تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تکفیر اهل بیت از جانب شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 این روایات که به مرتد بودن کل آن جامعه‏ی سمبلیک و بی‌نظیر حکم می‌کنند جز هفت نفر در بیشتر فرضیات و تقدیرات آن،  ولی حتی یک نفر از اهل بیت هم در بین آن هفت نفر که استثناء کرده‌اند ذکر نشده‏اند،  و در برخی روایات فقط علی استثناء شده که آن هم روایت فضیل بن یسار از ابی جعفر است که گفت: همه مردم به جاهلیت برگشتند جز چهار نفر،  علی،  مقداد،  سلمان و ابوذر. گفتم: عمار؟ گفت: اگر منظورت کسانی است که هیچ اشکالی در آن‌ها نبوده آن سه نفر.([1])

 پس حکم به ردّه در این نصوص شامل صحابه و اهل بیت از جمله همسران رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و نزدیکان ایشان است. با وجود این‌که‌ سازندگان این روایات مدعی هستند از شیعیان اهل بیت هستند،  پس آیا این دلیل نیست بر این‌که‌ شیعه‌گری تنها استتار و پوششی است برای اجرای اغراض پلید بر ضد اسلام و مسلمانان،  و معنای دیگری نمی‌دهد؟ آیا این دلیل نیست بر این‌که‌ جعل کنندگان این روایات دشمن صحابه و خویشاوندان و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم  بوده‏اند؟!

 هیچ بعید هم نیست– همانطور که گذشت- این نام‌ها هم که از تکفیراستثاء کرده‌اند نام مستعار زندیق و بی‌دین‌هایی باشند که سلول اولیه‏ی شیعه را بنیان‌گذاری کردند و اصلاً منظورشان صحابه نباشد،  اگر چنین نیست چرا یک نفر از اهل بیت را با آن‌ها ذکرنکرده‌اند؟ و چرا از آن سه صحابه‌ای که استثناء کرده‌اند هیچ مبارزه و نزاعی علیه دو خلیفه‏ی راشد از آن‌ها دیده نشده،  بلکه محبت و پشتیبانی از آن‌ها آشکار است؟!

 واقعاً در نصوصی که ذکر شدند به ردّه‏ی علی،  حسن و حسین و آل عقیل و آل جعفر،  و آل عباس و همسران رسول خدا صلی الله علیه وسلم  (مادر مؤمنان) هم حکم کرده‌اند.

 و حتی شیعه مجموعه ای از افراد اهل بیت را به لعن و نفرین اختصاص داده‏اند مانند عباس عموی رسول خدا صلی الله علیه وسلم ،  تا جایی که گفته‌اند: این آیه‌ در مورد او نازل شده: « وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا» (إسراء: ٧٢)

و هركس در اين (جهان) كور (دل و گمراه) باشد،  در آخرت كورتر و گمراه‌تر خواهد بود. .([2])

 و نیز مانند عبدالله بن عباس عموزاده‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  دانشمند این امت و مفسر قرآن. در الکافی عبارتی آمده است که حاوی تکفیر او است،  و نیز از آن برمی‌آید و چنین می‌رساند که او جاهل وسبک مغز است([3]) و در (رجال کشی) چنین آمده است: «خدایا لعنت کن دو پسر فلان و چشمانشان را کور و نابینا گردان همانطور که قلبهایشان را کور کرده‌ای».([4])

شیخ حسن مصطفوی بر آن تعلیقه نوشته و می‌گوید: منظور از دو پسر فلان عبدالله و عبیدالله بن عباس هستند.([5])

 همچنین دختران رسول خدا صلی الله علیه وسلم  مشمول خشم و کینه‏ی شیعه هستند،  چون از جمله‏ی کسانی نیستند که از تکفیر استثناء کرده‌اند،  و حتی برخی از شیعه جز فاطمه را از فرزندی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  هم نفی کرده‌اند.([6]) آیا رسول خدا صلی الله علیه وسلم  را دوست دارد کسی که در مورد او و دخترانش چنین حرفی بر زبان آورد؟!

 و صاحب الکافی در روایات خود به این نکته تصریح کرده که هر کس به دوازده امام ایمان نداشته باشد کافر است؛ اگر چه «فاطمی علوی» هم باشد، ([7]) و این در واقع تکفیر نسل صحابه و نسل‌های بعد از آن‌هاست که اهل بیت و تمام اصحاب هم مشمول آن تکفیر است،  چون آن‌ها تفکر اثنی‌عشریه را نشناخته‏اند که بعد از سال (260هـ) بوجود آمده است. و نیز به تکفیر مادران مؤمنان (همسران بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم )  برگشته‏اند؛ زیرا هیچ‌کدام از ایشان را از تکفیر استثناء نکرده‌اند،  علاوه بر این‌که عائشه([8]) و حفصه را به مذمت و لعن و تکفیر ویژه اختصاص داده‌اند.([9])

  مجلسی شیعه بابی را تحت عنوان «احوال عائشه و حفصه» اختصاص داده و در آن (17)روایت را به آن ردیف کرده([10]) و در بقیه‏ی روایات خواننده را به باب‌های دیگر حواله می‌کند([11]) و در این بحثها بی‌نهایت در مورد اهل بیت به اذیت رسول خدا صلی الله علیه وسلم  می‏پردازند. حتی در اخبارشان کسی را به فاحشه متهم می‌کنند که خداوند عزوجل  از بالای هفت آسمان او را تبرئه فرمود؛ یعنی عائشه‏ی صدّیقه دختر صدیق چون در (تفسیر قمی) که اصل اصول تفاسیر است شیعه این اتهام زشت را ذکر کرده‌اند([12]) و این ادعا حاوی تکذیب قرآن عظیم است. ابن کثیر رحمه الله در تفسیر سوره‏ی نور فرموده: «اجماع علما بر این است ‌که‌ هر کس ام‌المؤمنین عائشه را ناسزا گوید،  یا ایشان را متهم کند به آن‌چه در آیه‌ ذکر شده کافر است؛ چون چنین کسی معاند قرآن است.([13])

 و امام قرطبی گفت: پس هر کس ایشان را متهم کند به آن‌چه خداوند او را از آن پاک و مبراء نمود خداوند عزوجل  را تکذیب نموده،  و چنین کسی کافر است.([14])

ظاهراً تکفیر شیعه مختص به دوران و قرن صحابه نیست؛ اگر چه صحابه از آن جهت ‌که‌ حامل شریعت اسلام و نقل کننده‏ی قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بودند مشمول بیشترین سهم ناسزا و تکفیر بوده‏اند،  برای همین است که «طعن زدن به آن‌ها در واقع طعن زدن به دین است».([15]) و یگانه تنها هدف مخالفان اسلام و زندیقان دین‌ستیز هم این است که در پشت سر آن‌ها حمله های زیان بار بر ضد صحابه می‌کنند،  ولی زنجیره‏ی تکفیر نزد شیعه مستمر است.

همان‌گونه که کتاب‌های شیعه نوشته‏اند: مردم بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم  جز سه نفر همه مرتد شدند؛ در عین حال هم گفته‌اند: بعد از قتل و شهادت حسین جز سه نفر مردم مرتد شدند: ابوخالد کابلی،  و یحیی ام‌طویل و جبیر بن مطعم.([16])

 می‏بینی که در این نص شیعه هیچ کس از اهل بیت را استثناء نکرده‌اند حتی حسن بن علی که شیعه‌ی اثنی‌عشریه او را یکی از ائمه به حساب می‏آورند،  و چون با معاویه صلح کرد از او خشمگین هستند،  حتی برخی از شیعیان او را «خوار کننده‏ی مؤمنان» مورد خطاب قرار داده‌اند.([17]) و افراد سپاهش(که شیعه بودند)بر او یورش بردند و تمام وسایل و اثاثیه‏ی ایشان را غارت کردند و ابن بشیر کندی ضربه‌ای بر کمر ایشان وارد ساخت،  بنابراین او را زخمی به مداین برگرداندند.([18])

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

-----------------------------------------------------------

([1])ـ تفسیرعیاشی،  1/199،  البرهان،  1/319،  تفسیر الصافی،  1/389.

([2])ـ رجال کشی،  ص53.

([3])ـ اصول الکافی،  1/247.

([4])ـ رجال کشی،  ص53.

([5])ـ رجال کشی،  ص53،  پاورقی.

([6])ـ نگاه کن به کشف الغطاء جعفر نجفی،  ص5،  دائرة المعارف الاسلامیه حسن امین شیعه،  1/27.

([7])ـ نگاه کن به الکافی باب من ادعی الامامة و لیس لها بأهل،  1/273-274.

([8])ـ الکافی،  1/300،  رجال کشی،  ص57-60.

([9])ـ بحارالنوار،  22/246.

([10])ـ بحارالانوار،  22/227-247

([11])ـ آنجا که می‌گوید: برخی از احوال عائشه در باب ازدواج خدیجه و در باب احوال اولاد رسول خدا صلی الله علیه وسلم  در قصه‏ی ماریه که آیات افک نازل گشت (نگاه کن چگونه حقایق را واژگون می‏کنند) و نیز گفت: اکثر احوال او در قصه‏ی جمل خواهد. بحارالانورا،  22/245.

([12])ـ نص تفسیر قمی این است: علی بن ابراهیم در مورد آیه‏ی (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً) گفته: یعنی خدا با عائشه و حفصه مثال می‌زند   (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا) (تحريم:١٠) یعنی: خداوند از ميان كافران،  زن نوح و زن لوط را مثل زده است. آنان در حباله نكاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و (با ساخت و پاخت با قوم خود،  و گزارش اسرار و اخبار بديشان)  به آن دو خيانت كردند.

در مورد() چهمی‏گوید: این خیانت جز فاحشه چیزی دیگر نبوده،  و باید حد زنا بر فلانه اقامه گردد از آن‌چه در راه بصره مرتکب شد،  در حالی که فلان او را دوست می‏داشت،  وقتی که فلانه خواست بطرف بصره خارج شود فلان به او گفت: برایت حلال نیست خارج شوی بدون محرم،  پس خود را به ازدواج فلان در آورد....(نعوذ بالله من کفر الشیعة)

 این نص عبارت قمی بود همانطور که مجلسی از او نقل کرده، (بحارالانوار؛ 22/240). عین این عبارت در تفسیر قمی آمده است،  ولی مصحح آن اسم بصره را که دو بار در آن ذکر شده و به جای آن نقطه گذاشته.( نگاه کن به تفسیرقمی،  377.). در این نص نام‌ها به صورت صریح ذکر نشده‏اند،  پس آنجا که می‌گوید: «باید حد را اقامه کند» چه کسی حد اقامه می‌کند؟،  و نیز فلان و فلانه‏ چه کسانی هستند؟ ولی شیخ شیعه این تقیه را کنار زده و رمز آن را گشوده،  چون زیر سایه‏ی دولت صفویه می‏زیست،  پس می‌گوید: قائم بعداز رجعت حد را اقامه می‌کند همانطور که ذکرخواهد شد (و این را در فصل غیبت نقل نموده‌ام که به نام ام المؤمنین(رضی الله عنها) تصریح نموده،  ولی می‌گوید اجرای آن حد بسبب اتهام او به ماریه است،  ولی جرئت نکرد این‌جا تصریح نماید) و گفت: منظور از فلان طلحه است.( بحارالنوار،  22/241.) همان‌گونه که می‏بینی این نص در تفسیر قمی آمده که مورد اعتماد شیعیان معاصر است،  و هیچ تصحیح و تعلیقی بر آن صورت نگرفته،  و این تفسیر ننگی است که شیعیان سابق و معاصر را در برگفته،  ولی کسی که بحار الانوار را تعقیب و دنبال کرده به جای دفاع از ام‌المؤمنین به دفاع از شیخ قمی پرداخته،  اگر چه ام‌المؤمنین بعد از شهادت و گواهی خداوند  نیازی به شهادت کسی ندارد... ولی جهت بیان بزرگی جرم و گناه آن‌ها آن را بیان می‌کنیم. تف

([13])ـ تفسیر ابن کثیر،  3/289-290،  و الصارم المسلول ابن تیمیه،  ص571.

([14])ـ تفسیر قرطبی،  12/206.

([15])ـ منهاج السنة،  1/5.

([16])ـ رجال کشی،  ص123،  اصول کافی،  2/380.

([17])ـ رجال کشی،  ص111.

([18])ـ‌ همان منبع،  ص113.