نشریه ی الریاض: صبح روز جمعه برای مارفین یک روز بخصوص بود. چرا که روز تولد دوباره ی او با طلوع خورشید آن روز بود.
"صبح روز جمعه اسلام آوردم." این چیزی بود که مارفین بیان داشت. او اسمش را بعد از اسلام آوردن به خالد تغییر داد. او درحالیکه از شادی پوستش می درخشید چنین ادامه داد: "بارها به دین اسلام دعوت شدم ولی هربار آن را نپذیرفتم. اما داستان من عجیب است، چون من با هیچ دعوت، عملکرد یا کتاب خاصی تحت تاثیر واقع نشدم. اما نمی توانم حادثه ای را که در یکی از شب های پر رمز و راز برایم پیش آمده و مسیر زندگانیم را عوض کرد از یاد ببرم. منظور من شب پنجشنبه و قبل از روز جمعه است."
خالد در گفتگو با مجله ی "عکاظ" سخنش را چنین ادامه می دهد: "آن شب خوابیدم و صدای عجیبی به گوشم خورد که من را فراخوانده و فرمان می داد که به مسجد بروم. می دانستم که مسجد محل مسلمانان است. بنابراین از خواب ترسان برخاسته و منتظر سپیده دم ماندم. مدام از مکان دعوت اقوام سؤال نموده و بدان مرکز رفتم تا ماهیت این دین را دریابم. وقتی به آن جا رسیدم، به نیکی دریافتم که اسلام راه زندگانی است. آن جا برخی محاسن این دین را برایم توضیح دادند و بی درنگ این دین عظیم را برگزیده و مسلمان شدم."
خالد سخنش را چنین به پایان می رساند: "هشت ماه از اسلام آوردن من گذشته و من احساس خوشبختی می کنم. الحمدلله و سپاس خدای را که این نعمت را نصیب من گردانید."
والســلام.
ترجمه: مسعود
سایت مهتـدین
Mohtadeen.Com |