|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 11 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
امامت نزد شیعه |
بسم الله الرحمن الرحیم
امامت یکی از اصول شیعه است که احادیث آنان محور آن میچرخد و عقایدآنها به آن برمیگردد و تأثیر شگرفتی بر فقه، اصول، تفاسیر و سایر علوم آنها گذاشته است و شیعه در گذشته و حال بدان اهتمام ورزیدهاند. از این پس به عرضهی مهم ترین جوانب و مفهوم و منشأ و منزلت و مقام و ارزش آن در مذهب آنها میپردازیم که ابتدا آن را پنهان کردند سپس بزرگان شیعه شروع کردند به استدلال و بیان و اظهار آنچه به عنوان قویترین دلیل به حساب می آوردند و برای اثبات آن در برابر مخالفین و انکارکنندگان به بحث و جدال میپرداختند تا جایی که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم اهل بیت، حُکّام و قُضات مسلمین و ملتهای مسلمان و فرقههای اسلامی را با تمام گرایشها و به صورت تعیین و مخصوص تکفیر کردند. در صفحات بعدی و در خلال بیان ااقوال کتابهای معتمد آنها، این را توضیح خواهیم داد.
مفهوم امامت ([1]) نزد شیعه و منشأ آن: شاید اولین کسی که از مفهوم امامت به مفهوم امروزی، سخن به میان آورد، ابن سبأ یهودی بود که به شیوع بحث امامت پرداخت که وصیتی از جانب پیامبر صلی الله علیه وسلم میباشد و مخصوص وصی است و هرگاه کسی دیگر غیر از وصی آن را برعهده گیرد واجب است از او بیزاری جست و او را تکفیر کرد. کتابهای شیعه اعتراف کردهاند به اینکه ابن سبأ اولین کسی بود که به شایعه پراکنی در مورد واجب بودن امامت علی پرداخت و از مخالفان او اظهار برائت و بیزاری نمود و به کشف مخالفین او و تکفیرشان اقدام کرد([2]) چون او در اصل یهودی بود و معتقد بود که یوشع بن نون وصی موسی بود، پس وقتی که اسلام آورد این گفته را در مورد علی بن ابی طالب نیز اظهار داشت.([3]) واین چیزی است که بزرگان شیعه نسبت به آن فروتنی کردهاند، مثلاً ابن بابویه قُمی در قرن چهارم عقاید شیعه را تدوین و ثبت نموده و میگوید: شیعه معتقدند که هر پیامبری یک وصی دارد که به فرمان خدا برای او وصیت کرده است([4]) و یادآورشده که تعداد اوصیاء صد و بیست وچهارهزار نفر هستند.([5]) همانگونه که مجلسی در روایات خود ذکر نموده که علی آخرین وصی است.([6]) و در برخی از عناوین بابهای بحار الانوار آمده است: «باب اینکه امامت از جانب خدا منعقد میگردد و هر کدام از آنان این مسئولیت را به دیگری واگذار مینماید».([7]) و «باب آنچه خدا و رسولش صلی الله علیه وسلم بر امامت همهی آنها نص گذاشته».([8]) و در ضمن مجموعهای از روایات را ذکر نمودهاند که آنها را دلایل بدون شک وتردید بر امامت بحساب میآورند. لذا شیخ شیعه حلی (متوفای821)گفته است: نزد شیعه کسی استحقاق امامت دارد که از جانب خدا معهود باشد نه هرکسی که به اتفاق انتخاب شود.([9]) محمد حسین آل کاشف الغطاء یکی از مراجع شیعه در این عصر میگوید: امامت هم مثل نبوّت یک منصب الهی است؛ بنابراین همانگونه که خداوند هر کس را که خود بخواهد برای نبوت ورسالت برمیگزیند و با معجزاتی که مانند نص و تصریح از جانب خدا هستند او را تأیید مینماید، به همانصورت هرکس را که خود بخواهد برای امامت برمیگزیند و به پیامبرش فرمان میدهد به امامت او تصریح کند و او را برای امامت مردم بعد از خود منصوب گرداند.([10]) پس همانگونه که میبینی مفهوم امامت به نظر آنها مانند مفهوم نبوّت است، و همانگونه که خداوند سبحان در میان مردم کسانی را برای پیامبری برگزیده؛ کسانی را هم برای امامت با نص صریح برگزیده، و به مردم اعلام نموده و حجت را با آنها اقامه نموده و با معجره آنها را تقویت نموده، و برایشان کتاب نازل فرموده و به آنها وحی میفرستد، و جز با امرخدا و وحی او سخنی نمیگویند و کاری نمیکنند... یعنی امامت همان نبوّت است و امام پیامبر میباشد و تفاوت فقط در نام است. برای همین است که مجلسی گفته: «واقعاً بررسی فرق بین نبیّ و امام از این روایات خالی از اشکال نیست»([11]) سپس گفت: «ما توجیهی را برای عدم توصیف امامت به نبوّت نمیبینیم جز رعایت خاتم الانبیاء و عقل ما به هیچ فرقی بین نبوت و امامت نمیرسد».([12]) این بود گفتهی شیعه در مورد مفهوم امامت، ولی برای نقد این گفتهها کافی است که بگوییم این ادعاها هیچ سندی ندارند جزابن سبأ ویهودیت.
جایگاه و منزلت امامت از دیدگاه شیعه: مسألهی امامت نزد اهل سنّت از اصولی نیست که باید شخص نسبت به آن آگاهی داشته باشد، همانگونه که مجموعهای از علما به تقریر این امر پرداختهاند([13])... اما امامت نزد شیعه (با مفهوم سبئی آن) دارای شأن و منزلتی دیگر است. مثلاً نوبختی ذکر کرده که برخی از فرقههای شیعه امامت را از بزرگترین امر بعد از نبوّت میدانند، ([14]) ولی به نظر آل کاشف الغطاء امامت مانند نبوّت یک منصب الهی است.([15]) و در احادیث کلینی در الکافی امامت را بالاتر از مرتبهی نبوّت به حساب آورده([16]) و این چیزی است که جمع زیادی از بزرگان شیعه بدان تصریح نمودهاند. شیخ شیعه نعمت الله جزایری گفته: «امامت عامه از مرتبه و درجهی نبوّت و رسالت بالاتر است.([17]) و هادی تهرانی که یکی از مراجع و آیات عظام این عصر است گفته: «امام از نبوّت بالاتر است، پس امامت مرتبهای سوم است که خداوند عزوجل ابراهیم را بعد از نبوّت و خلیلیّت بدان مشرّف کرد»([18]) ودر الکافی روایات زیادی وجود دارد که امامت را بزرگترین ارکان اسلام قرار داده. کلینی با سند خود از ابی جعفر روایت کرده که گفت: «اسلام بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت بنیانگذاری شده، و به هیچکدام مانند ولایت تأکید([19]) نشده، ولی مردم سه تای آنها را گرفتند و این –ولایت- را رها کردند». همانگونه که می بینی آنها شهادتین را از ارکان اسلام ساقط کردهاند و به جای آن امامت را قرار دادهاند و آنرا بزرگترین ارکان دانستهاند، همانگونه که جملهی (و به هیچکدام مانند ولایت تأکید نشده) بر این امر دلالت میکند و همانطور که حدیث دیگری بر این دلالت کرده است. این حدیث همان حدیث قبلی است به اضافهی این جمله: «گفتم (راوی): در بین اینها کدامیک از همه بالاتر است؟ گفت: ولایت».([20]) و روایتی دیگر مثل همین با افزودن زیادهای که میگوید: « در مورد فرایض چهارگانه به آنها رخصت و اجازه داده شده که انجام ندهند».([21]) حتی در روایات خود گفتهاند: «پیامبر صلی الله علیه وسلم صد و بیست مرتبه به معراج برده شد، خداوند عزوجل هر بار ولایت علی و ائمهی پس از او را بیشتر از فرایض به ایشان توصیه فرموده است.»([22]) و هیچیک از فرایض به اندازهی امامت به بندگان تأکید نشده است، اما مردم هیچ چیزی را مانند امامت انکار نکردهاند.([23]) بزرگان شیعه با این گمراهیها هذیان میگویند، یکی از مراجع این عصر شیعه میگوید: یکی از بزرگترین مسایل دین که خداوند عزوجل رسولش را بدان مبعوث کرد، امامت است.([24]) این است مقام و منزلت امامت نزد اثنی عشریه، ولی نمیدانم سند و دلیل این منزلت موهوم و خیالی را از کجا آوردهاند، درحالی که کتاب الله بارها و بارها تأکید نموده که ارکان اسلام عبارتند از: شهادت به لاالهالاّالله و محمد رسول الله، نماز، روزه، زکات و حج، ولی درجایی درمورد شأن ولایت ائمه چیزی بیان نفرموده.؟!.
سرّی بودن اندیشهی امامت: مسألهی امامت به مفهوم شیعه یعنی اینکه اینجا یک سلول و هستهی سرّی بوده که این اصل را برای آنها گذاشته تا برای انهدام خلافت اسلامی کار کنند... برای همین است وقتی که این صورت در زمان خلافت راشده کشف شد، علی بن ابی طالب در برابر آنان موضع قاطعی گرفت، پس ابن سبأ را تعقیب نمود و او را به مداین تبعید کرد، و تمام افکاری را که او در صدد اشاعهی آنها درجامعهی اسلامی بود دور ساخت، همانگونه که خود کتابهای شیعه به این حقیقت اعتراف کردهاند([25]) بنابراین آن سلول کاملاً پنهانی شروع به فراخوانی به این اصل میکرد، همانگونه که به شیعه زمان علی رضا گفتند: خداوند ولایت را بطور سرّی و پنهانی به جبریل داد و او هم بطور سرّی آن را به محمد صلی الله علیه وسلم سپارد و علی هم آن را پنهانی به هر کس که خودش میخواست میداد ولی شما رازش را فاش کردید، چه کسی بوده که یک حرف آن را نگه داشته باشد؟([26]) ابوجعفر رضی الله عنه گفت: در حکمت آل داود آمده: باید مسلمان خود را کنترل کند، به شأن و مقام خویش روی آورد و اهل زمانش را بشناسد، پس از خدا بترسید و شایعه پراکنی نکنید.([27]) این نصوصی بود که اشاره میکند به اینکه ولایت در اصل تنزیل الهی سرّی بوده و از بحث و گفتگو در مورد آن هشدار داده شده است... یعنی در عصر شکوفایی اسلام در مورد ولایت و شأن و منزلت آن بحثی نبوده... و شارح الکافی علل این مسأله را اینگونه بیان کرده: وقتی که در عصر و دوران آنها بشدت تقیه رعایت میشد ائمه -علیهم السلام- به شیعیان فرمان دادند که اسرار و رازها و امامت خود و سخنان آنها و احکام مختص به مذهب خود را مخفی نگه دارند.([28]) همچنین آنجا که کلینی گفته:..اسرار ما را فاش نکنید و امر ما را شایعه ننمایید.([29]) شارح الکافی گفته: این امر که به مخفی نگه داشتن آن امر فرموده، مسألهی امامت است.([30]) و هنگام بحث از حدیث دیگری که به جعفر نسبت دادهاند، میگوید: کسی که سخن ما را فاش کند مثل کسی است که آن را انکار میکند.([31]) گفت: «بدان که جعفر علیه السلام نسبت به نفس مقدس خود و شیعیان بیمناک بود و با نهایت احتیاط از تقیه استفاده مینمود، لذا از پخش خبری که بر امامت خود و پدرانش دلالت کند، جلوگیری میکرد».([32]) وهمیشه میان آنها عهد و پیمانی بوده بر اینکه اسرار را حفظ کنند، گفتهاند: «همانا أمر ما با عهد و پیمانِ محکم پوشیده شده».([33]) «پس هر کس پردهی راز ما را پاره کند، خدا او را خوار میگرداند».([34]) برخی از عبارتها و روایاتشان آغاز زمان فاش شدن امر ولایت را به دوران کیسانیه ربط دادهند، میگویند: «همیشه سر ما پوشیده باقی ماند تا اینکه به دست پسر کیسان افتاد».([35]) واین سلول که خطوط اساسی مسألهی ولایت مطابق با روش سبئی بخاطر آن وضع شده بود، ڤفراموش نمیشود، پیروانش را به مخفی شدن توصیه می کرد با گرایش شیعهی معتدل تا بتوانند افکار و اندیشههایشان را میان مردم نشر و رواج دهند. بنابراین در اصول الکافی آمده: «زبان خود را نگه دارید و در منازل بمانید، زیرا هرگز امری که مختص به شما است مورد اصابت نمیباشد و زیدیه همیشه برای شما سپر میباشند».([36]) احتمال دارد معنای آن چنین باشد که زیدیه به علت اظهار طلب ولایت دچار واقعه میگردند و شما چون پایبند به تقیه هستید سالم میمانید همانگونه که شارح الکافی بدان اشاره نموده است.([37]) اگر امامت همسطح و مساوی با نبوت یا بالاتر از آن باشد پس چرا سرّی باشد و با مخفی کردن در مورد آن احتیاط نمود، حتی رسول خدا صلی الله علیه وسلم ، که مأمور تبلیغ رسالت را به عهده داشت، ولایت را سری به علی میرساند و علی هم آن را سری به هرکس که خود میخواست میرساند؟! این روایت تعداد افرادی را محدود نکرده که علی ولایت را سرّی به آنها واگذار میکرد.. بلکه مسأله را به علی واگذار مینماید که به دلخواه خود کسانی را انتخاب نماید، اما غیر از علی کسی دیگر حق انتخاب را ندارند! پس چگونه ولایتی که به نظر شیعه اصل نجات و اساس قبول اعمال و فاصل بین ایمان و کفر است مخفی شد و همچنان مخفی باقی ماند (و مردم ازآن محروم بودند) تا زمانی که ابن کیسان آنرا فاش کرد؟! و در عین حال کار او را خارج شدن از مأموریت او به حساب میآوردند. این نصوص و روایات دلالت میکنند بر اینکه بنیانگذاران این اندیشه دشمنان امت اسلامی بودهاند، و این مسأله را برای رسیدن به اهداف و آرمانهای خود بکار بردهاند، لذا آن را با فضای سرّی و پنهانکاری احاطه کردهاند وآن را به آل بیت نسبت دادهاند تا به قلب مردم راه یابند که حواث وارد شده بر اهل بیت قلبشان را به درد آورده بود، که این فرقهی کینهتوز و دشمن اسلام و مدعی شیعهگری برای آل بیت یکی از عوامل این مصایب وارد شده بر آنها بودند.
---------------------------------------------------------------- ([1])ـ امامت در لغت به معنی جلو افتادن و مقدم شدن است، میگویی: اَمَّ القومَ یعنی امام و پیشوای آن قوم قرارگرفت، وامام هرکسی است که قومی بر راه راست یا گمراهی به او اقتدا نمایند، به خلیفه و جانشین هم امام گفته میشود که به عالم پیشوا و امام جماعت هم اطلاق میگردد. به لسان العرب، قاموس و المصباح مادۀ أمّ نگاه کن و برای تعریف امامت نزد اهل سنت به «الاحکام السلطانیة» ماوردی، ص5 و مقدمۀ ابن خلدون، 2/516-518 نگاه کن. ([2])ـ رجال الکشی، ص108-109، المقالات والفرق/قمی، ص20، فرق الشیعة/نوبختی، ص22، الزینة/رازی، ص305. نگاه کن به الملل والنحل، 1/17 نوشتهی شهرستانی که در مورد ابن سبأ میگوید: او نخستین کسی بود که قول وجود نص بر امامت علیt را مطرح کرد. ([3])ـ رجال الکشی، ص108-109، المقالات والفرق قمی، ص20، فرق الشیعة نوبختی، ص22، الزینة، ص305، والملل والنحل، 1/174. ([4])ـ عقاید صدوق، ص106. ([5])ـ عقاید صدوق، ص106. ([6])ـ بحار الانوار، 39/342. و معنی آن این است که بعد از علی هیچ کس نمیتواند ادعای وصی نماید و امامت بعد از او باطل است، چون آنها وصی نیستند. و این اصل مذهب اثنی عشریه را نقض وباطل میکند. ([7])ـ اصول الکافی، 1/227. ([8])ـ اصول الکافی، 1/286. ([9])ـ النافع یوم الحشر، ص47. ([10])ـ اصل الشیعة واصولها، ص58. ([11])ـ بحارالانوار، 26/82. ([12])ـ بحارالانوار، 26/82. ([13])ـ نگاه کن به غایة المرام آمدی، ص363، الاقتصاد غزالی، ص134، مقدمة ابن خلدون، 3/1080. ([14])ـ فرق الشیعة نوبختی، ص19. ([15])ـ اصل الشیعة، ص58. ([16])ـ اصول الکافی، 1/175. ([17])ـ زهرالربیع، ص12. ([18])ـ ودایع النبوّة، ص114. ([19])ـ اصول کافی، کتاب الایمان والکفر، باب دعائم الاسلام، 2/18، شماره 3، در شرح الکافی دربیان درجۀ این حدیث نزد شیعه گفته مانند حدیث صحیح موثوق ومعتبر استالشافی شرح الکافی، 5/28، شماره 1487. ([20])ـ اصول الکافی، کتاب الایمان والکفر، باب دعائم الاسلام، 2/18 و این حدیث صحیح السند است برحسب آنچه بزرگان شیعه بدان تصریح نمودهاند (الشافی، 5/59)، تفسیرعیاشی، 1/191، البرهان، 1/303، بحارالانوار، 1/394. ([21])ـ مجلسی گفته: مانند کوتاه کردن نماز در سفر و روزه نگرفتن در سفر و انجام ندادن حج و زکات در موقع ناتوانی. مرآة العقول، 4/369. ([22])ـ الخصال/ابن بابویه، ص600ـ601، بحارالانوار، 23/69. ([23])ـ قرب الاسناد/حمیری، ص123، بحارالانوار، 23/69. ([24])ـ هادی تهرانی/ودایع النبوة، 115، محمد حسین آل کاشف/رسالة عین المیزان، ص4. ([25])ـ المقالات والفرق/قمی، ص20، فرق الشیعة/نوبختی، ص22-23، ودر رجال کشی امده است که علی اورا به قتل رسانیده، ص107. ([26])ـ شرح جامع/مازندرانی، 9/123. ([27])ـ اصول الکافی، 2/224. ([28])ـ شرح جامع/مازندرانی، 9/118. ([29])ـ اصول الکافی، 2/222. ([30])ـ شرح جامع/مازندرانی، 9/119. ([31])ـ اصول الکافی، 2/224. ([32])ـ شرح جامع، 10/26. ([33])ـ اصول الکافی، 2/227، پاورقی شماره1. ([34])ـ اصول الکافی، 2/227. ([35])ـ کیسان لقب مختار بن ابی عبید کیسانیه بود. شرح جامع، 9/121-122. ([36])ـ اصول الکافی، 2/225. ([37])ـ شرح جامع، 9/126. |