|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 11 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
حلول خداوند در کالبد امامان! |
ابو عبدالله میگوید: سپس با دستش مرا لمس کرد، نورش در ما حلول کرد...([1]) در روایت دیگر آمده، خداوند عزوجل ما را با خودش قاطی کرد.....([2]) البته ائمه قبل از آفریدن مخلوقات نور بودند. این نور الهی همانطور که میگویند منشأ همان قدرت خیالی و اسطورهای آنها است چون هر کس مقداری از روایات ـ که خیلی فراوان هستند ـ مربوت به معجزات ـ بر اساس گمان خودشان ـ را ببیند متوجه میشود که صفات خداوند را برای ائمه قرار دادهاند، مثلا در مورد زنده کردن، نابود کردن، آفریدن، رزق دادن و غیره چنین کردهاند.([3]) ولی روایات شیعه که اینرا به خداوند عزوجل ربط میدهد، حاوی نوعی گول زدن و فریب دادن است. مثلاً علی میتواند مرده را زنده کند. در اصول کافی از ابی عبدالله روایت شده که گفته: امیر المؤمنین خاله کوچکی از بنی مخزوم داشته و یکی از جوانان بنی مخزوم آنجا آمد و گفت: ای دایی! برادرم مرد در حالی که مادرش خیلی نارحت است، گفت: میخواهی آنرا ببینید؟ گفت: بله گفت: قبرش را به من نشان بده. راوی گفت: علی با عبای رسول خدا صلی الله علیه وسلم بیرون رفت، وقتی به سر قبرش رسیدند، دو طرف قبر را جمع کرد و با پا به آن زد، از قبرش بیرون آمد و با زبان فارسی سخن میگفت. امیر المؤمنین به او گفت: مگر تو عرب نبودی و دنیا را جا نگذاشتی؟ گفت: بله، اما ما چون در دوران ابوبکر و عمر مردهایم، زبان ما تغییر کرده است.([4]) حتی گمان میکنند که علی میتواند همه مردگان را زنده کند.([5]) یا میگویند: ضربهای را به سنگی وارد کرد که صد شتر از آن بیرون آمدند.([6]) سلیمان میگوید: اگر ابو حسین سوگند یاد کند که همهی مردم زنده شوند، آنها را زنده میکند.([7]) این غلو و افراط دقیقاً از شرک مذاهب بتپرست و وثنی بزرگتر است که افعال و صفات خدا را به بت ها نسبت میدهند، فقط تصورش برای باطل بودن چنین تفکراتی کافی است، چون مخالف عقل و نقل و سنت الهی در جهان هستی است، همانطور که مخالف زندگی واقعی ائمه عظام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم میباشد، خداوند میفرماید: «قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ » الأعراف: ١٨٨ (بگو: من مالك سودي و زياني براي خود نيستم، مگر آن مقداري كه خدا بخواهد). شگفت این است که کتب شیعه با این همه غلو و افراط در مورد ائمه، چیزهای مخالف و متناقضی را روایت میکنند، تا تناقض عادتی و فطری آنها را در دروغ و باطل گوی ثابت گرداند، در «رجال الکشی» از جعفر بن محمد روایت شده که گفته: سوگند به خدا ما جز بندگانی نیستیم که انتخاب شدهایم، نمیتوانیم به کسی نفع و زیان برسانیم، اگر به ما رحم کند بر اساس رحمت خودش میباشد و اگر ما را عذاب دهد بر اثر گناهانمان است، سوگند به خدا ما بر خداوند دلیلی نداریم، و از جانب خدا به هیچگونه برائتی دست نیافتهایم، ما میمیریم، دفن میشویم، زنده میگردیم و در بارگاه پروردگار میایستیم و مورد محاسبه قرار میگیریم، وای به حال شما! نفرین خدا بر کسانی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم را در قبر اذیت میکنند و علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی را آزار میدهند....، شما را به شهادت میگیرم من انسانی هستم که رسول خدا صلی الله علیه وسلم مرا به دنیا آورده، از طرف خداوند ضمانت و برائتی نگرفتهام، اگر اطاعت کنم پاداش میبینم و اگر نافرمانی کنم سزا داده میشوم.([8]) اما شیوخ شیعه این نوع اقرارات را تقیه میدانند.([9]) قوم خود را گمراه کردهاند، و شیعه را به مذهب شیوخ تبدیل کردهاند نه مذهب ائمه. این بعضی از شواهدی بود که در کتب آنها وجود داشت و ما هم در بحث حلول خدا در جسد ائمه نزد شیعه آنها را ذکر کردیم ولی انحرافات شیعه اینجا هم متوقف نشده، بلکه سر از «وحدت وجود{یعنی همه کائنات خدا هستند}» بیرون آوردند و معتقد به این شرک خانمانسوز هستند و دائره شرک را وسیعتر کردهاند.([10]) ضمناً چنین کفری را بزرگترین توحید میدانند، حتی شیخ نراقی میگوید: این غایت توحید است.([11]) همچنین کاشانی ـ نویسنده الوافی یکی از کتابهای اصولی متأخر شیعه ـ عقیده وحدة الوجود را بحث کرده و در این مورد رسالهای را گماشته، و در آن رساله همان روش ابن عربی و غیره را گرفته و مثل آنها به سخن گفتن پرداخته و ابن عربی را یکی از عارفان بزرگ قلمداد نموده است.([12]) گرایش تصوف افراطی به ساختار مذهب اثنی عشری راه پیدا کردهد و عقول بزرگان متأخر آنها را فرا گرفته است، براستی که بین افکار افراطی تصوف و شیعه تشابه زیادی وجود دارد.([13])
-------------------------------------------------------- ([1])ـ اصول کافی، ج1، ص440، بحار الانوار، ج1، ص441و442. ([2])ـ اصول کافی، ج1، ص435. ([3])ـ بحار الانوار باب «جوامع المعجزات»، ج42، ص17و50 و باب «غرائب معجزه»، ج42، ص50و56. ([4])ـ اصول کافی، ج1، ص457، بحار الانوار، ج41، ص192، بصائر الدرجات، ص76. ([5])ـ بحار الانوار، ج41، ص194، او هم آن را به کتاب «الخراج و الجرائح» نسبت داده است اما در نسخه چاپی آن وجود ندارد. ([6])ـ بحار الانوار، ج41، ص198. ([7])ـ بحار الانوار، ج41، ص201، الخرائج و الجرائح، ص82. ([8])ـ رجال الکشی، ص225و226. ([9])ـ رجال الکشی، ص151، باب تقییه. ([10])ـ مجموع فتاوای ابن تیمیه، ج1، ص140. ([11])ـ مهدی ابن ابی ذر کاشانی/الزریعه، ج5، ص58، جامع السادات، ص132و133. ([12])ـ لؤلؤة البحرین، ص121. ([13])ـ الصله بین تصوف و التشیع/کامل شیبی، الفكر الشیعى و النزعات الصوفیة، از همین نویسنده، الفكر الصوفى/عبدالرحمن عبدالخالق، ص389، این حقیقت بعضی از شیعیان مانند هاشم معروف حسینی را به سخن گفتن واداشت و آن را در کتابی به نام "بین التصوف والتشیع" رد کرد. |