|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 11 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
نقدعصمت از دیدگاه شیعه ی رافضه |
بسم الله الرحمن الرحیم
معصوم بودن امام در نزد شیعه ی رافضی امامیه، شرطی از شروط امامت است. و در تار و پود اعتقادی آنها، از اصول اوّلیه به شمار میرود. عصمت در نزد آنها، از اهمیت فراوانی برخوردار است. شیعیان چون صفات، قدرت، استعداد و توانمندیهای علمینامحدود را به ائمه خود بخشیدهاند، به این اعتقاد رسیدهاند که «امام هر کاری که انجام دهد در برابر هیچ کس از مردم مسؤول و پاسخگو نیست و اشتباه و خطا در عملکردهایش وجود ندارد، بلکه لازم است تصدیق کنیم و باور داشته باشیم که همه کارهای او خیر است و شری در آنها وجود ندارد. زیرا او به دانشی مسلح است که هیچ کسی بدان آگاهی ندارد». از همین جاست که شیعیان در ضمن امتیازاتی که برای امام قایل شدهاند، مقوله عصمت را هم برای او مقرر کردهاند و گفتهاند: امامان در همه دورانهای زندگیشان معصوم هستند، هیچ گناه صغیره و کبیرهای را انجام نمیدهند، و از آنها هیچ نافرمانی و معصیتی سر نمیزند و اشتباه و فراموشی هم برای آنها جایز نیست.[1] جناب شیخ مفید در این رابطه به نقل اجماع پرداخته و گفته: «ائمه که در راستای اجرای احکام و اقامه ی حدود و صیانت از شرایع و تنبیه کردن قانونشکنان، به جای پیامبران نشستهاند، از معصومیتی همچون معصوم بودن پیامبران برخوردارند و جایز نیست که گناهی کبیره یا صغیره از آنها سر بزند و نیز جایز نیست که در چیزی از امور دین دچار سهو و خطا شوند، چیزی از احکام دینی را فراموش نمیکنند. اعتقاد همه امامیه این است، مگر افراد شاذ که به ظاهر روایات چسبیده و تأویلات آنها را که بر خلاف گمان نادرستش در این باب است، در نظر نگرفته است».[2] ابن مطهر حلی گفته است: «امامیه و اسماعیلیه گفتهاند امام باید معصوم باشد، آنها با این نظریه، در مقابل همه فرقهها ایستادهاند».[3] مجلسی هم این مسأله را اینگونه تأکید کرده است: «بدان که امامیه بر این اتفاق نظر دارند که ائمه علیهم السلام از گناهان صغیره و کبیره معصوم هستند و اصلاً گناهی از آنها سر نمیزند، نه به عمد و نه از روی فراموشی و نه به خاطر اشتباه در تأویل و نه به خاطر اینکه از طرف خداوند متعال دچار سهو بشوند».[4] شیخ صدوق رافضی با سندش که آن را به دروغ به ابنعباس مرتبط ساخته، روایت کرده که گفته است: از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیدم که میگفت: «من، علی، حسن و حسین و...نُه نفر از فرزندان حسین، معصوم هستیم»[5]. در تأیید و تثبیت این مطلب گفته است: «اعتقاد ما درباره ی پیامبران و رسولان و ائمه این است که همگی آنها معصوم و از هر گونه ناپاکی و پلیدی پاک میباشند، آنها مرتکب گناه صغیره و کبیره نمیشوند و از زیر فرمان خداوند متعال در نمیروند، آنچه را که به آنها دستور داده شده انجام میدهند، هر کسی عصمت آنها را در مورد چیزی نفی کند در واقع جهل و نادانی را به آنها نسبت داده و هر کس که آنها را جاهل و نادان بداند، قطعاً کافر است».[6] البته این عقیده فقط به گذشتگان رافضی اختصاص نداشته، بلکه همکیشان معاصر هم در این زمینه با آنها شریک شدهاند، در همین رابطه محمّد رضا مظفر میگوید: «معتقدیم که امام همانند پیامبر صلی الله علیه وسلم است، لازم است که از همه رذالتها و کارهای فاحشه آمیز ظاهری و باطنی، از سنین کودکی تا به هنگام مرگ، عمداً و سهواً معصوم باشند. همانگونه لازم است که امام از سهو و اشتباه و فراموشی معصوم باشند.[7] زنجانی در (عقایدالامامیه)[8]، بحرانی در (منارالهدی) صفحهی(102) و سید مرتضی عسکری در(معالم المدرستین، ص 159) به این مسأله اشاره کردهاند. امّا باید به این نکته اشاره کنیم که در مذهب شیعه آثار و روایتهایی وجود دارد که با این اعتقاد آنها مطابقت نمیکند، از اینرو مجلسی حیران و سرگشته وقتی میبیند آن روایتها با اجماع یارانش جور درنمیآیند، به همین خاطر گفته است: «این مسأله در نهایت اشکال است! زیرا آیات و اخبار زیادی نشان میدهند که اشتباهاتی از آنها سر زده است، از طرفی، اصحاب و یاران ما، به صورت کلی قایل به عدم جواز آن شدهاند مگر آن دسته که از آنها جدا شده و این معصومیت را نپذیرفتهاند».[9] این اعتراف مجلسی است به اینکه اجماع شیعه ی کنونی بر عصمت کلّی ائمه با روایات ایشان مغایرات دارد، و این یک دلیل واقعی و اعترافی صریح است به اینکه آنها بر سر گمراهی جمع شدهاند و حتی از کتابهای خودشان دلیل ندارند. [10] چنین به نظر میرسد کهاندیشه ی عصمت، مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته، یا اینکه شیعه، در راستای تعیین کردن نوعیّت آن - در آغاز امر - عقاید متفاوتی داشتهاند. مثلاً در عصر ابوجعفر ابن بابویه قمی- ت 381 هجری - و استادش محمد بن حسن قُمی، نظریه ی جمهور شیعه بر این بود که اوّلین درجه و مرتبهی غلو و اغراق این است که سهو و اشتباه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نفی شود[11]، لذا کسانی را که سهو را از پیامبر صلی الله علیه وسلم منتفی میدانستند، از مجله شیعیان افراطی به حساب میآوردند. امّا بعد از دگرگون شدن اوضاع و مسأله ی منتفی دانستن اشتباه و فراموشی از ائمه آنها را به جایی رسید که مانند نفی خطا و اشتباه از خداوند متعال شد که نه خواب او را فرامیگیرد و نه چُرت زدن دارد، عصمت به این صورت افراطی یعنی نفی سهو و فراموشی از ائمه، اعتقاد دسته ی مجهول و ناشناختهای از شیعه ی کوفه بود. در بحارالانوار مجلسی آمده است: «به حضرت رضا - امام هشتم شیعه - گفته شد: در کوفه جماعتی پیدا شدهاند که میپندارند پیامبر صلی الله علیه وسلم ، در نماز مرتکب سهو نشده، امام گفت: لعنتشان کند دروغ میگویند، کسی که اشتباه نمیکند فقط خداوند متعال است که خدای حق جز او وجود ندارد»[12]. این نشان میدهد که عقیده «اشتباه نکردن» اعتقاد قومیگمنام و نامشخص بوده است. زیرا در این اعتقاد، استنثائی هستند و منحرف شدهاند. آن فرقه منتفی بودن سهو و اشتباه را برای پیامبر صلی الله علیه وسلم که برترین پیشوا است مطرح کردند، ولی آن گروه نامعلوم این موضوع را به ائمّه نکشاندند، بعداً این اعتقاد تغییر و توسعه پیدا کرد تا ائمه شیعه ی اثنی عشری را شامل شود و از یک مجموعهی ناشناخته همه شیعیان امامیه را در بر گرفت. پس این شیخ شیعه ی کنونی و آیت عظمای آنها، عبدالله ممقانی است که تأکید میکند: منتفی دانستن سهو و اشتباه از ائمه، از جمله ضروریات و بدیهیّات مذهب شیعی درآمده است» [13]، ولی در عین حال قبول دارد که شیوخ و بزرگان سابق شیعه این مسأله را به عنوان غلو و افراط محسوب میکردند، امّا میگوید: «آنچه که در گذشته غلو و افراط محسوب میشد امروزه از جمله ضروریات مذهب شیعی درآمده است»! ! ! .[14]
اگر که ادعای عصمت امامت در نظر آنها به منظور شبیه سازی امام با پیامبر صلی الله علیه وسلم است، در واقع منتفی دانستن این اشتباه از آنها، به منزلهی خدا قرار دادن ائمّه میباشد، همانگونه که امام هشتم شیعیان علی رضا به این مطلب اشاره کرد. لذا ابن بابویه ی قمیو دیگران چنین مقرر کردهاند که این اعتقاد مرز میان افراطیها و دیگران را جدا میسازد[15]. وقتی که شیخ شیعه جناب ممقانی - که از معاصرین عصری است - میآید و چنین نظر میدهد که سهو نکردن ائمه جزو ضروریات مذهب شیعی است و انکارکننده یکی از ضروریات هم کافر است چنانکه شیخ معاصر آنها محسن امین تصریح میکند[16]، این یعنی شیعیان کنونی شیعیان قدیم را کافر دانسته و شیعیان قدیمیشیعیان کنونی را تکفیر کردهاند. اگر به نظر جناب ممقانی نفی سهو از ائمه جزو بدیهیات و ضروریات مذهب شیعه است و بعضی از آنها حتی در این باره اجماع هم نقل میکنند، ما در بعضی از کتابهایی که به سرزمینهای اهل سنّت فرستاده میشوند[17]، میبینیم که میگویند: «اعتقاد به اینکه ائمه سهو و اشتباه میکنند، دیدگاه همه شیعه است» و بدینگونه یکدیگر را تکفیر میکنند و گفتههای یکدیگر را نقض مینمایند، هر یک گمان میبرد که آنچه میگوید عین دیدگاه و مذهب شیعه است.[18] این نکته هم از قلم نیفتد که عقیده به عصمت ائمه یکی از عوامل نشأت و پاگیری عقیده ی بداء و تقیه میباشد - همانگونه که بیان آن به لطف الهی خواهد آمد - زیرا واقعیت ائمه به هیچ عنوان با ادعای عصمت آنها سازگار نیست، لذا اگر اختلاف و تناقضی در اقوال و گفتههای ائمه آشکار میشد میگفتند: این بداء است، ؛ یا میگفتند: امام تقیه کرده (یعنی واقعیّت را نگفته) است همانگونه که بعضی از شیعیان به این مسأله اعتراف کردهاند.[19]
یکی از خطرناکترین آثار و پیامدهای علمی ادعای عصمت این است که آنها هر آنچه را که از زبان ائمه بیرون میآید، همچون قول و سخن خداوند متعال و پیامبرش به حساب میآورند، به همین خاطر، بیشتر اسانید منابع حدیثی آنها به یکی از ائمه ختم میشود و سلسلهی سند به رسول خدا صلی الله علیه وسلم نمیرسد. شیعه برای ائمه خود آنچنان عصمتی را در نظر گرفته است که برای انبیاء و رسولان الهی محقق نشده است. همانگونه که آیات صریح قرآن، سنّت و اجماع بر آن دلالت دارند.[20]
1- استدلال شیعه بر عصمت ائمه با قرآن کریم علیرغم آنکه در کتاب خداوند متعال ذکر و یادی از ائمه(اثنی عشری) نشده - همانگونه که گذشت - چه رسد به ذکر عصمت آنها؛ میبینیم که آنها دوازده امام را جهت تثبیت مقولهی عصمت به قرآن پیوند میدهند و شیوخ آنها جهت استدلال، این آیه را خاطرنشان میکنند: « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (بقره / 124). و ( به خاطر آوريد ) آن گاه را كه خداي ابراهيم، او را با سخناني ( مشتمل بر اوامر و نواهي و تكاليف و وظائف، و از راههاي مختلف و با وسائل گوناگون ) بيازمود و او ( به خوبي از عهده آزمايش برآمد و ) آنها را به تمام و كمال و به بهترين وجه انجام داد . (خداوند بدو) گفت : من تو را پيشواي مردم خواهم كرد . ( ابراهيم ) گفت : آيا از دودمان من (نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد؟ خداوند) گفت : (درخواست تو را پذيرفتم، ولي ) پيمان من به ستمكاران نميرسد (بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر ميگيرد) . مجلسی این آیه را در آغاز فصلی که در بحارالانوار تحت عنوان فصل لزوم عصمت باز کرده است، قرار داده است.[21] جمعی از بزرگان ی شیعه معاصر این آیه را اصل استدلالشان از قرآن قرار میدهند و جز به آن استدلال نمیکنند، مانند محسن امین[22] و محمد حسین آل کاشف العظاء که میگوید این آیه در مورد لزوم عصمت صریح است.[23] نویسنده (مجمعالبیان)، در مقام تبیین وجه استدلال یارانش به این آیه میگوید: «یاران ما از این آیه چنین استنباط و برداشت کردهاند که امام حتماً از گناهان معصوم است، زیرا خداوند متعال مقرر فرموده که عهد و پیمان او به انسانهای ظالم و گناهپیشه نخواهد رسید[24] و کسی که معصوم نیست، یا به خود ظلم کرده و یا به دیگران، اگر گفته شود مراد این است که ظالم در حالت ظلم آن عهد و پیمان را دریافت نخواهد کرد، امّا وقتی که توبه کرد دیگر ظالم خطاب نشده و میتواند از آن عهد برخوردار شود، در جواب باید بگوییم که ظالم اگر هم توبه کند، باز از این خارج نمیشود که این آیه وی را در حالت ظالم بودنش در بر گرفته است، پس وقتی که اعطای این عهد به او منتفی است، بر او چنین حکم میشود که هرگز چنین عهدی به او داده نخواهد شد، گذشته از این، آیه مزبور مطلق است و به وقت خاصی مقید نشده است، لذا لازم است که به همه اوقات اختصاص یابد، بنابراین ظالم آن عهد را دریافت نمیکند اگرچه بعداً توبه کند ».[25]
نقد و بررسی استدلال و برداشت شیعه از آیه الف- گذشتگان ما در رابطه با معنای «عهد» نظریات و اقوال گوناگون و مختلفی ارائه دادهاند، و در این باره اتفاق نظر ندارند بدین ترتیب که: ابنعباس و سدی گفتهاند: منظور از نبوّت است، گفتهاند (نبوّت من به انسانهای ظالم نمیرسد). مجاهد میگوید: منظور امامت است. یعنی امام ظالمیرا قرار نمیدهم که از او الگوبرداری شود، قتاده و ابراهیم نخعی، عطاء، حسن و عکرمه گفتهاند: عهد خداوند، در آخرت، از آنِ ظالمان نخواهد شد، ولی در دنیا، گاهی ظالم به آن رسیده است و در سایه ی آن امنیت یافته، خورده و خوابیده و زندگی کرده است... زجاج گفته: این نظریه و سخن مناسب و به جاست، یعنی امنیت من به ظالمان نمیرسد، یعنی آنها را از عذاب خودم امان نخواهم داد و مراد از ظالم، مشرک است. ربیع بن انس و ضحاک گفتهاند: عهد و پیمان خداوند به بندگان همان دین و رسالت اوست، یعنی: دینش را به ظالمان نمیدهد، مگر نمیبینی که خداوند متعال فرموده: « وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ» (صافات/113). ما به ابراهيم و (فرزندش) اسحاق خير و بركت داديم (در عمر و زندگي، در نسلهاي آينده، در مكتب و ايمان، و . . . ) از دودمان اين دو، افرادي نيكوكار به وجود آمدند، و هم افرادي كه ( به خاطر عدم ايمان ) آشكارا به خود ستم كردند . خداوند میفرماید: ای ابراهیم همه دودمان و فرزندان تو بر حق نیستند... و نیز از ابنعباس روایت شده که: برای ظالمان عهد و پیمانی نیست، و اگر هم با او عهد و پیمان ببندم، آن را نقض خواهد کرد.[26] این آیه همانگونه که ملاحظه میکنی، سلف صالح و سابقین این امّت درباره ی تأویل و تفسیر آن اختلاف نظر داشتهاند و رأی اکثر آنها بر این است که این آیه هیچ ربطی به مسأله امامت ندارد. کسانی که آن را به معنای امامت تفسیر کردهاند، منظورشان امامت و پیشوایی در علم و نیکی و پیروی میباشد، نه امامت به مفهوم رافضه [27].
ب- اگر این آیه بر امامت هم دلالت کند، به هیچ وجه بر عصمت دلالت نمیکند، چرا که امکان ندارد گفته شود: کسی که ظالم نیست معصوم است و اشتباه نمیکند، چیزی را فراموش نمیکند و به خطا و سهو دچار نمیشود... همانگونه که شیعه برای عصمت چنین مفهومیرا ارائه میکنند. زیرا قیاس مذهب آنها این است که اگر کسی سهو و اشتباه کند ظالم است و کسی که به خطا برود، باز هم ظالم است... و نه تنها کسی با این تئوری موافق نیست که با اصول اسلام هم سازگار نیست، بنابراین میان ثابت کردن و نهادینه کردن عصمت و منتفی دانستن ظلم زمین تا آسمان فاصله هست، زیرا منتفی دانستن ظلم عدل و دادگری را اثبات میکند نه آن عصمت که شیعه ادعا میکنند.[28]
ج- اگر کسی مرتکب ظلمیشد از آنها پذیرفته نمیشود و پس از توبه هم وصف ظالم همواره او را تعقیب خواهد کرد و از او جدا نخواهد شد، برای برداشتن آن ظلم، توبه هم کارساز نخواهد بود، ... حال آنکه بزرگترین ظلم شرک است. خدای تعالی فرموده است : « الَّذِينَ آَمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) كساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك (پرستش چيزي با خدا) نياميخته باشند، امن و امان ايشان را سزا است و آنان راهيافتگان (راه حق و حقيقت) هستند. سپس ظلم را اینگونه تفسیر کرده است :« لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان / 13) (چيزي و كسي را) انباز خدا مكن، واقعاً شرك ستم بزرگي است. با این حال، خداوند متعال درباره ی کافران فرموده است : « قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ» (انفال/ 38) (اي پيغمبر) به كافران بگو: (درگاه توبه هميشه باز است و) اگر (از كفر و عناد) دست بردارند، گذشته اعمالشان بخشوده ميشود و اگر هم (به كفر و ضلال خود) برگردند (و به جنگ و ستيزتان برخيزند) قانون خدا درباره پيشينيان از مدّنظر گذشته است (و همان قانون هم درباره آنان اجرا ميگردد. يعني سزاي مشركان و معاندان و مكذّبان نابودي است و ايشان هم نابود ميشوند).
امّا معیار سخن آنها این است که کسی شرک بورزد، اگر برای یک لحظه هم باشد، یا مرتکب گناه شود، اگر گناه صغیره هم باشد چنین شخصی ظالم است و وصف ظالم از او جدا نمیشود و نتیجه این سخن آن است که مشرک، حتّی اگر مسلمان هم شود، باز هم مشرک است[29] آنها با ارائه این نظریه، از خوارج وعیدیه (تهدیدگرا) هم سرسختتر و تندتر شدهاند، زیرا خوارج، وعید و تهدید را برای کسی که گناه کبیره انجام داده ثابت نمیکنند مگر در شرایطی که او توبه نکند.! روشن است که یکی از بدیهیات عقل - قطع نظر از شرع و عُرف و لغت - این است که «صحیح نیست به کسی که کفر ورزیده یا ظلم کرده، سپس توبه کند و خود را اصلاح نماید، کافر یا ظالم گفته شود». وگرنه جایز میبود گفته شود: کودک، پیرمرد است، یا خوابیده بیدار است، یا ثروتمند فقیر است، یا گرسنه سیر است و زنده مرده است و برعکس... همچنین اگر این یک قاعده و قانون کلّی میبود، لازم میآمد کسی که سوگند خورده که به کافری سلام نکند، به انسان مؤمنی سلام کرد که قبلاً سالهای طویلی کافر بوده است، سوگندش شکسته شود و نباید به چنین کسانی سلام کند.[30] بدیهی است که گاهی توبهکننده از ظلم، بهتر از کسی خواهد بود که مرتکب آن نشده و کسی که معتقد باشد به اینکه هر کس که کفر نورزیده و کسی را نکشته برتر از کسی است که بعد از کفرش ایمان آورده و بعد از گمراهی هدایت یافته و بعد از گناهانش توبه کرده است. معیار شیعه با قاعدهای که از بدیهیّات دین اسلام است مخالف است، چرا که روشن است که سابقین از اولادشان برترند، آیا شخصی عاقل و خردمند فرزندان مهاجرین و انصار را به پدرانشان تشبیه میکند؟! [31]، از سوی دیگر، این نتیجه و حاصل استدلال و برداشت آنها این است که که همه مسلمانان و نیز شیعه و اهل بیت - مگر آن دسته از آنها که شیعه معتقد به عصمتشان هستند - همگی ظالم و ستمکارند چون معصوم نیستند! این در حالی است که شیخ شیعه طوسی بیان کرده که ظلم نامی است که برای برای ذم و نکوهش بکار برده میشود و از همین روی فقط بر کسی که سزاوار لعن و نفرین است، جایز است این نام بکار برده شود، زیرا خداوند متعال فرموده : « أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» (هود/18): (هان! نفرين خدا بر ستمگران باد! )
د- یکی از علمای شیعه زیدیه مطلبی در راستای به نقض کشاندن استدلال شیعه اثنی عشری به این آیه عنوان کرده است و گفته است: رافضه برمبنای این آیه، دلیل آورده که هر کسی کهیک بار ظلم کرده باشد، لیاقت امامت را ندارد و از همین روی امامت ابوبکر صدّیق و عمر را مورد طعنه و نقد و ایراد قرار دادهاند و البته که این استدلالی غلط است، زیرا عهد در این آیه، به معنای نبوّت است، پس دلیلی در دست نیست. و اگر هم به معنای امامت حمل شود، کسی که از ظلم توبه کند، دیگر به ظالم بودن، توصیف نمیشود و خداوند متعال او را از نیل بدان ممنوع نساخته است مگر آنکه در حالت ظلمش باقی بماند.[32]
2- آیه ی تطهیر و حدیث کساء آیه ی تطهیر این فرموده ی خداوند متعال است که میفرماید: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب/33) خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد. این آیه همانگونه که معلوم و روشن است و همانگونه که واضح است بخشی از این دو آیه است که موضوعات آن به هم مرتبط است و میفرماید: « يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (32) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (احزاب / 32-33) یعنی: اي همسران پيغمبر! شما (در فضل و شرف) مثل هيچ يك از زنان (عادي مردم) نيستيد. اگر ميخواهيد پرهيزگار باشيد (به گونه هوسانگيز) صدا را نرم و نازك نكنيد (و با اداء و اطواري بيان ننمائيد) كه بيمار دلان چشم طمع به شما بدوزند. و بلكه به صورت شايسته و برازنده سخن بگوئيد. (بدان گونه كه مورد رضاي خدا و پيغمبر او است). و در خانههاي خود بمانيد (و جز براي كارهائي كه خدا بيرون رفتن براي انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بيرون نرويد) و همچون جاهليّت پيشين در ميان مردم ظاهر نشويد و خودنمائي نكنيد (واندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ندهيد) و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و پيغمبرش اطاعت نمائيد. خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
شیعه عمداً آیه ی تطهیر را از سیاق و روند قرآنی بریدهاند، چون خداوند متعال در این آیه زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم را مورد خطاب قرار داده است، آنها روند قرآنی را قطع کرده و خطاب خطاب خدا به زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم را کنار گذاشتهاند، سپس حدیث (کساء) که در صحیح مسلم از عایشه روایت شده[33] را به آن ضمیمه کردهاند. عایشه فرمود: یک روز صبح پیامبر صلی الله علیه وسلم در حالی که جامهی راه راهی از موی سیاه بر تن داشت، بیرون شد، آنگاه حسن بن علی آمد، ایشان وی را وارد کرد، پس حسین آمد، او هم همراه با او وارد شد، سپس فاطمه آمد، پیامبر صلی الله علیه وسلم او را هم وارد کرد، سپس علی آمد، و او را هم وارد کرد، سپس فرمود: « خداوند متعال فقط میخواهد که پلیدی و رِجس را از شما اهل بیت دور کند. و شما را کاملاً پاک نماید). و نیز حدیث ام المؤمنین ام سلمه - رضی الله عنها - را هم بدان افزودهاند که میگوید: وقتی این آیه بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل شد: (خدا فقط میخواهد پلیدی و رجس را از شما اهل بیت دور نماید و شما را کاملاً پاک نماید)، گفتم: ای رسول خدا آیا من هم با آنها هستم؟! پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «تو دارای مقام و جایگاه خود هستی، و تو بر خیر و نیکی میباشی»[34] آنها این ضمیمهها را بدین خاطر انجام دادهاند تا معنایی را که از استدلال به این آیه میخواهند، به اثبات برسانند.[35] دیدگاه علمای شیعه ی امّامیه بر این است که در آیه ی تطهیر بر عصمت اصحاب کساء، یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین رضی الله عنه از گناهان و لغزشهای صغیره و کبیره و حتی از خطا و سهو انسانی دلالت میکند.
نقد این استدلال از چند وجه است: الف- حدیث مزبورام سلمه با چند صیغه وارد شده است: از ام سلمه رضی الله عنها روایت شده که گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم ، علی، فاطمه، حسن و حسین در کنار من بودند، من شوربای آرد و روغن برای آنها تهیه کردم و آن را جلوی آنها گذاشتم، سپس آن را خوردند و خوابیدند، پیامبر صلی الله علیه وسلم یک عبا یا پارچه ی کتانی بر روی آنها انداخت و گفت: «خدایا، اینان اهل بیت من هستند، پلیدی را از آنها دور بدار و آنها را کاملاً پاک ساز! ». در روایت دیگر آن حضرت آنها را روی جامهای نشاند، سپس چهارگوشه ی آن را با دست چپش گرفت و آن را بالای سر آنهاانداخت، و با دست راستش به پروردگارش اشاره کرد و گفت: خدایا اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آنها دور بدار و آنها را کاملاً پاک ساز. این دو روایت، با روایت مسلم از عایشه - رضی الله عنها - در این نکته متفق است که آن پنج نفر تحتالشعاع آن آیه قرار گرفتهاند. امّا این واجب نمیسازد که دیگران شامل آن نشده باشند[36]، البته روایتهایی ازام سلمه وارد شده که در آنها اضافاتی وجود دارد که به این اشاره میکنند که ام سلمه همراه با آنان زیر آن جامه (کساء) نرفته است. ولی اکثریت آنها ضعیف هستند، امّا از تعداد آنها این روایت صحیح است: وقتی که این آیه بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل شد: «خداوند متعال فقط میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاک کند». ایشان در خانه ام سلمه بود. سپس فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و آنها را با جامهای پوشاند و علی هم پشت سرش بود، و او را هم با جامهای پوشاند، سپس فرمود: «خدایا، اینها اهل بیت من هستند، پس رجس و پلیدی را از آنها دور بدار، آنها را کاملاً پاک ساز. [37]ام سلمه گوید: و آیا من هم با آنها هستم ای پیامبر خدا؟! پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: تو دارای مقام و جایگاه خود هستی، و تو بر خیر و نیکی میباشی».[38] در آنجا روایت بسیار مهمیوجود دارد که با (سند حسن)روایت شده کهاشاره دارد به این که ام سلمه بعد از آنکه اهل کساء از آن خارج شدند به زیر آن جامه وارد شد.
شاید علّت اینکه در وهله اوّل ام سلمه با آنها زیر آن پارچه یا جامه نرفت این باشد که صحیح نیست ام سلمه با علی رضی الله عنه زیر یک جامه برود. به همین خاطر پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از خروج اهل کساء، او را هم به زیر آن وارد کرد. از (شهر) نقل است که گفت: وقتی که خبر شهادت حسین بن علی آمد، ازام سلمه - رضی الله عنها - شنیدم که اهل عراق را لعن کرد و گفت: او را کشتند، خدا آنها را بکشد! او را فریب دادند و ذلیل ساختند، خدا آنها را لعنت کند، من رسول خدا را دیدم که بامدادی فاطمه، مقداری فرنی که خودش آن را پخته بود آورد، و آن را در مقابلش قرار داد، آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم به او گفت: «پس عمویت کجاست؟» گفت: در منزل است، فرمود: «برو، او را صدا کن، و دو پسرت را هم بیاور» (شهر) گوید: فاطمه آمد در حالیکه دو پسرش را به پیش میراند آمد و علی هم پیاده دنبال آنها میآمد، تا اینکه بر رسول خدا صلی الله علیه وسلم وارد شدند، آنگاه آن پیامبر صلی الله علیه وسلم آن دو را در آغوش پرمهرش نشاند، علی در طرف راستش، و فاطمه در سمت چپش نشست.ام سلمه گوید: آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم کساء را که ما آن را در مدینه به عنوان فرش در اتاق خواب پهن میکردیم، را کشید و پیامبر صلی الله علیه وسلم همه آن را در هم پیچید، با دست چپش دو گوشهی آن جامه را گرفت و با دست راستش به سوی پروردگار متعال اشاره کرد و گفت: «خدایا اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدی و رجس را از آنها دور بدار و آنها را کاملاً پاک کن». گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه وسلم آیا من از اهل تو نیستم؟! فرمود آری، پس وارد این جامه شو! من هم بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم دعایش را برای پسرعمویش علی و دو نوهاش و دخترش فاطمه[39] به پایان رساند، به زیر آن جامه رفتم. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم برای ام سلمه شهادت و گواهی داد که وی از اهل بیتش است، و بعد از آنکه برای آنها دعا کرد، وی را هم به زیر آن جامه کشاند.
ب- خطاب در این آیه برای زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم است: و نیز دلیل بر اینکه این آیه بر عصمت و امامت دلالت نمیکند، این است که خطاب در تمامیآن، متوجه همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم میباشد، چرا که آیه را خطاب با آنها آغاز کرده و با آنها خاتمه داده است، خداوند متعال فرموده است: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا (28) وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا (29) يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (30) وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا (31) يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (32) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (احزاب/28-33). یعنی: اي پيغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را ميخواهيد، بيائيد تا به شما هديّهاي مناسب بدهم و شما را به طرز نيكوئي رها سازم و امّا اگر شما خدا و پيغمبرش و سراي آخرت را ميخواهيد (و به زندگي ساده از نظر مادي، و احياناً محروميّت ها قانع هستيد) خداوند براي نيكوكاران شما پاداش بزرگي را آماده ساخته است. اي همسران پيغمبر! هر كدام از شما مرتكب گناهاشكاري شود (از آنجا كه مفاسد گناهان شما در محيط تأثير سوئي دارد و به شخص پيغمبر هم لطمه ميزند) كيفر او دو برابر (ديگران) خواهد بود و اين براي خدا آسان است و هر كس از شما در برابر خدا و پيغمبرش خضوع و اطاعت كند و كار شايسته انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم داد و براي او (در قيامت) رزق و نعمت ارزشمندي فراهم ساختهايم. اي همسران پيغمبر! شما (در فضل و شرف) مثل هيچ يك از زنان (عادي مردم) نيستيد. اگر ميخواهيد پرهيزگار باشيد (به گونه هوسانگيز) صدا را نرم و نازك نكنيد (و با اداء و اطواري بيان ننمائيد) كه بيمار دلان چشم طمع به شما بدوزند و بلكه به صورت شايسته و برازنده سخن بگوئيد. (بدان گونه كه مورد رضاي خدا و پيغمبر او است). و در خانههاي خود بمانيد (و جز براي كارهائي كه خدا بيرون رفتن براي انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بيرون نرويد) و همچون جاهليّت پيشين در ميان مردم ظاهر نشويد و خودنمائي نكنيد (واندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ندهيد) و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و پيغمبرش اطاعت نمائيد. خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
بنابراین کل خطاب و روی سخن در آیه ی فوق متوجه زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم است، و آن امر و نهی، و وعده و وعید با آنهاست. امّا چون معلوم شد که در آن منفعت و سود هم آنها را در بر میگیرد و هم غیر آنها را، «تطهیر» با ضمیر جمع مذکر(ﮏ) آمده است، زیرا اگر مذکر و مؤنث با هم جمع شوند، مذکر غلبه مییابد، چون با این صیغه ی جمع مذکر، همه اهل بیت را شامل شده و در بر میگیر و علی، فاطمه، حسن و حسین رضی الله عنه از دیگران به آن خاصتر میباشند، به همین خاطر پیامبر صلی الله علیه وسلم خصوصاً برای آنها دعا کرد، همانگونه که همسر مرد، جزو اهل بیت او میباشد، این در لغت (عرب) شایع است. به همانصورت که شخصی به رفیق و دوستش میگوید: اهلت چطور است؟! یعنی همسرت چطور است؟! او هم میگوید: خوب هستند، و خداوند متعال فرموده است : « قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ » (هود / 73) گفتند: آيا از كار خدا شگفت ميكني؟ اي اهل بيت (نبوّت)! رحمت و بركات خدا شامل شما است (پس جاي تعجّب نيست اگر به شما چيزي عطاء كند كه به ديگران عطاء نفرموده باشد). بيگمان خداوند ستوده (در همه افعال و) بزرگوار (در همه احوال) است. به اتفاق آراء، کسی که در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، همان سارا، همسر حضرت ابراهیم علیه السلام است و این نشان میدهد که همسر مرد، جزو خانواده او میباشد.[40] و نیز میفرماید: « فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آَنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آَنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آَتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ »(قصص/ 29). هنگامي كه موسي مدّت را به پايان رسانيد و همراه خانوادهاش (از مدين به سوي مصر) حركت كرد، در جانب كوه طور آتشي را ديد به خانوادهاش گفت: بايستيد. من آتشي ميبينم. شايد از آنجا خبري (از راه) يا شعلهاي از آتش براي شما بياورم تا خويشتن را بدان گرم كنيد. اینجا هم خطاب به زن موسی علیه السلام است.
همچنین در این آیه که خداوند میفرماید: « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا (54) وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا » (مریم / 54-55). و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن که او در وعدههایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود. او همواره خانوادهاش را به نماز و زکات فرمان میداد، و همواره مورد رضایت پروردگارش بود. پس اهل و خانوادهی او چه کسانی هستند که به آنها دستور نماز میدهد؟! چون این شبیه به همین آیه است که خداوند متعال خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید : « وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا » (طه / 132) (و خانوادهات را به نماز دستور بده، و بر آن صبر کن! ). بدون تردید این آیه همسران رسول خدا صلی الله علیه وسلم ، یا حداقل خدیجه – اگر آیه مکّی باشد – را شامل میشود.[41] و خداوند متعال فرموده است : « وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (یوسف / 25) و هر دو به سوی در دویدند، و (همسر عزیز مصر) پیراهن او را از پشت پاره کرد، و در آن هنگام، آقای آن زن را نزدیک دریافتند. آن زن گفت: کیفر کسی که بخواهد نسبت به خانوادهی تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟. شخص مورد خطاب در اینجا عزیز مصر است. و خدا فرمود، : همسرت، و این آشکار و روشن است.
ج- دور کردن پلیدی در لغت عربی، و در قرآن معنای عصمت را نمیرساند: راغب اصفهانی درکتاب (مفردات الفاظ القرآن)، مادهی رجس میگوید: «رِجس» یعنی چیز کثیف، گفته: رجل رجسی یعنی: مردی کثیف، و رجال ارجاسٌ یعنی: مردانی کثیف و ناپاک. خداوند متعال فرموده: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده/90). یعنی: اي مؤمنان! ميخوارگي و قماربازي و بتان (سنگيي كه در كنار آنها قرباني ميكنيد) و تيرها (و سنگها و اوراقي كه براي بختآزمائي و غيبگوئي به كار ميبريد، همه و همه از لحاظ معنوي) پليدند و (ناشي از تزيين و تلقين) عمل شيطان ميباشند. پس از (اين كارهاي) پليد دوري كنيد تا اين كه رستگار شويد. این رجس به لحاظ شرع: یعنی شراب و قمار. و چون شرک ورزیدن به خداوند متعال در معیار عقل و خرد زشت ترین است کافران کثیف و پلید هستند، خداوند متعال فرموده است : « وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ» (توبه / 125). و امّا كساني كه در دلهايشان بيماري (نفاق) است، (نزول سورهاي از سورههاي قرآن، به جاي اين كه روح تازهاي به كالبدشان دمد و مايه تربيت جديدي شود)، خباثتي بر خباثتشان ميافزايد (و كفر و عنادشان را بيشتر مينمايد و پليديهايشان هر روز فزوني ميگيرد، و تاريكيهاي جان و دلشان دائماً تراكم ميپذيرد، و) در حال كفر ميميرند. و نیز خداوند متعال میفرماید: « وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ » (یونس /100) گفته شده: رجس در اینجا یعنی پوسیده و گندیده و گفته شده: یعنی عذاب و این همانند فرموده ی خداوند است که میفرماید: « إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ » (توبه/28): (بيگمان مشركان (به سبب كفر و شركشان، پليدند). فرموده: لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ ٌ »(انعام/145): (یا گوشت خوک، که آن کثیف و پلشت است). خلاصه اینکه واژه ی «الرجس» در اصل به معنی کثافت و آلودگی میباشد، زمانی که مطلق و بدون قید گفته میشود مراد و منظور از آن شرک است، همانگونه که در این آیه خداوند فرموده: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج/30): (از بتهای پلید اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید) و نیز برای خوراکیها و مشروبات حرام بکار برده میشود، و منظور و مقصود از آنها را میرساند مانند این فرموده ی خداوند متعال : « قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (انعام / 145). اي پيغمبر! ) بگو: در آنچه به من وحي شده است، چيزي را بر خورندهاي حرام نمييابم، مگر (چهار چيز و آنها عبارتند از:) مردار، (همچون حيوان خفه شده، پرتگشته، شاخزده، درنده خورنده، ذبح شرعي نشده.) و خون روان (نه بسته همچون جگر و سپرز و خون مانده در ميان عروق، كه مباح است) و گوشت خوك كه همه اينها ناپاك (و مضرّ براي بدن) هستند و گوشت حيواني كه (در وقت ذبح به نام خدا سربريده نشده باشد و بلكه) به نام (بتي يا معبودي) جز خدا سربريده شده باشد. مانند این آیه که میفرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »(مائده/90). یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید، شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعی بختآزمایی) پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید، تا رستگار شوید. بنابراین قرآن واژه «رجس» را به مفهوم و معنای مطلق «گناه» به کار گرفته باشد، به طوری که در دور ساختن پلیدی از کسی، بتوان عصمت وی را ثابت کرد.[42].
د- پاکسازی از پلیدی به معنای اثبات عصمت برای کسی نیست: همانگونه که کلمهی «رجس» به معنای گناه و خطا در اجتهاد نیست، بلکه منظور از آنها صرفاً پلیدی و کثافت معنوی و حسی است، در واقع کلمه «تطهیر و پاکسازی هم معنای عصمت را نمیرساند. چرا که خداوند متعال تطهیر و پاکسازی همه مؤمنان را میخواهد، نه فقط اهل بیت. گرچه اهل بیت سزاوارترین و لایقترین مردمان به پاکی و پاک شدن میباشند. در حقیقت خداوند متعال در رآن کریم درباره صحابه ی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: « مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » (مائده/ 6) خداوند نمیخواهد مشکلی را برای شما ایجاد کند، بلکه میخواهد شما را پاک سازد، و نعمتش را بر شما تمام نماید... و خداوند عزتمند خطاب به رسولالله فرمود : « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا » (توبه/103) از اموال آنها صدقه (زکات)ی را بگیر که به وسیله آن، آنها را پاک ساز و تزکیه بده. و فرموده: « إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ »(بقره/222) خداوند متعال توبهکاران را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست میدارد. پس همانگونه که خداوند متعال خبر داده میخواهد اهل بیت را پاک نماید، بدینسان خبر داده که میخواهد مؤمنان را پاک نماید. بنابراین اگر در ارادهی تطهیر و پاکسازی عصمتی حاصل میشد این عصمت برای صحابه و عموم مؤمنان هم حاصل میشد، همان مؤمنانی که آیات فوق تصریح کردند به اینکه خداوند متعال ارادهی پاکسازی آنها نموده است و این در حالی است که خداوند متعال در رابطه با آن دسته از صحابههایی که زیاد به مسجد قباء سر میزدند فرمود : « فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ » (توبه/108) در آن مردانی وجود دارند که دوست دارند پاک شوند، و خداوند پاکیزگان را دوست میدارد. به اتفاق آراء اینها از گناهان معصوم نبودهاند. خداوند متعال دربارة اهل بدر که (313) نفر بودند، فرمود: « إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ » (انفال/11) (اي مؤمنان! به ياد آوريد) زماني را كه (از دشمنان و كمآبي به هراس افتاديد و خداوند) خواب سبكي بر شما افگند تا مايه آرامش و امنيّت (روح و جسم شما) از ناحيه خدا گردد و از آسمان آب بر شما باراند تا بدان شما را (از پليدي جسماني) پاكيزه دارد و كثافت (وسوسههاي) شيطاني را از شما به دور سازد. اینجا بحثی از اثبات عصمت برای آنها نیست، حالیکه این الفاظ وکلمات با آنچه در آیه ی آمده تفاوتی ندارند که خداوند درباره ی اهل بیت فرموده: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب/33). خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد. و نیز با فرموده ی خداوند درباره اهل بدر تفاوت قابل ملاحظهای مشاهده نمیشود، بنابراین رجس و رجز (به لحاظ معنایی) هم خانواده هستند و ﮏ: (شما را پاک نماید) در هر دو آیه، یکی است، امّا با هوای نفس و آرزوی شخصی آیه اوّل را دلیل عصمت(اهل بیت) قرار داده است، عجیب است که میبینیم علمای شیعه، به آیه فوق تمسک کرده و آن را به اصحاب کساء ارجاع میدهند و معنای آن را از ارادهی تطهیر و پاکسازی، به اثبات عصمت برای اصحاب کساء (یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین) انتقال میدهند، ولی آیات دیگر را که در همان زمان درباره ی اراده ی خداوند متعال برای پاکسازی صحابه نازل شدهاند، عمداً به طاق نسیان و فراموشی میسپارند، بلکه به جای آن به بدگویی پرداخته و میگویند: اصحاب دگرگون و مرتد شدند، در حالیکه خداوند متعال با نص صریح بر ارادهی تطهیر و پاکسازی آنها خاطر نشان ساخته است، [43] « وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور /40) (و كسي كه خدا نوري بهره او نكرده باشد، او نوري ندارد).
ه- منظور از اراده در آیه مزبور ارادهی شرعی است: ارادهی شرعی با ارادهی قدری تفاوت دارد، یعنی خداوند متعال دوست دارد که پلیدی را از شما دور سازد. علمای اهل سنّت، در ارتباط با هر دو اراده یعنی اراده ی شرعی و اراده ی قدری و (کونی) و وجودی بحث کردهاند و گفتهاند: ارادهی شرعی و دینی همان ارادهای است که معنای محبت و خشنودی را در بر میگیرد. مانند این فرمود: خداوند متعال: « يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ » (بقره / 185). خداوند آسايش شما را ميخواهد و خواهان زحمت شما نيست. و این فرموده ی خداوند متعال: « وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا (27) يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا » (نساء / 27-28). خداوند ميخواهد توبه شما را بپذيرد (و به سوي طاعت و عبادت برگرديد و از لوث گناهان پاك و پاكيزه گرديد) و كساني كه به دنبال شهوات راه ميافتند، ميخواهند كه (از حق دور شويد و به سوي باطل بگرائيد و از راه راست) خيلي منحرف گرديد (تا همچون ايشان شويد). خداوند ميخواهد (با وضع احكام سهل و ساده) كار را بر شما آسان كند (چرا كه او ميداند كه انسان در برابر غرائز و اميال خود ناتوان است) و انسان ضعيف آفريده شده است (و در امر گرايش به زنان تاب مقاومت ندارد). و ارادهی قدری - (کونی) وجودی و آفرینشی، همانی است که به معنای مشیئت و ارادهی شامل برای همه موجودات میباشد، مانند آنچه در این آیه ذکر شده است: « وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ» (بقره/253) (ولي خداوند آنچه را ميخواهد (از روي حكمتي كه خود ميداند) انجام ميدهد.) همچنین آنچه در این فرموده ی الهی ذکر شده: « إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (هود / 34). هرگاه خدا بخواهد شما را (به خاطر فساد درون و گناهان فراوان) گمراه و هلاك كند، هرچند كه بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودي به شما نميرساند (و پندهايم در شما نميگيرد). خدا پروردگار شما است و به سوي او برگردانده ميشويد (و به مجازات خود ميرسيد). بنابراین گناه و معصیت ها ارادهی (کونی) قدری هستند که خداوند متعال آنها را نه دوست دارد و نه میپسندد و بدانها دستوری نمیدهد، بلکه آنها را مبغوض میدارد و از آنها بیزار است و از آنها نهی میکند، این سخن مجموع گذشتگان و ائمهی سلف است؛ چون آنها میان ارادهای که شامل محبّت و رضایت خداست، با اراده و مشیت (کونی)- قدری که مستوجب محبت و خشنودی نیست، [44] تفاوت قائل هستند. بدون تردید خداوند متعال پلیدی و ناپاکی را از حسین، علی و همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم دور ساخته، امّا اراده در این آیه، یک ارادهی شرعی است و به همین خاطر در حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی آنها را با آن جامه پوشاندند اینگونه دعا کرد: «خدایا، اینان اهل بیت من میباشند، پلیدی را از آنها دور بدار». [45].
و- دعای پیامبر صلی الله علیه وسلم این مسأله را پایان میدهد: اگر در آیه ی تطهیر چیزی میبود که بر وقوع عملی تطهیر و پاکسازی اهل کساء دلالت میکرد، پیامبر صلی الله علیه وسلم هیچگاه بر نمیخاست و آنها را با آن کساء نمیپوشاند و اینگونه برای آنها دعا نمیکرد:«خدایا اینان اهل بیت من هستند، پلیدی را از آنها دور بدار! ». بلکه این به وضوح نشان میدهد که این آیه در رابطه با زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم خواست که اصحاب کساء از این بیانیه ی الهی درباره ی تطهیر، آگاه شوند و از آن بهرهای داشته باشند، به همین خاطر آنها را جمع کرد و با آن کساء (جامه) پوشاند و برایشان دعا کرد، خداوند، دعایش را در رابطه با آنها قبول کرد.[46] خداوند متعال همانگونه که با نص قرآن زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم را پاک ساخت، آنها را هم پاک نمود.
ز- این آیه به هیچ وجه بر امامت و عصمت دلالت نمیکند : ازجمله پاسخهای رد به ادعای شیعه این است که این آیه بر امامت و عصمت دلالت نمیکند. به زعم و ادعای شیعه آنچه که در آیه ی فوق به حضرت علی، حسن و حسین رضی الله عنه اختصاص یافت، برای حضرت فاطمه هم ثابت شده، در حالی است که ویژگیهای امامت به زنان اختصاص نمییابد. بنابراین اگر مقولهی عصمت و امامت برای آنها ثابت شده، پس فاطمه هم از آن مستثنی نیست و این نشان میدهد که منظور از این آیه امامت و عصمت نیست، و گذشته از این، نُه نفر ائمه از آن خارج نمیشود، چون آیه ی مزبور آنها را تحتالشعاع بیان خود قرا نمیدهد، چون فقط سه نفر را مورد اختصاص قرار داده است[47]
3- استدلال شیعه بر عصمت از روایات امامیه، با توجه به روایتهای ضد و نقیضی که به لحاظ متن و سند در الکافی، تفسیر قمی، انوار البحار مجلسی و امثال آنها... وجود دارند، در ارتباط با مقولهی عصمت، نظر خود را ساخته و پرداختهاند. این آقایان با این شیوه، آن عصمت خیالی را برای شیعه ی امامیه بوجود آوردهاند و آن را ثابت کردهاند. مجلسی در بابی که تحت عنوان عصمت باز کرده، (23) روایت را از اساتید خود قمی، عیاش، مفید و دیگران نقل کرده و بعد از استدلال به آیه ی سورهی بقره ذکر کرده است. کلینی هم در الکافی چند فصل را پیرامون عصمت خیالی باز کرده و در آن با سند خود روایتهایی را از دوازده امام نقل کرده و مدعی هستند که ائمّه نه تنها معصوم هستند، بلکه در نبوّت هم شریک بوده و حتی به صفات الهی متّصف میباشند، در کتاب الکافی، در باب اعتقاد آنها به اصول دین، مثالهایی از این بابت را خواهید یافت، و در باب: «ائمه همان ارکان زمین هستند»، سه روایت نقل کرده که میگویند: ائمه امامیه در زمینهی واجب الاطاعه بودن، فضائل، تکالیف و مسئولیتها فرقی با پیامبر صلی الله علیه وسلم ندارند، بر این اساس، هر طاعتی که از رسول خدا به عمل آمده، برای آن نیز باید اعمال یابد.[48] پس دیری نپایید که امام را از مقام پیامبر صلی الله علیه وسلم به مقام ربّالعالمین ارتقاء دادند، چون میگوید: علی فرمود: پنج ویژگی به من داده شده که قبل از من به هیچ کس داده نشده است: از علم و دانش مربوط به مرگ و بلاها بهره مند هستم، اطلاع از گذشته و چیزهای غایب از دستم در نرفته است، ..[49] در حالی که تنها ذاتی که مرگ و میرها و مصیبتها و بلایا را میداند خداوند متعال است، همانگونه که میفرماید: « وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ » (لقمان / 34) (و هیچ انسانی نمیداند که فردا چه کسب خواهد کرد، و هیچ انسانی نمیداند که در چه سرزمینی خواهد مرد؟). و کسی که چیزی از دید او پنهان نمیشود و چیزی از دستش در نمیرود، فقط آفریدگار سبحان است، همانگونه که فرموده است: « لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ »(سبأ / 3) یک مثقال ذره در آسمانها و در زمین از دید وی پنهان نمیماند. هر کس که ابواب و فصل های الکافی را بررسی کند میبیند که جز یک مشت (چرندیات و افترائات) رمالان و پیشگویان و ملحدان - در گذر تاریخ - را تحویل نمیدهد، که به تعدادی از اهل بیت پاک سیرت، منسوب کردهاند.[50]
4- دلایل عقلی شیعه بر مسأله ی عصمت گفتهاند: امت اسلامینیازمند مدیر و رئیس معصوم تا بتواند ثابت قدم و استوار باشند، چون اگر آن رئیس معصوم نباشد و مرتکب خطا و اشتباه شود لازم است کسی دیگر به تصحیح کارهایش بپردازد، در این صورت ضرورت تسلسل پیش میآید و در اینصورت ناچاریم بگوییم: امام معصوم است، چون در دیدگاه شیعه ثقه و اعتماد به امامت است نه به امّت اسلامی. گفتهاند: امام نگهبان و حافظ شرع است و بدون آن نمیتوان به کتاب، سنّت و اجماع... اعتماد کرد.[51] بدون شک این یاوه سرایی و تئوریبافی شیعه فرسنگها با حق و حقیقت فاصله دارد، چون امّت اسلامیدر پرتو قرآن و سنّت پیامبرش مورد حفاظت و صیانت قرار گرفته است و امّت اسلام بر ضلالت و گمراهی جمع نمیشود و عصمت امّت اسلامیاز گمراهی عمومی، ما را از عصمت امام بینیاز میسازد، و این چیزی است که علماء در بیان حکمت و فلسفه عصمت امّت اسلامی گفتهاند، آنها میگویند: امتهای قبل از ما هر وقت دینشان را تغییر میدادند، خداوند متعال پیامبری را برایشان ارسال میکرد تا حق را برای آنها بیان نماید، ولی امّت ما که دیگر پیامبری بعد از محمّدص برایشان مبعوث نخواهد شد، عصمتش در جای نبوّت است، لذا کسی از ما نمیتواند چیزی از دین را تغییر دهد، چون خداوند متعال کسی را مأمور تبیین خطای او در این تغییر و تبدیل مینماید. به همین خاطر خداوند متعال راه مؤمنان را همراه و مقارن با اطاعت از پیامبر صلی الله علیه وسلم قرار داده و میفرماید: « وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا» (نساء / 115). كسي كه با پيغمبر دشمنانگي كند، بعد از آنكه (راه) هدايت (از راه ضلالت براي او) روشن شده است و (راهي) جز راه مؤمنان در پيش گيرد، او را به همان جهتي كه (به دوزخ منتهي ميشود و) دوستش داشته است رهنمود ميگردانيم (و با همان كافراني همدم مينمائيم كه ايشان را به دوستي گرفته است) و به دوزخش داخل ميگردانيم و با آن ميسوزانيم، و دوزخ چه بد جايگاهي است! . بنابراین عصمت و حفاظت و پاسداشت امّت اسلامیدچار شدن به گمراهی بشود - همانگونه که نصوص شرعی بیان کردهاند - کاملاً مخالف این دیدگاه است که میگوید: باید یک نفر معصوم در میان مسلمانان باشد تا همه آنها توسط او از گمراه شدن در امان باشند و برای همه امّت اسلامیدر صورت عدم وجود معصوم خطا را واجب میدانند.[52] همه آن قلمفرساییها و یاوه سرایی را که با ذکر دلایل عقلی برای اثبات نیاز به معصوم کردهاند، پیامبر صلی الله علیه وسلم آن نیازها را برطرف ساخته، (وجود امام معصوم را منتفی کرده است)، به همین خاطر وقتی که مسلمانان دچار اختلاف و تنازع شدند، به ارمغان پیامبر صلی الله علیه وسلم که همان کتاب و سنّت است مراجعه میکنند نه به امام، همانگونه که خداوند متعال فرمود: « فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ » (نساء / 59) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنّت نبوي) برگردانيد. علماء فرمودهاند: بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم ، مسلمانان به سنّت ایشان مراجعه میکنند، بنابر این، امّت اسلام با رهنمود قرآن و سنّت بر سر گمراهی جمع نمیشوند، زیرا لابد در میان آنها تا قیام قیامت کسی پیدا میشود که واقعاً به قرآن و سنّت متمسّک است و بدان چنگ میزند، پس با ارسال رسولان حجت بر انسانها اقامه شده است: « إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ » (نساء / 163): ما بر تو وحی فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم. و در ادامه به اینجا میرسد که میفرماید: « لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ » (نساء / 165) تا بعد از آمدن پيغمبران حجّت و دليلي بر خدا براي مردمان باقي نماند. ولی خداوند متعال نفرموده: تا بعد از وجود «ائمه» حجّتی بر خدا باقی نباشد. این آیه سخنی کسی را که انسانها را به غیر رسول، یعنی ائمه محتاج میداند، باطل میسازد[53]. همانگونه که ادعای عصمت در نزد آنها دلیلی بر آن نیست جز اینکه ادعا میکنند که خداوند متعال جهان را از ائمه ی معصوم تهی و خالی نمیکند، چون این کار باعث مصلحت مسلمانان و یک لطف الهی است. ولی یقیناً از طرف آن امام غایب و مفقود که شیعیان انتظارش را میکشند، هیچ مصلحت و لطفی صورت نگرفته است و نیز اجداد گذشتهاش هم منشأ هیچ مصلحت و لطف حاصل از امام معصوم و قدرتمند نبودند - آنگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از هجرت اقتدار یافت و موجب مصلحت و لطف برای مؤمنین بود، زیرا او برای مؤمنان امام بود و اطاعت کردن از او بر آنها واجب بود، بدین وسیله سعادت و خوشبختی آنها رقم میخورد، و بعد از او، کسی نیامد که دارای آنچنان قدرت و سلطانی باشد که ادعای عصمت برای او شود مگر علی رضی الله عنه .. بدیهی است که آن مصلحت و لطفی که مؤمنان در زمان خلافت ابوبکر، عمر و عثمان با آن مواجه بودند، بزرگتر از آن مصلحت و لطفی بود که در دوران خلافت علی، یعنی در زمان قتل، فتنه و تفرقه[54] وجود داشت. امّا بدون علی هم کسانی وجود داشتند که مردم از دانش و دین آنها آنچه را که از او حاصل میشد، بدست آوردند، مثل همتایان علی. و علی بن حسین و پسرش ابوجعفر، و دو پسرش جعفر بن محمّد، آنچه را که خداوند به آنها آموخته بود، به مردم میآموختند، همانگونه که علمای زمانشان را آموزش دادند. ولی در زمان آنها کسانی بودند که از آنها داناتر و برای مسلمانان مفیدتر بودند، همانگونه که نزد اهل علم معروف است، و اگر چنین ارزیابی شود که آنها، داناتر و دیندارتر بودهاند، آنچه از قدرت و اقتدار و ملزم ساختن مردم به حق و منع کردن آنها از باطل با دست و (نیروی فیزیکی) از دولتمردان حاصل میشود از اهل علم و دین حاصل نمیشد. امّا کسانی که بعد از آن سه خلیفه آمدند مانند عسکریها، اینها آنچنان عالم نبودند که مسلمانان از آن استفاده کنند و قدرتی هم نداشتند که امّت اسلام از آن یاری بگیرند، بلکه همانند هاشمیها دارای احترام و جایگاه خود بودند و علم و معرفتی که از آن برخوردار بودند و برای شناخت در اسلام و دین مورد نیاز مردم بود، امثال آنها کسانی دیگر هم یافت میشدند که از چنان معرفتی برخوردار بودند، این چیزی است که بسیاری از مسلمانان عوام آن را میدانند، لذا اهل علم آنچنان که از آن سه تن اوّل دانشاندوزی کردهاند، از ائمهی بعدی بهره ی علمیو دینی نگرفتند.
5 - نقد کلّی اصل عصمت ائمه ادعای عصمت ائمه، مانند ادعای مشارکت و سهمیم بودن آنها در مقام نبوّت است، زیرا باید از همه گفتههای معصوم پیروی کرد و در هیچ چیزی با او مخالفت نکرد، در حالیکه این اطاعت بیچون و چرا فقط مخصوص پیامبران است و به همین خاطر است که به ما دستور داده شده به آنچه که بر پیامبران نازل شده ایمان بیاوریم، همانگونه که خداوند متعال فرمود: « قُولُوا آَمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره / 136). بگوئيد: ايمان داريم به خدا و آنچه (به نام قرآن) بر ما نازل گشته و آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط (يعني نوادگان يعقوب) نازل شده است و به آنچه براي موسي و عيسي آمده است و به آنچه براي (همه) پيغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. ميان هيچ يك از آنان جدائي نمياندازيم (نه اين كه مثل يهوديان يا عيسويان، بعضيها را بپذيريم و بعضيها را نپذيريم. بلكه همه پيغمبران را راهنماي بشريّت در عصر خود ميدانيم و كتابهايشان را به طور اجمال ميپذيريم) و ما تسليم (فرمان) خدا هستيم.
بنابراین خداوند متعال به ما دستور داده که به آنچه به پیامبران داده شده است، ایمان بیاوریم، پس ایمان به آن شریعت و قانونی که پیامبران آوردهاند، از جمله چیزهایی است که به ما دستور داده شده آن را بر زبان آوریم و بدان ایمان داشته باشیم، این امر مورد اتفاق همه مسلمین است، لذا کسی که بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم ادعای معصومیّت کسی را مطرح نماید، بطوری که ایمان و تصدیق به همه او را لازم بداند، در واقع ادعای نبوّت او را مطرح ساخته و مفهوم نبوّت را به او بخشیده اگر چه صریح نبوّت و پیامبری او را ادعا نکرده باشد.[55] این تفکرمخالف دین اسلام، قرآن، سنّت و اجماع گذشتگان و پیشوایان امّت اسلام است. خداوند متعال در قرآن فرموده: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا » (نساء / 59). اي كساني كه ايمان آوردهايد! از خدا (با پيروي از قرآن) و از پيغمبر (خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او) اطاعت كنيد و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد (مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنّت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنّت، حكم آن را بدانيد. چرا كه خدا قرآن را نازل، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. خداوند در این آیه به ما دستور داده که به هنگام تنازع و اختلاف فقط به خداوند متعال و پیامبرشص مراجعه کنیم، اگر برای مردم، معصومیجز پیامبر صلی الله علیه وسلم میبود، به ما دستور میداد که به او مراجعه کنیم. پس قرآن برای ما بیان میکند که جز پیامبر صلی الله علیه وسلم هیچ معصومیوجود ندارد.[56] همچنین خداوند متعال فرموده است: « وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا» (نساء / 69). و كسي كه از خدا و پيغمبر (با تسليم در برابر فرمان آنان و رضا به حكم ايشان) اطاعت كند، او (در روز رستاخيز به بهشت رود و همراه و) همنشين كساني خواهد بود كه (مقرّبان درگاهند و) خداوند بديشان نعمت (هدايت) داده است (و مشمول الطاف خود نموده است و بزرگواري خويش را بر آنان تمام كرده است. آن مقرّباني كه او همدمشان خواهد بود، عبارتند) از پيغمبران و راستروان (و راستگوياني كه پيغمبران را تصديق كردند و بر راه آنان رفتند) و شهيدان (يعني آنان كه خود را در راه خدا فدا كردند) و شايستگان (يعني ساير بندگاني كه درون و بيرونشان به زيور طاعت و عبادت آراسته شد)، و آنان چه اندازه دوستان خوبي هستند! . و فرموده: « إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا »(جن/23). ليكن (تنها كاري كه ميتوانم بكنم) تبليغ از سوي خدا، و رساندن پيامهاي او است. هر كس از خدا و پيغمبرش نافرماني كند، نصيب او آتش دوزخ است و جاودانه در آن ميماند.
الف- قرآن در موارد متعدّد اذعان کرده که هر کس از پیامبر اطاعت کند، اهل سعادت است و در این رابطه اطاعت کردن از معصومیدیگر را شرط قرار نداده است و نیز به این که کسیکه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نافرمانی کند، از اهل وعید است تصریح نموده، اگر چه چنین فرض شود که او به گمان خود از امام معصومیاطاعت کرده است. اهل علم بر این اتفاق نظر دارند که هر شخصی - به استثنای پیامبر صلی الله علیه وسلم - سخنش میتواند قابل قبول یا قابل رد شدن داشته باشد، امّا پیامبر صلی الله علیه وسلم از هر چیزی که خبر داده باید او را تصدیق و تأیید نماییم و از همه دستورات و فرامینش پیروی و اطاعت کنیم و از آنچه که نهی و ممانعت بعمل آورده، اجتناب ورزیم. اهل علم بر این باور اجماع دارند که خداوند متعال جز با آنچه مشروع است عبادت نشود، چون او پیامبر صلی الله علیه وسلم معصوم است و از روی خواسته و تمایلات شخصی خود، سخن نمیگوید، بلکه آنچه میگوید وحی و الهامی است که از جانب خدا بر او وحی میشود.[57]
ب- سنّت مطهر هم بر این دلالت کرده است، امّا آنها به سخنان ائمه خود مراجعه نمیکنند، اینک سخنانی از حضرت علی رضی الله عنه را نقل میکنیم که در نزد آنها ثابت و معلوم هستند، و این سخنان آن مذهب رابه تیغ انتقاد میکشد. در نهجالبلاغه که یکی از منابع معتبر شیعه محسوب میشود مطلبی آمده است کاخ عصمت ساخته و پرداختهی آنها را بکلی ویران میسازد، آنجا که علی رضی الله عنه - همانگونه نویسندهی نهجالبلاغه روایت میکند، میگوید: «با دورویی و سازش و رودرواسی با من قاطی نشوید و در ارتباط نباشید و فکر نکنید که تحمل سخن حق برایم سنگین است، من در پی خود بزرگ بینی نیستم، کسی که بر او گران آید که حق به او گفته شود، یا عدالتی که به او پیشنهاد شود، عمل کردن به آن دو، برایش دشوارتر و سنگینتر است، از سخنی حقگرا، یا مشورتی عادلانه شانه خالی مکنید! من خودم را بالاتر از آن نمیپندارم که مرتکب خطا و اشتباه نشوم، یا از این لحاظ مطمئن باشم! [58]. علی رضی الله عنه در اینجا تأکید میکند، احتمال خطا و اشتباه از او هم میرود، و همچون شیعه گمان نمیبرد که خطا نمیکند. همانگونه که نیاز خود را به مشورت با مردم اعلام داشت و خواهان آن شد که آن مشورت بجا و عادلانه باشد، چرا که امّت بر سر گمراهی جمع نمیشود، بلکه هر انسانی – به تنهایی- درمعرض گمراهی قرار دارد. بنابراین روشن میشود که این شیعههای افراطی هستند که مدعی «عصمت» میباشند.[59] همچنین در نهجالبلاغه آمده است: «لازم است مسلمانان امیر و حاکمیداشته باشند، چه آن امیر نیکوکار باشد و چه فاجر، تا مؤمن در سایه قدرت و نفوذ او عمل کند و بوسیله او فیء و اموال زکات جمع آوری میشود و با دشمن پیکار و مبارزه میشود، امنیت برقرار میگردد و حق ضعیف از قوی گرفته میشود.»[60] همانگونه که میبینید که ایشان عصمت را شرط امیر بودن قرار نداده و از هیچ راهی به آن اشاره نکرده است، بلکه چنین نظر داده که لازم است امیری منصوب شود که منافع و مصالح کشوری و ملی به او منوط گردد. ایشان به هیچ وجه نفرمود: فقط شخصی معصوم باید استاندار و والی مردم باشد و هر پرچمی- غیر از پرچم معصوم - بر افراشته شود، پرچم جاهلیت است - همانگونه که کتابهای شیعه میگویند- و علاوه بر این، ایشان امارت را در دوازده نفر که در نزد شیعه معصوم هستند - منحصر نکرده است، که بنا به اعتقاد شیعه هر خلیفهای که آن را به جای دوازده احراز کرده کافر است! . بلکه ایشان لازم دانستهاند که حتماً امامیبر سر کار آید حتّی اگر فاجر و گنه کار هم باشد و حکومت کردن وی را به رسمیت شناخته است، بدین دلیل که وی، جهاد کردن در زیر سایه و امارت و حکومتی فاجر را جایز دانسته است. این کجا و ادعای شیعه کجا که تا ظهور امام زمان خود جهاد را ممنوع میدانندا؟! [61]، زیرا در نظر آنها امامت شرعی در دوازده امام منحصر است.
ج- اعتراف ائمه به گناه و استغفار کردن از آن علاوه بر این دلایل، ائمه به گناهان خود اعتراف کرده و بخاطر آنها به استغفار روی آوردهاند. مثلاً حضرت علی در دعایش در نهجالبلاغه میگوید: خدایا از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری و اگر بار دیگر آن را تکرار کردم تو هم مغفرت و عفو گناهم را تکرار کن، خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم، ببخشای. خدایا ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ولی قلبم مخالفت کرد، خدایا ببخشای نگاههای اشارتآمیز، سخنان بیفایده، خواستهها و تمایلات بیمورد دل و لغزشهای زبانم را»[62].
میبینید که وی به گناه اعتراف کرده، و حتی بعد از توبه هم به آن بازگشته است و به سخنان بیفایده، و تمایلات بیمورد دل، و مخالفت قلب با زبان، اقرار کرده است، همه اینها بر مقوله ی عصمت که شیعه مدعی آن است، خط بطلان میکشد، زیرا اگر قرار باشد که حضرت علی و ائمه معصوم باشند، دیگر استغفار آنها برای گناهانشان امری بیهوده میبود و کتابهای شیعه از همه ائمه شیعه نقل کردهاند که آنها به درگاه خداوند متعال - بخاطر گناه و معصیت - استغفار کردهاند، اگر معصوم میبودند، گناهی از آنها سر نمیزد.[63] بزرگان شیعه وقتی که به چنین دعاهایی میرسند، دستپاچه و سرگردان میشوند، نمیدانند چگونه آنها را توجیه کنند. چه با قوانین آنها در باب عصمت بکلّی منافات دارند.[64]
د- اختلاف و تناقض دیدگاه و اعمال ائمه دلیل دیگری که کتابهای شیعه بدست ما میدهند این است که آن کتابها در ارتباط با بعضی از دیدگاههای و مسائل با هم اختلاف داشته و ساز مخالف میزنند، در حالیکه اعمال ائمه ی معصوم نه تنها متناقض و مختلف نیست، بلکه یکدیگر را تأیید کرده، برای یکدیگر گواهی میدهند. اختلاف آراء و دیدگاهای ائمهی شیعه علاوه بر اینکه ادعای عصمت را نقض میکند، اصل امامت را هم باطل میکند، چون شرط امامت نزد شیعه عصمت است، و به همین خاطر، پدیدهی اختلاف کارهای ائمه مستقیماً موجب شده که بعضی از شیعیان از چهارچوب شیعهگری خارج شوند، چرا که این تناقض و اختلافها آنها را دچار شک و تردید کرده است. بعنوان مثال قُمی و نوبختی گفتهاند: بعد از کشته شدن امام حسین رضی الله عنه دستهای از یارانش سرگردان شدند و گفتند: ما نمیدانیم کار امام حسن رضی الله عنه را قبول کنیم یا کار حسین را؟! حسن تسلیم معاویه شد و مقاومتی از خود نشان نداد، کاملاً بجا و مناسب بود، امّا کاری که حسین انجام داد، یعنی به رغم آنکه از قدرت و نفرات چندانی برخوردار نبود، با یزید به مقابله برخاست، کارش نه تنها واجب نبود، بلکه بجا هم نبوده است. زیرا حسین برای مبارزه کردن با یزید و طلب صلح و بیعت کردن با او از حسن در دست کشیدن از مبارزه با معاویه معذورتر بود! اگر آنچه که حسین انجام داد، حقی واجب و کاملاً بجا بود که جنگید تا فرزندان و یارانش هم کشته شدند، پس دست کشیدن حسن از نبرد و مبارزه با معاویه در حالیکه از تعداد نفرات و لشکر بیشتری برخوردار بود، نادرست و باطل است، به همین خاطر در مورد امامت آن دو، شک کردند و بازگشتند و وارد مقاله ی عوام شدند.[65]
امّا مثال تناقض در اقوال ائمه موضوع وسیع و زیاد است، و این هم یکی دیگر از دلایل انصراف بعضی از شیعیان از شیعهگری بوده است. و شیخ طایفه ی شیعه جناب طوسی به این حقیقت اعتراف کرده که روایتهای آنها ضد و نقیض است، تا جایی که خبر و روایتی مشاهده نمیشود مگر اینکه روایتی یا خبری متضاد با آن وجود دارد. وی این مشکل را یکی از بزرگترین طعنه اتهاماتی برشمرده که بر مذهب شیعی وارد میشود. و یکی از اسباب جدا شدن بعضی از شیعههای امامیه از مذهب شیعه میباشد. دو کتاب تهذیب و استبصار، که - دو منبع معتبر از منابع چهارگانه ی شیعی هستند - در طی روایتهای فراوان به حقیقت این تناقض و اختلاف گواهی میدهند. طوسی کوشیده که اختلاف و تناقض را با حمل بر تقیه معالجه کند، امّا موفق نشده و بلکه آب را گل آلودتر کرده است، علاوه بر اینکه میدانیم طوسی در کار توجیه تناقض گویی ائمه ی شیعه اقداماتی کرده و میگوید این حدیث تقیه است و این یکی درست و در آن تقیه نشده است. ولی چیزی که مورد اتفاق همه است این که خود طوسی هم معصوم نیست و ضرورتاً در توجیه بعضی از این روایتها اشتباه کرده و روایاتی را که ربطی به تقیه نداشتهاند بر تقیه حمل کرده والبته شیعیان هم در این توجیه از طوسی تقلید میکنند. به عبارتی دیگر روشن میشود که شیعه در دینداری خود از امثال طوسی پیروی و تقلید میکنند نه از امام معصوم، شیعان رافضی اعتقاد تقیه و بداء را بوجود آوردند تا روی این اختلافات و تناقضات سرپوش بگذارند - که به اذن خدا درباره تقیه و بداء توضیح خواهیم داد -، یکی از شیعیان پس از کشف اسباب و علل ساخته و پرداخته کردن این دو مبدأ اعتقادی (بداء و تقیه) و درک حقیقت امر، با شیعهگری وداع گفت و اذعان داشت که پیشوایان و ائمه رافضی برای پیروان خود این دو مقوله را پایهگذاری کردند، تا بتوانند دروغهایی را که به نام ائمه میساختند مخفی نگه دارند و همه را با نظریه ی بداء و جایز دانستن تقیه توجیه کنند.
ه-- اختلاف بر سر تعداد أئمّه مسئله ی دیگری که ادعای عصمت را باطل میکند: امام معصومیکه مدعی پیروی از او هستند، آنها را از اختلاف بر سر یکی اصول دین شیعه که امامت است مصون نکرد و میبینیم که با همدیگر بر سر تعداد ائمه و تعیین افراد آنها دچار اختلاف و کشمکش شده، یکدیگر را طرد کرده، همدیگر را لعن و نفرین و تکفیر میکنند و نیز در مورد توقف امامت و انتظار برگشت امام غائب و جابجا شدن، از دنباله روی امامی به امام دیگر اتفاق نظر نداشتند. این علاوه بر روایتهای مختلف و متناقضی است که درباره ی بسیاری از امور دین - اصول و فروع آن - ذکر میشود. بنابراین، آن عصمت خیالی که برای امام خود ساختند نتوانست مانع اختلاف و گمراهی شیعه شود، چون معصومیت آنها هیچ تأثیری بحال آنها نداشت. میگوییم امام معصوم وجود نداشته و ندارد. گاهی گفته میشود: اعتقاد آنها به عصمت ائمه، امری است که امروز اثر نمیکند، زیرا از سال260 هجری، وجود بالفعل و عملی ائمه به پایان رسیده است، و چیزی جز انتظار آن امام غائب و موعود باقی نمانده است. ولی این عقیده، در متن زندگی شیعان امروز آثار خود را برجای گذاشته و این آثار در جوانبی چند نمایانگر است از جمله : 1- عمل کردن آنها به آنچه که از ائمه امامیه برجای مانده است، همانگونه که سایر مسلمانان به قرآن و سنّت عمل میکنند. 2- اغراق و غلو آنها در رابطه با قبر و بارگاه آنان، افراط و اغراقی که آنها در توصیف ائمه بعمل میآورند تا جایی که صفات الوهیّت را به آنها میدادند و اکنون به افراط و اغراق در قبرهای آنان و مزارهای آنان تبدیل شده است. در اطراف آن قبرها طواف میکنند و آنها را بجای خدای متعال میخوانند. 3- مجتهد شیعه مقداری از این صفات را دارا شده است، چون شیعیان معتقدند که هر کس نظر او را رد کند، مثل این است که فرمان خدا را رد کرده و این در مرتبه شریک قرار دادن برای خداست که در جای خود بسیار خطرناک است. 4- نسبت دادن این اعتقاد فاسد و دینداری کردن[66] با آن که اصلاً ربطی به حضرت علی رضی الله عنه و فرزندان و نوههای اطهارش ندارد.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.
--------------------------------------------------------- [1]- تحقیقاتی درباره گروهها، دکتر احمد جلی، ص 203، مسألة التقریب (1/322). [2]- اوائلالمقالات، مفید، ص 35. [3]- کشفالمراد، فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 90. [4]- بحارالانوار (9/205). [5]- اکمالالدین، صدوق، ص 474. [6]- این مطلب از زنجانی در عقاید امامیه اثنیعشری نقل شده است. [7]- عقاید امامیه، ص 104. [8]- عقیده درباره اهل بیت، ص 371. [9]- البحار (25، 351). [10]- مسألة التقریب (1/330). [11]- شرح عقاید صدوق، مفید، ص 160-161. [12]- بحار (25/350). [13]- تنقیح المقال (3/240). [14]- مسألة التقریب (2/98). [15]- همان منبع (3/240)، مسألة التقریب (2/97). [16]- کشفالارتیاب المقدمة الثانیه و مهذبالاحکام (1/393، 388). [17]- صراطالحق (3/121)، مسألة التقریب (2/98). [18]- مسألة التقریب (2/98). [19]- مسألة التقریب (1/329). [20]- مسألة التقریب (1/324). [21]- بحارالانوار (25/191). [22]- اعیان الشیعة (1/324). [23]- اصل الشیعه، ص 59. [24]- سلف در رابطه با معنای «عهد» اختلاف دارند همانگونه که بیان خواهد شد. اما روافض به دلخواه خود آن را معنی میکنند و بدون دلیل قاطعانه حکم میکنند. [25]- مجمعالبیان طبرسی (1/201)، تبیان طوسی (1/449). [26]- المحرر الوجیز لابن عطیه، (1/250)، اصول شیعه (2/953). [27]- اصول شیعه امامیه (2/953). [28]- همان منبع (2/953). [29]- آنها مرادشان از ظلم، شرک است. چون میخواهند خلافت ابوبکر وعمر را باطل اعلام کنند چون آنها بعد از شرک اسلام آوردند و به گمان آنها، آن شرک حتی بعد از ایمان آوردنشان هم از آنها جدا نشده است، و از همین روی کلینی گفته است: این آیه امامت هر ظالمیرا باطل کرده است. اصول کافی (1/199). [30]- روحالمعانی، آلوسی (1/377). [31]- منهاجالسنه (1/302-303). [32]- الثمرات الیانعه، یوسف بن احمد زیدی، به صورت دست خط است، به نقل از اصول شیعه امامیه، 2/955. [33]- این همان عایشهای است که مدعی هستند علی را مورد بغض و غرضورزی قرار میداده است و حال این فضیلت را برای علی و فاطمه روایت میکند. [34]- ثمّ أبصرت الحقیقة، ص 176. [35]- ثمّ أبصرت الحقیقة، ص 176. [36]- همان منبع، ص 177. [37]- فضائل الصحابه 2/727، شماره 1994، در اسناد آن ضعفی وجود دارد البته طریقهایی دارد که آن را تقویت میکند. [38]- ثمّ أبصرت الحقیقة، ص 177. [39]- فضائل الصحابه (2/852)، شماره (1170) سندش حسن است. [40]- الامامة و النص، فیصل نور. [41]- همان منبع، ص 391. [42]- ثمّ أبصرت الحقیقة، ص 181. [43]- سپس حقیقت را دیدم، ص 182. [44]- وسطیة اهل السنة بین الفرق، محمد، ابا عبدالله. ص 387). [45]- سنن ترمذی، کتاب مناقب اهل بیت، شماره (3787). [46]- سپس حقیقت را دیدم، ص 182، [47]- الامامه و النص، ص 387 [48]- اصول کافی (ا/ 198). [49]- اصول کافی (ا/197). [50]- اصول شیعة الامامیة(2/958). [51]- کشف الاسرار، ابن مطهر، ص 390-391، نهجالمسترشدین ص 63، الشیعة فی عقایدهم، ص 368-361. [52]- المنتقی ص 410، اصول شیعة الامامیة(21/958، 959). [53]- الفتاوی (19/66) [54]- منهاجالسنة (2/1404). [55]- منهاجالسنة (3/174). [56]- همان منبع (2/105). [57]- منهاجالسنة 3/175. [58]- نهجالبلاغه ص 335. [59]- اصول شیعة الامامیة(2/964). [60]- نهجالبلاغه، ص 82. [61]- فصلالغیبة والمهدیة، ص 824. [62]- نهجالبلاغه ص 104. [63]- اصول شیعه امامیه، (2/966). [64]- همان منبع (2/966). [65]- مقالات و فرق، قمی، ص 25، فرق شیعه نوبختی ص 25-26. [66]- اصول شیعه امامیه، (2/969-973). |