تاریخ چاپ :

2025 Jul 11

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تکفیر صحابه رضی الله عنهم توسط شیعه

 کتاب های شیعه مملو است از لعن و تکفیر کسانی که خدا از آن‌ها راضی بوده و ایشان از خدا راضی بوده‌اند؛ از مهاجرین و انصار و اهل بدر و اهل بیعت رضوان و سایر اصحاب رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم ،  و جز تعداد بسیار اندک از آن‌ها را استثناء نکرده‌اند که به تعداد انگشتان دست نمی‌رسند؛ و این مسأله بعد از ظهور و انتشار کتابهای شیعه جزء اموری شده که آن را با تقیه پوشیده نمی‌شود.

ولی قطعاً این بر برخی از ائمه‏ی اسلام مخفی بود،  امام نووی در شرح مسلم نوشته امامیه می‌گویند: صحابه در مقدم قرار دادن غیر علی به خطا رفته‌اند؛ ولی کافر نبوده‌اند.([1])

 ولی برخی از اهل علم و کسانی که در مورد مقالات و اعتقادات فرقه‌ها تألیفات داشته‌اند بر این اعتقاد امامیه مطلع شده اند. قاضی عبدالجبار می‏گوید: «اما مذهب امامیه بر این است که راه امامیه نص آشکار است که هر کس آن را انکار کند کفر ورزیده و واجب است او را تکفیر نمود،  برای همین صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  را تکفیر کرده‌اند».([2])

 و عبدالقادر بغدادی([3])و ابن تیمیه: ([4]) و غیره([5]) چیزی قریب به همین معنا را گفته‌اند.

 ولی در مورد تعداد افرادی که رافضیه از حکم عام تکفیر استثناء می‌کنند کسی را نیافته‏ام طوری بدان اشاره کرده باشد که موافق با کتابهای اثنی‌عشریه باشد. عبدالقادر بغدادی می‌گوید: «اکثر امامیه گمان می‌کنند که صحابه بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم  از دین برگشتند جز علی و دو پسر او و تعداد سیزده نفر از ایشان».([6])          

 شیخ الاسلام ابن تیمیه(رحمه الله) می‌گوید: « رافضیه می‌گویند: همانا مهاجرین و انصار نص را کتمان کردند،  پس جز تعداد اندکی که سیزده نفر یا بیشترند همه کافر شدند...،  سپس می‌گویند: ابوبکر و عمر و امثال اینها همیشه منافق بوده‌اند. و گاهی می‌گویند: نه بلکه ایمان آوردند سپس کافر شدند».([7])

این بود آن‌چه در کتابهای اهل سنت و غیره پیرامون دیدگاه شیعه نسبت به صحابه آمده است،  ولی بعداً در خلال کتابهای معتمد شیعه خواهیم دید که چه می‌گویند.

 کتابهای اثنی‌عشریه می‌گویند: همانا صحابه به سبب این‌ که‌ ولایت را به ابوبکر دادند کافر شدند،  و جز سه نفر همه از دین برگشتند. و برخی روایاتشان به آن سه نفر چهار نفر دیگر افزوده‌اند تا مجموع آن‌ها به هفت نفر برسند و بس. و شیعه این روایت‌های افسانه‌ای را در کتابهای موثّق و معتمد خود متداول نمودند،  پس این را در اولین کتاب ظاهر شده‏ی خود ثبت نمودند که کتاب سلیم بن قیس است([8]) سپس کتابهایشان یکی پس از دیگری این مسأله را تقریر و تأیید نمودند و اشاعه دادند و الکافی کلینی که یکی از چهار کتاب و منبع موثق است در رأس آن‌ها قرار دارند،  سپس رجال کشی([9]) در علم رجال شناسی معتمد ایشان است،  علاوه بر دیگر منابع ایشان مانند تفسیر عیاشی([10]) و البرهان([11]) و الصافی([12]) و تفسیر نور الثقلین([13]) و الاختصاص([14]) و السرائر([15]) و بحارالانوار.([16])

 و این تنها نظر و دیدگاه برخی از بزرگان آن‌ها نیست،  بلکه این‌ها روایاتی هستند که بر زبان (معصومینی) بیان شده که به نظر آن‌ها حامل صفت «عصمت»و قدسیّت هستند.

 اما در مورد دشنام و ناسزاگویی نسبت به آن نسل قرآنی نمونه بر زبان بزرگان شیعه؛ باید گفت که بخش عمده‏ی کتابهایشان را با آن پر کرده‌اند،  و اگر به ذکر تمام موارد آن خس و خاشاک‌ها بپردازم چندین جلد کتاب را در بر می‌گیرد،  ولی به ذکر چند مورد اکتفا می‌نمایم که در آن با صراحت اصحاب را تکفیر کرده‌اند؛ چون این چند مورد حقیقت را کشف می‌کند و نیازی به ذکر لعن و نفرین نیست که از کفر کمتر است.

موثق و معتمد شیعه (کلینی) در الکافی روایت کرده که حمران بن اعین گفت: به ابیجعفرu گفتم: فدایت شوم ما آن‌قدر تعدادمان کم است که اگر همه بر یک گوسفند جمع شویم نمی‌توانیم تمامش کنیم؟! گفت: آیا عجیب‌تر از این را به تو خبر بدهم: مهاجرین و انصار رفتند جز- و بادستش اشاره کرد- سه نفر.([17])

 بنابراین همان‌گونه که می بینی تکفیر شامل بزرگترین صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و مهاجرین و انصار هم شده،  و بیان می‌کند که به نظر شیعه در زمان ابی جعفر جز تعداد کمی مسلمان موجود نبوده که با رأی خود و نظر خود عمل می‌کردند،  و در مقابل تعداد مسلمین هیچ مجموعه‌ای را تشکیل نمی‏دادند؛ بطوری که اگر بر گوشت گوسفندی جمع می‌شدند تمامش نمی‏کردند،  و این شکوا را نزد امامشان ایراد کردند و او هم برای تسلیت خطاب به ایشان گفـت: تعداد شیعیان دوران اول هم از سه نفر تجاوز نمی‏کرد و باقیمانده در حکم مرتد و از دین برگشته بودند.

 و این نص بیانگر آن است که رافضه تا دوران ابی جعفر محمد باقر به نسبت مسلمین کم و شاذ بوده‌اند،  و دعوت آن‌ها قابل قبول نبود،  و نشر و توسعه نمی‏یافت و در زیرزمین‌های تقیه و پنهان‌کاری می‌زیسته‌اند،  و با افتراهایی که بنام اهل بیت می‏گفتند و می‌ساختند به رؤسا و پیروان خود تسلیت می‏گفتند.

 روایت الکافی نام آن سه نفر را معرفی نکرد که از ارتداد سالم مانده بودند،  چون بر مذهب رافضه بودند،  ولی مذهب رافضه تا بعد از شهادت عثمان ظاهر نشد،  پس آن سه نفر هم صحابه نبوده‏اند،  و هیچ بعید هم به نظر نمی‌رسد که از سبئیه بوده باشند که نشاط و شکوفایی رافضیه بر دوش آن‌ها آغاز شد،  و نیز بعید هم نیست که آن سه نفر سبئیه نام‌های مستعاری را برای خود برگرفته باشند و به جای نام خودشان نام صحابه بکار رفته باشد.

 و این نکته‌ای است که در کتاب رجال کشی آمده است: «....از حنان بن سدیر از پدرش و او هم از ابی‌جعفر روایت کرده است که گفت: مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم  اهل رده و از دین برگشتن بودند جز سه نفر،  گفتم آن سه نفر چه کسانی بودند؟ گفت: مقداد بن اسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی،  سپس بعد از کمی به مردم معرفی کرد و گفت: آن سه نفر کسانی بودند که آسیاب با ایشان می‌چرخید و با ابوبکر بیعت نکردند،  تا این‌که‌ امیرالمؤمنین را آوردند و با اکراه بیعت کرد.([18])

 پس این نص علاوه بر تکفیر صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  به سلول اوّلیه‏ی مذهب رافضی اشاره می‌کند که با این نامهای مستعار خود را پوشش داده‏اند و حتی آن سه نفر هم که شیعه از مجموع مرتدین استثناء کرده‌اند از شک در شناخت امام که اصل ایمان است سلامت نبوده جز یک نفر،  لذا وقتی که ابو جعفر گفت: «مردم مرتد شدند جز سه نفر» بلافاصله گفت: «اگر منظورم کسانی باشد که هیچ شکی در مورد آن‌ها نبوده فقط مقداد است».

 البته سلمان در مورد این‌که‌ «اسم اعظم» خدا نزد امیرالمؤمنین است عارضه‏ای در قلبش ایجاد شد که اگر بر زبان می‏آورد زمین او را می‏گرفت،  بنابراین او همچنین بود تا این‌که‌ لباس‌هایش را نزد گردنش جمع کرد؛ سپس آن‌ها را رها کرد تا این‌که‌ چیزی مانند غده آنجا جمع شد. پس امیرالمؤمنین بر او گذر کرد و گفت: ای اباعبدالله:  این به جای آن،  بیعت کن،  پس بیعت کرد.

 اما در مورد ابوذر امیرالمؤمنینﻹ او را به سکوت دستور داد،  و برای خدا لومه و سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای او را باز نمی‏داشت،  پس سکوت نمی‏کرد؛ عثمان بر او عبور کرد و به او امر نمود.([19])

 و آن سه نفر نیز که از ردّه نجات یافتند از عیب‏جویی شیعه در امان نماندند،  چون روایات آن‌ها یادآور شده که رابطه‏ی بین آن سه در ظاهر خوب بوده،  ولی اگر هر کدام از آن‌ها می‌دانست که دیگری نسبت به او چه در دل دارد او را می‏کشت،  یا بر قاتلش ترحم می‏کرد،  چون هر کدام نسبت به اعتقاد دیگری بیگانه بود،  مثلاً در رجال کشی آمده است که امیرالمؤمنین گفت: ای اباذر،  اگر سلمان به تو بگوید آن‌چه را که می‌داند می‏گفتی: رحمت خدا بر قاتل سلمان.([20])

و از ابی بصیر روایت است که گفت: از ابا عبداللهy شنیدم می‏گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم  فرمود: ای سلمان اگر دانش مقداد عرضه گردد کافر می‌شود،  ای مقداد اگر علم و دانش تو بر سلمان نمایان شود کافر می‌شود.([21])

 برای همین بود که آن‌ها بر اساس تقیه و کتمان با هم سازش می‏کردند (در حالی که به گمان شیعه آن‌ها خالص‏ترین شیعه بوده‏اند)،  از ابی جعفر؛ او هم از پدرش روایت کرده که گفت: روزی تقیه را نزد علی ذکر کردم،  گفت: «اگرابوذر می‌دانست چه در قلب سلمان است او را به قتل می‌رساند،  در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بین آن دو پیمان برادری بر قرار کرد،  پس گمان تو به سایر مردم چیست».([22])

 و این نصوص تنها بر اهل کفر و نفاق مطابقت می‌کند چون همان‌گونه که خداوند در مورد کفار می‌فرماید: «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى»:  آنان را متحد مى‏پندارى ولى دلهايشان پراكنده است. اما صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  از این وصف مبرّا و پاک بودند،  ولی از این نصوص شیعه تکفیر صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  توسط شیعه استنباط می‌شود؛ به همان صورت که تصویر غیر منظور در ظاهر برای اهل رفض (شیعه) از آن گرفته می‌شود،  چون آن‌ها را كم و اندک مي‌پندارند و قلب‌هایشان يكدیگر را رد می‌کردند و نسبت به برخی نیات بدی در دل می‌پروراندند و اعتقادشان بر این بود که جز آن‌ها کسی بر ایمان نیست،  و این دیدگاه مسلمين اول بود،  پس نسبت بسایرين چه فكر مي‌كني؟

 و نصوص شیعه می‌گویند: چهار نفر دیگر به این سه نفر پیوسته‏اند تا تعداد مؤمنین (یا شیعه) به هفت نفر برسند ولی از آن تجاوز نکرد. این چیزی است که در روایات آن‌ها آمده،  آنجا که می‌گویند: «از حارث بن مغیره نصری روایت است که گفت: عبدالملک بن اعین پیوسته از اباعبدالله رضی الله عنه  سؤال می‏کرد تا این‌که‌ به او گفت: پس همه گمراه شدند»([23])،  پس ابا عبدالله گفت: آری ای أعین مردم همه گمراه شدند،  گفتم: هر چه در مشرق و مغرب بود؟ گفت: به خدا سوگند همه مردم گمراه شدند جز سه نفر. سپس ابو ساسان([24])و عمار بن یاسر و شتیره ([25]) و ابو عمره.([26]) و هفت نفر شدند ([27])

 و قسمتي از نصوص آن‌ها تأکید می‌کند که تعداد آن‌ها از هفت بیشتر نشد،  ابوجعفر گفت: «هفت نفر بودند و جز این هفت نفر کسی حق امیر المؤمنین را نشناخت».([28])

و ابوعبدالله بر این نکته قسم یاد کرده (به افترای شیعه) و می‌گوید: به خدا سوگند: به ولایت وفا نکردند جز هفت نفر.([29])

 و اخبار شیعه در مورد تعیین برخی از آن هفت نفر متفاوت و مختلفند، ([30]) چنین بنظر می‌رسد که میان فرقه های شیعه بر سر تعیین آحاد و افراد آن‌ها وجود داشته و هر کدام از سوی خود روایت جعل می‏کرد؛ یا این‌که‌ يكي از طبیعت‌هاي دروغ اختلاف و تناقض است.

 هر چند اين احتمال وجوى دارد -همان‌گونه که گفتم- که رافضه کل اصحاب را تکفیر کنند،  و این هفت نفر رموز سلول اوّل رافضیت باشند،  چون صفات و علاقه و مذاهب آن‌ها به هیچ وجهی با صحابه ارتباط نداشته است.

 و رافضه گاه گاهی آیات ایمان و ثنا و تمجید صحابه را به آن تعداد اندک افراد که از اصل عام تکفیر استثناء استثناء نموده‌اند تأویل می‌کنند([31]). بعنوان مثال در تفسیر قمی در مورد این فرموده‏ی خدا چنین آمده است كه مي‌فرمايد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آَيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3) أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» (أنفال: ٢ – ٤)

 مؤمنان،  تنها كساني هستند كه هر وقت نام خدا برده شود،  دلهايشان هراسان مي‌گردد (و در انجام نيكيها و خوبيها بيشتر مي‌كوشند) و هنگامي كه آيات او بر آنان خوانده مي‌شود،  بر ايمانشان مي‌افزايد،  و بر پروردگار خود توكّل مي‌كنند. آنان كسانيند كه نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند و از آن‌چه بديشان عطاء كرده‌ايم،  (مقداري را به نيازمندان) مي‌بخشند. آنان واقعاً مؤمن هستند و داراي درجات عالي،  مغفرت الهي،  و روزي پاك و فراوان در پيشگاه خداي خود مي‌باشند.

در تفسیر آن گفته است: این آیه‌ در مورد امیرالمؤمنینﻹ و ابوذر سلمان و مقداد و نازل شد.([32])

 ولی فراموش کرده‌اند که شیعه که از این سه نفر تعریف و تمجید می‌کنند و آن‌ها را از مؤمنان واقعی به حساب می‏آورند نه به خاطر این اوصاف مذکور در آیه‌،  بلکه به خاطر این‌که ‌(به خیال آن‌ها)به امامت علی ایمان آورده‏اند و امامت ابوبکر را قبول نکرده‌اند،  و این اصل و معیار كه شیعه مخالفان خود را با آن می‌سنجند در آیه‌ای که آن ‌را نص بر ایمان سه نفر می‌دانند ذکری از آن نیست،  و نیز در کل آیات قرآن بدین صورت است،  پس علیه آن‌ها است نه این‌که‌ برای آن‌ها حجت باشد.

همچنین شیعه آیات کفر و کافران و شرک و مشرکان را در مورد سایر صحابه قرار می‌دهند،  همان‌گونه که این ‏را در تعدادی از باب‌های الکافی و بحارالانوار پیدا می‌کنیم([33])

 و با وجود حکم تکفیر عام در مورد تکفیر اصحاب محمد بن عبدالله صلی الله علیه وسلم  و یاوران و محبوبان و برگزیدگان او؛ شیعه بزرگان صحابه را به لعن و نفرین بیشتر اختصاص داده‏اند،  و در این مورد چندین روايت و نص و گفتار دارند که بدن مؤمن از شنیدن آن‌ها می‏لرزد.

 بنابراین آن‌ها ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم وزیران و داماد رسول خدا صلی الله علیه وسلم  را به تکفیر خاص اختصاص دادند. شیخ شیعه مجلسی در کتاب بحارالانوار که برخی از بزرگان معاصر شیعه آن را یگانه مرجع و منبع برای تحقیق معارف مذهب([34]) به حساب آورده‏اند؛ بابی را به عنوان: «باب کفر و نفاق و فضیحت‌های سه خلیفه» اختصاص داده است.([35])

 و شیخ دیگر شیعه بحرانی چندین باب را در این موضوع منعقد کرده؛ از جمله: «باب 97 آن دو نفر که بر امیرالمؤمنین جلو افتادند تا روز قیامت به اندازه‏ی تمام امت گناه‌کار هستند»([36]) و باب 98: «مقام ابلیس در داخل دوزخ از مقام عمر بلندتر است و ابلیس در آتش بر او برتری دارد».([37])

 و روایاتی هم دارند که آن‌چنان در این کفر غرق شده‏اند که همه جا را در برگرفته. این روایت‌ها نه تنها ابوبکر و عمر را کافر محسوب مي‌كنند،  بلکه حکم می‌کنند به این‌که‌ بزرگترین کفر حکم كردن به اسلام آن‌ دو بزرگوار است. حتی صاحب الکافی روایت کرده که: سه دسته هستند که خدا با آن‌ها سخن نمی‌گوید،  و آن‌ها را از گناه تزکیه نمی‌کند،  و دارای عذاب دردناک هستند: کسی که از جانب خدا ادعای امامت کند که امام نباشد، ([38]) و هر کس امامت کسی را انکار کند که از جانب خدا امام باشد([39]) و کسی که ادعا کند که ابوبکر و عمر سهمی از اسلام داشته اند([40]) و گاهی آن‌ها را به جبت و طاغوت توصیف می‌کنند،  ([41]) و گاهی هم در دعای زیارت و زیارت‌هایشان لعنت و نفرین را برآن‌ها می‏ریزند([42]) و نیز در اذکار بعد از نمازها آن‌ها را مورد لعن قرار می‌دهند،  تا جایی که تمام اذکار را به نفرین کردن ابوبکر و عمر و سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم  تبدیل کرده‌اند.([43])

 و برخی نویسندگان معاصر که پیرامون شیعه مطالب نوشته‏اند و عيوب و عورات شیعه در تکفیر صدیق و فاروق این امت را نقل کرده‌اند([44])،  ولی آن‌چه ممکن است که این‌جا بیفزایم این است که بزرگان شیعه در سایه‏ی دولت صفویه به تکفیر بزرگ‌ترین و فاضل‌ترین اصحاب محمد صلی الله علیه وسلم  (ابوبكر و عمر) تصريح كرده‌اند،  ولي آن‌چه را که در اوائل عصر کلینی شیعه نوشته‏اند با رمز و اشاره بوده؛ و زمانی كه تا حدودی تقیه برطرف شد،  بزرگان شيعه‌ي متأخر روپوش آن رمزهاي شیعه سابق را کشف و برملا ساختند،  و حقیقت شیعه‏ی اثنی عشریه آشکار شد.

 از جمله مصطلحات خاص آن‌ها این بود که شیخین (ابوبکر و عمر) را (فصیل) و (رمع) می‏گفتند،  چون جرئت نداشتند در زمان دولت اسلام به نام آن‌ها تصریح کنند.

 در تفسیر عیاشی آمده است: «...به امام گفتم: دشمان خدا چه کسانی هستند،  خدا حالت را اصلاح کند؟ گفت: آن چهار بُت هستند،  گفتم: آن‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: ابوفصیل و رمع و نعثل (کفتار نر) و معاویه و کسانی که بر آیین آن‌ها هستند. پس هر کس با آن‌ها دشمنی و رزد با دشمنان خدا جنگیده است».([45])

 مجلسی شیخ شیعه در بیان این مصطلحات گفته است: ابوفصیل (بچه شتر) ابوبکر است،  چون فصیل و بکر در معنا با هم نزدیک هستند،  و رمع بر عکس شده‌‏ی عمر است،  و نعثل عثمان است.([46])

 و در تفسیر فرموده‏ی خدا: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» (حجر: ٤4)

 یعنی: دوزخى كه براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معين از آنان وارد مى‏شوند.

 گفت: عیاشی از ابو بصیر روایت کرده او هم از جعفر بن محمد که گفت: «جهنم آورده می‌شود که دارای هفت دروازه است،  اول برای ظالم که (زریق) است و دوم برای (حبتر)،  و سوّم برای سوّم و چهارم برای معاویه،  و پنجم برای عبدالملک،  و ششم برای عسکر بن هوسرود،  هفتم برای ابی سلامه؛ سپس آن درب‌ها برای پیروان ايشان هم هست».([47])

 مجلسی در تفسیر این نص می‌گوید: «زریق(چشم آبی) کنایه‌ است از اوّل،  چون عرب چشم آبی را به فال شر می‌گرفتند،  و حبتر ثعلب (روباه) است،  که شاید کنایه‌ از حیله و فریبکاری او باشد،  و در روایات دیگر بر عکس آمده است که این ظاهرتر است،  چون (حبتر) برای اول مناسب‌تر است،  و ممکن است این‌جا هم همان مراد باشد،  و فقط مقدم قرار دادن دوّم بر اوّل به این خاطر است كه او بدبخت‌تر و خشن‌تر بود،  و عسکر بن هوسر کنایه‌ از برخی خلفای بنی امیه یا بنی عباس است،  و نیز ابی سلامه کنایه‌ از ابی جعفر دوانیقی است،  و احتمال دارد که عسکر کنایه‌ از عایشه و ساير اهل جمل باشد،  و روایت شده که او شیطان است».([48])

 همان‌گونه که در بسیاری از نصوص شیعه به آن دو بزرگوار با لقب (فلان و فلان) اشاره شده،  همان‌طور که در که از ابی جعفر نقل می‌کنند که در مورد آیه‏ی زیر که می‌فرماید:

«وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» (بقرة: ١٦٨و 208 و ١٤٢انعام)) یعنی: و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد.

گفت: گامهای شیطان یعنی ولایت فلان و فلان.([49])

و در مورد فرموده‏ی خدا «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور: ٤٠)

گفتند:« كَظُلُمَاتٍ »یعنی فلان و فلان « فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ» يعني نعثل « مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ» طلحه و زبیر « ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»  یعنی معاویه....([50])

مجلسي گفته: مراد از فلان و فلان ابوبکر و عمر،  و نعثل عثمان بن عفان است([51])

 همچنین یکی دیگر از مصطلحات آن‌ها برای رمزی گفتن ابوبکر و عمر این است که در تفسیر اين آيات سوره‏ی (اللیل)  گفته‌اند:  « وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» یعنی حبترو دلام چون حق آن‌ها را پوشید.  « وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى» قيام قائم.

 مرجع دربار صفوی- در زمان آن‌ها- مجلسی می‌گوید: حبتر و دلام ابوبکر و عمر هستند.([52])

 و برخی از کتاب‌های قدیمی دوران اول شیعه را می‏بینی که رمز شیخین در آن‌ها ذکر شده،  ولی وقتی بعضی از بزرگان دولت صفوی آن‌ها را نقل می‌کنند رمز به اسم صریح تبدیل می‌شود.([53])

 همان‌گونه که به مدت طولانی به تکفیر و ناسزاگویی آن‌ها ادامه داده‏اند،  و نیز با صراحت و ذکر نام و اسم خیلی از اصحاب را دشنام و ناسزا گفته‌اند،  بخصوص برگزیدگان را برای دشنام انتخاب می‌کنند،  همان‌طور که سه خلیفه را مورد طعن و تکفیر قرار داده‏اند،  به همان‌صورت دیگر بزرگان و بزرگوارانی مثل عبدالرحمن بن عوف،  سعد بن ابی وقاص،  ابی عبیده‏ی جراح وسالم مولای ابی حذیفه را فوش و ناسزا گفته‌اند. در تفسیر قمی اوصافی آمده است: «از صادق روایت است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  در روز (غدیر خم) برخاست؛ هفت نفر از منافقین در مقابل او بودند که ابوبکر و عمر([54])و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص،  و ابو عبیده،  و سالم مولای ابی حذیفه و مغیره بن شعبه.عمر گفت:([55]) آیا نمی‏بینی چشمانش مانند چشم دیوانه هاست،  منظورش پیامبر بود (اعاذنا االله)،  همین الآن بر می‏خیزد و می‏گوید: پروردگارم گفت.([56]) وقتی که برخاست گفت: ای مردم: چه کسی برای شما از خودتان سزاوار تر است؟ گفتند: خدا و رسول او. فرمود: خدایا گواه باش. سپس گفت: هان هر کس من مولایش هستم علی هم مولای او است،  و بر او به نام امیرالمؤمنین سلام کنید،  پس جیرئیل نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه وسلم  را آگاه ساخت به چیزهایی که آن قوم گفتند([57]). ملاحظه کن که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  باید از سوی جبرئیل با خبر شود ولی ائمه خود از همه چیز گذشته و آینده خبر دارند،  همان‌گونه که صاحب الکافی بابی را به این نام گذاشته.([58]) بنابراین آن‌ها را خواست و درباره‏ی آن‌چه گفته بودند از ایشان پرسید،  ولی انکارکردند و قسم یاد کردند،  پس این آیه‌ نازل شد: « يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ» (توبه: ٧٤)

منافقان به خدا سوگند مي‌خورند كه (سخنان زننده‌اي) نگفته‌اند،  در حالي كه قطعاً سخنان كفرآميز گفته‌اند.([59])

 و مانند این‌ها دیگر اصحاب بزرگوار و نقل کنندکان شریعت خدا را مورد هجوم قرار داده‏اند؛ از جمله ابوهریره([60]) و انس بن مالک([61]) و براء بن عازب([62]) و نیز طلحه و زبیر بن عوام را مورد اهانت قرار داده‏اند([63]) و غیره.

 سخن آخوندهای شیعه در مورد این اصحاب بزرگوار چندین صفحه را در برگرفته،  چون هر کتابی را  در مورد امامت و این قبیل بحثها نوشته باشند حتماً خالی از تکفیر و توهین و لعن و نفرین‌هایی در مورد آن‌ها گفته‌اند که بر قلب هیچ مسلمانی خطور نمی‌کنند،  چون نه تنها آن‌ها را مسلمان به حساب نیاورده‏اند،  بلکه آنان را سر سخت‌ترین و بزرگ‌ترین دشمن و ستمکارترین انسان به حساب می‏آورند،  چون همه‏ی آن اصحاب با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده‌اند،  و همه با هم بر یک کلمه وحدت داشته‌اند،  و با نعمت خدا برادر همدیگر بودند،  پس (به سبب وحدت و توحید) دولت اسلام را برپاداشتند،  و سرزمین‌ها را فتح نمودند،  و اسلام را در بین بندگان نشر کردند،  و آتش مجوسیت را خاموش کردند،  و بت و طاعت‌های بت پرستی را منهدم و متلاشی ساختند،  و مردم را از بندگی مردم به بندگی پروردگار و آفریدگارشان بیرون آوردند. بنابراین قلب صاحبان آن سرزمین‌های فتح شده و پیروان دیانت‌های جعلی آن‌جا نسبت به آن‌ها از خشم و کینه آکنده شد. پس یکی از ترفند هایشان این بود که برای فاسد کردن امر این امت به نام تشیع وارد اسلام شدند،  و طبیعی بود که مسأله‏ی امامت هدف آن‌ها و تنها چیزی بود که بدان مشغول شدند،  و کارشان به آنجا کشیده شد که کشیده شد،  سپس حیله و ترفندشان در کافر دانستن حاکم و محکوم و رعیت خلاصه‏ی شد.

 ابن بابویه در کتاب الاعتقادات گفت: «هر کس ادعای امامت کند ولی امام نباشد ظالم و ملعون است،  و نیز هر کس امامت را در غیر جای خود قرار دهد و کسی را امام بداند که در واقع امام نیست ظالم و ملعون است».([64])

 و این تکفیر حکام و محکومین و ملت  همه عصرهای مختلف را در برگرفته است (جز حکم علی و حسن رضی الله عنها) و وقتی که از شیخ شیعه مفید که نزد شیعه به رکن (الاسلام و آیت الله و ملک العلام) سؤال شد درباره‏ی آن‌چه از امیرالمؤمنین علی صلی الله علیه وسلم  روایت شده که گفت: «هر مردی را پیش من بیاورند که مرا بر ابوبکر و عمر برتری داده باشد او را حد افتری کننده می‏زنم»؟ در پاسخ گفت: توجیه این سخن این است که برتری دادن بر آن دو نفر افتر است چون برتری دادن باید بین کسانی باشد که در فضل و برتری به هم نزدیک باشند،  ولی آن دو نفر چون نص امامت را انکار کردند از ایمان خارج شدند،  پس فضل اسلام از آن‌ها باطل شد،  بنابراین چگونه فضل دارند که نزدیک به فضل امیرالمؤمنین باشد؟ و هرگاه کسی امیرالمؤمنین را برآن‌ها تفضیل و برتری دهد افترا کرده؛ چون در اثبات فضل دین برای آن دو نفر دروغ گفته،  و مانند کسی است که مسلمان پرهیزگار خوب را بر کافر مرتد برتری داده باشد،  و نیز مانند کسی است که جبرئیل را بر ابلیس برتری دهد و رسول خدا صلی الله علیه وسلم  را بر ابو جهل بن هشام برتری دهد(خدا آنگونه که سزاوارش است او جزا دهد).([65])

 نگاه کن چگونه بهترین شخص این امت بعد از پیامبرش را به منزله‏ی ابلیس و ابوجهل قرار داده. این مورد اجماع شیعه است،  چون می‌گوید: اجماع بر کفر عمر بعد از ایمان حاصل شده.([66])

 و مجلسی گفته است: یکی از ضروریات و بدیهیات دین امامیه([67]) حلال بودن متعه و حج تمتع و اظهار برائت و بیزاری از ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه است».([68])

و هر کس از ابوبکر و عمر و عثمان تبراء نکند دشمن است اگرچه علی را دوست بدارد.([69])

 لذا بعد از هر نمازی با لعنت کردن سه خلفه‏ی راشد رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و برخی از مادران مؤمنان،  همسران پاک رسول خدا صلی الله علیه وسلم  عبادت می‌کنند،  پاداش می‌جویند. حر عاملی در کتاب خود بابی نوشته به عنوان: «باب مستحب بودن لعنت کردن به دشمنان خدا بعد از هر نماز واجب با نام مشخص آن‌ها». و روایتی را از کلینی او هم از ابن ثویر و سراج روایت کرده که گفته‌اند: از اباعبداللهy شنیدیم که بعد از هر نماز واجبی چهار نفر از مردان و چهار نفر از زنان را نفرین می‏کرد،  فلان و فلان و فلان (یعنی سه خلیفه‏ی راشد) و نامشان را می‏گفت: و معاویه،  و فلانه و فلانه (عائشه و حفصه) و هند و ام‌حکم خواهر معاویه.([70])

 و در مستدرک الوسائل شیخ نوری طبرسی بابی به عنوان: «استحباب لعنت کردن به دشمنان دین بعد از نمازهای واجب بانامهایشان» آمده است([71]) و مجموعه‌ای از روایات خودشان را ذکر کرده،  از جمله: از ابی‌عبدالله روایت است که گفت: از جمله حق ما بر دوستان و شیعیان ما این است که بعد از نماز روبرنگردانند تا این دعا را می‏خوانند: «خدایا لعنت و عذاب و سزایت چندین برابر کن بر آن دو نفر که کفران نعمت تو کردند و رسول تو را ترساندند...و پیمان وصیت او را شکستند و در مورد جانشین بعد از او عهدش را کنار گذاشتند،  و ادعای مقام او کردند و احکامش را تغییر دادند،  و سنت او را دگرگون ساختند،  و قدر و منزلت حجّت و حجت‌هایت را کوچک و تحقیر کردند،  و شروع به ظلم و ستم آن‌ها کردند،  و راه غدر و خیانت آن‌ها و مخالفت امر آن‌ها و قتلشان را در پیش گرفتند،  و جانشینت را از گرفتن شکافها و راست کردن کجی‌ها و اجرای احکام و اظهار دین اسلام و مانع اقامه‏ی حدود قرآن شدند،  خدایا آن دو نفر و دخترانشان را نفرین کن،  و هر کس که به آن‌ها تمایل دارد و بر راه آنان باشد و بدعت آن‌ها را گسترش دهد،  لعنت آن‌چنانی بفرست،  که بر هیچ قلبی خطور نکند،  و لعنتی که اهل دوزخ از آن پناه می‏خواهند،  خدایا لعنت کن هر کس را که گفته‏ی آن‌ها را دین قرار دهد،  و پیرو فرمانشان باشد،  و برای ولایت آن‌ها دعوت کند،  و در مورد کفر آن‌ها شک کند،  از اولین و آخرین.([72])

 فکر کن چگونه با این کلمات ستمگرانه تمام مسلمین را از اوّل تا آخر مورد لعنت و نفرین قرار داده‌اند،  و آن دو نفر را که دولت اسلام را بعد از رسول خدا صلی الله علیه وسلم  پایه‌‌گذاری کردند (و هر دو وزیران رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بودند)و اسلام را در جهان نشر و توسعه دادند با لعنت مضاعف اختصاص داده‏اند،  و آن دو بزرگوار و پیروانشان (یعنی تمام مسلمین) را دشمنان دین به حساب آورده‏اند،  پس این‌ها به چه دینی معتقد هستند که صحابه‏ی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و پیروان نیک ایشان دشمنان دین آن‌ها هستند؟ هر دینی باشد غیر از اسلام،  واقعاً این «لعنتها» تأکید کننده‏ی این نکته است که بنیانگذاران این آیین (دشمن صحابه و مسلمین) از پیروان دین‌هایی هستند که به فرماندهی و رهبری ابوبکر و عمر و برادرانشانy از بین رفتند.

 و در دعاها و زیارت‌نامه‌هایشان؛ و نیز توسط دعاهایی که پیروان اسلام‌ستیزان عصرهای گذشته با آن لعنت‌های پی در پی علیه بهترین امت بهترین و برترین قرن نهال کینه و دشمنی را در درونشان می‏کارند و نفرت و خشم انزجار را نسبت به آن بزرگواران نشر و گسترش می‌دهند،  و آتش دشمنی را علیه ایشان شعله‌ور می‌سازند. مثلا در دعای (زیارت فاطمه) ابوبکر و بقیّه‏ی صحابه رضی الله عنهم را مورد لعنت قرار می‌دهند و می‌گویند: «السلام علیک ای فاطمه،  ای سرور زنان جهان،  لعنت خدا بر کسی که مانع ارث تو شد،  و تو را از حقت منع کرد،  و حرفت را ردّ کرد،  خدایا لعنت کن بر یاوران و پیروانش،  و آن‌ها را به درک پایین دوزخ ملحق بگردان».([73])

 همان‌گونه که ملاحظه می‌کنی سازندگان این زیارتنامه صدیق این امت رضی الله عنه  را آماج قرار داده‌اند،  سپس تمام یاران و پیروانش را به او ملحق می‌گرداند،  پس امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه  هم وارد آن‌ها می‌شود،  چون او هم شیعه و یار و یاور ابوبکر و یاری‌دهنده و وزیر ایشان بود. و این حقیقت بر سازنده‏ی این دعا مخفی نبوده،  ولی او دشمن همه است (هم ابوبکر و هم علی) اما از آن‌جا که عقل شخص شیعه با اظهار عواطف دروغین نسبت  به ستم اهل بیت و قهر وضایع کردن حق آن‌ها و مبارزه با دشمنانشان که– به زعم دشمنان اسلام – صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بوده‏اند؛ با ادعای تشیع برای خود استتاری بوجود آورده،  و (جهت تحریک احساسات شیعه‌گری) به جمع‌آوری انبوهی از داستان‌های افسانه‌ای پرداخته‏اند که در قلب ایمان آورندگان به آن‌ها جز خشم و کینه و تشنگی نسبت به ریختن خون،  و برانگیختن حس انتقام‌جویی را باقی نمی‏گذارد،  ([74]) و واقعیت آن‌ها به این شهادت می‌دهد.

 

عیب‌جویی و افتراهای(موهوم) از صحابه رضی الله عنهم

 علاوه بر لعنت و تکفیر بهترین قرنها،  شیعه صفحاتی را به مطالبی پرکرده‌اند که آن را معایب و بدی‌ها صحابه مي‌نامند([75]) و برخی از اهل سنت به رد علیه آن‌ها مشغول شده‌اند.([76])

 و حقیقت مهم در این موضوع این است که خروشاندن این قضایا از سوی شیعه در حقیقت استتار و پرده‌ای است برای پوشانیدن موضع‌گیری خود نسبت به صحابه،  چون صحابه رضی الله عنهم  اگر از هر خطا و گناهی هم معصوم بودند؛ امامیه از آن‌ ها راضی نمی‏شدند،  چون گناه صحابه به نظر شیعه بیعت با ابوبکر است قبل از علی،  و هر گناهی قابل عفو است جز آن مسأله،  همان‌گونه اگر کسی به اندازه‏ی کلّ زمین گناه داشته باشد و همراه آن «جواز و گذرنامه‏ی ولایت» را داشته باشد اهل نجات است.

 قاضی عبدالجبار نسبت به این حقیقت مهم هشدار داده و می‏گوید: «خیلی وقت‌ها امامیه در مورد این‌که‌ عثمان خویشاوندانش را بر سر کار گذاشت و در مورد رفتن طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم  بسوی بصره سؤال می‌کنند،  و این تنها به علت ضعف و به بن بست رسیدن ایشان است،  چون اگر عثمان خویشان خود را بر کار نمی‏گذاشت و کارهایی نمی‌کرد که کرد باز هم به نظر شیعه کافر و مشرک بود،  چون برای خود و ابوبکر و عمر ادعای ولایت و خلافت کرد،  و نیز اگر طلحه و زبیر و عایشه در لشکرگاه علی هم می‏بودند،  و همراه او می‏جنگیدند؛ باز هم به اعتقاد شیعه مشرک بودند،  چون معتقد به امامت ابوبکر و عمر و عثمان بودند،  پس کسی که در مورد این شبهه و ایرادها صحبت کند،  مانند کسی است که با شخص یهودی در مورد واجب بودن نیت در طهارت بحث و جدال کند،  یا در مورد حلال دانستن مشروبات الکلی نصارا با آن‌ها بحث کند،  بلکه با کسی چنین بحثی می‌شود که می‌گوید گناه عثمان تنها قورق کردن زمین و بر سر کار قرار دادن فامیل‌هایش بود،  و اگر چنین نبود مانند عمر بود،  و کسی که بگوید: طلحه و زبیر و عائشه رضی الله عنهم  جز رفتن به بصره گناهی نداشته،  و اگر چنین نمی‏کردند مثل ابی عبیده و عبدالرحمن و ابن مسعود بودند. پس این را بدان و هرگز در مورد آن حرف نزن،  و با آن‌ها در مورد ادعای نص امامت بحث کن،  این اصل است».([77])

 


سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

---------------------------------------------------------

([1])ـ شرح مسلم نووی،  15/174.

([2])ـ شرح الاصول الخمسة،  ص761.

([3])ـ در الفرق بین الفرق: ص321

[4] - منهاج السنة:4/128

([5])ـ نگاه کن به بزدوی/اصول الدین،  ص247-248.

([6])ـ ملاحظه می‌گردد که عبدالقادر این حکم را بر تمام امامیه تعمیم نمی‌دهد،  و اشعری اشاره نموده به این‌که‌ آن‌ها در این مورد فرقه هستند. مقالات لاسلامیین،  1/128-129.

([7])ـ مجموع الفتاوی شیخ الاسلام،  3/356.

([8])ـ کتاب سلیم بن قیس،  ص74-75.

([9])ـ رجال کشی،  ص6، 7، 8، 9، 11.

([10])ـ تفسیر عیاشی،  1/199.

([11])ـ البرهان/هاشم البحران،  1 /319.

([12])ـ الصافی/محمد کاشانی،  1 /389.

([13])ـ نوراثقلین/حویزینی،  1/319.

([14])ـ الاختصاص/مفید،  ص4-5.

([15])ـ السرائر/ابن ادریس،  ص468.

([16])ـ بحارالانوار،  22/345، 351، 352، 440.

([17])ـ علی اکبر غفاری یکی از بزرگان معاصر شیعه در اینجا تعلیقه نوشته و می گوید: یعنی جعفرﻹ با دست اشاره کرد به سه انگشت خود که منظور از آن‌ها: سلمان و ابوذر و مقداد هستند، (الکافی،  2/244،  پاورقی.) ببین چگونه این معنای خرافی طی سالها از عقل این بزرگان شیعه هم محو و پاک نشده...و در باب شیعیان معاصر بیان بیشتری خواهد آمد. اصول الکافی کتاب الایمان والکفر،  باب قلة عدد المؤمنین،  2/244،  و نگاه کن به رجال کشی،  ص7،  بحار الانوار،  22/345.

([18])ـ رجال کشی،  ص6،  الکافی کتاب الروضة،  12/321-322،  همراه با شرح جامع مازندرانی.

([19])ـ رجال کشی،  ص11،  بحارالانوار،  22/440.

[20] - رجال کشی: ص105

([21])ـ رجال کشی،  ص11.

([22])ـ رجال کشی،  ص17.

[23] - منظور رافضه بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم  و بیعت مردم با ابوبکر رضی الله عنه  بود

([24])ـ اردبیلی شیخ شیعه می‌گوید: ابو ساسان نامش حصین بن منذراست،  و گاهی گفته می‏شد: ابو سنان،  سپس روایت مذکور از کسی را نقل کرده جامع الرواة،  2/387.

و ابن حجر یادآور شده که او را حُضین- با ضاد نقطه دار- ابن منذر بن حارث رقاشی بوده،  و می گفت: یکی از فرماندهان علی بود در صفین،  موثوق بود و در سر سده وفات یافت

([25])ـ اردبیلی گفت: شتیره یکی از یاران علی رضی الله عنه  بود،  سپس باری دیگر روایت کشی را یادآور می‌شود جامع الرواة،  1/398.

([26])ـ اردبیلی می‌گوید: ابو عمره‏ی انصاری نامش محصن بوده،  و گفته‌اند: نامش ثعلبه‏ی بن عمر و بن محصن،  و نیز گفته‌اند: بشر بن عمر و بن محصن بن عتیک.ابن عبدالبر گفته: این صواب است انشاء الله،  در صفین کشته شده که همراه علی رضی الله عنه  بود.

الاستیعاب،  4/133-134،  الاصابة،  4/441،  اسد الغابة،  5/263.

([27])ـ رجال کشى،  ص7.

([28])ـ رجال کشی،  ص11-12.

([29])ـ الاختصاص/مفید،  ص63،  قرب الاسناد/حمیری،  ص38،  بحارالانوار،  22/322.

([30])ـ مثلاً در مورد تعیین آن هفت نفر روایات کشی و طوسی را با هم مقایسه کن،  سپس آن‌ها را با آن‌چه در قرب الاسناد حمیری آمده است که می‌گوید: به خدا سوگند جز هفت نفر بدان وفا نکردند: سلمان،  ابوذر،  عمار،  مقداد بن اسود کندی،  جابر بن عبدالله انصاری و مولای رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بنام ثبیت و زید بن ارقم قرب الاسناد،  ص38،  بحارلانوار،  22/322.

[31] - چون اغلب نصوص را به ائمه تأویل می‌کنند.

([32])ـ تفسیر قمی،  1255،  بحارالنوار،  22/322.

([33])ـ الکافی،  1/412-436 و در آن (92) روایت وجود دارد.

([34])ـ مقمۀ بحارالانوار/بهبودی،  جلد صفر،  ص19.

([35])ـ بحارالانوار،  8/208-252 از چاپ حجریه.

([36])ـ المعالم الزلفی،  ص324.

([37])ـ المعالم الزلفی،  ص325.

[38] - این نصی است در مورد تکفیر کل خلفای مسلمین است تا روز قیامت.

[39] - این تکفیر تمام کسانی است که به دوازده امام آن‌ها ایمان نداشته باشد از کل مسلمین اول و آخر.

([40])ـ اصول کافی،  1/373، 374،  الغیبة/نعمانی،  ص70،  تفسیر العیاشی،  1/178،  بحارالانوار،  25/111.

([41])ـ اصول الکافی،  1/429.

([42])ـ من لایحضره الفقیه،  2/354.

([43])ـ مستدرک الوسایل،  10/342.

[44] - مانند آن‌چه در نوشته های شیخ موسی جارالله و احسان الهی ظهیر در الشیعة والسنة ذکر شده.

([45])ـ تفسیر عیاشی،  2/116،  بحارالانوار،  27/58.

([46])ـ بحارالانوار،  27/58.

([47])ـ تفسیر عیاشی،  2/243،  البرهان،  2/345.

([48])ـ بحارالانوار،  4/378،  8/220.

([49])ـ تفسیر عیاشی،  1/102،  و البرهان،  1/208،  و تفسیر الصافی،  1/242.

([50])ـ تفسیر قمی،  2/106،  بحارالنوار،  23/304-305.

([51])ـ بحار الانوار 24/73.

([52])ـ بحارالانوار،  24/73.

([53])ـ نگاه کن به تفسیر قمی،  1/301،  آنجا که بافلان و فلان به آنها اشاره کرده،  اما وقتی که کاشانی آن را نقل می‌کند با صراحت اسمشان را می‌گوید. تفسیر صافی،  2/395.

[54] - در تفسیر صافی اینچنین آمده است؛اما در تفسیر قمی با اول و دوم ذکرشده‏اند...

[55] - در تفسیر صافی عمر آمده و در تفسیر قمی دوم یا ثانی آمده است.

[56] - برهیچ انسان خردمندی پوشیده نیست که سازنده‏ی این گفته ها در اولین مرحله پیامبر صلی الله علیه وسلم  را مورد طعن قرار داده‏اند،  چون می‏خواهد گفته شود: وقتی که بزرگترین اصحابش به او ایمان نداشته باشند که با او همعصر و هم دوره بودند و همه چیز را از خودش بر گرفته‏اندو معجزاتش را مشاهده کرده‌اند...پس دیگران بیشتر سزاوارند که بگویند: مرد بد کاریار و یاور بد کار دارد (اعاذنا الله)از او،  همانگونه که برخی از علمای سلف صالح هم همین هدف را کشف کرده‌اند،  و در عین حال خواسته‏اند با این افتراها با روشی حیله گرانه و پنهانی خود اسلام را هم مورد طعن قرار دهند،  چون طعنه زدن به نقل کننده طعنه و بی اعتبارکردن نقل شده است!!]

[57] - در اصل نقل شده اینچنین بدون ذکر درود و سلام فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه وسلم  آمده است.

([58])ـ اصول کافی،  1/260.

([59])ـ تفسیر قمی،  1/301،  تفسیر الصافی،  2/359.

([60])ـ بحارالانوار،  22/242،  الخصال،  1/190.  و رافضی معاصر عبدالحسین موسوی کتابی را در مورد ابوهریره – رضی الله عنه  تألیف کرده در نهایت می‌گوید او منافق و کافر بوده،  (ابوهریره/ موسوی)و برای رد افترای او نگاه کن به کتاب محمد عجاج الخطیب/ابوهریرة راویة الاسلام: ص201به بعد،  دفاع از ابوهریره/عبدالمنعم العزی،  دفاع عن ابی هریرة،  ابوهریرة و اقلام الحاقدین/ عبدالرحمن زرعی.

[61] -رجال کشی ص45

[62] -منبع سابق

([63])ـ و در مورد آن‌ها گفته‌اند: آنان دو پیشوای کفر بودند، نگاه کن به تفسیر العیاشی،  2/77-78،  البرهان،  2/107،  تفسیر الصافی،  2/324.

([64])ـ الاعتقادات،  ص112-113،  بحارالانوار،  27/62.

([65])ـ العیون والمحاسن،  2/122-123.

([66])ـ العیون والمحاسن،  1/9.

[67] - نگاه کن چگونه کلمه‏ی دین را استخدام کرده گویا آن‌چه امامیه بر آن هستند دین مستقلی است جدا از اسلام،  و بدون شک آن‌چه مجلسی در بحارالانوار خود نوشته عقایدی است که هیچ پیوندی با اسلام ندارد.

([68])ـ الاعتقادات مجلسی،  ص90ـ91.

([69]) ـ وساایل الشیعه،  5/389.

([70])ـ فروع الکافی،  1/95،  طوسی/التهذیب،  1/227،  وسائل الشیعة،  4/1037.

([71])ـ مستدرک الوسائل،  1/342.

([72])ـ مستدرک الوسائل،  1/342.

([73])ـ بحارالانوار، 100/197،  باب زیارة فاطمه،  و ص198،  شماره16،  و ص200 از همان جلد.

([74])ـ نگاه کن به برخی ازاخباراین مبارزات مزعوم در اثبات و صیتی که به مسعودی صاحب مروج الذهب نسبت می دهند،  ص122به بعد.

([75])ـ ابن مطهرحلی/منهاج الکرامة،  ص132.

([76])ـ شیخ الاسلام مفصلاً به ردّ ایرادهایی جواب داده که روافض در این مورد بر انگیخته‏اند،  و بطور خلاصه معایبی که به صحابه نسبت می‌دهند دو نوعند:

یک نوع آن یا کاملاً دروغ است یا با افزودن یا کاستن آن را تحریف کرده‌اند که این تحریف آن را بسوی مذموم بودن سوق داده،  و بیشترین قسمت عیب‌جویی‌های ایشان از این نوع هستند،  کذابان معروف به دروغگویی امثال ابی مخنف لوط بن یحیی،  و هشام بن سائب کلبی و امثال آن‌ها- که امت اسلام به دروغ و بی‌اعتباری اخبارشان گواهی می‌دهد- آن را روایت می‌کنند.

 نوع دوّم: راست است ولی بیشتر در اموری است که آن‌ها معذرت‌هایی دارند که آن را از گناهکار بودن خارج می‌کند و از موارد اجتهادی است که اگر مجتهد اصابت کرد دو اجر دارد و اگر خطا کرد یک اجر دارند. و عموم آن‌چه نسبت به خلفای راشدین منقول است از این باب هستند.

 و آن‌چه از این امور گناه فرض شده از فضل و بزرگواری و سابقیت و از اهل بهشت بودن آن‌ها نمی‏کاهد و زیانی ندارد،  چون حتی عقوبت اُخروی گناه محقق هم با اسباب متعددی برطرف می‌شود،  مانند توبه،  حسنات و نیکی‌هایی که محو کننده‏ی گناهان است،  و نیز با مصایب پاک کننده‏ی گناه پاک می‌شود.. منهاج السنة،  3/19.

([77])ـ تثبیت دلائل النبوة،  1/294.