|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 11 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
ملاحظاتی چند بر منابع هشتگانه شيعه |
بسم الله الرحمن الرحیم
کتابهای اساسی حديث نزد اثنيعشریّه: کتابهای اساسی که در نزد اثنيعشریه به عنوان منابع اخبار معتبرند؛ هشت تا هستند که آنها را «جوامع ثمانیه» مینامند، ([1]) و میگویند آنها منابع معتبر احادیث روایت شده از ائمّه هستند.([2]) محمّد صالح حائری عالم معاصر شيعه میگوید: «کتابهای صحیح امامیه هشت تا هستند، چهار كتاب از آنِ سه محدث اوّل، و سه تای آنها از آنِ سه محدث آخر و هشتم آنها اثرحسین نوری- معاصر- است».([3]) اوّلین و صحیحترین آن كتابها نزد ايشان (الکافی) محمّد بن یعقوب کلینی است.([4]) سپس کتاب (من لا یحضره الفقیه)([5]) محمّد بن بابویه قمی (متوفای سال 381ﻫ) که در نزد آنان به صدوق مشهور است. سپس کتاب (تهذیب الاحکام)([6]) و کتاب (الاستبصار)([7]) هر دو کتاب از عالمشان ابي جعفر محمد بن حسن طوسی مشهور به شیخ الطائفه (متوفای سال 360ﻫ) میباشد. فیض کاشانی (متوفای سال 1091ﻫ) گفته است:«امروز محور اصلی احکام شرعی بر این چهار اصل است، و اینها کتابهایی هستند که مؤلفانشان بر صحّت آنها گواهی می دهند«.([8]) آغا بزرگ تهرانی– مجتهد معاصر شيعه- میگوید: «کتابهای چهارگانه جامع احادیثي هستند که تا امروز هم احکام شرعی از آنها استنباط میشود».([9]) این چهار کتاب قدیمترین کتابها و منابع شیعه هستند. سپس علمایشان در قرن یازدهم و بعد از آن کتابهایی را تدوین و تألیف کردهاند که علماي معاصرشان آنها را پسندیدهاند، چهار تای آنها را (مجامیع چهارگانهي جدید) ناميدهاند كه عبارتند از (الوافی)([10]) تألیف محمد بن مرتضی معروف به ملا محسن فیض کاشانی(متوفای سال 1091ﻫ)، و (بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار) از محمد باقر مجلسی( متوفای سال 1110 یا 1111ﻫ) ([11]) و (وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة) تألیف محمّد بن حسن حر عاملی (متوفای سال1104ﻫ)([12])و (مستدرک الوسائل)([13]) حسین نوری طبرسی (متوفای سال1320ﻫ).
ملاحظاتی چند بر منابع هشتگانه شيعه: شيعه ادعا میکنند که کتابهای زیادی دارندكه از جهت اعتبار و حجت بودن مثل کتابهای چهارگانه هستند، همچنانکه مجلسی در مقدمه بحار([14])و حر عاملی در الوسائل([15])توضیح دادهاند، و نیز در مقدمه این کتابها بیان شده است. ظاهراً ذکر این کتابها يا به خاطر اهمیت و ارزش آنها به عنوان مجموعههای بزرگ است، و شاید هم صرفاً تبلیغ و ادّعای مذهبی و مخالفت با اهل سنّت باشد، بدلیل اینکه در بین کتابهای هشتگانه کتاب (الوافی) را به عنوان کتابي مستقل و اصیل نام بردهاند، در حالی که جز از احادیث کتابهای چهارگانه (الکافی و التهذیب و الاستبصار و من لا یحضره الفقیه) جمعآوری نشده است، پس چگونه مستقل و پنجمین اصل محسوب شده است؟! همچنین کتاب (لاستبصار) طوسی را یکی از منابع مستقل و جدا از چهار منبع قبلی دانستهاند، در حالیکه جز خلاصهای از کتاب تهذیب الاحکام طوسی نیست، و طوسی در مقدّمهی الاستبصار([16])به این مطلب تصریح کرده است، هر کس میخواهد میتواند با مقایسهی این دو کتاب بفهمد که این جز تبلیغات مذهبی نیست. میبینی که مجلسی بحار الانوار را در (بیست و پنج) جلد تألیف نموده، امّا چون جلد بیست و پنجم آن بزرگ بوده قسمتی را جدا نموده و مجموعاً (26) جلد شده است([17])، معاصرين کتابهایی به آن افزودهاند که اثر مؤلف نیستند؛ مانند کتاب (جنة المأوی) نوری طبرسی، و (هدایة الاخبار) مسترحمی، و چندین جلد در اجازات، تا آن را در چاپ جدید از شماره صفر (كه جلد اوّل از صفر حساب شده است!) به (یکصد و بیست) جلد برسانند، مثل اینکه شکل و ظاهر پیشرفته و تبلیغات مذهبی جدیدی به خود گرفته است؛ كه آنها شیفتهي روش تبلیغاتی هستند.([18]) امّا موضوع کتابهای تهذیب، استبصار، من لا یحضره الفقیه، وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل فقه است همچنین دو جلد اوّل و دوّمش کتاب الکافی مربوط به اصول؛ و بقیّه فقه هستند که آنها را (فروع کافی) ناميدهاند. و در بسیاری از مسائل فقهی شباهتي با اهل سنّت ملاحظه میشود، بطوری که اهل علم میگویند اين شباهت دلیل است بر أخذ و برگرفتن آن از اهل سنّت.([19]) شیعه مسائل چنان عجیب و غریب و غیر قابل قبولی دارند که بر ذهن کسی خطور نمیكند، و شایسته است کتاب خاصی در مورد آنها نوشته شود. شیخ و مرجع ايشان (مرتضی) قسمتی از آنها را در کتابي جمع کرده و «الانتصار» نامگذاری کرده است([20]) ابن عقیل حنبلی تعداد از آن مسائل را نقل نموده و از آنها اظهار شگفتی کرده است، و ابن الجوزی آنها را به خط ابن عقیل در کتاب المنتظم نگاشته و ثبت کرده است.([21]) و در کتاب (الموضوعات) به ساختگی بودنشان اشاره کرده است و میگوید: رافضه کتابي در فقه ساختهاند و آن را «مذهب امامیه» ناميدهاند، و در آن چیزهایی نوشته اند که بدون هیچ دلیلی اجماع مسلمین را خرق کردهاند.([22]) و امّا بقیهي این كتابها؛ یعنی اصول کافی و بحار الانوار به مسائلی از قبیل توحید، و عدل و امامت، و...اختصاص دارند، و اکثراً در حول و حوش عقايد و نظرات شيعه پیرامون امامت و ائمه دوازدهگانه و نصّ امامت آنها و صفات و احوال و زیارت قبر ایشان، و بحث دشمنان ايشان و در رأس همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم بحث کردهاند. قابل ملاحظه است که تمام مطالب آنها دور گردونهی امام و امامت میچرخد. کسی که احادیث این کتابها و روایات اهل سنّت را بخواند تفاوت بسیار چشمگیری بین آنچه اهل سنت روایت کردهند و «حدیث» نامیدهاند، و آنچه شیعه روایت نموده و همان نام را روی آن نهاده را مشاهده خواهى كرد. اهل سنت وقتی که حدیثی را روایت میکنند آن را به شخص پیغمبر صلی الله علیه وسلم نسبت میدهند كه در واقع حدیث اين است، امّا شیعه چیزی را كه از امامهایشان نقل میکنند حدیث میگویند و– همچنان که گذشت- آنها بین فرمودهی پیغمبر صلی الله علیه وسلم و سخنان یکی از ائمه قائل به تفاوت نیستند. هر کس کتاب حدیثی از شيعه را بخواند موارد اندکی را خواهد یافت که به پیغمبر صلی الله علیه وسلم نسبت داده شده است، اغلب آنچه را که در (اصول کافی) روایت کردهاند بر جعفر صادق متوقف شده، و بسیار کمی از آن به پدرش محمد باقر رسیده، و از آن کمتر چیزی است که به امیر المؤمنین علی رضی الله عنه رسیده باشد، وآنچه سندش به پیغمبر صلی الله علیه وسلم رسیده باشد بسیار نادر است. همچنان که ملاحظه میشود کتابهای چهارگانه اخیر ایشان در قرن یازدهم تألیف شدهاند، و آخرین آنها را نوری طبرسی(متوفای سال1320) که از معاصرین (شیخ محمد عبده) است تألیف کرده است. او بیست و سه هزار حدیث از ائمه را جمعآوری کرده([23]) که قبل از او ناشناخته بودهاند! حال كه او صدها سال بعد از ائمه زیسته، اگر آنها روایات را با سند نقل میکنند چگونه انسان عاقل به روایتی معتقد میشود که در طول یازده، یا سیزده قرن (ناشناخته مانده و) نوشته نشده است!! و اگر قبلاً در کتابي ثبت و تدوین شده؛ چگونه در طی سیزده قرن کسی آنها را پیدا نکرده است؟ ([24]) پیشینیان آنها این روایات را جمع نکردهاند، و نامشان را در کتابهایشان ذکر نشده؟! چگونه کلینی که در محضر چهار سفیر مهدی بوده آنها را ثبت نکرده است؛ در حالی که کتابش را (کافی) نامیده به ادعای اینکه (آنقدر جامع و فراگیر است) که برای همه شیعه کافی است، و از طریق سفیرها بر امام زمان عرضه کرده و- به ادعای شیعه- او گفته: «برای شیعيان ما کافی است»– همچنانکه در مقدمه کتاب گذشت. حتّی طوسی در کتابش تهذیب الاحکام گفته: کلینی تمام آنچه را که متعلق به فقه شیعه است؛ اعم از احادیث اصحاب خود و کتب و اصول جمع کرده، مگر به ندرت یا شاذ بودن مسائلی را ترك كرده باشد.([25]) آیا این کتابها بعد از دوران صفویه نگاشته شده و به علمای پیشین نسبت داده شدهاند؟! بعید به نظر نمیرسد. حتّی چهار کتاب اوّلیه از دستبرد و اضافه شدن بر آنها خالی نیستند، به دلیل این که احادیث کتاب (تهذیب الاحکام) طوسی به (13950) حدیث رسیده است، همچنانکه آغا بزرگ تهرانی در الذریعه، ([26]) و محسن عاملی در اعیان الشیعه([27]) و علمای معاصر شیعه گفتهاند، در حالیکه خود طوسی در کتاب (عدة الاصول) خود خاطرنشان ساخته که احادیث و اخبار تهذیب از (پنج هزار) بیشترند، و معنی آن این است که آخرین حد احتمال آن به (شش هزار) حدیث نمیرسد.([28]) آیا در دورههاي مختلف بیش از دو برابر بر آن افزوده شده است؟! دلیل مادی ملموس مؤید این است. همچنین علمای شیعه اختلاف دارند که آیا کتاب (الروضة)– یکی از کتابهای (الکافی) که دارای چند باب و هر باب حاوی چندين حدیث است- از تألیفات کلینی است؛ یا اینکه بعد از او بر کتاب (الکافی) افزوده شده است، ([29]) مثل اینکه افزودن به كتاب دیگران در هر شرایطی براي شيعه امری بسیار طبیعی است. بلکه مسئله از این هم خطرناکتر است، عالم معتبرشان حسین بن حیدر کرکی عاملی (متوفای سال 1076هـ) میگوید: کتاب کافی مطابق سندهایی که به ائمه متصل شدهاند از پنجاه کتاب تشكيل شده است، ([30]) ولي طوسی كه (متوفای سال 360هـ) است میگوید: «کتاب کافی شامل سی کتاب است، تمام روایات آن را شیخ به ما گفته است..».([31]) آیا در فاصلهی قرن پنجم تا پانزدهم بیست کتاب بر (الکافی) افزوده شده است، با اینکه هر کتاب شامل چند باب و هر باب در برگیرندهي چندين حدیث است؟! شاید این امری طبیعی باشد، چون کسی که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب و نزدیکانش دروغ بگوید، دروغ گفتن بر علما برایش آسانتر است.. در اين زمینه شواهد زیاد است. در متن و نصوص این کتابها تضاد و اختلافات فراوانی ملاحظه میشود، و محمد بن حسن طوسی (عالم شیعی) در این زمینه نگرانی خود را ابراز داشته كه «اختلافات و تضاد احادیث این کتابها به جايي رسیده که شاید حدیثي را نیابي در مقابلش روایت متناقض آن وجود نداشته باشد، و حدیثی وجود ندارد که روایتی دیگر آن را نفی نكند».. و صراحتاً اعتراف میکند که اختلافات در احادیث شیعه از هر مذهب دیگری بیشتر است، و این بزرگترین ایراد وارده بر مذهب شيعه است كه آن را زیر سؤال میبرد، حتّی بعضی از شیعهها وقتی به وجود این اختلافات پی میبرند مذهبشان را ترک میکنند.([32]) شیخ طوسی به تلاشهاي بينتيجه براي جبران و توجیه این اختلافات و تناقضات به پاخاست، امّا موفق نشد؛ بلکه گل را خیس تر و آب را گِلآلودتر نمود، او در تعلیقات خود بسیاری از احادیث را تنها به بهانهی با احادیث اهل سنت مطابقت دارند- برتقیه حمل نموده است. در واقع او با این کار خود پایهی تفرقه را محکمتر نموده و بسیاری از راههای هدایت را بر اهل تشیع مسدود کرد. با این وصف او در زمینهي احادیث احکام تلاش نموده، امّا به بقیهي مسائل مذهبی اشاره نکرده است. ظاهراً دلیل عدم موفقیت شیخ طوسی کثرت اختلافات بین اهل تشیع است، همآنگونه که بعضی از علمایانشان شکوای خود را از این واقعیت ابراز داشته اند، فیض کاشانی صاحب (الوافی)- یکی از کتابهای معتبر هشتگانه- در مورد اختلافات شیعه میگوید: «...میبینی که شیعه در مورد یک مسئله بیست تا سی؛ و حتی بیشتر آراء مختلف دارند؛ حتی میتوانم بگویم: هیچ مسئلهای از فرعیات نیست که در آن و یا در بعضی از متعلقات آن اختلاف وجود نداشته باشد.([33]) نکتهی قابل ملاحظه اینکه اختلافات آنها در استنباط آراء نیست، بلکه در احادیث و نصوص است، و بدون تردید اینگونه تناقضات نشانهي باطل بودن مذهب و دروغ بودن روایات است.. این تناقضات از منبع وحی و از جانب خداوند نیست، چون خداوند میفرمايد: « أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا »(نساء: ٨٢) آيا درباره قرآن نميانديشند، اگر از سوي غيرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراواني پيدا ميكردند. بعضی از صاحب نظران شیعه کثرت اختلافات را مربوط به دروغ بستن بر ائمه میدانند. فیض بن مختار نزد ابوعبدالله از اختلافات فراوان در روایت شکایت کرده و میگوید: «علت این همه اختلافات در بین پیروان شما چیست.. من در حلقهي درسشان در کوفه مینشینم به خاطر اختلافات زیاد ممکن است که در احادیث شکّ کنم. ابوعبدالله میگوید: ای فیض آنچه میگویی درست است، مردم بسیار مشتاق دروغ گفتن بر ما هستند.. من برای یکی از آنها حدیثی میخوانم؛ هنوز خارج نشده آن بر خلاف معنی حدیث تأویل میكند، چون آنها حدیث و محبت ما را برای رضای خدا نمیخواهند، بلکه تنها در پی دنیا هستند، هر یک از آنها در فکر مطرح شدن خويش میباشد»([34]). شکایت ائمه از کثرت دروغگویان بر آنها بسیار زیاد است.([35]) در حقیقت تعدادی فریبکار و سودجو و متقلب اطراف آنها خصوصاً جعفر صادق را گرفته بودند و به استقبال مهمانانی میرفتند که از نقاط مختلف دنياي اسلام میرفتند و اموالشان را به اسم ائمه دریافت کرده و میخوردند، و نوشتههای مهر شدهي جعلی و تزويري را به آنها تقدیم میکردند و از امام چیزهایی را که نگفته بود برایش نقل میکردند.([36]) و هرگاه ائمه گفتههايشان را تکذیب میکردند؛ ميگفتند: تقیه کرده...([37]) به قاضی شریک بن عبدالله (متوفای177-178هـ) گوش کن در توصیف اقوامی که به جعفر صادق چسپیده و ادعای نقل و روایت از او دارند، - همچنانکه کتابهای شیعه نقل میکنند-: ابوعمرو کشی گفت: «یحیی بن عبد الحمید در کتابي که در اثبات امامت امیر المؤمنین رضی الله عنه نوشته میگوید: به شریک گفتم: بعضی افراد ادعا میکنند احادیث جعفر بن محمد ضعیف هستند، گفت داستانش را برایت تعریف میکنم: جعفر بن محمد مردی صالح و مسلمان و اهل ورع بود، عده ای نادان اطرافش را گرفتند و با او آمد و شد داشتند، هنگامی که از پیش او خارج میشدند میگفتند: جعفر بن محمد چنین و چنان گفت سپس احادیثی دروغ و ساختگی و منکر از او نقل میکردند تا از این راه از مردم پول بگیرند و نان بخورند، بدین صورت منکرات فراوانی آوردند، عده ای از مردم عوام آنها را پذیرفته و گمراه میشدند وعده ای آنها را انکار میکردند«.([38]) چنین به نظر میرسد که انکار از طرف طایفهای از متقدمین صورت گرفته...چون متأخرین؛ بخصوص در دوران صفویه و بعد از آن، افسانههای روايت شده به نام جعفر را بخشی از عقاید خود قرار دادند بدون انکار اینکه آن را انکار کرده باشند. وامّا این روایات از جهت معنا و مفاد و موضوع، به محض کمترین دقت در متن آنها به ساختگی بودنشان ميتوان حکم کرد، چون با اصول اسلام و ضروريات بدیهی و متواتر ثابت و مورد اجماع مسلمانان است تضاد و مخالفت دارند، علاوه بر مخالفت صریح با عقل، و در روایات شیعه دلایل و قرائن آشکاری را دیدهام که مبدأ نقد متون را لغو میکند، و در (بصائرالدرجات) از سفیان سمط روایت شده که گفته است: «به ابوعبدالله علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم مردی از طرف شما نزد ما میآید که به دروغگويي معروف است، حدیثی را برای ما نقل میکند که آن را زشت و ناپسند میبینیم؟ ابوعبدالله علیه السلام گفت: از زبان من به تو گفت شب روز و روز شب است؟ گفت نه، گفت اگر چنین چیزی هم گفت دروغگویش نپندارید حتماً من گفتهام«.([39]) و همچنین آمده است «قلبها از حدیث ما تنفر و انزجار دارند؛ پس هر کس آن را قبول کرد بزرگش بشمارید، و هر کس آن را انکار کرد او را رها کنید».([40]) و مجلسی در (الاتجاه) (116) حدیث را در يك باب تحت این عنوان آورده: «باب در مورد اینکه کلام ائمهﻹ سخت و سختیطلب است، و کلامشان وجوه و صورتهای متعدد، و در مورد فضیلت تدبر در اخبار آنها و تسلیم شدن به آنها و نهی از ردّ نمودنشان».([41]) اگر این مطلب را با رأی و نظر اهل سنت مقایسه کنید گمراهی شيعه بیشتر نمایان است، «هر چیزی با شناختن ضدّش بهتر شناخته می شود»([42]) و اغلب نقد متن حدیث نزد شیعه بدین صورت است که با روایات اهل سنت- که آنها را عامه میگویند- موافق باشد، كه در این صورت آن را مردود میپندارند، چون نزد آنها هدایت و راه درست در مخالفت عامه میباشد، همچنانکه در روایاتشان آمده است- در مبحث اجماع در این رساله گذشت- با این بینش؛ يك گمراهی دیگر بر گمراهیهایشان افزوده میشود..و در کتب شیعه از بعضی ائمه آمده که «خلاف کتاب پروردگارمان را از ما قبول نکنید».([43]) اما علمای شیعه به این اصل عمل نکردهاند.. علاوه بر این که ائمه امر کردهاند که «قرآن» را اصل قرار دهند و به آن مراجعه کنند نه اينكه روايات افسآنها ی... اما بحث مقدار صحت این روایات، و مضمون تألیفات و شناخت کسانی که شیعه از روایاتشان راضی هستند، و اقسام حدیث، و معيارهای نقد حدیث نزد آنان موضوع مهم و بزرگی است که نیاز به کتابي مستقل دارد، زیرا برای کشف حقیقت این مدونات و افشاي باطل آن جلو چشم فريبخوردگان بیخبر و غافل و جهت رو شدن دست سبئیه که در ساختن این گمراهیها و نسبت دادن آنها به بعضی از علمای اهل بیت سهيم بوده و نقش فعالي را بازی کردهاند؛ از اهمیت فوق العاده ای برخوردارد است، . .این موضوع دارای جوانب متعدد که مفصلاً در حد توان این کتاب نیست.. به همین خاطر به عرضه و بيان خلاصه و اشارهوار در این مورد اکتفا میکنیم. حدود صحت روایات این کتابها از قول تعدادی از بزرگان اهل سنت آمده که از لحاظ دروغ و افتراء و تکذیب راستيها شيعه بزرگترین فرقه هستند.([44]) وقتی ابن المطهر گفت: شیعه احادیثي دارند که رجال موثق و معتبر آنها را روایت کردهاند، شیخ الاسلام ابن تیمیه: فرمود: از کجا میدانید کسانی که در زمان قدیم این احادیث را برای شما نقل کردهاند معتبر و قابل اعتماد بودهاند، شما كه نه آنها را شناختهاید، و نه با احوالشان آشنا هستید و نه تألیفات و نوشتههايی دارید که با تكيه بر آن اخبار افراد موثق را از اخبار دیگران جدا سازید و تشخيص دهيد، و نه اسنادي دارید که رجالشان را بشناسید».([45]) آیا ائمهي اسلام بر این کتابها واقف هستند؟ حقیقت این است که از جهت در یافت احادیث، امت اسلام منابعی و مراجع مشهور و معروفي جز امهات مصادر (صحاح و سنن و مسانید...) ندارند. علمایی که در مورد شیعه ملاحظاتی داشتهاند و به شناسايي و تحقيق پیرامون ایشان عنایت داشتهاند؛ از جمله اشعری، ابن حزم و ابن تیمیه، نامی از این کتابها نبردهاند- تا حدودي که من تحقیق کردهام- بخصوص در مورد خطرناکترين منبع ايشان (اصول کافی)، علیرغم اینکه صاحبش در سال (329هـ) وفات يافته. آیا علت اين بينام و نشاني منابع شيعه در گذشته این است كه کتابهايشان سری بودهاند، یا اینکه به علت حقارت و بيارزشی مورد توجه قرار نگرفتهاند؟ یا همگی در دوران صفویه تألیف شدهاند سپس به علمای قدیم نسبت داده شدهاند؟ در اصول کافی اشاره شده که این کتابها در بین شيعه سری بوده، و نیز به سبب اینکه در شرایط تقیه بودهاند آنچنانکه ادعا میکنند سند متصل ندارند؛ نص الکافی چنین است: «مشاهیر و بزرگان ما از ابوعبدالله علیه السلام روایت کردهاند که به شدت تقیه میکردند، و کتابهایشان را مخفی نمودند؛ و چیزی روایت نمیشد، وقتی آنها وفات یافتند کتابهایشان به دست ما رسید، (یکی از ائمه گفت): از آنها نقل کنید که قطعاً حق هستند.([46]) و ملاحظه میشود که در برخی روایاتشان به کتمان و عدم افشای روایات نزد ناهل امر شده است، به عنوان مثال- امر به کتمان این نصوص و عدم نشر آن نزد غیر کسانی که اهلیت دارند ملاحظه میشود. ([47]) در زمان سیوطی یکی از رافضیها بر خواسته و ادعا میکرد كه بدون نیاز به سنت با قرآن استدلال میکند، سیوطی کتابي به اسم «الاحتجاج بالسنة» در رد او نوشت، پس (اگر در آن زمان این کتابها موجود بودند) چرا این شیعه به کتاب یارانش دعوت ننمود؟ او با این کار خود میخواست کتابهای خودشان را کتمان کند؟.. به هر حال تا زمان چاپ و رواج و افشاي افکار شیعه کتابهايشان بدین صورت شایع نشده بودند. شاید اولین اشاره به منابع چهارگانهي شیعه در کتاب «النواقض فی الرد علی الروافض» (نقضکنندهها در رد بر شیعه) آمده، آنجا که میگوید: از اشتباهات و انحرافات شیعه اين است كه كتب احادیث صحاح را انکار ميكنند كه مورد قبول امت اسلام هستند، و در مقابل به چهار کتاب ایمان دارند که دروغهای فراوان را همراه با بعضی اقوال ائمه در آن جمع کردهاند.([48]) صاحب النواقض (مخدوم شیرازی) در قرن دهم هجری زیسته، اما این بدان معنا نیست که این کتابها در آن زمان ظهور کردهاند؛ و از آنجا كه شیرازی در بین شیعه زندگی کرده و ناچار بوده در میان ایشان علمآموزی کند چیزهایی از آنها دانسته که بر دیگران مخفی بوده؛ همچنانکه خود میگوید.([49]) اما در رابطه با حدود صحّت این کتابها در نظر خود شیعیان بايد گفت كه آنها در این زمینه دو دستهاند: دستهای همه را صحیح و حرف به حرف آنها را از ائمه دانستهاند، و دسته ای دیگر معتقدند در این کتابها هم صحیح و هم غیر صحیح موجود است. . این مطلب را عالم شيعه ممقانی بیان میکند و میگوید: «شك و ترديدي نيست كه مجموع محتویات و مطالب کتابهای چهارگانه متواتر است، بلکه با دقتی در آن معلوم میشود که از متواتر هم بالاتر است، اما آیا به نسبت يکايک احدیث آنها متواتر هستند، و به عبارتی دیگر آیا تمام کلماتش با جمیع حرکات و سکنات اعرابي و بنائی و نیز ترتیب همه کلمات و حروف قطعی هستند یا نه؟ در بین مجتهدین ما رأی دوم معروف است، همچنانکه در مورد اینکه اخبار آنها را آحاد دانستهاند و سند آنها را صحیح یا غیر صحیح دانسته اند، و اکثر فرقهی اخباریه بر رأی اول هستند، همآنگونه که از ادعای ایشان مبنی بر وجوب عمل به آن و اعتقاد به قطعی بودنش برمیآید».([50]) پس کتابهای چهارگانه نزد فرقهي اخباریه دوازده امامی از قرآن بزرگترند.. به همین سبب روایتهایی را که معارض با کتاب خدا هستند قبول دارند، و روايتشان را حاكم بر کتاب خدا میدانند، این است گمراهی بزرگ و کفر صریح. اما اصولیون و یا مجتهدین این روایات را آحاد دانستهاند و هنگامیکه بر آنها حکم میکنند در سندشان دقت مینمایند، به همین خاطر جعفر نجفی(متوفای 1227هـ)- شیخ شیعهي امامیه و رئیس مذهب- در زمان خود([51]) در کتابش «کشف الغطا» در مورد مؤلف این چهار کتاب میگوید: «در تحصیل علم چگونه بر آن سه محمد اعتماد میشود در حالیکه آنها همدیگر را تکذیب میکنند.. و بعضی از روایاتشان با هم متضاد هستند..سپس در کتابهایشان روایاتی موجود است که قطعاً دروغ هستند، مانند اخبار مربوط به جسم بودن و تشبیه کردن خداوند و ازلی بودن جهان و ثابت بودن زمان و مکان».([52]) اما در مورد اینکه چرا مؤلفین این چهار كتاب در مقدمههايشان مدعی شدهاند که جز اخبار صحیح را ذکر نکردهاند، صاحب کشف الغطا میگوید: «لازم است در خصوص آنچه در مقدمه آن کتابها نوشته شده باید قایل به تخصیص بود، یا بر مجاز حمل شود، از اینجهت که در قسمت عمده کتابهایشان خلاف آنچه را که در مقدمه گفتهاند ذکر کردهاند، یعنی از تعهد جمعآوری روایات صحيح که در اول کتاب ذکر نمودهاند تجاوز کردهاند!!».([53]) سپس اعتراض سنگینتری وارد ميشود مبني بر این ادعا که احادیث این چهار کتاب- همچنانکه گفتهاند- از اصول و منابعي برگرفتهشده که بر ائمه عرضه شدهاند، و (اصول الکافی) در زمان غیبت صغری نوشته شده، و ممکن است امام غايب بر احادیث آن حکم کرده باشد!، بلکه گفتهاند بر مهدی (امام زمان) عرضه شده و گفت: «این کتاب برای شیعیان ما کافی است»([54]) همچنين صاحب کتاب (من لا یحضره الفقیه) «در بیست و چند سال از دوران غیبت صغری زیسته است»([55]) پس چرا ائمه بر اخبار ساخته شده اعتراض نکردهاند؟ صاحب کشف الغطا جوابي برای این نیافته جز پناه بردن به «تقیه»، پاسخی که دستاویز همیشگی آنها ست و هرگاه بيجواب درماندند بدان متوسل میشوند، پس گفت: «به خاطر تقیهای که از روز سقیفه منشعب شده است لازم نیست ائمه به انکار نمودن و یا جدا ساختن صحیح از خطا مبادرت ورزند».([56]) با وجود این شایسته است سؤال شود: اگر اصولیون شیعه روش تصحیح و تضعیف حدیث را از روی بررسی و تحقیق در سندها را پیش گرفتهاند؛ آیا در مورد رجال حدیث و رشتهی جرح و تعدیل هیچ آگاهی دارند؟ در پاسخ باید گفت: با دقت در کتابهای رجال شیعه روشن میشود که آنها در مورد احوال رجال حدیث تا قرن چهارم کتابي هيچ نداشتهاند، اما در قرن چهارم آقای کشی کتابي با نهایت اختصار در این زمینه تألیف نمود که نیازي را برآورده نمیسازد([57])و روایات متعارضی در جرح و تعدیل يادآوری کرده و در زمینهی رجالشناسي جز شرح احوال بعضی از راويها چیز دیگری ندارند.([58]) علاوه بر اينكه «در مورد اکثر سندها در اسم رجال و نام پدر و کنیه و القاب آنها دچار اشتباه و غلط شدهاند».([59]) تا زمانی که زین الدین عاملی ملقب به شهید ثانی([60]) (مقتول سال 965هـ) ظهور نکرده بود شیعه دارای اصول و علوم اين موضوع نبودند، ([61]) این مطلبی است که کتابهای خودشان بدان اعتراف میکند. عالم شيعه حائری میگوید: «از جمله معلوماتی که هیچ کس در آن شکی ندارد این است که قبل از (شهید ثاني) هیچيك از علمای ما در مورد درایت حدیث چیزی ننوشته، بعد از آن (بصورت تخصصی نبوده) بلکه آن را هم در علوم عامه نوشتهاند..»([62]) (بعداً بررسی خواهیم کرد که در زمینه تقسیم حدیث به صحیح و غیر صحیح تا قرن هفتم چیزی نداشتهاند). صاحب تحفه میگوید: سبب اینکه شیعه ناچار بودند در این علم تألیفاتی داشته باشند وجود تناقضات زیاد در روایات است، و در نوشتن این اصول هم از کتب اهل سنت استفاده کردهاند.([63]) اما شیعه معيارهای خاصی هم دارند که مانند سایر چیزهای منحصر به خودشان خالی از نیست. به عنوان مثال میبینی کسانی که ادعای دیدن امام غایب متولد نشده ([64]) را میکنند نزد شیعه مورد وثوق و اعتبار هستند، و این را دال بر ما فوق عدالت بودن تلقی کردهاند، در حالی که همراهی و همصحبتی با رسول خدا صلی الله علیه وسلم را در تزکیه و تعدیل اصحاب بزرگوار و شاگردان پیامبر صلی الله علیه وسلم مؤثر نمیدانند- همچنانکه گذشت- بدین صورت آنها دروغ وگمراهی را دلیل بر عدالت میدانند، و دلایل عدالت را نشاني دروغگویی میدانند، پس ببین و تعجب کن.. کلینی افسانهپردار اسطورههاي تحریف قرآن را معتبر و معتمد ميدانند که در (الکافی) آنها را گسترش داده، به همین سبب کاشانی در تفسیرش صافی([65]) و محمود نجفی تهرانی در (قوامع الفضول)([66]) گفتهاند کلینی معتقد به تحریف قرآن بوده است. و ابوزهره گفته است: کسی که چنین عقیدهای داشته باشد اهل قبله نیست.([67]) با وجود این ابن مطهر حلی میگوید: «کلینی موثقترین و ثابتترین مردم در حدیث است»!([68]) علاوه بر آن میگویند: به خاطر یک طعنه و انتقاد در راوی روایتش ترك میشود.([69]) ببین چگونه به کفار باور و اعتماد دارند، اما روایات مسلمین را رد میکنند. کسی که بر مذهب امامیه نباشد- در نظر آنها - روایتش به درجهي صحت ارتقاء نمیيابد هچنانکه در مبحث «حدیث صحیح از ديدگاه شیعه» خواهد آمد، اما کسي كه از امامیه باشد روایتش مقبول است حتی اگر بر زبان کل امت اسلامی مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته باشد، بلكه (ابن مطهر حلی) با کمال صراحت میگوید: «طعنه در دین کسی موجب طعنه در حدیث نيست».([70]) اگر این وضعيت بعضی معیارهایشان باشد؛ وضعيت رجال حدیث ايشان چگونه است؟
------------------------------------------------------------- ([1])ـ مفتاح الکتب الاربعة، 1/5. ([2])ـ اعیان الشیعه، 1/288، مفتاح الکتب الاربعه، 1/5. ([3])ـ الحائری/منهاج عملی للتقریب، مقالهای است در مجلۀ رسالة الاسلام در قاهره منتشر شده است، هم چنان که با چند مقالۀ منتخب دیگر از همان مجله به اسم الوحدة الاسلامیه چاپ شده است، ص233. ([4])ـ برای شناخت کافی به این کتابها نگاه: ه کن: الذریعه، 17/245، النوری/مستدرک الوسائل، 3/432، مقدمه الکافی، الحر العاملی/وسائل الشیعه، 20/71. این کتابها اشاره میکنند که این کتاب صحیحترین منابع چهارگانه معتبر نزد آنان میباشد، و اینکه آن کتاب را در دوران غیبت صغري نوشته که توسط آن راهی جهت تحقیق منقولاتش یافته نوشته است. .، با اینکه در بین کتابهای چهارگانه تنها کتابي است که افسانهي طعنه زدن به کتاب خدا (قرآن) در آن راه یافته است، و همچنانکه حر عاملی میگوید: احادیث کافی به (16099) حدیث می رسد(أعيان الشيعة: 1/280) و چند بار چاپ شده، و تعدادی از علمایشان آن را شرح کردهاند، و شرحهای زیر را از آن دیده ام: (مرآة العقول مجلسی، او به جهت حکم بر صحّت و ضعف احادیث کافی توجّه کرده است. . و در آن احادیثی را صحیح دانسته که به اجماع مسلمانان کفر است مانند روایات تحریف قرآن. (شرح جامع) از مازندرانی و (الشافی) شرح اصول کافی. ([5])ـ برای شناخت این کتاب به کتابهای زیر نگاه: ه کن: الخوانساری/روضات الجنّات، 6/230-237، واعیان الشیعه، 1/280، مقدمۀ من لا یحضره الفقیه، که شامل 176 باب است باب اولش باب طهارت و آخرین بابش باب النوادر، و احادیث آن به (9044) حدیث می رسد، در مقدمۀ کتابش می گوید: آن را با حذف سندها تألیف نموده است تا طرقش زیاد نشود، وآن را از مشهورترین مراجع استخراج نموده است، و در آن تنها احادیثی را روایت کرده که به صحتشان ایمان دارد. ([6])ـ برای شناخت آن به این کتابها نگاه: ه کن وری طبرسی/مستدرکالوسائل، 4/719، الذریعه، 4/504، مقدمۀ تهذیب الاحکام. آن را جهت رفع تناقضاتی که در روایات موجود است تألیف نموده است، و بابهای آن به (393) باب میرسد، و بعداً از تعداد احادیثش بحث خواهد شد. ([7])ـ این کتاب در سه جزء نوشته شده است، دو جزء آن در عبادات و جزء دیگرش در بقیّه ابواب فقهی میباشد، و تعداد بابهایش به (393) میرسد، و مؤلفش احادیث آن را در (5511) حدیث محصور نموده و گفته: تعداد آنها را مشخص کردهام تا از آن کم و زیاد نشود، در کتاب (الذریعه) آمده است که تعداد احادیثش (6531) است، پس این با آنچه مؤلفش میگوید مخالف است. نگاه: ه الذریعه، 2/14، اعیان الشیعه، 1/280، حسن الخسان در مقدمۀ استبصار. ([8])ـ الوافی، 1/11. ([9])ـ الذریعه، 2/14. ([10])ـ در سه جلد بزرگ نوشته شده و دارای (273) باب است و در ایران به چاپ رسیده، محمد بحر العلوم– عالم معاصرشان- میگوید: احادیث آن به حدود (پنجاه هزار) از محمد بن مرتضی معروف به ملا محسن حدیث می رسد. لؤلؤة البحرین "الهامش"، ص122. ([11])ـ گفتهاند: جامعترین کتاب در حدیث است که از کتب معتبر شیعه جمعآوری کرده، برای آشنایی بیشتر به الذریعه 3/27 و اعیان الشیعه، 1/280 نگاه: ه کنید. ([12])ـ این کتاب جامعترین کتاب در احادیث احکام نزد ایشان میباشد، مؤلفش در آن روایاتی از ائمّه را از چهارگانه موجود است – و به ادعای شیعه- (در هر زمانی محور هستند) جمعآوری کرده، و رویات دیگری را نیز از حدود هشتاد کتاب معتبر بر آن افزوده است، همچنان که صاحب (الذریعة) میگوید، امّا شیرازی در (مقدمۀ الوسائل) میگوید: که آنها از (یکصد و هشتاد) کتاب بیشتر هستند، اما تناسبی در بین این دو رأی وجود ندارد، ولي حر عاملی اسم کتابهایی را که از آنها نقل نموده ذکر کرده كه از هشتاد بيشتر هستند، و به کتابهای بسیاری غیر از آنها اشاره نموده كه به آنها مراجعه نموده است، امّا احادیث را با واسطۀ کسانی دیگر (که از آنها نقل نموده) دریافت کرده است (چند بار در سه جلد چاپ شده است، سپس با تصحیح و تعلیق بعضی از علمایشان اخیاً در بیست جلد چاپ شده است) شیرازی/مقدمه الوسائل، اعیان الشیعة، 1/292-293، الذریعة، 4/ 352-353، الحر العاملی/وسائل الشیعة، 1/4 ـ 8، 20/36 ـ 49. [13] -آغا بزرگ تهرانی گفته است« کتاب مستدرک از لحاظ ارزش و اعتبار مانند مجموعههای حدیثی جدید است، بطوری که بر مجتهدین بزرگ واجب است از آن مطلع باشند و در استنباط احکام به آن رجوع کنند، (الذريعة: 2/110-111) و اکثر علمای معاصر ما بر این موضوع اتفاق دارند«، سپس به بعضی آراء علمای معاصر استشهاد نموده که مستدرک را جزو منابع اساسی است به حساب آوردهاند (الذریعة:2/111). ظاهراً بعضی از علمایشان بر این توافق ندارند، به همین دلیل میبینیم که صاحب کتاب (الودیعه) به شدّت از آن انتقاد گرفته و میگوید: «در کتابش احادیث ضعیف و غیر معتبری نقل کرده است.. و دارای نسخههای ثابتی نیست، نسخههایش با هم اختلاف زیادی دارند«، سپس میگوید: روایتهایش همان روایتهای بحارالانوار است در بابهای مختلفی بر مسائل توزیع نموده است، همچنان که (محمد مهدی کاظمی/ احسن الودیعه ص 74). آن را حرف به حرف مقایسه کرده است. ([14])ـ نگاه: ه: ج1، ص26، می گوید: کتابهای صدوق به غیر از پنج تای آنها در شهرت از کتابهای چهارگانه کمتر نیستند (همین موضوع در مرجع سابق). و گفته است: «کتاب بصائر الدرجات از منابع و معتبری است که کلینی و غیر او از آن روایت کردهاند«.([14]) ودر مورد کتابهای بسیاری از کتبشان چنین گفته است [15] - نگاه: ه: وسائل الشیعه:ج20 (خاتمه). ([16])ـ الاستبصار، 1/2 ـ 3. [17] - نگاه: ه: الذریعة:3/27 [18] - میبینی که مجموعهي زیادي از آنها نوشتن يكي از موضوعات آن را برعهده میگیرند و چندین رتبهي حوزوی را با آن طی میکند، وقتی که کار را به پایان رساند به یکی از آنها و یا یکی از علمای شیعه نسبت داده میشود که گویا کار توسط او انجام شده است، کاری که تنها در توان چند نفر از مردم می باشد، همانگونه که این مسأله در مورد کتاب (الغدیر) و غیره نیز ملاحظه میشود، و هوس ادعای پیشکسوت بودن دارند، همانطور که در کتاب (الشیعه و فنون الاسلام) میبینید، که گفتهاند: شیعه در هر علمی پیشی گرفتهاند، با وجود اینکه شیعه چیزی جز آنچه را که از اهل سنت برگرفتهاند ندارند، و نکاتی دارند که سرّشان را فاش میکند همچنانکه میبینید در کتاب (اعیان الشیعه) عاملی چندین عالم اهل سنت را شیعه به حسابآوردهاند صرفاً به خاطر اینکه در بیوگرافی ايشان ذکر شده که گرایشی به تشيع داشتهاند، و به سبب اين در مسلک رافضیه قرار نمیگیرند، چون محبت اهل بیت واقعی در اهل سنت از شیعه بیشتر است. [19] - نگاه: ه: منهاج السنة النبویة: 3/246 ([20])ـ من موفق به دست یابي چاپ آخرش (1405 هـ، دار الاضواء بیروت) و قبل از آن نیز در ضمن کتاب (الجوامع الفقهیه) در سال (1267هـ) و به صورت مستقل در سال (1315هـ) در تهران تحت عنوان «مسائل الانفرادات فی الفقه» چاپ شده است لؤلؤة الحرین، ص320. ([21])ـ المنتظم، 8/120. ([22])ـ لموضوعات، 1/338. ([23])ـ الذریعة، 21/7. ([24])ـ مؤلف بعضی از این کتابها صراحتاً گفتهاند: به کتابهایی دست یافتهايم که قبلاً در کتابهای معتمدشان تدوین نشده اند. مجلسی میگوید: «از حمد خداوند علاوه بر کتابهای چهارگانهي قبل؛ حدود دویست کتاب دیگر را در بحار الانوار جمع کردهام» (اعتقادات المجلسي ص 24، مصطفى شيبي/ الفكر الشيعي ص61). همچنین شیخ حر عاملی مدعی است که بیش از هشتاد کتاب نزد او موجود بودهاند که آنها را در (وسایل الشیعه) جمع آوری کرده. وسایل، ج1، مقدمه الذریعة، 4/352 ـ 353. و شیخ معاصر شیعه نوری طبررسی بر تعدادی کتاب مطلع شده که قبل از او تدوین نشدهاند، باوجود اینکه او از معاصرین است، آغابزرگ تهرانی میگوید: «انگیزهي تألیف این کتاب دستیابي مؤلف به برخی از کتابهایی است که قبلاً در جوامع شیعه ثبت نشدهاند؛ بوده است(الذريعة: 21/7) و این احادیث اکتشافی را که در مستدرک الوسایل گردآوری کرده از ضروریات مورد نیاز خود به حساب آوردهاند. آیت الله خراسانی شیعه – كه صاحب (الذریعه) از او نقل کرده-گفته: در این عصر بدون مراجعه به المستدرک و اطلاع از محتویات آن برای مجتهد حجت کامل نمیشود. (الذريعة 2/111) آیا این بدن معنی نيست که آنها قبل از تألیف (المستدرک) حجتی نداشتهاند؟ ببین و تعجب کن...پیوسته مسیر کشف روایات و کتابها ادامه دارد.
([25])ـ الاستبصار، 1/2. ([26])\ـ الذریعه، 4/504. ([27])ـ اعیان الشیعه، 1/288. ([28])ـ نگاه: ه: الامام الصادق، ص485. ([29])ـ روضات الجنات، 6/188 ـ 176. ([30])ـ مصدر قبلی، 6/114. ([31])ـ الفهرست، ص161. ([32])ـ تهذیب الاحکام، 1/2 ـ 3. ([33])ـ الوافی، المقدمه، ص9. [34] - تخریج آن از کتب شیعه قبلاً گذشت ([35])ـ کتب شیعه از جعفر صادق روایت می کنند که گفته است: براي هر کدام از ما کسی هست که بر او دروغ بگوید، وگفت مغیره بن سعید در کتب یاران پدرم دست برده و احادیثی ساخته که آنها نگفتهاند، پس از خدا بترسید و آنچه را از ما که با کتاب خدا و سنت رسولش مخالف است قبول نکنید «این در حالی است که – همچنانکه کتب شیعه روایت می کنند- مغیرۀ بن سعید خود بدان اعتراف می کند و میگوید: «در روایات شما روایاتی ساخته ام که به حدود (یکصد هزار) روایت می رسد». و از صادق روایت شده است که میگوید: «ما اهل بیت صادق هستیم، امّا کسانی بر ما دروغ بستهاند که دروغ آنها صداقت را از ما ساقط می کند» و از انس روایت شده که گفته است: «به عراق رفتم و تعداد زیادی از یاران ابو جعفر و ابو عبد الله- علیهما السلام- را دیدم و احادیث زیادی از آنها شنیدم و از کتابهایشان احادیثی برداشتم و بعداً آنها را بر ابو الحسن رضا عرضه نمودم، تعداد زیادی از آنها را انکار نمود... سپس گفت: ابو الخطاب بر ابوعبدالله: دروغ گفته است، لعنت خدا بر ابو الخطاب باد، و همچنین یاران ابو الخطاب تا به امروز از اینگونه احادیث در کتابهای یاران ابو عبدالله- علیه السلام- میسازند آنچه را که خلاف قرآن است بر ما قبول نکنید». عبارتهای گذشته در: تنقیح المقال، 1/174 ـ 175. هر گاه شهادت ائمه اهل سنت(المنتقی، ص21 ـ 23، میزان الاعتدال، 1/27 ـ 28.) را با این نصوص قرار دهی شیوع دروغ نزد آنها بهتر روشن میشود، و هر گاه دستمايهي آنها را در علم سند و جرح و تعدیل بشناسی ميفهمی در خلال اعتمادی که به کتابهایشان دارند چه خطری گریبانگیر آنهاست..]، ([36])ـ التحفة الاثنی عشریة ورقه 92، خطی. [37] - میزان الاعتدال ترجمۀ زراره:2/69-70، دربحث اینکه شیعه دروغهای صادره از جعفر صادق و غیر او از بزرگان ائمه را در حق اکثر روایت کنندگان را بر تقیه حمل می کنند خواهد آمد. ([38])ـ رجال کشی، ص208 ـ 209، بحار الانوار، 20/202 ـ 203. ([39])ـ بحارالانوار، 2/211-212. ([40])ـ بحارالانوار، 2/192. ([41])ـ منبع سابق، 2/182-212. [42] - این را با آنچه ائمۀ اهل سنت در این زمینه گفته اند مقایسه کن، ربیع بن خیثم (متوفای سال 61 یا 63هـ) کسي که ابن مسعود در مورد او میگفت: «اگر رسولخداe تو را میدید دوستت میداشت» (تقريب التهذيب: 1/244)، ربیع گفته است: «بعضي حدیث مثل روشنایی روز روشن هستند و شناخته ميشونى، و برخي احادیث مثل شب تاریک هستند، ما آن را انکار میکنیم»(روایت خطيب بغدادي در كافيه ص605) ابو الحسن علی بن عروه متوفای سال (837هـ) صاحب (الکواکب الدراری) 120 جلدي گفته است(سخاوي/ الضوء اللامع: 5/214-215) ابن عروه گفته است: هرگاه قلب متقی و پاک و هوشیار و زرنگ باشد میتواند حق را از باطل و صداقت را از دروغ و هدايت را از گمراهی تشخیص دهد، بخصوص زمانی که روشنایی نور نبوی را حاصل کرده باشد، آن قلب در این حالت مسائل پیچیده و پوشیده میداند و سالم را از نا سالم تشخیص میدهد، و اگر دنبال الفاظی ساختگی و دروغ بر پیغمبر و یا اسنادی صحیح وضعیف افتاد آنها را از هم جدا میکند، ذوق الفاظ پیغمبرe بر انسان عاقل مخفی نیست». القاسمی/قواعد التحدیث، ص165، این مطلب از نسخۀ خطی الکواکب الدراری نقل شده است. ائمۀ حدیث به متن حدیث توجّه خاصی نمودهاند همچنانکه به سند آن توجه کردهاند، و برای شناخت احادیث ساختگی نشانه هایی علایمی در نظر گرفتهاند که با توجه به آنها بدون اینکه در سند حدیث دقتی شود شناخته می شوند، اهل حدیث غالباً با توجه به امور مربوط به الفاظ حدیث به ساختگی بودن حدیث حکم میکنند..( الاقتراح، ص231) همچنانکه ابن صلاح یادآور شده که اهل حدیث ساختگی بودن حدیث را توسط قراين نص روایت درک میکنند، و همچنین میگوید: احادیث طولانی ساختهاند که از روی رکیک بودن الفاظ و معنایشان جعل بودنشان مشخص است. علوم الحدیث/ابن صلاح، ص89. ابن القیم: در جواب اين سؤال که آیا ممکن است بدون توجه به سند حدیث ساختگی بودن آن را شناخت؟ برای این پرسش کتاب مستقلی تحت عنوان «المنار المنیف» نوشته است، در آن کتاب (44) قاعده در این مورد ذکر کرده و (237) حدیث را به عنوان مثال آورده، که در اثنای نقد متنشان چگونگی جعل بودنشان را بیان نموده است. ([43])ـ اصول کافی، باب الاخذ بالسنة و شواهد الکتاب، 1/69-71، تعدادی احادیث به این مضمون نقل کرده است. ([44])ـ منهاج السنة، 4/51، والمنتقی مختصر منهاج السنة، ص21-23، میزان الاعتدال، 1/27-28. ([45])ـ منهاج السنة، 4/110. [46] - أصول الكافي، كتاب فضل العلم، باب رواية الكتب والحديث: 1/53. ([47])ـ همچنانکه در خبر مزعوم « لوح فاطمه» در آخرش آمده که امامشان گفته است: اگر در تمام عمرت تنها این حدیث را شنیدی برایت کافی است پس آن را نزد کسی که اهلیت دارد حفظ کن» این نصی است که ابو بصیر از جعفر صادق روایات کرده است. اصول کافی، 1/527-528، کاشانی/الوافی، مجلد اول ج2، ص72، طبررسی/ الاحتجاج، 1/84-87، ابن بابویه/اکمال الدین، ص301-304، طبررسی (که صاحب مجمع البیان است)/ اعلام الوری: ص 152 و مابعدش، کراجکی/ الاستنصار، ص18. ([48])ـ النواقض، ص109-110، مخطوط. ([49])ـ مصدر قبلی، ص87، 151، همچنین ص209، همین رساله. ([50])ـ تنقیح المقال، 1/183، (چاپ 1349هـ). [51] - الشیعه فی المیزان: ص 272(حاشیه). ([52])ـ کشف الغطا، ص40. ([53])ـ کشف الغطا، ص40. [54] -همان منبع. ([55])ـ الصدر/الشیعه، ص125. ([56])ـ کشف الغطا، ص40. ([57])ـ به عنوان مثال به ترجمه زرارة بن اعین و ابو بصیر و جابر جعفی نگاه: ه کنید. ([58])ـ شیرازی/النواقض، ص113، (مخطوط). ([59])ـ الممقانی/تنقیح المقال، 1/177. ([60])ـ النواقض، ص111-112. ([61])ـ القمی/الکنی و الالقاب، 2/344. ([62])ـ حائری در مورد زندگینامه عالم مذکور حر عاملی می گوید: او اولین کسی است از امامیه که در علم درایت حدیث تألیف نموده است؛ اما همچنانکه پسرش و غیره گفته اند، اصطلاحات را از کتب عامه نقل کرده است» (امل الآمل، 1/86.).مقتبس الاثر، 3/ 73. [63] - تحفة الاثنا عشریه: ص 105(خطي) [64] - همچنان که فرقه هایی از شیعه، ومؤرخین معتبر، وعلمای نسب، این را گفته و ثابت کردهاند – در مبحث غیبت خواهد آمد-. ([65])ـ تفسیر صافی، 1/52، ط: الاعلمی بیروت، و ص14، ط المکتبة الاسلامیة تهران و نوری طبررسی در فصل الخطاب، فصل الخطاب، ص30 و به بعد (نسخه چاپی). ([66])ـ قوامع الفصول، ص298. ([67])ـ الامام الصادق، ص440. ([68])ـ رجال الحلی، ص45. ([69])ـ رجال الحلی، ص145. ([70])ـ رجال الحلی، ص137. |