آن مرد نزدیک شد،  و علی حرفهايی مخفیانه به آن شخص گفت،  و بلافاصله تمام قرآن روی قلب او نقش بست و در حافظه‏اش قرار گرفت.([47])

 پس اگر امیر المؤمنین علی رضی الله عنه  می‏توانست با این روش سحرآمیز قرآن را به هر کس که بخواهد تبليغ كند،  همچنان‏که می‏توانست هر دسیسه‏اي را كه عليه قرآن و برای تحریف آن طرح‏ریزی می‏شد خنثی کند،  زیرا همچنان‏که در باب‏های الکافی بیان شده: «يعلم ما كان وما يكون ولا يخفي عليه الشيء»([48]) می‏تواند علم از گذشته و آینده خبر داشته باشد،  و چیزی ا او مخفی نمی‏گردد.

همچنان‏که بدون رضایت و انتخاب خودش کسی نمی‏توانست او را به قتل برساند،  زیرا آن‏گونه که در الکافی ذکر شده: « يعلمون متى يموتون ولا يموتون إلا باختيارهم»([49]):  ائمّه می‏دانند چه موقع می‏میرند،  و جزبا انتخاب خودشان نمی‏میرند؟

پس چرا علي رضی الله عنه  چنین عمل نکرد؟! در بعضی روایات وارد شده که گویا علی رضی الله عنه  فرموده‌اند: «» اگر رختخوابی داشتم ومردم حق مرا می‏شناختند(ارج مي‏نهادند)،  قرآنی را که خود نوشته‏ام و رسول خدا صلی الله علیه وسلم  آن را بر من دیکته کرده خارج می‏کردم.([50])

اکنون روی جمله‏ اول توقف کوتاهی می‏کنیم که کنایه از قدرت و در دست داشتن حکومت است،  همآن‏گونه که مجلسی ثابت کرده([51]) پس چرا در زمان خلافت خود به این سخن جامه عمل نپوشانید،  آیا ایشان خلاف وعده نموده‏ آن‏گونه که جعل کنندگان این «اسطوره» با دروغ و افتراء گفته‏اند؟! 

در جمله‏ی دوّم گفت: «حق مرا می‏شناختند (ارج می‏نهادند)»....چگونه حق علی رضی الله عنه  شناخته می‏شود در حالی که منبع معرفت (قرآن موهوم شیعه) در اختیار مردم قرار نگیرد و همچنان در مخفی‏گاه باشد؟

امّا آن قسمت از روایت که(به ادعای شیعه) علی گفت: «آن قرآن را رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بر من دیکته کرد...» با روایات اسطوره‏ای دیگر ایشان در تناقض است که گفته‏اند: جمع‏آوری قرآن بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم  تمام شد.

ولی حقیقت این است كه تمام اخبار و روایات مربوط به این إفتراء در واقع رساترین طعن و انتقاد در حق اهل بیت می‏باشند،  و اعتراف یکی از ائمه شیعه در این زمینه صادق است که (طبق اعتراف كتاب‏هاي شيعه) گفته: كار ما به جايي کشیده که کسي به اندازه بعضی از آنان که ادعاي محبت ما را دارند با ما دشمنی نکرده‏اند».([52])

و از جمله عجیب‏ترين اسطوره‏های ‏بافته شده روايتي است كه عالم بزرگ قرن ششم (طبرسی) در کتاب «الاحتجاج» خود نقل کرده كه امیر مؤمنان علی صلی الله علیه وسلم  ضمن مناقشه‏ي طولانی با یکی از زنادقه در جواب اعتراض او گفت:. ... نام ستمکاران بزرگ از منافقین که در قرآن آمده‏اند از قرآن نیست،  بلکه مبدلین و تغیردهندگان آن‏ها را در قرآن داخل نموده اند....

ولی ذکر نام تبدیل کنندگاه با عموم حکم «تقیه» سازگار نیست،  بیان زیاده و کاستی‏هایی که در قرآن شده حجت فرقه‏های اهل تعطیل و کفار و فرقه‏های منحرف شده از قبله‏ی مسلمین را تقویت می‏کند،  و نیز منجر به باطل کردن علم ظاهری قرآن است که دوست و دشمن قبول دارند که بر اصطلاح حکومت خلفا و راضی شدن به حکومتشان دلالت می‏کند،  زیرا صبر و بردباری بر حکام واجب است چون خداوند به پیامبرش فرموده:

« فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ »(احقاف:35).. پس شكيبايي كن،  آن گونه كه پيغمبران أُولُواالعزم (در سختيها) شكيبائي كرده‌اند.

همین‏قدر که شنیدی تو را کافی است،  زیرا قانون «تقیه» بیش از این اجازه تصریح‏گویی نمی‏دهد.

همچنین در مورد این آیه: « كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص: ٨٨)(مدعی‏اندکه گفت) در اصل چنین نازل شده: (كل شئ هالك إلا دينه): همه چیز فنا شدنی است جز دین خدا،  زیرا محال است که همه چیز نابود شود مگر وجه خدا،  این هم از قول سابق عجيب‏تر است چون خداوند متعال می فرماید:

« كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (26) وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» (رحمن: ٢٦- ٢٧)

همه چيزها و همه كساني كه بر روي زمين هستند،  دستخوش فنا مي‌گردند. و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو باقي مي‌ماند و بس. ([53])پس خداوند متعال خلق را از وجه(چهره) جدا کرده است.

امّا انکار تو در مورد این آیه: « وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ »(نساء:3) که رعایت قسط و عدالت در مورد یتیمان شبیه ازدواج با زنان نیست،  همچنین همه زنان یتیم نیستند،  پس(به پندار شیعه) این هم توسط منافقین از قرآن حذف شده. یکی از کذابان دروغ‏پرداز در کتاب الاحتجاج یادآوری کرده که بین موضوع یتیمان و موضوع زنان؛ حدود یک سوم قرآن فاصله وجود دارد،  و این‏ها و امثال آن را حوادث منافقین برای اهل نظر و تأمّل آشکار ساخت،  اما وجود اهل تعطیل و فرقه‏های مخالف اسلام بهانه و مجوز طعنه و انتقاد به اسلام را یافتند ‏کردند،  و اگر تمام موارد حذف و تحریف و تبدیل شده در قرآن را برایت ذکر کنم بحث به درازا می‏کشد،  و چیزهایی آشکار می‏شود که «تقیه» اجازه‏ی آشکار شدنش را نمی‏دهد،. ....([54])

 

این نص علی‏رغم طولانی بودنش بخشی از مناقشه‏ای طولانی است که به ادعای صاحب الاحتجاج بین علی رضی الله عنه  و یکی از زنادقه صورت گرفت،  که هدف علی رضی الله عنه  از آن مناظره هدایت و راهنمایی او به راه حق بود!!! اما آیا زندیق‏تر از کسی  وجود دارد که در مورد حذف و تبدیل و تحریف قرآن؛ چنین افتراهایی را بر قرآن و صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  ببندد،  آیا دسیسه‏ی هیچ کینه‏توزی در مورد قرآن به بیش از این می‏رسد؟ موسى جار الله مي‏گوید: آیا عداوت وکینه‏ي دشمن‌ترين مردم به اندازه این سخنان که شیعه آن‏ها را به علی بن ابي طالب نسبت می دهند اسلام را زیر سؤال می‏برد و نسبت به قرآن و دین ویران مخرب است.([55])

آن همه کینه‏ی سیاه را در این روایت ملاحظه کن که علیه برترین نسلی که تا کنون بشر شناخته،  و بر ضد اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم  چیده‏اند و آن بزرگواران را به منافقینی توصیف کرده که مرتکب بزرگ‏ترین جنایت شده‏اند،  زیرا این فرقه‏ی کینه‏توز که خشم و نفرت آن‏ها نسبت به اسلام و صحابه قلبشان را سیاه و بیمار کرده و درونشان از آن کینه و نفرت مملو شده،  چیزی را در قرآن پیدا نکردند که خشمشان را با شبهه‏پردازی علیه ایشان فرونشانند؛ به ناچار گفتند: قرآن سرشار از ذکر نام منافقین بوده(که منظورشان اصحاب بزرگوار است) ولی تغییردهندگان قرآن نامشان را حذف کردند... و روایات متعددی از این قبیل دارند.

سپس در همین روایت آمده که ذکر نام تحریف کنندگان به خاطر رعایت تقیه جایز نیست،  که به ادعای آن‏ها ابوبکر و عمر و زید بن ثابت بوده‏اند.([56])

 و طبرسی تعداد دیگری را افزوده و مي‏گوید: كساني كه مستقيماً مرتكب اين جنايت بزرگ شدند و قرآن را تغیردادند،  صاحبان صحيفه ابوبکر و عمر و عثمان و ابوعبيده و سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف بودند که از زید بن ثابت کمک گرفتند. ([57])

اصحاب رضی الله عنهم  پرچم‏داران فتوحات اسلامی و جزو شاگردان ممتاز و دست پرورده‏ي رسول الله صلی الله علیه وسلم  مي‏باشند؛ و تمدنی را پایه‏گذاری نمودند که تا بحال تاریخ چنين مردانی را به خودندیده است،  پس آن‏ها خاری هستند در چشم شیعه و قلبشان از خشم و نفرت ایشان سرشار است،  برای همین است که چنین افتراهایی را به آن‏ها اختصاص داده‏اند.

در ادامه روایت طبرسی آمده که علي به شخص مذکور گفت: «به حكم تقيه افزودن به قرآن جايز نیست». آیا معنایش این است که ترس و بیم مانع شد مصحف دروغین را بیرون آورد،  در غیر این صورت این کار را می‏کرد؟ و احتمال این هم هست که ترس برطرف شود و آشکارا به آن تصریح کند،  ولی با وجود ترس و بیم موضوع مصحف همچنان در بین شیعه سری باقی می‏ماند..؟!

ولی صاحب فصل الخطاب بیش از هزار نمونه از کتاب‏های شیعه را جمع‏آوری کرده که مدعی است همه در اصل آیات قرآن بوده‏اند،  و از آن حذف شده‏اند،  و اثبات کرده که کتاب‏های شیعه بر آن نکته توافق دارند،  و بدین شکل خود و قومش را دامن‏گیر فضیحت و رسوايی بزرگی كرد،  و بزرگ‏ترین جنایت را افشا کرده که شیعه مرتکب شده‏اند،  امّا آیا با وجود این‏که نصوص شیعه تقیه را تا زمان بازگشت مهدی لازم می‏دانند،  یا این‏که با وصیت امام و خطی‏مشی قوم خود مخالفت کرده‏اند؟ همه این‏ها توهماتی هستند که بر هم زده می‏شوند!. و به زودی به تحقیق این نکته می‏پردازیم که آیا شیعه مصحف سری متداول در بین خود دارند یا خیر.

سپس روایت احتجاج یادآوری کرده که علی سخنانش را با شخص زندیق و دین‏ستیز ادامه داده و گفته: به سبب ظروف و شرایط تقیه نمی‏تواند بیش از این صراحت‏گویی کند،  چون موجب تقویت حجت اهل تعطیل می‏شود.

پس این یعنی گفتگو و مناظره با زنادقه و اشخاص ضد دین موجب رفع و از میان برداشتن تقیه است،  و می‏توان به کفر تصریح کرد،  ولی باید با مؤمنان با تقیه برخورد کرد!!!

 آیا این فرقه می‏خواهند امیرمؤمنان رضی الله عنه  را از حزب زندیق و دین‏ستیز به حساب آورند،  به همین خاطر از ترس صحابه به همه چیز تصریح نمی‏کند؟

سپس بعد از این تصریح به کفر گفت: بیش از این تفصیل دادن بحث حجت و برهان اهل تعطیل را -که همان اصحاب گرامی و پیروان نیک‏منش ایشان هستند- تقویت می‏کند. بدون تردید همین مقدار برای افشای ماهیت این فرقه‏ی کینه‏توز کافی است،  چه رسد به کفرهای دیگر،  پس کفر ورزیدن به کتاب خدا چیست؟!

سپس این فرقه مدعی هستند که علی به شخص زندیق گفت نمی‏تواند بیشتر قضایا را تفصیل دهد،  زیرا صبر و شکیبایی بر اطاعت از حکام و فرمانروایان واجب می‏باشد!!!

 در حالی‏که مذهب شیعه اطاعت از غیر اثـنـی عشر را مردود می‏داند،  ولی در این روایت اطاعت از غیر ائمه واجب است!!.

نسبت دادن چنین سخن به امیرمؤمنان رضی الله عنه  در واقع بزرگترین افترا و اتهام است بر ايشان به اين‏كه در معصيت و نافرماني خدا از دیگران اطاعت کرده است،  حال که ادعای شده که او چنین اطاعتی را واجب دانسته است،  ولی در اسلام اطاعت از مخلوق در نافرماني خداوندU مردود است:

« وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا» (لقمان: ١٥)

هر گاه آن دو،  تلاش و كوشش كنند كه چيزي را شريك من قرار دهي كه كمترين آگاهي از بودن آن و (كوچكترين دليل بر اثبات آن) سراغ نداري،  از ايشان فرمانبرداري مكن.

 

  آنان باز مدعی هستند که امیرمؤمنان علی رضی الله عنه  به حكم تقيه در ضمن اطاعت خود از خلفاي راشدین،  در تحریف و تغییر دادن قرآن با آنان همکاری نموده است،  و این مسئله قبل از این‏که بدگويی و تکفیر اصحاب رسول‏خدا صلی الله علیه وسلم  باشد،  سب و تکفیر علی رضی الله عنه  را مي‏رساند،  و يقيناً این عده قبل از این‏که دشمن مسلمانان باشند،  دشمن اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم  هستند.

ببين كه چگونه با آیه‏ی: « فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ »(احقاف:35) استدلال کرده که بر جهل و نادانی پردازنده‏ی این روایت دلالت می‏کند،  زیرا این آیه بر خلاف این فرمان داده،  و نسبت دادن آن به علی؛ نسبت دادن جهل و بی‏اطلاعی او از قرآن بوده است.

و از ادعای ایشان منبی بر این‏که « كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص: ٨٨) در اصل (كل شئ هالك إلا دينه) بوده؛ به ادعای این‏که محال است همه چیز کسی هلاک گردد ولی چهره‏اش باقی بماند....تا آخر([58]) معلوم می‏گردد که جعل کننده‏ی روایت عرب نبوده و هیچ پیوندی با زبان عربی نداشته،  و از دلالت الفاظ اطلاع نداشته...یا زندیقی بوده که خود را به نادانی زده است.

صاحب الاحتجاج باز مدعی شده که امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه  در این مناظره به شخص زندیق گفته: بيش از یک سوم قرآن در اطراف سوره‏ي نساء افتاده است،  و اگر به خاطر طولاني شدن کلام و مانع شدن تقیه نبود آن را شرح می دادم.

و يقيناً این اسطوره در ذات خود بزرگترین کذب و دروغ بر امیر مؤمنان علی رضی الله عنه  می‏باشد،  زیرا اگر شيعه راست می‏گفتند؛ او در زمان خلافتش يك سوم افتاده شده‏ی قرآن را آشکار می‏کرد،  یا به مسلمانان دستور می‏داد که در صورت اثبات آن،  از او پیروی نمایند.

پس در واقع آن‏ها    يی که ادعاي تشيع علی را دارند؛ و این همه اباطیل و اکاذیب را به ايشان نسبت مي‏دهند؛ سرسخت‏ترین دشمن آن‏ها می‏باشند،  زیرا راضي شدن به كفر و اقرار به آن را به ایشان نسبت می‏دهند.

هرگاه شیعه از یافتن حیله و راه‏چاره برای اثبات دلیل و حجت درمانده‏اند به «تقیه» پناه برده‏اند،  بنابراین در اینجا هم (به ادعای دروغ آن‏ها  )  علی به خاطر تقیه از تشریح و بیان آن قسمت که حذف و تبدیل شده اظهار ناتوانی کرد،  ولی این یک نیرنگ آشکار و فرار از مواجهه با مخالف است،  سپس غیر از او هرکدام که مواردی از نمونه‏های حذف شده را بیان کرده باشد؛ رسوا گشته و نیرنگشان افشا شده،  امّا آن‏ها کجا و دستبرد زدن به قرآن عظیم الشأن کجا!

و مادامی که شریعت این فرقه زنادقه‏ی اسلام‏ستیز را با چنین مقاله‏ی زندیقانه مورد خطاب قرار دهد که همه قرآن را (به ادعای واهی شیعه) زیر سؤال ببرد؛ در روایت سابق بیان شد؛ آیا این شایعه را باور کنیم که که «مستشرق بِراین» مصحفی ایرانی در اختیار دارد که زیاده هایی به نام «سوره ولایت»([59]) بر کتاب الله در آن نوشته شده که با فرقه‏ی زندیق با آن مناظره می‏کرد و اگر منهج و عقیده این جماعت درباره کتاب خدا نگاه کفرآمیزانه و دور از رضایت خدا است. می‏توان تصدیق کرد که گفته می‏شود نزد مستشرقی همچون «براین» مصحفی ایرانی از آن موجود باشد که اضافه‏هايي بر کتاب خدا در آن وجود دارد،  و از جمله این إضافات سوره‏ای به نام سوره ولایت است.([60]) اين يعني شيعه مصحفي سرّي دارند که در میان خودشان متداول است!.

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

--------------------------------------------

([1])ـ كتاب سلیم بن قیس: ص81.

([2])ـ كتاب سلیم بن قیس: ص81.. ملاحظه کنید که این نص می‏گوید: علی بعلت اشتغال به جمع‏آوری قرآن از سريع براي بیعت با ابوبکر از منزل خارج نشده،  اما این با اساس معتقدات تشیع سازگار نيست،  زیرا آنان معتقد هستند که علی خلیفه بلافصل و امام منصوب می‏باشد،  چه رسد به اینکه بخاطر جمع آوری قرآن در تأخیر بیعت با ابوبکر تعلل داشته باشد،  و این تناقض و اختلاف نشانه‏ي جعل و دورغ بودن است همان‏گونه که خداوند فرمود: « وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا»  آيا (اين منافقان) درباره قرآن نمي‌انديشند و اگر از سوي غيرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراواني پيدا مي‌كردند.

اين آیه دلالت می‏کند بر این‏که هر کس چیزی را بگوید و ادعای کند که از جانب خداست،  قطعاً در تله‏ی اختلاف و تناقض گیر خواهد کرد.

[3] - فتح الباري: 9/12-13. و كتاب المصاحف ابن أبي داود ص 16.

([4])ـ فتح الباری: 9/12-13. ونگاه: ه: كتاب المصاحف لابن أبی داود ص 16.

[5] - كتاب سليم بن قيس:  ص81

([6])ـ روايت مسلم،  كتاب الزهد  ش72 ص2298-2299،  ودارمی،  مقدمه ش 42 ص 119،  واحمد در مسند: 3/12،  21،  39.

([7])ـ نووی/ شرح صحیح مسلم: 18/130،  الأبی/ إكمال إكمال المعلم: 7/305.

([8])ـ نگاه: ه: ابن أبی داود/ كتاب المصاحف: ص 60 وما بعدش.

([9])ـ كتاب سلیم بن قیس:  ص82.

[10] - الاحتجاج ص 156

[11] - الاحتجاج: ص 156 چاپ: اعلمي

[12] - الاحتجاج: ص 89-90 چاپ: اعلمي

([13])ـ بحار الأنوار: 1/27.

[14] - نگاه: ه کن به الارشاد ص: 365

[15] - الاحتجاج: 1/255-228 چاپ نجف،  يا ص: 155-156چاپ اعلمي بيروت

([16])ـ الاحتجاج: 1/255-228 ط: النجف،  أو ص: 155-156من ط: الأعلمی بیروت.

([17])ـ كتاب سلیم بن قیس: ص 124.

([18])ـ البرهان: مقدمه  ص 37،  بحار الأنوار: 19/30،  تفسیر الصافی: 1/41.

([19])ـ تفسیر العیاشی: 1/13،  بحار الأنوار: 92/55،  تفسیر الصافی: 1/41،  اللوامع النورانیة: ص 547.

[20] -..آیه 90بقره است که در اصول کافی 1/417 تحریف شده و «فی علی» را بدان افزوده است.

[21] - بقره:23که در اصول کافی 1/417 تحریف شده و «فی علی» را بدان افزوده و(عَلَى عَبْدِنَا) حذف شده است.

([22])ـ أصول الكافی: 1/417.

[23] - توجه كن(خواننده عزیز) كه اين‏ها چقدر با روح و حواس از قرآن فاصله دارند،  یا این‏که ازروی عمد این دروغ‏ها به اهل بیت می‏بندند،  ببین چگونه با روشی جاهلانه آیه‏‏ی  227از سوره‏ی (شعراء) را با آیه‏ی 93(انعام) با هم درج کرده است،  و آن را به صورت: (وسيعلم الذين ظلموا في غمرات الموت) يعني كساني كه در لحظه‏ی جان سپردن قرار گرفتند خواهند فهمید که چه سراجام وخیمی در انتظار آنان خواهد بود.

بدون شک کسی که در لحظه‏ی مرگ قرار می‏گیرد زمان پند و عبرت گرفتنش گذشته،  و حالش بدتر از آن است که عبرت بگیرد،  و اصلاً برخی گفته‏اند بیهوش می‏شوند. این‏گونه اسطوره‏ها شایان بحث و مناقشه نیستند.

 

([24])ـ تفسیر القمی: 1/10-11.]،  ج1 ص48،  100،  110،  122،  142،  159،  118،  123،  125.

([25])ـ تفسیر القمی: 1/48.

([26])ـ تفسیر القمی: 1/110

([27])ـ أصول الكافی: 1/418.]13.

([28])ـ أصول الكافی: 1/421.

([29])ـ الكافی: 1/421.

[30] - فصل الخطاب: ص 253 و ما بعدش

([31])ـ بحار الأنوار: 92/60 و  بعدش.

[32] - فصل الخطاب: ص 253 به بعد.

([33])ـ أصول الكافی: كتاب فضل القرآن،  باب النوادر: 2/134.

[34] - مثلاً نگاه: ه کن به کتاب محمد جواد مغنیه/ العمل بالحدیث و شروطه  عند المامیه در ضمن کتاب: دعوة التقريب ص 383،  محسن الأمين/ الشيعة بين الحقائق والأوهام ص 419-420

([35])ـ الشافی شرح أصول الكافی: 7/227.

[36] - صحيح الكافي/ البهبودي: كتاب فضل القرآن،  باب النوادر: 1/156-157

([37])ـ محمد جواد مغنیة/ العمل بالحدیث وشروطه عند الإمامیة (ضمن كتاب دعوة التقریب ص384).

[38] - بحار الأنوار: 2/214

([39])ـ محمد صالح بن احمد مازندراني  متوفاي (1081ه‍،  یا (1086هـ

[40] -) این عددي كه او ذکر کرده در هیچ‏کدام از اقوال مأثوره مربوط به شمارش آیات قرآن که بدان مراجعه نموده ام نیافتم به این مصادر نگاه: ه کنید:  تفسیر القرطبی: 1/64-65،  الإتقان: 1/89،  فیروزآبادی/ بصائر ذوی التمییز: 1/559-560.

([41])ـ مرآة العقول: 2/536.

([42])ـ الذریعة: 13/101.

([43])ـ الاعتقادات: ص 102.

([44])ـ الكاشانی / الوافی،  جلد دوم:  1/274.

[45] - ابو القاسم موسوي الخويي كه او را امام اعظم و آیت عظمی و رئیس حوزه علمیه قم،  مؤلف معجم رجال حدیث و البیان فی تفسیر القرآن

([46])ـ الخوئی/ البیان: ص 210.

[47] - بحار الأنوار: 42/17

([48])ـ نگاه: ه کن به:  أصول الكافی، 1/260.

[49] - أصول الكافي: 1/258

([50])ـ بحار الأنوار:  92/52.

[51] - بحار الأنوار: 92/52

([52])ـ رجال الكشی:  ص307.

([53])ـ الاحتجاج:  ص249-254.

[54] - الاحتجاج: ص 249-254

([55])ـ الوشیعة:  ص123.

([56])ـ نگاه: ه:  الاحتجاج:  ص156.

([57])ـ فصل الخطاب:   صفحه (73).

[58] - الخطوط العريضة: ص6

[59] -نگاه: ه: الخطوط العريضة: ص11

([60])ـ نگاه: ه:  الخطوط العریضة:  ص11.