تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تکفیر خلفای مسلمین و حکومت آن‌ها از سوی شیعه

 در دین اثنی‌عشریه تمام حکومت‌های غیر اثنی‌عشری باطل و صاحبان آن ظالم و طاغوت هستند که به جای خدا پرستش می‌شوند،  و هر کس با آن‌ها بیعت کند در واقع غیرخدا را عبادت کرده است.

 و کلینی این معنی را در چندین باب تثبیت کرده،  مانند

باب: «من ادعی الامامة و لیس لها بأهل و من جحدالأئمة أو بعضهم»([1])

و باب: «من دان الله عـزوجل بغیر امام من الله» و در آن باب پنج حدیث آورده.([2])

 و در بحارالانوار باب: کسی که به ناحق ادعای امامت کند،  یا کسی که پرچم ستم را بر افراشت،  یا از امامی ستمکار اطاعت کند.([3])

و از دیدگاه شیعه تمام خلفای مسلمین جز علی و حسین طاغوت به حساب می‏آیند؛ اگر چه بسوی حق دعوت کرده و با اهل‌بیت رفتار خوب و نیکو داشته باشند،  و دین خدا را بر پاداشته باشند،  چون شیعه می‌گویند هر پرچمی که قبل از پرچم امام قائم و منتظر بر افراشته شده باشد صاحبش طاغوت است.([4]) و شارح الکافی گفته: اگرچه بر افرازنده‏ی آن پرچم بسوی حق دعوت نماید باز هم طاغوت است،  و مجلسی بر حسب معیار شیعه به صحت این روایت حکم کرده است.([5])

 اما در مورد خلفای قبل از سال(260هـ)،  شیخ شیعه مجلسی در مورد خلفای راشدین گفته: آن‌ها جز غاصب و ستمگران مرتد نبودند و لعنت خدا بر خودشان و بر کسانی که در ظلم و ستم کردن به اهل بیت از آن‌ها پیروی کردند؛ از اول تا آخر.([6])

 

حکم به دارالکفر بودن ممالک اسلامی:

در روایات شیعه بسیاری از سرزمینهای اسلامی مورد فوش و ناسزاگویی و تکفیر اهالی آن‌ها به صورت تعیین شده قرارگرفته،  و خصوصاً کسانی را به این فوش و تکفیر اختصاص داده‏اند که بیشتر به اسلام ملتزم و پایبند بوده باشد و پیرو سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بوده باشد. بنابراین در بهترین قرن و زمان (دوره‏ی صحابه) به کفر اهالی مکه و مدینه تصریح نموده‏اند. مثلاً در عصر جعفرصادق می‏گفتند: «اهل شام از اهل روم (یعنی ترسایان) بدترند،  و اهل مدینه از اهل مکه بدترند،  و اهل مکه آشکارا به خدا کفر می‏ورزند».([7])

 و از ابی بصیر از یکی از ائمه رضی الله عنهم روایت است که گفت: همانا اهل مکه علاناً به خدا کفر می‏ورزند،  و اهل مدینه از اهل مکه خبیث تر هستند،  هفتاد برابر از آن‌ها خبیث ترند».([8])

 و معلوم است که اهل مدینه- خصوصاً در قرون مفضله- بیش از سایر سرزمینها از آثار رسول خدا صلی الله علیه وسلم  پیروی کرده‌اند،  و در همه چیز او الگو قرار می‌دادند،  برای همین است که هیچ‌کدام از علمای مسلمین بر این نظر نبوده که اجماع اهل هیچ‌کدام از شهر ها حجت؛ و پیروی از آن واجب است جز اجماع اهل مدینه.([9])

 در حالی که اهل مدینه به راه و روش قدیم(بر روش دوران رسول خدا صلی الله علیه وسلم ) تمسک نموده‏اند و تا اوائل قرن ششم یا قبل از آن یا بعد از آن به مذهب مالک نسبت داده می‏شده‏اند،  ولی بعداً رافضه‌هایی با فاسدترین مذهب و دیدگاه اعتقادی از مشرق زمین بدانجا رفتند([10]) و این پایبندی آن‌ها به اسلام این زندیقان را به خشم آورد؛ پس با این کلمات از خشم خود تعبیر نمودند،  و خود این تاریخ تکرار می‌شود و در این عصر هم یکی از خطیبانشان به ایراد سخن پرداخته و گفت: مجموعه‌ای افراد حقیر بر مکه حکومت می‌کنند که از یهود بدترند.([11])

 و عالم معاصر شیعه که بر (الکافی) تعلیقه نوشته این کلمات را آشکار نموده و صریح این نصوص را روشن ساخته و می‏گوید: شاید این سخن در زمان بنی امیه و پیروانشان گفته شده باشد که مردم منافق بودند و تظاهر به اسلام می‏کردند،  و کفر را پنهان می‏کردند؛ و آن‌ها در پایین‌ترین نقطه‏ی آتش دوزخ قرار دارند. ..و احتمال دارد مبنایش این باشد که مخالفان غیر مستضعف مطلقاً از سایر کفار بدتر باشند،  همان‌گونه که ظاهر بسیاری از اخبار و روایات چنین می‌رساند.([12]) به نظر او این تکفیر حق است و بر آن‌ها چنین حکم می‌شود،  چون آن‌ها بر مبنای یکی از این دو امر از کفار بدترند: یا با پیروی از امویه،  یعنی به مقتضای بیعت با خلفای مسلمین امویه که این نزد شیعه نفاق بزرگ‌تر است،  یا به علت این‌که مخالفان شیعه در دید آن‌ها از کافر بد‌ترند...و با این توضیح اخیر تکفیر تمام سرزمین مسلمین در کل زمان‌ها را شامل می‌شود.

 همچنین در مورد مصر و اهل آن گفتند: ابناء و اهل مصر بر زبان داود علیه السلام  مورد لعنت قرار گرفته‏اند،  و خداوند و از آن‌ها میمون و خوک قرار داده.([13]) و گفته‌اند: «وقتی که خدا نسبت به بنی اسرائیل خشمگین شد آن‌ها را وارد مصر کرده،  و هرگاه از آن‌ها راضی شده باشد آن‌ها را از آنجا به جایی دیگر خارج ساخته است».([14])

 همچنین گفته‌اند: «بدترین شهر مصر است! و آن‌جا زندان هر بنی اسرائیلی است که خدا از او ناراضی بوده باشد».([15])

«از مصر دور شوید؛ ماندن در آن را طلب نکنید (چون) موجب دیوثی است».([16])

 و تعدادی روایت دارند در مذمت مصر و ناسزا گویی به اهل آن و بر حذر داشتن از سکونت در آنجا،  و این روایات را به رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و محمد باقر و علی رضا نسبت داده‏اند. این است نظر رافضه در مورد مصر،  آن شهر شکوهمند اسلامی. و مجلسی در دنباله‏ی این نصوص می‌گوید: مصر در آن زمان از بدترین شهرها بوده چون مردمش بدبخت‌رین و کافرترین مردم بودند.([17])

همه‏ی اینها به خاطر این‌که‌ راه و روش رافضه را در پیش نگرفتند. و احتمال دارد این روایات قبل یا بعد از دوران حکومت اسماعیلیه بر مصر باشد،  چون کسانی که در رافضی‌گری با آن‌ها مشارکت داشته‌ باشندو دولتی داشته‌ باشند که از کفر آن‌ها چشم پوشی کرده‌باشد و در مورد این چیزها آن‌ها را مورد سرزنش قرار نداده باشد مورد نکوهش و ناسزایی آن‌ها قرار نمی‌گیرد.

 بعید هم به نظر نمی‌رسد که این نصوص تعبیری باشد از کینه و خشم علیه اهل مصر و اهالی آن به سبب سقوط دولت اسماعیلی برادر آن‌ها به دست رهبر و فرمانده‌ی بزرگ (صلاح الدّین ایوبی) که سرزمین کنانه را از پلیدی و آلودگی شیعه پاک کرد.

 این کلمه های ستمگرانه در حق مردم مصر کجا و باب روایاتی که امام مسلم در صحیح خود قرار داده کجا کی می‏نویسد: «باب وصیة النبی صلی الله علیه وسلم  بأهل مصر».([18])

 و نزد شیعه مذمت زیادی در مورد شهرهای مسلمانان و اهالی آن‌ها روایت شده است.([19])

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

--------------------------------------------------------

([1])ـ الکافی،  1/372-374.

([2])ـ الکافی،  374-376.

([3])ـ بحارالانوار،  25/110 به بعد.

([4])ـ الکافی با شرح مازندرانی،  12/371،  بحارالانوار،  25/113.

([5])ـ مرأة العقول،  4/378.

([6])ـ بحارالنوار،  4/385.

([7])ـ اصول کافی،  2/409.

([8])ـ اصول کافی،  2/410.

([9])ـ مشهوراست از امام مالک و اصحاب او که اجماع اهل مدینه حجت است اگر چه باقی امت با آن‌ها به نزاع بر خیزد،  و منظور از اجماع اهل مدینه در سه قرن مفضله است،  ولی بعد از آن علما اتفاق دارند که اجماع آن‌ها حجت نیستمجموع الفتاوی شیخ السلام،  20/300.

([10])ـ نگاه الفتاوی،  20/299-300.

[11] - این را بحث  مفصلاً در موضوع حکومت آیت الله ها در باب چهارم خواهیم گفت

([12])ـ اصول کافی/علی اکبرغفاری،  2/409-410.

([13])ـ بحارالانوار، 60/208،  تفسیر قمی،  ص596،  چاپ ایران.

([14])ـ بحارالانوار،  60/208-209،  قرب الاسناد،  ص220،  تفسیر عیاشی،  1 /304،  البرهان،  1/456.

([15])ـ تفسیر عیاشی،  1/305،  بحارالنوار،  60/210،  البرهان،  1/457.

([16])ـ بحارالنوار،  60211.

([17])ـ نگاه بحارالانوار،  5/208.

([18])ـ صحیح مسلم،  2/2970.

([19])ـ نگاه الخصال،  ص5.6-5.7،  بحارالانوار، 60/209،  و آن را به بصائرالدرجات نسبت داده.